ستارگان حرم علوی
مجله فرهنگ زیارت فروردین ماه سال 1388 شماره یک
نویسنده : عبدالرحیم اباذری
در صحن و ایوان حرم مطهر امیرمومنان علیه السلام، برخی از شخصیت ها، عالمان و فقهای برجسته شیعی به خاک سپرده شده اند که به هنگام زیارت آن آستان شریف، قرار گرفتن در جوار مزار این بزرگان و تلاوت قرآن و فاتحه به روح پر فتوح آنان، می تواند به نوعی سپاس از تلاش های شبانه روزی فقهای عظام باشد که در اعتلای مذهب شیعه و امت اسلامی تلاش کردند. در این نوشتار به معرفی چند تن از آنان می پردازیم.
علامه حلی
از ایوان طلایی حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و دری که به رواق علوی گشوده می شود، کمی به سمت راست، حجره ای به چشم می خورد که مقبره فقیه بزرگ، حسن بن یوسف، معروف به علامه حلی، در آن جا واقع است. وی در زمان اولجایتو، یکی از سرداران معروف مغول، در شهر حله سکونت داشت. شهرت علمی او در کاخ سلطانیه زنجان، به گوش اولجایتو رسید واو را به دربار فراخواند.
علامه حلی با بحثهای علمی، سردار مغول را به مذهب تشیع علاقه مند کرد و اندکی بعد، اولجایتو شیعه شد و نام «محمد خدابنده» را برای خود برگزید. فقیه بزرگ شیعه با نفوذ معنوی و علمی خویش در دربار مغول، فرهنگ تشیع را در سرتاسر ایران فراگیر ساخت و رسمی کرد. به همت او و به دستور محمد خدابنده، به نام دوازده امام معصوم علیهم السلام سکه زدند و خطبه به نام آن امامان علیهم السلام خوانده شد. او در اغلب مسافرت ها، ملازم سلطان بود و بدین ترتیب، مدرسه سیاری تشکیل داد و به هر شهری که وارد می شد، خیمه ای برپا می داشت و بساط درس و بحث علمی رامی گسترد و با رجال علمی آن دیار، به مناظره می پرداخت. نقش وی در گسترش و رسمیت یافتن تشیع در ایران، بر کسی پوشیده نیست.[1]
علامه حلی در شب 29 رمضان 648 ق. در حله به دنیا آمد و در سن 78 سالگی، شب 11 محرم 726 ق. وفات یافت.[2]
مقدس اردبیلی
شیخ احمد، فرزند محمد، معروف به محقق یا مقدس اردبیلی از فقهای سترگ قرن دهم هجری به شمار می آید.او در عصر صفویه، مورد احترام همه بود؛ چنان که شاه عباس صفوی نامه ای به محضرش نوشت و از او خواست از نجف به ایران بیاید و مسئولیت شیخ الاسلامی را قبول کند؛ ولی آن فقیه بزرگ نپذیرفت.[3]
در سالی که قحطی کشور را فراگرفته بود، او همه آذوقه منزل را در میان فقرا تقسیم کرد و برای خود، سهمی به اندازه یک فقیر برداشت که این کار، مورد اعتراض همسرش واقع شد؛ امّا مقدس اردبیلی چیزی نگفت و به مسجد کوفه رفت و مشغول اعتکاف شد. روز دوم اعتکاف بود که مرد ناشناسی آرد، گندم و آذوقه فراوانی به منزل او آورد و به همسرش گفت: صاحب خانه اینها را فرستاده است. وقتی مقدس اردبیلی به خانه آمد و از ماجرا آگاه شد، فهمید که مورد لطف و مرحمت خداوند قرار گرفته است.[4]
او علاوه بر تدریس و تعلیم و ترتیب شاگردان فاضل، آثار ارزشمندی مانند «مجمع الفائدة و البرهان»، «حدیقه الشیعه» و «زبده البیان»، به رشته تألیف درآورد و اکنون نظرات او در این آثار، مورد توجه فقها و اندیشمندان علوم اسلامی است.
