اماکن و آثار ; وادىالسلام
مجله فرهنگ زیارت تیر ماه سال 1389 شماره ششم
نویسنده : محمود شریفى
یکى از اماکن مقدسى که زائران محترم عتبات عالیات به آنجا مشرف مىشوند، قبرستان تاریخى وادىالسلام است. این بقعهْ بهشتى در شمال شرقى نجف اشرف و در مسیر کوفه به کربلا واقع شده که امروزه جزو شهر نجف شمرده مىشود و بخش عظیمى از شهر باعظمت نجف را به خود اختصاص داده است؛ به طورى که وسعت این قبرستان بیش از بیست کیلومترمربع است و مىتوان گفت بزرگترین قبرستان جهان است.
وادىالسلام در طول تاریخ
تاریخ پیدایش این قبرستان، به پیش از زمان تأسیس شهر نجف، بلکه به پیش از اسلام بازمىگردد و فضایل آن فراتر از حدّ توصیف است. استاد دکتر حسن عیسى حکیم نویسندهْ کتاب ارزشمند «المفصل فى تاریخ النجف» مىنویسد:
سابقه دفن در نجف اشرف به قبل از اسلام بر مىگردد که پیامبرانى چون حضرت آدم، نوح، هود و صالح در آنجا دفن شدهاند. بعد از ظهور اسلام نیز پیش از آنکه بدن مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آنجا دفن شود، مردم کوفه اجساد مردگان خود را در منطقه «ثَویه» (نزدیک شهر نجف) و مردم حیره در منطقهاى به نام «بانقیا» دفن مىکردند.
مطابق منابع، صحابى جلیلالقدر خباب بن ارت، در زمان خلافت امیرمؤمنین (علیه السلام) در نجف دفن شدند. امام بر جنازهْ آن صحابى بزرگوار نماز خواند و سپس بالاى قبر او ایستاد و فرمود: خدا خباب را رحمت کند؛ او با میل و رغبت ایمان آورد و هجرت کرد و شخص مجاهدى بود که مورد آزمایش قرار گرفت و خداوند پاداش کسى را که کار نیک انجام داده، تباه نمىسازد.
پس از شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام) در سال چهلم هجرى، مردم قبر شریف آن بزرگوار را مخفیانه زیارت مىکردند و مردگان خود را در اطراف قبر مطهر آن حضرت به خاک مىسپردند؛ از این رو وادىالسلام تبدیل به قبرستان شد و در قبرستان ثَویه هم مخفیانه اجساد را دفن مىکردند؛ تا اینکه پس از سقوط بنىامیه در سال ١٣٢ هجرى ساخت قبر مطهر حضرت آغاز شد و نجف محل سکونت و پناهگاه مردم شد و مردم دوست داشتند که در حال حیات و ممات مجاور قبر باعظمت آن حضرت باشند، تا از شفاعت امام على (علیه السلام) پیش خدا بهرهمند گردند و گناهان آنان تخفیف پیدا کند. لذا جنازهها از اطراف و اکناف به سوى نجف مىآمد و انتقال مردگان به نجف کمکم شایع شد و مرحوم سید بحرالعلوم (رحمه الله) در شعرى چنین فرمود:
اذا متّ فادفنى مجاور حیدر
هنگامى که مُردم، مرا در جوار حیدر دفن کن. همان کسى که پدر امام حسن و امام حسین است، مقصود من است. اى جوان! کسى که همسایهاش امام على است، از سؤال نکیر و منکر باکى ندارد و نمىهراسد.[1]
فضایل و ویژگىهاى وادىالسلام
١. همجوار بودن این قبرستان با قبر پاک و نورانى حضرت امیرمؤمنین (علیه السلام) : این خود فضیلت بسیار بزرگى است که مورد توجه مسلمانان قرار گرفته و مؤمنان و علاقهمندان به آن حضرت در سراسر جهان آرزو مىکنند که اگر توفیق مجاورت قبر آن حضرت در زمان حیات نصیب آنان نشده، پس از مرگ در کنار آن حضرت قرار گیرند؛ تا جایى که بسیارى وصیت مىکنند پس از مرگ، بدن آنان را براى دفن به آن قبرستان ببرند. در روایات ائمه (علیهم السلام) نیز به شرافت این قبرستان اشاره شده است؛ از جمله:
الف. امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا طرف راست کوفه، باغى از باغهاى بهشت است. علامه مجلسى مىگوید: منظور از طرف دست راست کوفه، قبر امام على (علیه السلام) است.[2]
ب. خلف بن حمّاد از امام صادق (علیه السلام) نقل مىکند که فرمود:
«بظهر الکوفة قبر ما یلوذ به ذو عاهة إلاّ شفاه الله»[3] ؛ در بیرون و پشت کوفه (نجف) قبرى وجود دارد که هیچ دردمندى به آن پناه نمىبرد، مگر آنکه خداوند او را شفا مىدهد.
ج. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «
إنّ الله عرض ولایتنا علی اهل الأمصار فلم یقبلها إلاّ اهل الکوفة و إنّ الى جانبها قبراً لایأتیه مکروب فیصّلى عنده اربع رکعات الارجعه الله مسروراً بقضاء حاجته»[4] ؛ خداوند ولایت ما را به اهل همهْ شهرها عرضه کرد؛ سپس آنها به جز اهل کوفه نپذیرفتند، و در کنار کوفه قبرى است که هیچ دردمندى نزدش حاضر نمىشود و چهار رکعت نماز نمىخواند، مگر اینکه خداوند او را با بر آوردن حاجتش خشنود مىگرداند.
٢. واقع شدن در نجف اشرف: این ویژگى داراى فضایل بىشمارى است که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
الف. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
«اوّل بقعة عُبدالله علیها ظهر الکوفة لمّا أمر الله الملائکة أن یسجدوا لآدم سجدوا على ظهر الکوفة»[5] ؛ نخستین مکانى که خداوند در آنجا پرستش شد، پشت کوفه (نجف) است؛ هنگامى که خداوند به فرشتگان فرمان داد تا براى آدم سجده کنند و فرشتگان در نجف سجده کردند.
ب. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«الغریّ قطعة من الجبل الذی کلّم الله علیه موسى تکلیما و قدّس الله علیه تقدیساً، و اتّحذالله علیه ابراهیم خلیلاً، و محمداً صلى الله حبیباً و جعله للنبیین مسکناً»[6] ؛ غرى (نجف) قطعهاى از کوهى است که خداوند در آنجا با موسى (علیه السلام) سخن گفت و نقطهاى است که خداوند حضرت عیسى را در آنجا تقدیس کرد و حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در بالاى آن به دوستى و حضرت محمد¦ را به حبیب بودن خود برگزید و آنجا را محل سکونت پیامبران قرار داد.
ج. در روایات صحیحه اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده که نجف سرزمین نیکان و پاکان است و از خواص خاک آن این است که عذاب قبر و محاسبه نکیر و منکر از دفن شدگان آنجا برداشته شده است.[7]
د. در روایتى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده که امام به پشت کوفه یعنى نجف نگریست و فرمود:
«ما أحسن منظرک و أطیب قعرک، ألّلهم اجعل قبرى بها»[8]؛ چه زیباست منظره تو و درونت پاک و پاکیزه است؛ خدایا! قبر مرا در این مکان قرار ده.
