موضوع : پژوهش | مقاله

منشأ، کارکرد و اوصاف دین حق، از دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان

مجله  سخن جامعه  سخن جامعه، شماره سوم و چهارم، 

در دوره معاصر، برخی دیدگاه های مرحوم علامه طباطبایی به جهت نوآوری ها و اتقان علمی آن، مورد توجه دین پژوهان قرار گرفته است. نویسنده در نوشته حاضر کوشیده است، دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان، در خصوص منشأ، کارکرد و اوصاف دین حق، را تبیین نموده و مورد نقد و بررسی قرار دهد. علامه طباطبایی در خصوص مسئله کارکرد دین، دیدگاهی نو ارائه فرموده اند. ایشان، هر چند، منشأ دین را کاملاً الهی و وحیانی قلمداد نموده اند، ذیل تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، معتقد اند احکام الهی، منطبق بر نیاز بشر و در جهت رفع آن نازل شده است. علامه طباطبایی، در تفسیر المیزان، رفع اختلاف و نزاع میان آدمیان و سامان دادن به روابط آنها را یکی از مهم ترین کارکردهای دین معرفی کرده است.
نویسنده : احمدی، رضا
مقدمه
عموماً، متفکرین غربی، همچون تیلور، فریزر، مارکس و فروید، در باب مسئله «خاستگاه دین» قائل به تقلیل گرایی بوده و سعی داشته اند، تمام ابعاد دین را در یک یا چند بعد، محدود سازند. در مقابل، دیدگاه علامه طباطبایی در باب منشأ و خاستگاه دین، بسیار مورد توجه دین پژوهان مسلمان قرار گرفته است. البته این نکته لازم به ذکر است که مستند نظرات علامه در این باب، ناظر بر فضای کلام اسلامی است و بر اساس آن صورت بندی شده است؛ گرچه می توان آن را در تطبیق نظریات دیگر دین پژوهان، مورد بررسی قرار داد.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان با استفاده از آیات مختلف، سه بحث را طرح می کنند:

بحث اول، مربوط به منشأ دین است که به آن در ذیل آیه 213 سوره بقره اشاره می کنند؛

بحث دوم، در خصوص کارکرد دین در حیات اجتماعی و فردی است که بحث نسبتاً مفصلی در این خصوص، ذیل تفسیر آیه 213 سوره بقره و آیه آخر سوره آل عمران ارائه نموده اند؛

و در بحث سوم نیز، در خصوص اوصاف و ویژگی دین حق، بحث شده است.

تعریف دین
علامه با استفاده از آیات قرآن کریم در تعریف دین می فرمایند:

«أن الدین فی عرف القرآن هو السنه الاجتماعیه الدائره فی المجتمع و أن السنن الاجتماعیه إما دین حق فطری و هو الإسلام أو دین محرف عن الدین الحق و سبیل الله عوجا» (طباطبایی، 1422: ص 181)؛ همانا دین در اصطلاح قرآن همان سنّت اجتماعی است که در جامعه به آن عمل می شود و سنّت های اجتماعی یا دین حق و فطری هستند و یا دین منحرف از دین حق و راه کج از راه خدا.

و قد تبین من الآیه «آیه 213 سوره بقره» أولا: حد الدین و معرفه و هو أنه نحو سلوک فی الحیاه الدنیا یتضمن صلاح الدنیا به ما یوافق الکمال الأخروی و الحیاه الدائمه الحقیقیه عند الله سبحانه، فلا بد فی الشریعه من قوانین تتعرض لحال المعاش علی قدر الاحتیاج (طباطبایی، 1422: ص 132).

از منظر علامه طباطبایی، دین عبارت است از روش خاصی در زندگی دنیا که هم صلاح زندگی دنیا را تأمین می کند و هم در عین حال، با کمال اخروی و زندگی دائمی و حقیقی در جوار خدای تعالی موافق است؛ ناگزیر چنین روشی باید در شریعت اش قوانینی باشد که متعرض حال معاش، به قدر احتیاج نیز باشد.