مقدس اردبیلی در ماه صفر 993 ق. رحلت کرد و در سمت چپ ایوان حرم امیرالمؤمنین علیه السلام به خاک سپرده شد. [5]
شیخ مرتضی انصاری
شیخ انصاری یکی از فقهای سرشناس قرن سیزدهم هجری است. پس از رحلت صاحب جواهر وقتی مرجعیت و رهبری به وی رسید، وی این مسئولیت را به یکی از عالمان معاصرش، سید العلماء مازندرانی واگذار کرد؛ ولی او طی نامه ای؛ شیخ را سزاوارتر از خود برای قبول این مسئولیت معرفی کرد؛ سپس شیخ انصاری به حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شد و در این امر خطیر، از آن حضرت طلب یاری کرد. یکی از خادمان، چنین نقل می کند:
مثل هر روز، قبل از طلوع فجر، جهت روشن کردن چراغ های حرم به آن جا مشرف شدم؛ اما ناگهان صدای راز و نیاز و گریه ای را شنیدم؛ کنجکاو شدم تا ببینم این صدای جان سوز از آن کیست! چون جلو رفتم، دیدم شیخ مرتضی انصاری صورتش را به ضریح امیرالمؤمنین علیه السلام نهاده و مانند مادران جوان مرده، ناله می کند و از آن حضرت می خواهد تا در امر مرجعیت و رهبری مردم و ایفای این مسئولیت او را از لغزش ها در امان نگه داشته، یاری کند.[6]
در زمان مرجعیت مطلق او، وجوه شرعی زیادی برای شیخ ارسال می شد و این در حالی بود که خانواده و نزدیکان شیخ در تنگ دستی و فقر به سر می برند. روزی مادر شیخ از وی خواست تا به برادرش، شیخ منصور که از عالمان بزرگ نجف بود، کمک مالی بیشتری کند. شیخ امتناع ورزید و گفت: برادرم با سایر مردم مساوی است و من نمی توانم او را بر دیگری ترجیح بدهم و به دنبال اصرار مادرش، کلید صندوق را به وی داد و گفت: هر چقدر می خواهی به شیخ منصور کمک کن؛ ولی در روز قیامت، خودت باید پاسخ گو باشی. مادر چون متوجه شد، از شیخ پوزش طلبید.[7]
او در روز عید غدیر سال 1214 ق. در شهر دزفول متولد شد و در سن 67 سالگی در روز هیجدهم جمادی الثانی سال 1281 ق. چشم از جهان فرو بست و در صحن حرم امام علی علیه السلام، حجره متصل به باب قبله، به خاک سپرده شد. کتاب های «مکاسب» و «رسائل» از معروف ترین آثار این فقیه بزرگ هستند که هم اکنون از کتاب های درسی حوزه های علمیه محسوب می شوند.
میرزا حسین محدث نوری
او مؤلف کتاب ارزشمند «مستدرک الوسایل الشیعه» و از عالمان سرشناس جهان اسلام و تشیع به شمار می آید. یکی دیگر از آثار مهم وی، کتاب «لؤلؤ و مرجان» در شرح واقعه عاشورا و رد ابهام و خرافات از این حماسه تاریخی است. محدث نوری در این کتاب، ضمن شرح رخدادهای کربلا، از مداحان و منبریان درخواست می کند که هنگام گزارش و نقل حماسه حسینی، سه اصل راست گویی، درست گویی و اخلاق را فراموش نکنند.[8]
او خود را به مراسم پیاده روی در زیارت کربلا اهتمام ویژه داشت و از احیا کنندگان این مراسم به شمار می آید و تا آخر عمر شریف آن راادامه داد؛ تا این که در راه بازگشت از آخرین سفر زیارتی کربلا، دچار کسالت و درد شد؛ ولی برای این که همراهان آزرده خاطر نشوند و لذت زیارت امام حسین علیه السلام بر کامشان تلخ نگردد، بیماری و درد خود را پنهان کرد و وقتی به نجف رسید، وضعیت جسمانی او وخیم تر شد.