ه. سرزمین پربرکتى است که هفتادهزار نفر از آن بدون حساب وارد بهشت مىشوند. به همین سبب بود که امیرمؤمنین (علیه السلام) مقدار زیادى از زمینهاى آنجا را به مبلغ چهلهزار درهم از دهقانان آن منطقه خرید و هنگامى که مردم از به امام عرض کردند: اى امیرمؤمنان! زمینى با این همه پول خریدارى مىکنى، در صورتى که هیچ چیزى در آن نمىروید و بهرهاى نمىتوانى از آن ببرى! امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: از رسول خدا¦ شنیدم که فرمود: کوفه خراب و ویران مىشود و از پشت آن، یعنى نجف هفتادهزار نفر بدون حساب وارد بهشت مىشوند، و من دوست دارم که آن هفتادهزار نفر از ملک من وارد بهشت گردند. [9]
٣. دفن شدن اولیای الهی: طبق بعضى از روایات قبر دو پیامبر بزرگ الهى که نام آنان هم در قرآن آمده، یعنى هود و صالح در وادىالسلام واقع شده است. نویسنده کتاب «ماضى النجف و حاضرها» گوید:
در قبرستان نجف، در طرف شمال نجف اشرف، قبر حضرت هود و صالح (ع) است و آن قبرها از قبرهاى معلوم و از مقامات مشهور است که داراى قبّهاى است که به آن تبرک جسته و زیارت مىشوند. آن قبّر در زمان علامهْ آگاه سید بحرالعلوم (رحمه الله) بالا رفته است و این همان قبرى است که آن بزرگوار آن را آشکار کرد و بر بالاى آن قبّهاى از سنگ و گچ ساخت و آن همواره باقى بود تا زمانى که شخصى از مردم ایران آمد و آن ساختمان را خراب کرد و قبّهاى بر آن ساخت که با سنگ کبود پوشانده شده است و علامتى بود که از هر نقطهاى زائر به طرف آن مىرفت. بعدها ساختمان سومى با هزینه حکومت غاصب بریتانیا در آغاز سال عقب راندن، یعنى سال ١٣٣٧ قمرى بالاى آن ساخته شد که امروزه موجود است. [10]
و طبق بعضى از روایات هم قبر آن دو بزرگوار مانند قبر حضرت آدم و نوح (ع) در کنار قبر مطهر امیرمؤمنین (علیه السلام) قرار دارد؛ ولى بعضى از نویسندگان[11] معتقدند که فقط قبر حضرت آدم و نوح در کنار قبر حضرت است که در زیارت نامه هم آمده است: «السلام علیک یا مولای و على ضجیعیک آدم و نوح رحمة الله و برکاته» ؛ یعنى سلام بر تو و حضرت آدم و نوح که در کنار تو آرمیدهاند، اما در مورد هود و صالح چنین تعبیرى نیست؛ بلکه تعبیر همجوار بودن با حضرت است که با قرار داشتن قبر آن دو در وادىالسلام سازگارتر است.[12]
علاوه بر حضرت هود و صالح، هزاران نفر از انسانهاى صالح و شایسته و عارف و علماى بىشمارى از سراسر جهان و پادشاهان از زمان امیرمؤمنان (علیه السلام) تاکنون در آنجا دفن شدهاند که جاى قبر همهْ آنان به درستى مشخص نیست؛[13] زیرا قبرستان بارها در زمان حکومتهاى طاغوتى مورد هجوم و تاخت و تاز و تخریب قرار گرفته است و نویسندگانى چون شیخ جعفر آلمحبوبه و استاد دکتر حسن عیسى حکیم در کتابهاى وزین خودشان طبق سنوات فوت و غیره، نام تعدادى از آنها را آوردهاند.[14]
۴. قرار گرفتن مقام دو امام: یکى از نویسندگان معاصر مىنویسد: اکنون مقام امام صادق و مقام امام زمان (عج) نیز در وادىالسلام مورد توجه و زیارت زائران عتبات مقدسه مىباشد و معروف است که آن بزرگواران در این جایگاه نماز خواندهاند؛[15] ولى علت این انتساب معلوم نیست.
در احادیث آمده که امام صادق (علیه السلام) در نجف شش رکعت نماز خواند: دو رکعت در جاى قبر مطهر امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دو رکعت در موضع رأسالحسین (علیه السلام) و دو رکعت در موضع منزل قائم (عج) .
دکتر حسن عیسى حکیم مىنویسد:
مقام امام محمد بن الحسن المهدى (عج) در قبرستان وادىالسلام در طرف مشراق[16] قرار گرفته و گفته مىشود که این مقام در جاى منبر امام قائم (عج) واقع شده است و بالاى مقام، قبّهاى بزرگ که با کاشىهاى کبود رنگ پوشیده شده، قرار گرفته است.[17]
و شیخ جعفر آل محبوبه مىنویسد:
در کنار غربى شهر، بنایى است که به عنوان مقام حضرت امام مهدى (عج) شناخته مىشود و به سبب نسبت این مقام به حضرت، نزد اغلب مردم مقدس شمرده مىشود. آنچه مىدانیم این است که منبر حضرت قائم (عج) همانطور که در روایات امام صادق (علیه السلام) وارده شده، در نجف قرار دارد؛ بنابراین، حدیث روشن مىکند که صاحب الامر (عج) در نجف داراى مقام است و اما اینکه آیا جایى که امام در آن نماز خواند، همین مقام معروف کنونى است، مدرکى نداریم که آن را ثابت کند و بشود به آن اعتماد کرد؛ جز اینکه علامه سید محمد مهدى بحرالعلوم در این محل بنایى ساخته و قبّهاى از سنگ و گچ بر آن نهاده و به شکل کنونى درآوره و آن را با کاشى کبود ساخته است. در داخل این مقام (امام مهدى عج) مقامى است که به مقام امام صادق (علیه السلام) شناخته مىشود، ولى شهرت مقام امام زمان (عج) را ندارد[18]
ولى بعضى از نویسندگان معتقدند که مقام امام صادق (علیه السلام) در حرم حضرت امیر (علیه السلام) بوده و حضرت در آنجا پس از زیارت جدش، نماز خوانده که در توسعه و بازسازى حرم قرار گرفته است.
عظمت و تقدس وادىالسلام در روایات
الف. میعادگاه پیامبر و امیرالمؤمنین (علیه السلام) : در روایتى آمده است که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: تو برادر من هستى و وعدگاه میان من و تو وادىالسلام است.[19] ب. مسجد حضرت آدم و پیامبران و رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) : مرحوم علامه مجلسى به نقل از «تفسیر عیاشى» مىنویسد:
(وقتى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به معراج مىرفت) هنگامى که جبرئیل او را بر بُراق سوار کرده و مىبرد، آن حضرت در مسجد کوفه نماز خواند؛ پس هنگامى که به وادىالسلام رسید که در پشت کوفه است و قصد بیتالمقدس را داشت، جبرئیل به پیامبر عرض کرد: اى محمد! اینجا مسجد پدرت حضرت آدم (علیه السلام) و مصلاى پیامبران است؛ پس در اینجا فرود آى و نماز بخوان. پس پیامبر خدا فرود آمد و نماز خواند و سپس او را به بیتالمقدس برد و در آنجا نیز نماز خواند و جبرئیل او را به سوى آسمان بالا برد.[20]
ج. محل حضور و عبور حضرت مهدی (عج) : امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: گویا حضرت مهدى قائم را مىبینم که از وادىالسلام عبور کرده و به سوى مسجد سهله مىرود؛ در حالى که بر اسب دست و پا سفیدى که پیشانى سفیدش مىدرخشد، سوار است و این دعا را زمزمه مىکند: «لا اله إلا الله حقّاً حقّاً، لا إله إلاّ الله ایماناً و صدقاً. . .»[21]
د. محل اجتماع و ملاقات روح مؤمنان: امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیچ مؤمنى در شرق یا غرب جهان نمىمیرد، مگر اینکه روحش در وادىالسلام محشور مىشود. عرض شد: وادىالسلام کجاست؟ فرمود: میان کوفه و نجف است؛ مثل اینکه مردم زیادى را مىبینم که بر منبرهایى از نور نشستهاند و با هم سخن مىگویند.[22]
یکى از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) به نام حبّه عرنى مىگوید: با امیرمؤمنان (علیه السلام) به بیرون کوفه رفتم؛ دیدم آن حضرت در وادىالسلام به گونهاى توقف کرد که گویا اقوامى را مخاطب قرار داده است. من هم با او ایستادم تا اینکه خسته شدم؛ سپس نشستم تا اینکه از نشستن هم خسته شدم؛ بعد ایستادم تا اینکه باز از ایستادن ملول گشتم و نشستم تا اینکه خسته شدم؛ آنگاه برخواستم و عرض کردم: اى امیرمؤمنان! من از این ایستادن طولانى شما نگرانم؛ ساعتى استراحت کنید. سپس ردایم را پهن کردم تا حضرت روى آن بنشیند؛ فرمود: اى حبّه! آنچه دیدى، چیزى جز گفتوگوى من با مؤمن و انس گرفتن با او نیست. عرض کردم: اى امیرمؤمنان! واقعاً اینگونه است؟ ! فرمود: آرى، اگر پردهها کنار مىرفت، مىدیدى آنها را که
حلقه حلقه گرد هم نشستهاند و با هم سخن مىگویند. عرض کردم: مقصود، اجسام آنهاست یا ارواح آنها؟ فرمود: منظورم ارواح آنهاست. هیچ مؤمنى در قطعهاى از زمین نمىمیرد، مگر اینکه به روح او گفته مىشود: به وادىالسلام ملحق شو. به یقین که آن، بقعهاى از بهشت است.[23]
یکى از اصحاب امام صادق (علیه السلام) به ایشان عرض کرد: برادرم در بغداد است و مىترسم در آنجا بمیرد. امام (علیه السلام) فرمود: چه باکى دارى؟ هر جا مىخواهد بمیرد. آگاه باش هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالم نمىمیرد، مگر آنکه خداوند روح او را به وادىالسلام مىبرد. راوى گوید: به امام عرض کردم: وادىالسلام کجاست؟ فرمود: پشت کوفه؛ گویا مىبینم مؤمنان را که حلقه حلقه نشستهاند و با هم سخن مىگویند.[24]
علاوه بر این روایات، روایاتى نیز هست که مىگویند خداوند فرشتگان مخصوصى دارد که کار آنها انتقال اموات از مکانهاى مختلف به مکان مناسب یا وادىالسلام است:
١. ابوبصیر گوید: « حججت مع أبیعبدالله (علیه السلام) و ساق الحدیث إلى أن قال: إنّ الله خلق سبعین الف ملک یقال لهم النقاله»[25]
با امام صادق (علیه السلام) حج انجام مىگزاردم؛ امام (علیه السلام) فرمود: خداوند هفتادهزار فرشته خلق کرده که به آنها نقّاله گفته مىشود؛ یعنى نقل کنندگان اموات.