علامه در این دو تعریف، بیشتر بر بعد اجتماعی دین توجه نموده اند. از منظر ایشان، انسان در ظرف اجتماع است که سعادت دنیوی و اخروی خود را تأمین می کند.

منشأ دین
علامه طباطبایی با تقسیم ادیان به دین حق و دین باطل، منشأ دین حق را الهی، و منشأ دین باطل را انحراف از دین حق قلمداد کرده که این انحراف نیز منشأ انسانی داشته است. البته طبق نظر ایشان، ادیان الهی که به شکل امروزین وجود دارد، در گذشته چنین نبوده است. دین، امری فطری است و قواعد و اصول شریعت های مختلف، در طول تاریخ و مطابق نیاز انسان ها نازل شده است. علامه این نکته را از تطبیق آیات 213 سوره بقره و آیه 13 سوره شوری استفاده می کنند؛ خلاصه بیان ایشان بدین صورت است:

«کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ به الحقّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (بقره/213).

مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آن ها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آن ها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد، با آن ها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه های روشن به آن ها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، آن هایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود(امّا افراد بی ایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می کند.

« شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ. » (شوری/13).

برای شما آیینی مقرّر کرد، از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده ایم و به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه کرده ایم که دین را بر پای نگه دارید و در آن فرقه فرقه مشوید. تحمل آنچه بدان دعوت می کنید بر مشرکان دشوار است. خدا هر که را خواهد برای رسالت خود بر می گزیند و هر که را بدو باز گردد به خود راه می نماید.

علامه، در تفسیر این آیه، در باب علل پیدایش شریعت های مختلف، علل انحراف از دین و ملاک دین حق، چنین می فرمایند: این آیه سبب تشریع اصل دین را بیان می کند که چرا اصلا دینی تشریع شده و مردم مکلف به پیروی آن دین شوند؟ انسان این موجودی که به حسب فطرتش اجتماعی است در اولین اجتماعی که تشکیل داد یک امت بود، آنگاه، همان فطرتش وادارش کرد تا برای اختصاص دادن منافع به خود با یکدیگر اختلاف کنند، از اینجا احتیاج به وضع قوانینی که اختلافاتِ پدید آمده را برطرف سازد پیدا شد؛ و این قوانین لباس دین به خود گرفت و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گردید و برای اصلاح و تکمیل اش لازم شد عباداتی در آن تشریع شود تا مردم از آن راه تهذیب گردند.

به منظور این کار، پیامبرانی مبعوث شدند و رفته رفته، آن اختلاف ها در دین راه یافت؛ بر سر معارف دین و مبدأ و معادش اختلاف کردند و در نتیجه به وحدت دینی هم خلل وارد شد، شعبه ها و حزب ها پیدا شد و به تبع اختلاف در دین اختلاف هایی دیگر نیز در گرفت و این اختلاف ها بعد از تشریع دین به جز دشمنی از خود مردم دین دار هیچ علت دیگری نداشت، چون دین برای حل اختلاف آمده بود، ولی یک عده از در ظلم و طغیان خود دین را هم با اینکه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام کرده بود مایه اختلاف کردند.

پس در نتیجه اختلاف ها دو قسم شد، یکی اختلاف در دین که منشأ اش ستمگری و طغیان بود، یکی دیگر اختلافی که منشاش فطرت و غریزه بشری بود و اختلاف دومی که همان اختلاف در امر دنیا باشد باعث تشریع دین شد و خدا به وسیله دین خود، عده ای را به سوی حق هدایت کرد و حق را که در آن اختلاف می کردند روشن ساخت و خدا هر کس را بخواهد به سوی صراط مستقیم هدایت می کند.