محدث نوری که در هیجدهم شوال 1254 ق. در یکی از روستاهای نور به دنیا آمده بود، در شب چهارشنبه در سن 66 سالگی، 27 جمادی الثانی 1320 ق. درنجف، چشم از جهان فرو بست و بنا به وصیت خودش، در یکی از ایوان های حرم امیرالمؤمنین علیه السلام به خاک سپرده شد! [9]
آخوند خراسانی
شیخ محمد کاظم فرزند ملاحسین هراتی، معروف به آخوند خراسانی، در سال 1255 ق. در مشهد متولد شد. وی پس از خواندن مقدمات در زادگاه خویش، به نجف رفت و از محضر شیخ انصاری و میرزای شیرازی و سید علی شوشتری و سید مهدی قزوینی استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید.[10]
مرجعیت آخوند خراسانی با نهضت مشروطیت مصادف شد. او در شکل گیری و جلوگیری از انحراف مشروطیت، رهنمودها و بیانیه های زیادی مرقوم داشت و حتی در مرحله ای، حکم جهاد صادر کرد و طلاب و فضلای ایرانی مقیم نجف رابه حمایت از انقلاب مشروطه فراخواند.[11]
او در جنگ جهانی اول وقتی کشور لیبی به اشغال سربازان ایتالیایی در آمد، پیام مهمی خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و برای آزادی این سرزمین اسلامی، همه را به دفاع دعوت کرد.[12]
در سال 1328 ق. وقتی دولت روسیه به مجلس شورای ملی اولتیماتوم داد تا مستشار آمریکایی «مورگان شوستر» را از ایران اخراج کند، رئیس مجلس وقت، نامه ای به آخوند نوشت و از وی چاره جویی کرد و این در حالی بود که سربازان روسی تاشهر قزوین پیش روی کرده بودند. آخوند خراسانی وقتی از اشغال گری روس ها آگاه شد، به عنوان اعتراض، درس هایش را تعطیل کرد و پس از مشورت با عالمان دیگر، حکم جهاد بر ضد قوای روس صادر کرد؛ به طوری که بسیاری از علمای نجف آماده حرکت به سوی ایران شدند.[13]
چهارشنبه 21 ذیحجه 1329 ق. قرار شد که آخوند خراسانی به همراه طلاب، عالمان و استادان حوزه نجف به مسجد سهله بروند و پس از مراسم دعا برای پیروزی سپاه اسلام، از آن جا راهی ایران شوند. ناگهان نیمه شب سه شنبه، در حال نماز شب و راز و نیاز، حال آخوند وخیم شد و به صورت مشکوکی به ملکوت اعلی پیوست. بعضی معتقد بودند که وی به وسیله ایادی و جاسوسان روسی و انگلیسی، مسموم شد. جنازه این فقیه مجاهد، پس از تشییع، در یکی از حجره های صحن علوی، جنب مقبره میرزا حبیب الله رشتی، دفن شد.[14]
سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
وی مؤلف کتاب ارزشمند «عروة الوثقی» و یکی از مراجع بزرگ حوزه علمیه نجف در عصر مشروطیت بود. این فقیه توانا علاوه بر این که در نهضت مشروطه حضور فعالی داشت و همواره با رهبران این نهضت در ارتباط بود و رهنمود و بیانیه ای داد، در جنگ جهانی اول هم وقتی کشور عراق به اشغال قوای انگلیسی درآمد، فتوای جهاد صادر کرد و به تک تک سران عشایر و قبایل، نامه نوشت و مردم رابر ضد تجاوزگری و برای دفاع از حریم کشور، بسیج کرد. بدین ترتیب، تعداد زیادی از طلاب و عالمان و روحانیان به خط مقدم جبهه رفتند و با قوای انگلیسی جنگیدند و در همین نبرد بود که سید محمد فرزند آیة الله یزدی، به شهادت رسید.[15]
او در سال 1248 ق. در یکی از روستاهای اطراف یزد دیده به جهان گشود و درشب سه شنبه 28 رجب 1338 ق. به رحمت ایزدی پیوست. پیکر این عالم مجاهد در صحن حرم علوی، ایوان کبیر، پشت مسجد جامع عمران (عمران بن شاهین) پشت سر مبارک حضرت امیر علیه السلام در کنار مقبره فرزند شهیدش سید محمد، به خاک سپرده شد.[16]
میرزای نایینی
شیخ محمد حسین نایینی فرزند میرزا عبدالرحیم، معروف به میرزای نایینی در سال 1277 ق. در شهر نایین متولد شد. او در هفده سالگی به حوزه اصفهان رفت واز محضر شیخ محمد ابراهیم کلباسی، جهانگیرخان قشقایی و سید اسماعیل صدر استفاده کرد و بعد به نجف هجرت کرد و از محضر ملا حسینقلی همدانی، اخلاق و عرفان آموخت؛ سپس خود حوزه درسی تشکیل داد و شاگردان بسیاری، مانند سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، حجت کوه کمری، سید محمد هادی میلانی، شیخ محمد تقی آملی، سیدابوالقاسم خویی، میرزا هاشم آملی و... [17] را پرورش داد.