٢. شیخ طوسى از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «قال رسول الله (صلى الله علیه و آله) إن للّه ملائکة ینقلون اموات العباد حیث یناسبهم»[26] ؛ رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: خداوند فرشتگانى دارد که مردههاى بندگان را به جایى که مناسب آنهاست، منتقل مىکنند.
٣. میثم تمار گوید: «قلتله: جعلت فداک أتأذن لی أن أنقل اُمّی الى طیبة فقال (علیه السلام) : لو کانت صالحة لنقلوها إلیها دونک»[27] ؛ به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) عرض کردم: فدایت گردم! آیا اجازه مىدهید مادرم را به مدینه منتقل کنم؟ حضرت فرمود: اگر مادرت شایسته باشد، او را به آنجا منتقل خواهند کرد.
۴. کمیل بن زیاد گوید: از امیرالمؤمنین (علیه السلام) شنیدم که مىفرمود:
«ادفنوا اموتاکم اُنّی شئتم فلو کانوا صلحاء ابرار لنقلهم الى جوار بیتالله الحرام و مدینة رسول الله المعظمة و لو کانوا فسقاء لنقلهم الملائکه إلى حیث یجدونه اهلاً له»[28] ؛ مردگان خود را هر جا که مىخواهید دفن کنید؛ اگر آنان افراد شایسته و نیکوکارى باشند، فرشتگان آنها را به کنار خانه خدا و مدینه رسول خدا انتقال مىدهند و اگر افراد فاسق و نالایقى باشند، فرشتگان، آنها به جایى که شایسته آن باشند مىبرند.
نویسنده کتاب «تاریخ النجف» و دیگران پس از نقل این روایات داستان کسانى را که بدنشان به جاهایى مثل وادىالسلام منتقل شده، آوردهاند.
از سه روایت اوّل و بعضى از روایات دیگر استفاده مىشود که روح همه مؤمنان پس از مرگ به وادىالسلام مىآید و به تعبیر امیرمؤمنان (علیه السلام) در آنجا هم ارتباط دارند و گفتوگو مىکنند. از چهار روایت اخیر هم استفاده مىشود که اجساد مردگان، اعم از مؤمن و فاسق، به هر جا که مناسب آنها باشد مثل مکه و مدینه و نجف و کربلا و اماکن دیگرى که شایسته هر کسى است منتقل مىشود.
از بعضى روایات دیگر هم استفاده مىشود که ارواح کفار هم در منطقهاى به نام «وادى برهوت»[29] جمع مىشوند و مورد عذاب برزخى قرار مىگیرند.
مرحوم سید نعمتالله جزایرى در ذیل آیهْ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ[30] آتش صبح و شام بر آنان عرضه مىشود. . . مىگوید:
این همان آتش برزخ است که ارواح کفار در آن در دنیا عذاب مىشوند تا به آتش جهنم برسند؛ همانگونه که ارواح مؤمنان با جسمهاى مثالى در بهشت دنیا یعنى وادىالسلام که در پشت نجف و کربلا قرار گرفته، در ناز و نعمت هستند تا به بهشت جاودان برسند.[31]
در پایان یادآورى این نکته هم بجاست که کیفیت قبور در وادىالسلام هم با قبرستانهاى دیگر متفاوت است. دکتر عیسى حکیم مىگوید:
شکل قبرها در وادىالسلام پنج گونه است: ١. همان شکل معمول و مرسوم بین مردم؛ ٢. قبرهایى به شکل مستطیل که گاهى یک نفر و گاهى چند نفر در آنها دفن مىشوند؛ ٣. قبرهایى گنبددار؛ ۴. قبرهایى در سردابها که در دل زمین مىباشند؛ ۵. قبرهایى که در خانهها قرار دارند و این قبرها و خانهها، حیات و وضوخانه و جایى براى نماز دارند.
وى سپس خاندانها و گروههاى زیادى را نام مىبرد که در قبور وادىالسلام و غیره در نجف اشرف دفن شدهاند؛ از جمله قبور بویهیان (آل بویه) که مربوط به قرن چهارم است و قبور قاجاریه و افشارىها و قبور امراى عربستان و مقبره آل خلیلى که بزرگترین مقبرههاست و مقبرهْ علوى که انقلابیون سال ١٩١٨ میلادى نجف در آن دفن شدند. آنان در این سال از این نقطه به حاکم بریتانى عراق حمله کردند.[32] به سبب همین ویژگى قبور وادىالسلام است که انقلابیون در فرصتها و هنگام درگیرى با دشمن از وادىالسلام به شکل سنگر استفاده مىکردند و در داخل بعضى از آن قبور یا پشت آنها مخفى شده و به دشمن خود حمله مىکردند. در دورهْ اخیر هم طرفداران مقتدى صدر با نیروهاى امریکایى در وادىالسلام جنگیدند و اکنون نیز به سبب همین ویژگى، امنیت کامل در قبرستان وادىالسلام وجود ندارد؛ لذا به زائران توصیه مىشود که به قسمتهاى دوردست قبرستان نروند.
حیره گذرکاه حیرت و عبرت
آن بخش از کشور عراق که به صورت جلگهاى بین دو رودخانه دجله و فرات قرار گرفته، بینالنهرین نام دارد که در قرون گذشته بسیار حاصلخیز و بابرکت بوده است. در این منطقه، تمدنى با سابقه چهارهزار ساله وجود داشته است و نخستین ساکنان جلگه مزبور، شیوهْ زندگى روستایى و صحرانشینى را رها کردند و به زندگى شهرى روى آوردند.[33]
در بینالنهرین سفلى قبایل مختلفى مىزیستند که چادرهاى خود را در مکان جغرافیایى ثابتى که بدان خو گرفته بودند، بر پا مىکردند. در دوران کوچنشینى در اطراف این خیمهگاهها محیطى اقتصادى پدید آمد که از خصال یکجانشینى برخوردار بود. به تدریج خیمههاى کوچندگان ثبات پیدا کرد و شکل یکجانشینى به خود گرفت.