پس دین الهی تنها و تنها وسیله سعادت برای نوع بشر است و یگانه عاملی است که حیات بشر را اصلاح می کند، چون فطرت را با فطرت اصلاح می کند و قوای مختلف فطرت را در هنگام کوران و طغیان تعدیل نموده، برای انسان رشته سعادت زندگی در دنیا و آخرتش را منظم و راه مادیت و معنویتش را هموار می نماید، این بود یک تاریخ اجمالی از حیات اجتماعی و دینی نوع انسان، اجمالی که از آیه شریفه مورد بحث استفاده می شود و اگر آن را به تفصیل بیان نکرد، در حقیقت به تفصیلی که در سایر آیات آمده اکتفاء نموده است(طباطبایی، 1422: ص 113).

علامه، در ادامه تفسیر آیه، بیان می کنند که ما می توانیم نکات زیر را از این آیه استفاده کنیم:

اوّل: حد دین و تعریف آن؛ اینکه دین عبارت است از روش خاصی در زندگی دنیا که هم صلاح زندگی دنیا را تامین می کند و هم در عین حال با کمال اخروی و زندگی دائمی و حقیقی در جوار خدای تعالی موافق است، ناگزیر چنین روشی باید در شریعت اش قوانینی باشد که متعرض حال معاش، به قدر احتیاج نیز باشد.

دوم: اینکه دین از همان روز اولی که بر بشر آمد، برای رفع اختلاف آمد، اختلاف ناشی از فطرت و سپس رو به استکمال گذاشت و در آخر رافع اختلاف های فطری و غیر فطری شد.

سوم: اینکه دین خدای لایزال رو به کمال داشته تا آنجا که تمامی قوانینی را که همه جهات احتیاج بشر را در زندگی در برداشته باشد متضمن شده باشد. در این هنگام است که دین ختم می شود و دیگر دینی از ناحیه خدا نمی آید و به عکس وقتی دینی از ادیان خاتم ادیان باشد، باید مستوعب و در برگیرنده تمامی جهات احتیاج بشر باشد و خدای تعالی در این باره می فرماید: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» 1و نیز فرموده: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ» 2 (النحل/89)و نیز فرمود: «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»: (حم تنزیل/ 42).

چهارم: اینکه هر شریعت لاحق، کامل تر از شریعت سابق است.

پنجم: اینکه علت بعثت انبیا و فرستادن کتاب و به عبارت دیگر، سبب دعوت به دین، همان سیر بشر به حسب طبع و فطرتش به سوی اختلاف است. همان طور که فطرتش او را به تشکیل اجتماع مدنی دعوت می کند، همان فطرت نیز او را به طرف اختلاف می کشاند و وقتی راهنمای بشر به سوی اختلاف فطرت او باشد، دیگر رفع اختلاف از ناحیه خود او میسر نمی شود و لا جرم باید عاملی خارج از فطرت او عهده دار آن شود و به همین جهت، خدای سبحان از راه بعثت انبیا و تشریع شرایع، نوع بشر را به سوی کمال رهنمون شد.

ششم: اینکه دینی که خاتم ادیان است، بر جهات کمال انسان، کاملاً واقف است، چون پیامبر را آخرین پیامبر و شریعت را غیر قابل نسخ می داند و این مستلزم آن است که بگوئیم: استکمال فردی و اجتماعی بشر به حدی می رسد که معارف و شرایع قرآن او را کافی است و به بیش از آن نیازمند نمی شود.

و با اشاره به آیه 13 سوره شوری، اظهار می کنند که:

«لا شریعه قبل نوح (ع)به معنی القوانین الحاکمه فی المجتمع الإنسانی الرافعه للاختلافات الاجتماعیه» (طباطبایی 1422: ج 18 /ص 29).

قبل از نوح شریعتی یعنی قوانین حاکم در جوامع بشری آن روز وجود نداشته تا در رفع اختلافات اجتماعی که پیش می آمده به کار رود.

بر اساس نظر علامه، انسان ها در ابتدا به صورت یک امّت واحد بودند و بر اساس فطرت، نوعی خدا پرستی در بین آن ها رایج بود و زندگی دنیوی و معیشیتی آن ها بسیار ساده و ابتدایی بود، به نحوی که کسی از مواهب دنیایی چیزی به خود اختصاص نمی داد. ولی از آنجا که انسان به دنبال استخدام دیگران، جهت جلب منافع خود است. بنابراین، این ویژگی سبب می شود که انسان به زندگی اجتماعی متمایل شود.