وی از رهبران فکری نهضت مشروطه بود و کتابی به نام «تنبیه الامة» نوشت و در آن با دلیل و برهان و استناد به آیات، روایات و عقل، ضرورت حاکمیت اسلامی، حکومت دینی و ولایت ولی فقیه جامع شرایط را به اثبات رساند و زندگی در حکومت های استبدادی و غیر دینی رامساوی با بردگی و یک نوع شرک خواند و پرده از چهره کریه حکومت های غیرالهی برداشت.
شهید مطهری در مورد این کتاب و دیدگاه های صاحب آن می نویسد: «انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملی، اجتماعی و سیاسی اسلام را هیچ کس به خوبی علامه بزرگ و مجتهد سترگ، مرحوم میرزا محمد حسین نایینی -قدس سره- توأم با استدلال ها و استشهادهای متقن از قرآن و نهج البلاغه در کتاب ذیقیمت تنبیه الامه بیان نکرده است».[18]
وی در 26 جمادی الاولی 1355 ق. (1315 ش.) ندای حق را لبیک گفت و در جنب حرم علوی، به خاک سپرده شد.[19]
شیخ عباس قمی
درباره محدث بزرگ، شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی، چنین آمده است: وی به کتاب و مطالعه بسیار علاقه مند بود و پولی که به دستش می رسید، با آن کتاب می خرید و مطالعه می کرد و حتی اگر لازم می شد و اطلاع پیدا می کرد و در تهران کتاب جدیدی به بازار آمده، برای خرید آن، به تهران می رفت و آن کتاب را می خرید و دوباره به قم باز می گشت؛ این در حالی بود که در فقر آشکار به سر می برد. وقتی در نجف ساکن و مشغول تحصیل و تحقیق بود، بعضی از ثروتمندان بمبئی هندوستان حاضر شدند هر ماه مبلغ 75 روپیه به وی کمک کنند؛ در حالی که مخارج ماهانه او هر ماه، فقط مبلغ 50 روپیه بود؛ ولی او نپذیرفت و به عزت نفس خویش ادامه داد و در برابر اعتراض فرزندش فرمود: من همین مقدار هم که خرج می کنم، نمی توانم جواب گوی آن در روز قیامت باشم.