سرزمین «حیره» واقع در جنوب شرقى نجف کنونى و کنار دریاچهاى به نام نجف (که اکنون به طور کلّى خشک شده است) از استقرار همین چادرنشینان پدید آمد. اصولاً لفظ «حیره» در زبان مردم عربستان جنوبى به معناى اردوگاه است. در برخى منابع آمده که حیره لفظى آرامى بوده و به معناى مجموعهاى از خیمههاست که به اردوگاه ثابت امیران لَخمى تبدیل شده و به مرور زمان، شکل شهر یافت و از قرن سوم تا سال ۶٠٢ میلادى مرکز سرزمینى به نام حیره بوده که درهْ پاییندست فرات و قسمت بالاى خلیج فارس را دربر مىگرفت.[34]
چگونگى پیدایش
در پاییندست بینالنهرین شهرهاى هفتگانهاى به وجود آمد که بزرگترین آنها مدائن بود. شش شهر دیگر قادسیه، رومیه، بابل، حلوان و نهروان بودند.[35]
مناطق خوش آب و هواى عربستان در آخرین قرن قبل از طلوع اسلام، زیر نفوذ سه دولت بزرگ ایران، روم و حبشه بود. در اثر مجاورت با این دولتها و رقابت شدید و دائمى که بین آنان در جریان بود، در مرزهاى عربستان، دولتهاى نیمه مستقلى شکل گرفت که هر کدام تابع دولت همجوار خویش بود و حیره نیز چنین وضعى داشت.[36]
در اوایل قرن سوم میلادى عدهاى از طوایف عرب در پایان روزگار اشکانیان، رو به کرانه فرات آوردند و بر بخشهایى از بینالنهرین دست یافتند. این مهاجرین رفته رفته روستاها و قلعههایى بنا کردند که از پیوستن آنها به یکدیگر، شهرهایى پدید آمد که حیره از جمله آنها بود و در جایى نزدیک محل کنونى کوفه در کنار بیابان قرار داشت. آب و هواى قابل تحمل، فراوانى جویبارهاى فرات، مساعد بودن شرایط طبیعى و هموار بودن زمین موجب آبادانى و توسعه این سرزمین گردید و توانست صحراگردان و چادرنشینان را به سوى تمدن پیش بَرد.[37]
فرهنگ اجتماعى
حیره در واقع حلقه وصل بین صحرا و ثغور عراق به شمار مىرفت و گویى محل تلاقى زندگى بدوى و شهرنشینى بود. اعرابى که در بحرین اجتماع کرده و به آنان «تنوخى» مىگفتند، به قبایل لَخمى و اَزْدْ پیوسته و در غرب فرات، حیره کنونى و توابع آن ساکن شدند. صحرانوردانى که از زندگى کوچنشینى خسته مىشدند و نیز افرادى که از میان قوم خود طرد مىگردیدند، به این ناحیه آمده و در آنجا اقامت گزیدند. غالب سکنه حیره مسیحیان نسطورى بودند و زبان دینى و فرهنگى آنان «سُریانى» بود. خواندن و نوشتن مىدانستند و برخى افراد که با حیره در ارتباط بودند، الفباى زبان عربى را که به تازگى مراحل تکامل خود را طى مىکرد، به حجاز بردند.[38]
از آنجا که حیره و توابعش کشورى وسیع را تشکیل مىداده که سواحل جنوبى فرات تا بادیةالشام، واقع در غرب عراق کنونى را دربر مىگرفت و این قلمرو از تنوع قومى و قبیلهاى برخوردار بود، بر شبکه روابط اجتماعى و فرهنگ این سرزمین اثر گذاشت. موقعیت حیره به عنوان مرکز سیاسى قبایل عرب، اعتبار فرمانروایان آن، شهرت لَخمیان، نظام دولتى و روابط گسترده با دیگر سرزمینها و قبایل که در اسناد سریانى آمده، نقش سیاسى اجتماعى حیره را به اثبات مىرساند.[39]
حیره و دولتهاى دیگر
شیوخ غسّانى از قرن سوم تا هفتم میلادى در شمال شرقى شبه جزیره عربستان و اطراف پالمیرا (از توابع شام) با حمایت بیزانس (روم شرقى) فرمانروایى مىکردند. امیران این قوم، رومیان را در مقابل تهاجم اعراب بادیه حفظ مىکردند و در جنگها این امپراتورى را یارى مىدادند. غسّانىها با امیران لَخمى حیره در رقابت و نزاع دائمى بودند. در نیمه قرن ششم میلادى که لَخمیان در حوالى حلب از غسّانىها شکست خوردند، این سلسله و بعدها ساسانیان، نفوذ سیاسى و اجتماعى خود را در عربستان از دست دادند.[40]
دولت بنىکِنده چندى در حَضرَموت یمن استقرار داشت، اما در نیمه قرن پنجم میلادى قلمرو خود را تا نَجد (در شبهجزیره عربستان) گسترش داد. حارث بن عمرو کندى با قبول عقاید انحرافى مزدکى که از جانب قباد، فرمانرواى وقت ایران حمایت مىشد، امارت حیره را به دست آورد؛ اما در عهد انوشیروان حیره دوباره به دست امراى لَخمى افتاد.[41]
دولت حمیریان که در یمن استقرار داشت و حتى کِندىها زیر نظر آنان بودند، با لَخمیان حیره مناسباتى داشتند. مُنذر، حاکم حیره ضمن اتحاد با ذونُواس حِمیرى موفق شد تا تلاش بیزانس براى دستیابى به اتحاد حِمیر و حبشه و حصول روابط دوستانه با نوبیان (در آفریقاى شرقى) را برهم زند.[42] حبشىها در پاسخ به خواست رومیان، در سال ۵٢٢ م حمیریان را سرکوب و مغلوب کردند و خاندانى از قوم خود را در آنجا به قدرت رساندند؛ اگرچه امپراتورى روم با این دولت نوبنیاد همپیمان گردید، اما ایرانیان به جانبدارى از فرمانروایان مخلوع حمیرى برخاستند و حبشىها را از آن قلمرو بیرون راندند و در یمن حکومتى ایرانى روى کار آوردند. این وضع به مدت ۶٠ سال از سال ۵٧۵ م دوام یافت و با ظهور اسلام و فتوحات رزمندگان اسلام برچیده شد.[43]
نظام سیاسى حیره
امیران حیره از اعراب بنىلَخم بودند که از سوى فرمانروایان ساسانى حمایت مىشدند؛ زیرا لَخمیان سدّى استوار میان ایران و اعراب پدید آوردند و از تجاوز و تعدى قبایل بدوى به مرزهاى ایران جلوگیرى مىکردند. حکمران این خاندان در واقع بزرگترین دولت عربى نیمه متمدن را در منطقه حیره به وجود آورد.[44] مدت امارت آنان را منابع تاریخى حدود ٣٠٠ سال ذکر کردهاند. مسعودى مىگوید:
حاکمان حیره اعم از بنى نصر، لخمیان، غسّانیان، تمیم، کِنده و ایرانى که بیست و چند نفر بودهاند، در مجموع ۵٢٢ سال و چند ماه حکومت کردهاند.[45]
در حیره گرایشهاى گوناگون فرقهاى وجود داشت؛ چنانکه عمرو بن عُدى، پادشاه عرب حیره از فرقه مانویان حمایت مىکرد و برخى از آنان مسیحى نسطورى بودند. ذونواس که یهودى بود، تحت تأثیر عقاید خود به آزار این مسیحیان پرداخت. فتنه مَزدکى که در زمان قباد به وجود آمد و خود را به صورت یک مسلک سیاسى اشتراکى نشان داد، به تشنجهایى در سرزمین حیره انجامید.[46]
ساسانیان در صدد بودند تا با وساطت لَخمیان، نه تنها از حواشى بیابان حراست کنند، بلکه نفوذ سیاسى خود را در غرب شبهجزیره عربستان گسترش دهند. چنین مىنماید که ایران به عنوان بخشى از مبارزهاش با بیزانس، از قبل از سدهْ ششم میلادى مىکوشید از طریق مسیر مهم فرهنگى تجارى حیره - مکه حتى در مکه و یثرب (بعدها مدینةالنبى) نیز اعمال نفوذ کند و بدین طریق با نفوذ قبایل قدرتمند حجاز و یمن مقابله نماید.[47]
در قرون پنجم و ششم میلادى توان رزمى حیره و شعاع عمل آن فزونى یافت و حدود شرقى شبهجزیره عربستان جزو قلمرو آنان گردید. افراد قبیله بَکر یاوران مزدبگیر آنان شدند و سلیم و هوازِن با بنىلخم معاهده بستند و اعضاى طایفه نُمیر و بنىتمیم با آنها متحد شدند.[48]
از معروفترین امراى لَخمى، نُعمان اول معروف به «اعور» را باید نام برد که با یزدگرد اول، حاکم ساسانى معاصر بود و گویند قصر خورنق را او ساخت که پرورشگاه بهرام گور گردید؛ ولى در اواخر عمر از فرمانروایى کنارهگیرى کرد و جامهْ زهد پوشید و به سیر و سیاحت پرداخت. پس از او پسرش زمام امور حیره را به دست گرفت. او را امیرى با همت، سختکوش و مقتدر معرفى کردهاند و در جنگ بین ایران و روم فداکارى فوقالعادهاى از خود بروز داد. بعد از او چند تن دیگر از بنىلَخم در حیره امارت کردند تا اینکه نوبت به منذر سوم رسید که از شکوه و جلال او ماجراهایى نقل کردهاند.[49]
واپسین فرد از دودمان لَخمیان، نُعمان سوم است که از ۵٩٢ م تا ۶١۴ م حکومت کرد. وى در برابر شاهان ایران روش مستقلى در پیش گرفت و در برابر خواستههاى آنان سر تسلیم فرود نمىآورد.[50]
فتح حیره توسط رزمندگان مسلمان
پس از آنکه رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) به رسالت برگزیده شد و براى فرمانروایان جهان دربارهْ رسالت خود از جانب خداوند عزوجلّ، نامههایى فرستاد، نامهاى نیز به امیر حیره نوشت و او را به سوى اسلام فراخواند. در منابع تاریخى از پاسخ حاکم حیره به این دعوت گزارشى موجود نیست؛ اما خاتم پیامبران (صلى الله علیه و آله) از چیره گردیدن پیروان خویش بر امپراتورى ایران و حیره خبر داد و مسلمانان را بر این خبر غیبى شادمان ساخت. حتى در بیانى گوهرافشان، پیشگویى فرمود: زنى که نامش «کرامت» است و اهل حیره مىباشد، به عقد و ازدواج یکى از رزمندگان اسلام درخواهد آمد.[51]
پس از آنکه خالد بن ولید، سردار سپاه اسلام به فرمان خلیفه وقت، بر سرزمین بحرین، از توابع ایران غلبه یافت، مقدر گردید که به سوى بینالنهرین حرکت کند. او نخست از راه نباج و بادیهْ بصره به حدود اُبله که در جنوب عراق قرار داشت آمد و لشکریانش در این حوالى با مرزبان منطقه که هُرمُزد نام داشت، درگیر شدند که سرانجام وى توسط خالد کشته شد. در طول مسیر عدهاى از قواى مسلح او کشته یا در آب غرق شدند و از آنان اسیر و غنایم فراوانى به دست آمد.