پس ما می توانیم بگوییم انسان مدنی بالطبع نیست بلکه انسان ذاتاً مستخدم است و ثانیاً بالتبع مدنی و اجتماعی است. انسان با تشکیل زندگی اجتماعی، اقدام به اختصاص منافع مادی برای خود کرد و این اختصاص موجب اختلاف میان دیگر انسان ها شد. این اختلاف، نتیجه گرایش های فطری انسان بود؛ بنابراین، انسان دیگر قادر به رفع این اختلاف نبود.

در نتیجه خداوند برای رفع اختلاف در بین انسان ها انبیا را مبعوث کرد تا از طریق ایشان احکام الهی را نازل کند؛ هر چند انسان ها به جهت ظلم و عداوات، در خودِ دین هم اختلاف کردند و انحرافات زیادی در ادیان به وجود آوردند.

نکاتی که از این آیات استفاده می شود این است که در ابتدا، دین، به صورت شریعت وجود نداشته است؛ آیه 13 سوره مبارکه «شوری» بدین معنی اشاره دارد: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی».

بنابراین، احکام شریعت از زمان نوح به بعد نازل شد؛ و نکته دیگر، آنکه شرایع مختلف یک جریان تکاملی را بر اساس آنچه نیازهای بشری اقتضا می کرده، طی نموده اند و احکام آن ها به مرور زمان منسوخ شده تا این که به آخرین شریعت آسمانی، «اسلام»، ختم گردید.

نکته ای که در نقد دیدگاه علامه طباطبایی که ذیل تفسیر از آیه مذکور بیان فرمودند، این است که رفع اختلاف به وجود آمده میان بشر، علت تامه، ارسال انبیا و دین الهی نیست؛ بلکه رفع اختلاف به عنوان جزء العله، قابل قبول است و وجود دین و شریعت، غایات دیگری نیز دارد. البته علامه، در تفسیر آیاتی از قرآن کریم، به کارکردهای دیگری نیز اشاره داشته اند.

کارکرد دین
الف) یکی از کارکردهای دین، از نظر علامه طباطبایی، همچنان که در تفسیر آیه 213 سوره بقره گذشت، رفع اختلاف میان انسان ها است. «أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ به الحقّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ. . . » (بقره/ 213).

ب ) کارکرد دیگر دین، کارکردی است که مربوط به امر هدایت و تزکیه نفوس است: «کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره/ 151).

ج ) کارکردهایی نظیر فلاح، رستگاری اجتماعی و اخروی، تنظیم روابط اجتماعی از قبیل روبط اقتصادی و حقوقی، جهاد و نجات و سعادت انسان، از جمله اموری است که می توان از کلمات ایشان در تفسیر المیزان استفاده کرد(طباطبایی، 1422: ج 4 /ص 93-137).

اوصاف دین حق
علامه طباطبایی، ادیان را به دین حق و دین باطل تقسیم می کنند. ایشان منشأ ادیان حق را الهی دانسته و جوهره تمام ادیان الهی را واحد می دانند و سعی می کنند با استفاده از آیات قرآن، به ویژگی های دین حق اشاره کنند. به بیان او، ما برای دین حق می توانیم ویژگی های زیرا را ذکر کنیم:

الف) ادیانی که به صورت شرایع الهی مشاهده می شود، تفصیل آن چیزی است که انسان، فطرتاً واجد آن است:

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (روم/30).

«چون انسان کلیات حقایق دین را با فطرت خود می یابد، مثلاً می فهمد که خدایی هست و آن هم یکی است( چون ممکن نیست واجب الوجود دو تا باشد) و می داند که الوهیت و ربوبیت منحصر در او است و مسأله نبوت و معاد و غیر آن را با و جدان خود درک می کند، پس این کلیات، ودایعی هستند که در فطرت هر انسانی سپرده شده.