شیخ عباس قمی شخصیتی بود که بیش از پنجاه اثر ماندگار تألیف کرد که تنها یک نمونه آن کتاب «مفاتیح الجنان» است. او پس از سال ها تلاش و کوشش در شب سه شنبه 22 ذیحجه 1359 ق. در نجف به سوی معبود شتافت و در صحن حرم علوی، جنب مقبره استادش میرزا حسین نوری، به خاک سپرده شد.[20]
شیخ محمد حسین غروی اصفهانی
شیخ محمد حسین، فرزند حاج محمد حسن معین التجار که بعدها به آیة الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی مشهور شد، در اصل از نخجوان آذربایجان است واجداد وی اهل آن سرزمین بوده اند؛ ولی او در دوم محرم 1296 ق. در کاظمین به دنیا آمد.[21]
وی در حوزه نجف از محضر آخوند خراسانی و میرزای نایینی بهره برد و به مقام عالی اجتهاد رسید. آیة الله غروی اصفهانی در اخلاق و عرفان از شاگردان سید احمد کربلایی و میرزا جواد آقا ملکی تبریزی شمرده می شد؛ چنان که نامه ها و توصیه های اخلاقی مرحوم ملکی به وی منتشر شده است.[22]
آیة الله اصفهانی در حوزه نجف تدریس می کرد و شاگردان بسیاری را پرورش داد. آیة الله بروجردی، حجت، میلانی، علامه طباطبایی، بهجت، محمد علی اردوبادی از شاگردان او محسوب می شوند. [23] شهید بزرگوار آیة الله مرتضی مطهری در توصیف او می نویسد: «حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در تقوا و علم، منقولا و معقولا، یگانه بود... و اندیشه اش هم اکنون جزء اندیشه های زنده ای است که در میان علما و فضلای حوزه های درس فقه و اصول، مطرح است».[24]
او روز دو شنبه پنجم ذیحجه 1361 ق. (1321 ش.) به رحمت ایزدی پیوست و پیکرش زیر ایوان طلایی حرم امیرالمؤمنین علیه السلام، جنب مناره شمالی و در کنار مقبره علامه حلی، به خاک سپرده شد.[25]
سید ابوالحسن اصفهانی
او پس از رحلت سید محمد کاظم یزدی و میرزای نایینی و آخوند خراسانی به مرجعیت مطلق و رهبری دینی مردم رسید. وی در زندگی بسیار ساده و بی آلایش بود و با این که وجوه شرعی زیادی به دستش می رسید، ولی همچنان زاهدانه زندگی می کرد. اموال زیادی به وی هدیه کردند تا یک منزل شخصی برای خود خریداری کند؛ اما او همه را به فقرا و طلاب داده و خود تا آخر عمر، در منزل اجاره ای زندگی کرد.
سرانجام این مرجع مقتدر در سن 81 سالگی، در شب نهم ذیحجه 1365 ق. به دیار حق شتافت و در صحن علوی، جنب مقبره آخوند خراسانی به خاک سپرده شد. [26] رحلت این فقیه محبوب، مصادف با اشغال آذر بایجان توسط قوای حزب کمونیست روسیه و توده ای ها و دمکرات ها بود.وقتی مردم خبر رحلت این مرجع تقلید را شنیدند، بی اختیار به کوچه ها و خیابان ها ریختند و چهل روز در مساجد و تکایا عزاداری کردند و معلوم شد که تبلیغات چهار ساله کمونیست ها بر ضد دین، مذهب و روحانیت، هیچ اثری نداشته است و مردم همچنان علاقه مند به این مذهب هستند و کمونیست ها جایگاهی در میان مردم ندارند.
در شرح حال وی نوشتند که پس از جنگ جهانی دوم، سفیر انگلستان از وی تقاضای دیدار خصوصی کرد؛ ولی او نپذیرفت و فرمود: سفیر هم مانند دیگران بیاید؛ سپس این دیدار به صورت عمومی انجام گرفت. سفیر پس از سلام و تعارف، مبلغ یک صد هزار دینار، معادل دو میلیون تومان تقدیم سید کرد و گفت: دولت انگلیس نذر کرده بود اگر در جنگ بر آلمان پیروز شد، مبلغی به نیازمندان کمک کند. آیة الله اصفهانی آن را در میان چشمان حیرت زده حاضران گرفت و پس از اندکی تأمل یک حواله صد هزار دیناری دیگری روی آن گذاشت و به سفیر داد و فرمود: در میان نیروهای انگلیسی، مسلمانان هندی زیادی کشته شدند و خانواده های آنان بی سرپرست هستند، شما از طرف من این مبلغ را در میان آنان تقسیم کنید. در این حال، سفیر که نقشه خود را بر آب دید، شرمسار از منزل سید خارج شد.[27]
حاج آقا حسین طباطبایی قمی
مرجعیت این فقیه سترگ، مصادف با سلطنت و قلدری رضا خان پهلوی بود. او در حوزه علمیه مشهد و تحت لوای حرم علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، حضور پر نشاطی داشت. حاج آقا حسین قمی وقتی برنامه های ضد دینی رضا خان را مشاهده کرد، شجاعانه در مقابل او ایستاد و به عنوان اعتراض به سوی تهران حرکت کرد. مقاومت او سبب قیام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد و سرانجام، توقیف و تبعید او به عراق و شهر کربلا شد.