آنها که به صلح تسلیم شدند و جزیه قبول کردند، از هرگونه تعرض مصون بودند. بعد از فتح برخى آبادىهاى مسیر و نبردهایى در کوت العماره فعلى، وَلَجَه و اُلیس (که در سال ١٢ هجرى رخ داد و به نبرد «نهر الدم» نیز مشهور است) خالد چنین تدبیر کرد که با کشتى از رودخانه فرات به حیره برود. مرزبان این ناحیه، آزادبِه، از نقشه او آگاه شد؛ پس در حوالى غریین اردو زد و پسرش را روانه ساخت تا مسیر آب را از بالاتر عوض کند و از حجم آن بکاهد. با کاهش میزان آب فرات، کشتىهایى که سپاهیان اسلام آماده کرده بودند به گل نشست و آنان با مشکلى غیر قابل پیشبینى روبهرو شدند. در این میان خالد از راه خشکى خود را به فرزند مرزدار حیره رساند و در فرات بادقلى که نهرى منشعب از فرات بود، با وى درگیر شد و او را کشت و یارانش را پراکنده ساخت. با وضع جدید راه براى محاصره حیره باز شد. وقتى آزادبِه از قتل پسر مطلع گردید، دیگر روحیه مقاومت در خود ندید و از شدت یأس و حرمان گریخت.
خالد به راه خود ادامه داد تا به دروازه حیره رسید. بزرگان شهر که از نصارا بودند، تسلیم نشدند؛ دروازه را بستند و در کاخ خویش ماندند و به مقاومت برخاستند. خالد شهر را محاصره کرد و بر آنان تنگ گرفت. رزمندگان اسلام بر این قوم یک شبانهروز درنگ دادند؛ اما باز هم مردم حیره سر تسلیم فرود نیاوردند. سرانجام مردم از این وضع نگرانکننده به ستوه آمدند و از اشراف و بزرگان قوم که درون قصرها و دژهاى استوار خویش خزیده بودند و جز از جنگ دَم نمىزدند، شِکوه آغاز کردند و بر آنان لعن و نفرین حواله نمودند و خطاب به این مرفهان بىدرد و عافیتطلبان گفتند: چرا ما را به کشتن مىدهید؟ ! باید در برابر مسلمانان تسلیم شوید. بر اثر اصرار اهالى، سرانجام کاخنشینان حاضر به مصالحه گردیدند و گفتوگوهایى بین فرمانده لشکر اسلام و برخى رؤساى بانفوذ شهر صورت گرفت. در پایان این بحثهاى توأم با جدالهاى گفتارى، خالد با اهل حیره صلح کرد؛ به این شرط که در هر سال جزیهاى بدهند و بر مسلمانان نشورند و آنچه از گزارش نفشههاى دشمنان و ایرانیان به دست آوردند، براى مسلمانان بازگویند. این فتح در ربیعالاول سال ١٢ هجرى اتفاق افتاد. خالد مژده پیروزى را همراه
جزیه و هدایایى به مدینه، نزد خلیفه وقت فرستاد. از هفتهزار نفر اهالى حیره که متجاوز از هزار نفرشان از پرداخت جزیه معاف شدند، سالیانه صرفاً شصتهزار درهم گرفته مىشد. اگرچه بین اهل شهر و مسلمانان صلحنامهاى امضاء شد، اما پس از رفتن سپاهیان اسلام از عراق، اهل حیره از پرداخت باقى جزیه سرپیچى کردند. با وجود این روى برتافتنها با اهل حیره به ملایمت رفتار شد.[52]
کلید فتوحات بینالنهرین
با فتح حیره، کلید تصرف بینالنهرین به دست رزمندگان مسلمان افتاد؛ بدین معنا که آنان به صورت واحدهاى نظامى، تا کرانه دجله پیش آمدند و قلعههاى بزرگ و کوچک متعددى را به تصرف درآوردند و در جبهههاى مختلفى پیکار نمودند و از دخالت امپراتورى بیزانس در حوادث بینالنهرین جلوگیرى کردند.[53]
چون خالد بن ولید عازم شام گردید، مثنى بن حارثه جانشین وى شد و در حوالى حیره اردو زد. در این حال اهالى منطقه به دستور و تحریک رستم فرخزاد (سردار ایرانى) به مسلمانان مستقر در حدود حیره یورش بردند؛ به گونهاى که وضع آنان در عراق به خطر افتاد. مثنى بن حارثه عقبنشینى کرد و براى تجهیز لشکر عازم مدینه شد.[54] او در این شهر براى مردم سخنرانى کرد و سُستى و هراس خسروان را بیان کرد و جنگ با ایرانیان را امرى آسان توصیف نمود. پس از چند روز عدهاى از مسلمانان براى این سفر سرنوشتساز بسیج شدند. خلیفه دوم، ابوعبیدة بن مسعود ثقفى (پدر مختار) را که زودتر از دیگران داوطلب شده بود، به فرماندهى لشکرى تازهنفس برگزید. یک ماه بعد از ورود ابنحارثه به حیره، لشکر ابوعبید به این سرزمین رسید و به سازماندهى سپاه اسلام پرداخت. جابان، سردار ایرانى با لشکرى براى دفع قواى وى به مقابله آمد؛ اما در نبردى که بین آنان روى داد، لشکر جابان شکست خورد و خودش به اسارت مسلمانان درآمد. ابوعبید کمکم بر نواحى اطراف حیره و دیگر نقاط بینالنهرین غلبه یافت. بعد از آن مسلمین بار دیگر به شهر حیره رفتند و در بین راه دهقانان همه جا تسلیم شدند و جزیه دادند.
در این میان لشکرى تازهنفس به فرماندهى بهمن جادویه از تیسفون رسید و در کرانه شرقى فرات و در حوالى حیره، در کوفه کنونى اردو زد. دستگاه او با شوکت و عظیم بود و چندین فیل در لشکر خود داشت. ابوعبید روبهروى این سپاه، در کرانه غربى فرات، سپاه خود را مستقر ساخت و با شهامتى که از خود نشان داد، همراه نیروهاى خویش از پلى که بر فرات بسته بودند، عبور کرد و با لشکریان بهمن درگیر شد. فیلهایى که در سپاه ایران بود، اسبان تازى را مىرماند. ابوعبید خواست به فیلها هجوم ببرد، اما یکى از فیلها که زخم دیده بود، وى را با خرطوم خود ربود و به زیر پاى خویش افکند و، بدینگونه ابوعبید ثقفى به شهادت رسید. این وضع باعث پراکندگى لشکر تحت امر ابوعبید شد. مثنى بن حارثه نیز که با باقىمانده لشکر مشغول حماسهآفرینى بود به شدت مجروح شد.