انسان به خاطر اینکه به زندگی زمینی می چسبد و به دنبال اشتغال به خواسته های نفس از لذائذ و زخارف آن سرگرم می شود، دیگر در دل خود جایی خالی برای غرائز فطری خود نمی گذارد، در نتیجه آنچه را خدا در فطرت او ودیعه گذاشته فراموش می کند و اگر دوباره در قرآن این حقایق خاطر نشان می شود، برای یادآوری نفس است تا بعد از فراموشی دوباره به یادش آید»(علامه طباطبایی، 1422: ج 14 /ص 118).

ب ) ارجاع تمام ادیان مختلف به دین حق و باطل:

«هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی رَبِّهِمْ فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ» (الحج: 19).

و یعلم من حصر المختلفین علی کثره أدیانهم و مذاهبهم فی خصمین اثنین أنهم جمیعا منقسمون إلی محق و مبطل إذ لو لا الحق و الباطل لم ینحصر الملل و النحل علی تشتت ها فی اثنین البته و المحق و المبطل هما المؤمن بالحق و الکافر به فهذه الطوائف علی تشتت أقوالهم ینحصرون فی خصمین اثنین و علی انحصارهم فی خصمین اثنین لهم أقوال مختلفه فوق اثنین فما أحسن تعبیره بقوله: «خَصْمانِ اخْتَصَمُوا» حیث لم یقل: خصوم اختصموا و لم یقل: خصمان اختصما.

«از اینکه اختلاف کنندگان، بشر را با اینکه ادیان آنان و مذاهبشان بسیار است، منحصر در دو طایفه کرده، فهمیده می شود که برگشت تمامی ادیان مختلف به دو طایفه است، یکی حق و یکی باطل، چون اگر این دو جامع را در نظر نگیریم، به هیچ معنای دیگری نمی توانیم مذاهب مختلف عالم را در تحت آن معنا دو تا کنیم؛ و محق و مبطل در عالم دو طایفه هستند در مقابل هم یکی به حق ایمان دارد و دیگری به آن کفر می ورزد. پس طوائف مذکور در آیه هم با همه اختلافی که در اقوال آنان است منحصر در دو خصم اند و با اینکه دو خصم هستند، اقوال مختلفی بیشتر از دو تا دارند. بنا بر این خوب می توان فهمید که تعبیر «خَصْمانِ اخْتَصَمُوا» چقدر جالب و پر معنا است. از یک طرف اهل خصومت را تثنیه آورده و از سوی دیگر خصومتشان را به صورت جمع تعبیر کرده»(علامه طباطبایی، 1422: ج 14/ ص 361).

ج ) تمام شرایعی که خدا نازل کرده در حقیقت یک شریعت واحد هستند:

«فجمیع الشرائع التی أنزلها الله علی أنبیائه دین واحد یجب إقامته و عدم التفرق فیه» (طباطبایی، 1422: ج 18/ ص 29).

تمام شرایعی که خداوند بر انبیا نازل کرده، دین واحدی هستند که برپایی آن و عدم تفرقه در آن واجب است.

د ) دین حق غالب است:

«و سر انجام، دنیا تسلیم دین حق خواهد گشت، چون این وعده خداوند است که «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوی» (اعراف/ 128)، علاوه بر این که نوع انسانی به آن فطرتی که در او به ودیعه سپرده اند، طالب سعادت حقیقی خویش است و سعادت حقیقی او این است که بر کرسی فرماندهی بر جسم و جان خویش مسلّط شود، زمام حیات اجتماعی اش را به دست خویش بگیرد، حظی که می تواند از سلوک خود در دنیا و آخرت بگیرد، به دست آورد و این همان طور که توجه فرمودید همان اسلام و دین توحید است.