پس از فرار رضاخان، وی دوباه به ایران بازگشت و در مشهد طی تلگرافی به دولت، خواستار لغو کشف حجاب، انحلال مدارس مختلط، برپایی نماز و تعلیم قرآن و درس دینی در مدارس دولتی و آزادی حوزه های علمیه و کاهش فشار اقتصادی بر مردم فقیر شد و دولت وقت را مجبور به اجرای آنها کرد.
وی پس از رحلت آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی، به مرجعیت عامه رسید و سرانجام در حالی که در 28 رجب 1282ق. متولد شده بود، در روز پنجشنبه 14 ربیع الاول 1366 ق. و در سن 84 سالگی به دیار حق شتافت و در مقبره شیخ الشریعه اصفهانی، واقع در صحن مطهر علوی، به خاک سپرده شد.[28]
حاج آقا مصطفی خمینی
او فرزند بزرگ حضرت امام خمینی است و در سال 1309ش. در شهر قم متولد شد. علوم اسلامی را در محضر بزرگان قم آموخت و یکی از شاگردان برجسته درس امام خمینی بود و در سن جوانی، به درجه رفیع اجتهاد نایل آمد. آثار و تألیفاتی که به قلم حاج آقا مصطفی تألیف و چاپ شده است، حکایت از علم، استعداد و نبوغ سرشار وی در فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، رجال، اخلاق، عرفان و حتی علم هیئت دارد. اگر وی به شهادت نمی رسید، به یقین امروز یکی از شخصیت های کم نظیر حوزه به شمار می آمد.
حاج آقا مصطفی در نهضت اسلامی ایران، نقش تعیین کننده ای داشت و در مراحل حساس و بحرانی، همواره مقاوم و استوار بود و جای خالی پدر را پر می کرد و پناهگاه طلاب، و فضلا و مردم ستمدیده بود و به همین خاطر، تحمل او برای ساواک و عوامل رژیم پهلوی، امکان پذیر نبود؛ از این رو، حاج آقا مصطفی نیز همراه پدر به ترکیه و عراق تبعید شد و سرانجام در شب یکشنبه اول آبان سال 1356 ش. در سن 48 سالگی، وی به طرز مشکوکی مسموم و به شهادت رسید. وقتی حضرت امام خمینی از این خبر تلخ آگاه شد، ضمن اظهار کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون)، رحلت فرزندش را از الطاف خفیفه الهی دانست؛ چنان که همین طور نیز شد و این رخداد تاریخی، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی شد و به روند نهضت سرعت بیشتر بخشید.
مردم و طلاب و روحانیون نجف، پیکر او را به کربلا آوردند، با آب فرات غسل دادند و در خیمه گاه حسینی کفن کردند و پس از طواف در حرمین شرفین، به نجف بازگرداندند و در آن جا نیز پس تشییع و طواف در صحن حرم علوی، وی را در کنار مقبره علامه حلی به خاک سپردند.[29]
سید ابوالقاسم خویی
وی فرزند سید علی اکبر خویی از عالمان سرشناس آذربایجان است که پانزدهم رجب 1317 ق. در شهر خوی به دنیا آمد. مقدمات علوم اسلامی را در زادگاهش آموخت و بعد همراه پدر به نجف هجرت کرد و در محضر آیة الله شیخ الشریعه اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی و میرزای نایینی، به کسب علوم اسلامی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. وی سپس خود به تدریس در حوزه نجف مشغول شد و با شور و نشاط کم نظیر به تعلیم و تربیت شاگردان بی شمار همت گماشت؛ چنان که عالمانی چون شهید سید محمد باقر صدر، امام موسی صدر، آیة الله بهجت، سیستانی، ملکوتی، تبریزی، فضل الله، مغنیه، وحید خراسانی و موسوی اردبیلی، از شاگردان این فقیه سترگ محسوب می شوند.