چندى بعد عدهاى نیرو به همراهى جریر بن عبدالله از مدینه به عراق رسید. چندى بعد از رخدادهاى قبلى، فرزند حارثه در نُخیله که نهرى از فرات (به نام بویب) از آنجا عبور مىکرد، با لشکر ایران برخورد کرد و جنگ سختى درگرفت که طرفین بر ادامه آن پافشارى کردند و داد دلاورى دادند. مسعود، برادر مثنى کشته شد، اما مسلمانان این بار مقاومت کردند و جنگ ادامه یافت تا آنکه هزیمت بر سپاه بىسالار ایران افتاد. فراریان در طول رودخانه فرات پراکنده شدند. بعد از واقعه بویب که «یوم نخیله» یا «یوم اعشار» نام گرفت، پیروزىهاى بزرگى نصیب سپاه اسلام شد. از حیره تا کسکر و از آنجا تا عین الثمر و انبار، میدان نبرد قواى مسلمانان با مشرکان و کافران گردید. فرزند حارثه، بشیر بن الخصاصیه را به ولایت حیره گماشت و خود براى ادامه فتوحات مهیا گشت و بخشهاى دیگرى از بینالنهرین را به تصرف درآورد.[55]
هجده ماه بعد از این نبردها، جنگ قادسیه در حوالى قادسیه رخ داد. در این نبرد سرنوشتساز سپاه اسلام بر دولت ساسانى غلبه یافت و تیسفون به تصرف مسلمانان درآمد.[56]
همسایهاى جدید براى حیره
سعد بن ابىوقاص، فرمانده قواى مسلمانان در نبرد قادسیه، پس از این فتح بزرگ، به سوى مدائن رفت و این قلمرو را به تصرف خود درآورد. آنگاه مقرر گردید که در همان نزدیکى، مقرّى براى سکونت رزمندگان انتخاب کند. وى مىخواست به شهر انبار برود و آن را مرکز فرمانروایى و پایگاه بسیج لشکریان مسلمان قرار دهد، ولى شرایط این شهر با طبع آنان سازگارى نداشت. سپس در چند کیلومترى حیره، طرح شهر جدیدى را ریخت که کوفه نام گرفت. بنیان این شهر در سال ١٧ هجرى گذاشته شد و بر روى رسوبات استپى در کنار شاخه اصلى رودخانه فرات و در ارتفاع حدود ٢٢ مترى از سطح دریاى آزاد، در نزدیکى حیره بنا گردید.[57]
با تأسیس کوفه، حیات سیاسى و اجتماعى حیره در مسیر زوال افتاد و آبادانى در آن کاستى گرفت و در اوایل حکومت معتضد عباسى کاملاً ویران شد. ابوالحسن على بن حسین المسعودى مورخ بزرگ شیعه گفته است:
با وجود متروک گردیدن حیره، این شهر به دلیل لطافت هوا، جاذبههاى اقلیمى و نزدیکى به خورنق و نجف، عدهاى از حاکمان عباسى در آن به سر مىبردند اما اکنون (زمان تألیف کتاب مروج الذهب: سال ٣٣٢ هجرى) جز بوم (جغد) و انعکاس صوت افراد، کسى آنجا نمىباشد.[58]
مسعودى در جاى دیگر مىنویسد:
به روزگار ما که سال ٣٣٢ هجرى است، حیره خراب است و کسى در آنجا سکونت ندارد. از حیره تا کوفه سه میل [تقریبا شش کیلومتر]راه است.[59]
براى برپایى ستونهاى مسجد کوفه از سنگهاى قصرهاى حیره استفاده کردند.[60] اما برخى شواهد نشان مىدهد که اگر چه حیره بعد از گسترش اسلام، رونق قبلى خود را از دست داد، ولى کوفه همچنان به این شهر وابستگى داشته است. به نظر مىرسد برخى از سرشناسان حیره، در مراحل نخستین تکوین کوفه تأثیر بیشترى داشتهاند که مىتوان آن را دورهْ حیره در شکلگیرى تاریخ کوفه دانست. سبک ایرانى همراه با رنگ و بوى بابلى که صبغهاى از عناصر یونانى نیز در آن دیده مىشد، در سبک معمارى حیره و اطراف آن آشکار بود که این شیوه، به اضافه طرحهاى یمنى، پیش از هر چیز در تهیه نقشه فضاى مرکزى کوفه سهمى مهم و انکارناپذیر داشته است.[61]
حیره در عصر امام على (علیه السلام)
هنگامى که امیر مؤمنان (علیه السلام) کوفه را مرکز حکومت عادلانه خویش قرار داد، حیره همچنان مورد توجه آن امام همام، کارگزاران و یارانش بود. احمد بن مروان مالکى به سند خود از هارون بن عنتره، از پدرش نقل کرده است که گفت: در حیره، کنار خورنق، بر حضرت على (علیه السلام) وارد شدم. آن وجود مبارک که فرمانرواى جهان اسلام بود، حولهاى بر دوش داشت که فرسوده و کهنه بود؛ با این وجود به دلیل غلبه برودت زمستان، از سرماى شدید برخود مىلرزید. عرض کردم: اى امیر اهل ایمان! خداوند متعال براى تو و خانوادهات از بیتالمال مسلمین بهرهاى قرار داده است؛ با این حال چرا برخود تنگ مىگیرى و این مشقت را تحمل مىکنى؟ ! فرمود: به خدا سوگند از اموال شما اهالى کوفه چیزى ذخیره نکردهام و این حوله را هم با خود از مدینه آوردهام.[62]
از منابع معتبر تاریخى چنین برمىآید که آن حضرت سپاه خود را در محلى بین حیره و کوفه که «جَرَعه» نام داشت، بسیج و تجهیز مىکرد. جندب بن عبدالله ازدى (از صحابى آن حضرت) مىگوید: نزد امام نشسته بودم که عبدالله بن قعین از جانب محمد بن ابىبکر (حاکم مصر) آمد و خواست که به فریاد او برسند. حضرت مردم را به مسجد فراخواند و در سخنانى از آنان خواست در جَرَعه (بین حیره و کوفه) اجتماع کنند تا از آنجا به امداد والى مصر بروند. امام بامداد روز دیگر به سوى این ناحیه به راه افتاد و تا نیمروز درنگ کرد؛ ولى حتى صد نفر هم نیامد. شبانگاه بزرگان کوفه را فراخواند و خطاب به آنان فرمود: چرا در یارى من این همه درنگ مىکنید و براى گرفتن حقتان نمىجنگید؟ !
مالک بن کعب ارحَبى (از یاران و کارگزاران حضرت) اعلام آمادگى کرد. وقتى شمارى از افراد با وى همراه گردیدند، با آنان از کوفه بیرون رفت و در جایى میان حیره و کوفه لشکرگاه برپا کرد. حضرت على (علیه السلام) وى و سپاهیانش را که دوهزار نفر بودند، تا حدود حیره همراهى کرد. مالک با این نیروها چند شبانهروز طى طریق کرده بود که خبر شهادت محمد بن ابوبکر به امام رسید. امام نیز عبدالرحمن بن شُریح شامى را از پى مالک فرستاد و او را از راه بازگردانید.[63]
کارگزار امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حیره
قرظة بن کعب انصارى از شخصیتهاى بزرگ صدر اسلام بود که در غزوههاى بدر و اُحُد حضور داشت. حضرت على (علیه السلام) پرچم انصار را در جنگ صفین به او سپرد و در زمان خلیفه دوم، سرزمین رى توسط وى فتح شد. در جنگ نهروان نیز امام را همراهى مىکرد. فرزندش عمرو بن قرظه انصارى در قیام عاشورا در زمرهْ اصحاب امام حسین (علیه السلام) بود و در رکاب آن حضرت به شهادت رسید.[64] وقتى قرظه از سوى مولاى متقیان به عنوان کارگزار بهقباذات (مناطقى از حیره) تعیین شد،[65] حضرت در نامهاى به وى نوشت:
مردانى از ذمّیان حوزه مأموریت تو، نهرى را در زمین خود نام بُردند که بىاثر گردیده و زیر خاک رفته است که مسلمانان عهدهدار احیاى آن مىباشند؛ پس تو و ایشان بنگرید. سپس نهر را آباد ساز که اگر احیا شود و آنان توانا گردند، نزد من بهتر است تا بیرون روند یا اینکه در اصلاح و احیاى سرزمینها ناتوان باشند و کوتاهى کنند.[66]
یکى از سران خوارج به خَریت بن راشد شورشى برپا کرد و براى نواحى قلمرو حضرت على (علیه السلام) در عراق مشکلاتى به وجود آورد. حضرت بخشنامهاى از تمامى کارگزاران خود خواست در صورتى که با او برخورد کردند، گزارش دهند. قرظة بن کعب پیکى را همراه نامهاى نزد حضرت در فرستاد و امام را از برخى تنشهاى سیاسى که خَریت بن راشد در حیره به وجود آورده بود، آگاه کرد.[67] قرظه پس از فرماندارى بر بهقباذات (بخش جنوبى حیره) مسئول جمعآورى مآلیات در منطقه عین التمر گردید. سرانجام وى در سال ۴٠ هجرى درگذشت و حضرت على (علیه السلام) بر پیکرش نماز خواند.[68]
ابرهاى تیره و تار در آسمان حیره
کارگزار امام على (علیه السلام) در حیره به حضرت گزارش داد که خریت بن راشد و حامیانش به سوى نِفْرْ رفته، مرد تازهمسلمانى را کشتهاند و مخالف مشرکى را امان دادهاند. امیر مؤمنان (علیه السلام) در پاسخ وى نوشت:
اما بعد، از مضمون نامه و آنچه دربارهْ گروهى که از قلمرو تو گذشتهاند و مسلمانان نیکوکارى را کشته و مشرکى را امان دادهاند گفته بودى، آگاه شدم. اینها افرادى هستند که شیطان فریبشان داده و گمراه گردیدهاند. پس بر سر کارت باش و خراج گردآورى شده را بفرست؛ زیرا تو فرمانبُردار و نیکخواه هستى.[69]