خواهید گفت: اگر فطرت بشر، او را به سعادت حقیقی اش می رساند، چرا تا کنون نرسانده و چرا بشر در سیر انسانیت اش به سوی آن سعادت و به سوی ارتقایش در اوج کمال دچار این همه انحراف گردیده؟ و به جای رسیدنش به آن هدف روز به روز از آن هدف دورتر شده است؟

در جواب می گوییم: این انحراف، به خاطر بطلان حکم فطرت نیست، بلکه حکم فطرت درست است؛ لیکن بشریت در تشخیص سعادت واقعی اش دچار خطا گردیده و نتوانسته است حکم فطرت را بر مصداق واقعی اش تطبیق دهد که در نتیجه مصداق موهوم را مصداق واقعی پنداشته است؛ و آن سعادت واقعی که صنع و ایجاد برای بشر در نظر گرفته و تعقیب اش می کند، بالآخره دیر یا زود محقق خواهد شد.

تمام مطالب مذکور از آیات زیر به خوبی استفاده می شود: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (روم/30)؛ و منظورش از «نمی دانند» این است که به طور تفصیل نمی دانند، هر چند که فطرتشان علم اجمالی به آن دارد. و سپس بعد از سه آیه می فرماید: «لِیَکْفُرُوا به ما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» (روم/ 34) و بعد از شش آیه می فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ به ما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (روم/ 41). و نیز می فرماید: «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ، یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ» (مائده/ 54)؛ و نیز می فرماید: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» (انبیاء/ 105) و نیز فرموده: «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوی» (اعراف/ 128)، پس این آیات و امثال آن به ما خبر می دهد که اولاً: اسلام دین فطرت است و ثانیاً بشر به حکم فطرتش حرکت کرده، ولی در تطبیق با مصداق خطا رفته و ثالثاً اسلام به زودی به طور کامل غلبه خواهد کرد و بر سراسر گیتی حکومت خواهد نمود» (علامه طباطبایی، 1422: ج 4/ ص 135).

نتیجه
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در باب کارکرد دین، با تأکید بیشتری بر کارکرد اجتماعی آن توجه نموده اند. به اعتقاد ایشان، چون دین وحیانی ناظر بر اقتضائات زمینی است، بنابراین، مطالعه و بررسی این اقتضائات، روش مناسبی برای فهم محتوای دین خواهد بود؛ ولی باید به این نکته توجه داشت که دین، دارای دو سویه آسمانی و زمینی است و ما برای فهم کامل چنین محتوایی باید هر دو جهت را مورد بررسی قرار دهیم.

علامه طباطبایی، در آثار دیگر خود، بر جنبه عرفانی و اخلاقی دین نیز توجه کرده است؛ در عین حال، در تفسیر المیزان، کارکرد اساسی دین را بیشتر به عنوان سنتی اجتماعی، تعریف نموده اند. ایشان در تفسیر المیزان، سبب اصلی بعثت انبیا و شرایع آسمانی را رفع اختلاف قلمداد نموده اند.

در عین حال که بعثت انبیا را در رفع اختلافات اجتماعی، محصور نموده ولی به نظر می رسد، همچنانکه علامه در تفسیر دیگر آیات و آثار دیگر خود بدان اشاره کرده، رفع اختلاف میان انسان ها و ملت ها، تنها به عنوان یکی از حکمت های تشریع ادیان قلمداد می شود.

کتابنامه

*قرآن کریم.

1- طباطبایی، محمد حسین، (1422)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات.

2- ، (1381)، رساله الولایه، قم: انتشارات بخشایش.

3- ، (1375)، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران: انتشارات صدرا، چ ششم.

4- ، (1338 ق)، شیعه در اسلام، قم: هجرت.

5- جوادی آملی، عبدالله، (1385)، تسنیم، قم: انتشارات اسراء.

6- ، (1380 ش)، انتظار بشر از دین، قم: انتشارات اسراء.

7- مکارم شیرازی، ناصر، (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه.

8- قربان علمی، (1382)، بررسی منشا دین از دیدگاه دورکیم و طباطبایی، مجله مطالعات اسلامی، شماره 59-

9- ، بررسی منشأ دین و دینداری از دیدگاه علامه طباطایی، نشریه آینه معرفت، شماره 10-

نظر شما