آیة الله خویی، پس از رحلت آیة الله بروجردی در قم و آیة الله حکیم در نجف، به مرجعیت رسید و حوزه نجف را در مدت بیش از دو دهه، به طور مظلومانه اداره کرد. مرجعیت وی با دیکتاتوری صدام حسین در عراق مصادف شد و این مرجع بزرگ در حفظ و حراست از حوزه نجف در برابر او، بیشترین مصائب و دشواریها را متحمل شد.
آثار قلمی و علمی آیة الله خویی کم نظیر و مورد توجه فقیهان بزرگ و محافل علمی در حوزه ها و دانشگاه ها می باشد. کتاب های «معجم رجال الحدیث»، «مصباح الفقاهه»، «البیان فی تفسیر القرآن»، «المحاضرات» و «مصباح الاصول»، از آثار فقهی، اصولی، تفسیری و رجالی او هستند که توسط شاگردانش تدوین شده اند.
سرانجام وی در عصر روز شنبه هشتم صفر 1413 برابر با 17 مرداد 1371 ش. در سن 94 سالگی، چشم از جهان فرو بست. پیکر او در محیط خفقان آور حکومت بعثی صدام، به طور مظلومانه و غریبانه، تشییع و در مسجد خضراء، محل تدریسش، به خاک سپرده شد.[30]
سوتیتر:
. علامه حلی با بحثهای علمی، سردار مغول را به مذهب تشیع علاقه مند کرد و اندکی بعد، اولجایتو شیعه شد و نام «محمد خدابنده» را برای خود برگزید. فقیه بزرگ شیعه با نفوذ معنوی و علمی خویش در دربار مغول، فرهنگ تشیع را در سرتاسر ایران فراگیر ساخت و رسمی کرد
. مثل هر روز، قبل از طلوع فجر، جهت روشن کردن چراغ های حرم به آن جا مشرف شدم؛ اما ناگهان صدای راز و نیاز و گریه ای را شنیدم؛ کنجکاو شدم تا ببینم این صدای جان سوز از آن کیست! چون جلو رفتم، دیدم شیخ مرتضی انصاری صورتش را به ضریح امیرالمؤمنین علیه السلام نهاده و مانند مادران جوان مرده، ناله می کند و از آن حضرت می خواهد تا در امر مرجعیت و رهبری مردم و ایفای این مسئولیت او را از لغزش ها در امان نگه داشته، یاری کند.
. حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در تقوا و علم، منقولا و معقولا، یگانه بود... و اندیشه اش هم اکنون جزء اندیشه های زنده ای است که در میان علما و فضلای حوزه های درس فقه و اصول، مطرح است
[1] امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 5، ص 399.
[2] فوائد الرضویه، ص 126.
[3] فوائد الرضویه، ص 26.
[4] همان، ص 23.
[5] همان، ص 28.
[6] سیمای فرزانگان، ص 13.
[7] همان، ص 427.
[8] گلشن ابرار، ج 1، ص 415.
[9] همان، ص 418.
[10] گلشن ابرار، ج 1، ص 433.
[11] تاریخ مشروطه ایران، ص 614-618 و 730.
[12] گلشن ابرار، ج 1، ص 442.
[13] همان، ص 444.
[14] سماک امانی، آخوند خراسانی، ص 93.
[15] ر، ک: گلشن ابرار، ج 1، ص 447-449
[16] فوائد الرضوه، ص 598.
[17] گلشن ابرار، ج2، ص 547 و 548.
[18] مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در یک صد ساله اخیر، ص 42.
[19] گلشن ابرار، همان، ص 552.
[20] گلشن ابرار، ج 2، ص 571-576.
[21] گلشن ابرار، ج 2، ص 577.
[22] همان، ص 580؛ رضا مختاری، سیمای فرزانگان، ص 238.
[23] گلشن ابرار، همان، ص 582.
[24] مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 617.
[25] گلشن ابرار، همان، ص 584.
[26] ر، ک: گلشن ابرار، ج 2، ص 585.
[27] اصغری نژاد، سید ابوالحسن اصفهانی، ص 61ـ62.
[28] ر، ک: پورامینی، حاج آقا حسین قمی، انشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
[29] گلشن ابرار، ج 2، ص 774.
[30] گلشن ابرار، ج 2، ص 427.
نظر شما