سپس مولاى متقیان نامهاى براى زیاد بن حفصه نوشت و از وى خواست تا شورشیان را تعقیب کند و اگر آنان را دستگیر کرد، به کوفه نزد حضرت بفرستد و در صورتى که سر برتافتند، با آنان به ستیز برخیزد؛ زیرا به فرمایش امام، این منحرفان از حق فاصله گرفته، مرتکب قتل شده و در راههاى سواد (حیره و توابع) هراس ایجاد کردهاند.[70]
هنگامىکه معاویة بن ابىسفیان از طریق جاسوسان خود مطلع گردید که در عراق اختلاف پدیده آمده، زمینه را براى پیاده کردن نیرنگهاى خود مناسب دید و تصمیم گرفت تا با ایجاد ناامنى و یغماگرى، بر آشفتگى بینالنهرین بیفزاید. ضحاک بن قیس از افرادى بود که مأمور اجراى این نقشه شوم شد، ولى در جنگ صفین با فرزند ابوسفیان همراه گردیده و بعد از هلاکت زیاد بن امیه، از سوى معاویه، والى کوفه شده بود و تا سال ۵٧ هجرى امارت کوفه و توابع را عهدهدار بود.[71]
معاویه ضحاک را با چهارهزار نفر مأمور کرد که اطراف کوفه را مورد تاخت و تاز قرار دهند، ولى به شهر کوفه وارد نشوند. ضحاک به عراق آمد و بر اطراف شهر حیره یورش برد. او برادرزاده عبدالله بن مسعود (صحابى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله)) را که عازم سفر حج بود، به شهادت رساند و وسایل و امکانات حاجیان را غارت کرد. گزارش دستبُرد وى به حیره و توابع، به اطلاع امام (علیه السلام) رسید. امام در مسجد کوفه در خطبهاى مردم را براى سرکوبى و دستگیرى ضحاک بسیج کرد. در آغاز کسى پاسخ امام را نداد و چون حضرت از پراکندگى و سُست عنصرى آنان زبان بر مذمت و گلایه گشود و تنها و پاى پیاده از کوفه خارج شد و به سوى حیره حرکت کرد، حدود چهارهزار نفر گرد آمدند. امام، حجر بن عدى کندى را فرمانده آنان قرار داد تا ضحاک را تعقیب و مجازات کنند. حُجر در حالت جنگوگریز به جستوجوى این فرد شقى و پلید پرداخت تا در ناحیه تدمیر به او رسید و وى را متوقف ساخت و ساعتها با هم جنگیدند. از یاران ضحاک نوزده نفر و از نیروهاى حُجر دو تن کشته شدند و ضحاک شبهنگام گریخت.[72]
عقیل بن ابىطالب وقتى از یاغىگرى ضحاک در حیره آگاه شد، به برادر خود على (علیه السلام) نامهاى با این مضامین نگاشت:
در مکه بودم که از مردمش شنیدم فرزند قیس بر حیره حمله بُرده و هرچه خواسته، اموال مردم این سامان را تاراج کرده و بدون آنکه آسیبى به وى وارد شود، بازگشته است و این ضحاک کیست؟ زبون بىریشهاى چون گیاه هرزى فاقد ارزش در بیابان. وقتى خبر یورش او را به حیره شنیدم با خود گفتم: مگر شیعیان و یارانت، تو را رها کردهاند؟ ! [73]
امام در پاسخ برادر خود نوشت:
نامهات همراه عبدالرحمن بن عبید ازدى رسید. گفته بودى ضحاک بن قیس بر مردم حیره حمله برده است. ضحاک بسى کمتر و حقیرتر از آن است که بخواهد در حیره توقفى داشته باشد (و در این منطقه تشنجآفرینى کند) ؛ بلکه او با چند سوار آمد، آهنگ سماوه (از توابع حیره) نمود و بر واقعه، شِراف و قسطنقطانه و حوالى آن گذاشت. من سپاهى عظیم از مسلمانان را بر سرش فرستادم. چون خبر به او رسید، گریخت؛ اما با آنکه دور شده بود، به وى رسیدند و خورشید نزدیک غروب بود که میان دو گروه پیکارى درگرفت، ولى ضحاک و یارانش تاب شمشیرهاى ما را نیاوردند و پا به گریز نهادند؛ درحالىکه نوزده تن از یارانش کشته شدند. باقى با دل خسته و تن فرسوده، بعد از آنکه کارشان به جان رسیده بود و جز رمقى بیش نداشتند، بعد از رنج فراوان نجات یافتند.[74]
حیره و قیام مختار
اگرچه کوفه جدید، حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى حیره را تحت تأثیر خود قرار داد، اما حیره همچنان کانون حرکتها و خیزشها یا پناهگاهى براى برخى فرمانروایان خودسر باقى ماند.
در سال ۶۶ هجرى که مختار بن ابوعبید ثقفى قیام کرد، در اولین مرحله، اردوى خود را در منطقه سبخه مستقر ساخت. سبخه پهنهاى خشک و نمکزار یا به نقلى مردابى بود که در بعضى فصول از آب اشباع مىگردید و نىهاى خودرو در آن مىرویید. سبخه بین حیره و نجف قرار داشت و گاهى طغیان آب فرات آن را به زیر خود فرو مىبُرد. مختار در این قلمرو با چهارهزار مرد جنگى در مقابل نیروى دوهزار نفرى سرسپرده به امیر کوفه موضع گرفت. منطقه نبرد از چنان موقعیتى برخوردار بود که مىتوانست این سپاه بزرگ را در خود جاى دهد و در عین حال، عقبنشینى و کمکرسانى یا حتى فرار نیروها را به بیرون از منطقه نبرد امکانپذیر سازد.[75]
مختار پس از آنکه بر اوضاع کوفه احاطه یافت، به انتصاب و اعزام والیان در قلمرو خود پرداخت. در آن زمان مناطقى که از رود فرات و نهرهاى آن سیراب مىشدند، به «بهقباذات» موسوم بودند. حیره و برخى توابعش نیز جزو بهقباذات سُفلى قرار مىگرفت که مختار فردى لایق و شایسته به نام حبیب بن منقذ ثورى را به سمت فرماندارى این منطقه تعیین کرد.[76]
حیره و قیام زید بن على (علیه السلام)
به سال ١٢٢ هجرى زید بن على در شهر کوفه علیه ستمگران اموى و مروانى قیام کرد. این زمان با خلافت غاصبانه هشام بن عبدالملک مقارن بود. یوسف بن عمر ثقفى که امیر وقت کوفه بود، به دلیل فعالیتهاى انقلابى زید در این شهر، کوفه را براى اقامت خود مناسب ندید و از شهر بیرون رفت و در حیره، با قواى خود بر تپهاى موضع گرفت و رَیان بن سلمه اراشى را با دو هزار نفر به جنگ با فرزند امام سجاد (علیه السلام) فرستاد. سپاه ریان در حیره استقرار یافت تا آنکه قواى شامى از راه رسید و به آنان پیوست. درگیرى شدیدى بین آنان و نیروهاى زید درگرفت. عمده نبرد در مناطقى بین حیره و کوفه روى داد. هنگامى که قیام زید سرکوب شد و آن انسان شجاع و وارسته به شهادت رسید و یوسف بن عمر مطمئن شد که آشفتگىهاى کوفه رو به پایان است، از به کوفه بازگشت و بر بالاى منبر رفت و به مذمت کوفیان پرداخت و آنان را که با این جنبش دینى و مردمى همراهى کرده بودند به قتل، اسارت و تبعید تهدید کرد.[77]
در برخى منابع تصریح شده است که اگر زید به سوى حیره رفته بود، قیامش با شکست مواجه نمىشد؛ زیرا او به کُناسه کوفه رفت که در آنجا گروهى شامى کمین کرده بودند و بر آنان حمله آورد و این قواى اعزامى را در هم شکست. از آنجا به طرف جبانه رفت که بین کوفه و حیره قرار داشت. یوسف بن عمرو و قوایش در همان حوالى موضع گرفته بودند و عدهاى از اشراف کوفه با وى همراهى مىکردند. ریان بن سلمه که فرماندهى نیروهاى دشمن را عهدهدار بود، اجازه نداد زید بن على به یوسف بن عمرو که در حیره بود، نزدیک شود. اگر شرایط براى ورود زید به مقر یوسف در حیره فراهم شده بود، حاکم کوفه و همراهانش که بر تپهاى قرار گرفته بودند، بر اثر هجوم سپاهیان زید به هلاکت مىرسیدند. او وقتى با نیروهاى ریان بن سلمه مواجه گردید، ناگزیر به کوفه بازگشت و درگیرىها در کوچههاى این شهر شدت یافت. رفته رفته اطرافیانش پراکنده گردیدند و سرانجام وى به شهادت رسید. والى کوفه به این جنایات بسنده نکرد و همسر زید را در حیره به قتل رساند.[78]
خلفاى عباسى نیز از حیره به عنوان پایگاهى براى سرکوب خیزشهاى شیعیان، سادات و امامزادگان استفاده مىکردند. ابوجعفر منصور عباسى هنگامى که در حیره اقامت داشت (به سال ١٣٧ق) عدهاى از هاشمیان را دستگیر و روانه زندان کرد. همچنین وى عبدالله بن حسن بن حسن (علیه السلام) و خانوادهاش را در حیره دستگیر و محبوس نمود. آنان پیوسته در زندان به سر مىبُردند تا به شهادت رسیدند و به قولى عدهاى آنان را دیدند که بر دیوارهاى حیره میخکوب شدهاند. منصور در کنار همین شهر، هاشمیه را ساخت که در واقع زندان او براى مخالفانش بود.[79]
هنگامىکه منتصر عباسى به خلافت رسید، دستور داد تا مردم را از زیارت قبور آل ابوطالب در حیره منع نکنند، اوقاف این خاندان را رها کرده و متعرض شیعیان آنها نشوند.[80] از این نکته تاریخى برمىآید که در زمان عباسیان، حیره پایگاهى براى پیروان اهل بیت (علیهم السلام) و افرادى از خاندان عترت و طهارت به شمار مىرفته است.
[1] حسن عیسى حکیم، المفصّل فى تاریخ النجف، ج ٣، ص ١۴١.
[2] همان، ص ١٢.
[3] مجلسى، بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ٢۶١، ح ١٣.
[4] ابنقولویه، کامل الزیارات، ص ١۶٧، ح ۴.
[5] محمد بن مسعود سمرقندى، تفسیر عیاشى، ج ١، ص ۵٣، ح ١٨.
[6] بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ٢٣٢ ذیل حدیث ٢۵.
[7] همان.
[8] حسن بن ابى الحسن دیلمى، ارشاد القلوب، ص ٣٩٠.
[9] بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ٢٣١، ح ٢١.
[10] جعفر آل محبوبه، ماضى النجف و حاضرها، ص ۶۶.
[11] استاد دکتر حسن عیسى حکیم.
[12] ر. ک: المفصّل فى تاریخ النجف.
[13] قبور مطهر و منوّر استاد العرفا سید على قاضى طباطبایى و شهید سید محمدباقر حکیم زیارتگاه عام و خاص در وادىالسلام است.
[14] ر. ک: ماضى النجف و حاضرها، ج١ و المفصّل فى تاریخ النجف، ج٣.
[15]علىاکبر بابازاده، با من به کربلا، ص ١٣١.
[16] نام یکى از مناطق چهارگانهْ شهر نجف اشرف.
[17] المفصل فى تاریخ النجف، ج ٣، ص ٣٢.
[18] ماضى النجف و حاضرها، ص ۶۶.
[19] کلینى، کافى، ج ٣، ص ١٣٢، ضمن ح ۴.
[20] بحارالانوار، ج ١٨، ص ٣٨۴، ح ٨٧.
[21] همان، ج ٩۴، ص ٣۶۵، ح ٢.
[22] ارشاد القلوب، ص ٣٩١.
[23] کافى، ج ٣، ص ٢۴٣، ح ١.
[24] همان، ح ٢.
[25] سیدحسین بُراقى، تاریخ النجف، ص ٢۵٣.
[26] همان.
[27] همان.
[28] همان، ص ٢۵٢.
[29] وادى برهوت در سرزمین حضرموت، از شهرهاى یمن واقع شده است.
[30] غافر، آیه ۴۶.
[31] جزایرى، قصص الانبیاء، ص ٢۴۵.
[32] المفصل فى تاریخ النجف، ص ١۶٢.
[33] قب مار، تاریخ نوین عراق، ترجمه محمد عباسپور، ص ٢١؛ على بیگدلى، تاریخ سیاسى اقتصادى عراق، ص ٢٢؛ سید حسین سیف زاده، عراق ساختارها و فرایند گرایش سیاسى، ص ٢٨.
[34] غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسى، ج اول، ص ٨٧٣.
[35] حمدالله مستوفى، نزهة القلوب، ص ۴۴.
[36] بلاذرى، فتوح البلدان، ص ۴۵٧.
[37] هشام جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، ص ١۶و ١٧.
[38] ابن رسته، الاعلاق النفسیه، ص ٢٢۶.
[39] نینا پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ایران، ترجمه عنایتالله رضا، ص ١٨۶- ١٨۵.
[40]ویل دورانت تاریخ تمدن، ج ۴، بخش اول، ص ١٩٩، تاریخ یعقوبى، ج اول، ص ٢٠٣.
[41] احسان یارشاطر و دیگران، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشى دولت ساسانیان، ج سوم، قسمت اول، ص ٧١۵.
[42] نینا پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ایران، ص ١٩٠و ١٨٩.
[43] تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمى، ج ۴، بخش اول، ص ١٩٩- ١٩٨.
[44] حمزه بن حسن اصفهانى سنى مسلوک الارض. . . ، ص ٧۴ و ٧٣، اخبار الطوال، دینورى، ص ١٠٩.
[45] مسعودى، التنبیه والاشراف، ص ١۶٧.
[46] ابن واضح یعقوبى، البلدان، ص ١۵٣؛ کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص ٢١٠.
[47] تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشى ساسانیان، ج ٣، قسمت اول، ص ٧١٢ و ٧١١.
[48] کوفه پیدایش شهر اسلامى، ص ١٨.
[49] عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٢٣٠ و ٢٢٩.
[50] اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ایران، ص ٢٨٢- ٢٨٠.
[51] عزالدین ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج ٣، ص ١٢٧٩، طبقات، واقدى، ج اول، ص ٢۴٩.
[52] بلاذرى، فتوح البلدان، ص ٢۴۴؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ١۴٨١ و ١۴٨٠؛ کامل ابن اثیر، ج ٣، ص ١٢٧٩ و ١٢٧٨؛ دینورى، اخبار الطوال، ص ١١٧.
[53] برتولداشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى، ج اول، ص ٩.
[54] عبدالحسین زرین کوب، بامداد اسلام، ص ٩٠ و ٨٩.
[55] کامل ابن اثیر، ج ٣، ص ١٣۴۶؛ اخبار الطوال، ص ١١٠؛ تاریخ یعقوبى، ج ٢، ص ١١٠.
[56] فتوح البلدان، ص ١٨؛ محمد حمیدالله، وثائق، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ص ٣١٠ و ٣٠٩؛ س. ج. تقىزاده، از پرویز تا چنگیز، ص ٣.
[57] سید حسین بن السید احمد البراقى النجفى، تاریخ کوفه، حرره و اضاف الیه: سید محمدصادق بحرالعلوم، ص ١١۴ و ١١٣؛ کوفه پیدایش شهر اسلامى، ص ٨۴ و ٨٣.
[58] مسعودى، مروج الذهب، ج اول، ص ۴۶۵.
[59] همان، ج اول، ص ٩٨.
[60] لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، ص ٨٢ و ٨١.
[61] فتوح البلدان، ص ٢٧۵؛ کوفه پیدایش شهر سالامى، ص ٨٢ و ١١٣.
[62] سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص ١٠٨، على بن عیسى اربلى، کشف الغمه، ج اول، ص ٢٣٠.
[63] ابن هلال ثقفى، الغارات، ص ١٠۶ و ١٠۵.
[64] محدث قمى، سفینة البحار، ج ٢، ص ۴٢۴؛ مامقانى، تنقیح المقال، ح ٢، ص ٢٨.
[65] اخبار الطوال، ص ١۵٣؛ نصر بن مزاحم منقدى، پیکار صفین ص ١٢.
[66] تاریخ یعقوبى، ح ٢، ص ١١٨.
[67] شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ح ٣، ص ١٣١.
[68] سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ٨، ص ۴٢٩؛ محدث قمى، تحفه الاحباب، ص ٣٩۵.
[69] الغارات، ص ٢٢٨؛ شرح نهجالبلاغه، ج ٣، ص ١٣٢.
[70] مجلسى، بحارالانوار، ج ٣٣، ص ۴٠٨؛ شرح نهجالبلاغه، ج ٣، ص ١٣٢.
[71] عزیزالله عطاردى، اعلام کتاب الغارات، ص ۴۵٠ و ۴۴٩.
[72] الغارات، ص ١۶٠ - ١۵٩؛ فرازى از خطبه ٢٩ نهجالبلاغه؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ١٠۴؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج ٢، ص ٧۴.
[73] ابن قتیبه دینورى، الامامة و السیاسیة، ج اول، ص ١۵٣؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ٧۴.
[74] الغارات، ص ١۶١.
[75] کوفه پیدایش شهر اسلامى، ص ٢٧٣ و ٢٧٢.
[76]یاقوت حموى، معجم البلدان، ج اول، ص ۵١۶؛ سید ابوفاضل رضوى اردکانى، ماهیت قیام مختار، ص ٣٩٠.
[77] حسین کریمان، سیره و قیام زید بن على*، ص ٢٧٧، ٢٩٧، ٢٩٩، ٣١٧؛ سید عبدالرزاق مقدم، رهبر انقلاب خونین کوفه، ترجمه عزیزالله عطاردى، ص ٢١٨.
[78] رهبر انقلاب خونین کوفه، ص ٢٢٣ و ٢٢٢؛ مسعودى، مروج الذهب، ج ٢، ص ٢۵١.
[79] تاریخ یعقوبى، ج دوم، ص ٣۵٣، ٣۵٧، ٣۶٠، ٣۶۵.
[80] مروج الذهب، ج ٢، ص ۵۴٢.
نظر شما