سیمای نجف در نگاه شیخ محمد حرزالدین
مجله فرهنگ زیارت فروردین ماه سال 1389 شماره پنج
نویسنده : شیخ محمدجعفر طبسی
ترجمه محسن سلامی
روزگار کمتر اشخاصی را که جامع تمام علوم، فضایل و کمالات انسانی باشند، به خود می بیند و ما نیز در میان علما، محققین و نویسندگان، کمتر کسی را سراغ داریم که به این مقدار از توفیقات الهی دست یافته باشد. مرحوم شیخ محمد حرز الدین از بهترین نمونه هایی است که در بین گذشتگان میتوان به او اقتدا کرد و دنباله رو راهش بود. البته شکی نیست که مشابهت به این بزرگان و پیروی از آنها بسیار مشکل است.
در این مقاله میکوشیم تا نگاهی گذرا بر زندگی این عالم فرزانه داشته باشیم؛ آن گاه کتاب ارزشمند ایشان یعنی «معارف الرجال» را معرفی خواهیم کرد و از این رهگذر، نجف اشرف و حوزه گران سنگ آن، حوادث تاریخی و شخصیت های به نام آن را بازخوانی خواهیم کرد.
شیخ محمد حرزالدین
شیخ محمد بن شیخ علی حرزالدین نجفی، مردی از قبیله «بنومسلم» بود که یکی از قبایل مشهور عرب به شمار میرفت. خاندان حرزالدین از جمله خاندان های سرشناسی بود که بسیاری از بزرگان علم و فقاهت را به مدارس اسلامی عرضه نمود.
حرزالدین هنگام غروب آفتاب، در شب نهم ذیحجه (شب عرفه) سال ١٢٧٣ قمری در شهر نجف اشرف به دنیا آمد. نوه اش، شیخ محمدحسین حرزالدین نقل میکند:
شیخ حرزالدین در خانواده ای اهل علم و فضیلت رشد یافت و در چهار سالگی از نعمت داشتن پدر محروم گردید. سرپرستی وی را برادرش شیخ عبدالحسین بر عهده گرفت و در تربیت نیکوی شیخ حرزالدین بسیار تلاش کرد. پس از فوت ایشان، برادر بزرگترش علامه شیخ حسن مسؤولیت ایشان را قبول کرد و تا زمان مرگش او را تحت مراقبت و شفقت داشت. شیخ حرزالدین گویی با مرگ این برادر، پدری مهربان و برادری دل سوز را از دست داد.[1]
شیخ محمد حرزالدین فردی بسیار صبور، عابد، باتقوا، راست گفتار، مصمم در آراء و افکار، آزاداندیش و روی گردان از مال دنیا بود. لباس خشن میپوشید و به کمترین ها قانع بود. بدنی قوی و نیرومند داشت. بیش از ۵٠ بار با پای پیاده از نجف به گربلا برای زیارت حرم امام حسین (علیه السلام) رفت و بر اساس آنچه نقل شده، در برخی از این سفرها پاهای وی متورم می شد. در بیشتر اوقات تعدادی از علما و اهل فضل با وی همراه بودند.[2]
حرزالدین از عالمان بزرگی به شمار میرفت که در بسیاری از علوم مهارت داشت. علم رجال، انساب، سیره و تاریخ را به خوبی میدانست. او در زمان تحصیل، به تألیف کتاب در بسیاری از علوم و فنون اشتغال داشت، تا جایی که به یکی از چهره های شاخص در میان عوام و خواص در منطقه عماره نجف تبدیل شد.
سرانجام در روز پنج شنبه اول یا دوم جمادی الاولی سال ١٣۶۵ قمری به دیار باقی شتافت و در قبری که در خانه خود آماده کرده بود، به خاک سپرده شد.
مطالعات و تحصیلات شیخ حرزالدین
نوه شیخ میگوید:
علوم عربی، همانند صرف، نحو، معانی و بیان را در سنین ابتدایی عمرش آموخت؛ سپس منطق و سایر کتب پایه فقه و اصول را در کوتاه ترین زمان به اتمام رساند. این در حالی بود که علی رغم سن کمی که داشت، خداوند حافظه ای قوی به او بخشیده بود. در ادامه تحصیلاتش، چهار کتاب مشهور: «شرائع»، «لمعتین»، «مسالک» و «مدارک» را خواند. این مطلب را خودش نیز عینا نقل می کند؛ آن جا که سخن از اساتیدش به میان میآورد و میگوید: کتب چهارگانه را در محضر تعدادی از علما و فضلای زمان و صاحب نظران علم فقه آموختم و این در حالی بود که علم فقه در دوره ما پیشرفته و بسیار گسترده بود.[3]
از جمله اموری که شیخ حرزالدین را از سایرین متمایز می کند، استفاده او از محضر بزرگان و فرزانگان حوزه نجف اشرف میباشد که در این بخش به برخی از اساتید وی اشاره میکنیم:
١. شیخ ابراهیم غراوی (متوفای ١٣٠۶)، [4]علم فقه را نزد او آموخت.
٢. شیخ محمد ایروانی (متوفای ١٣٠۶)، [5]علم اصول را نزد او آموخت.
٣. شیخ محمدحسین کاظمی (١٢٢۴ - ١٣٠٨)، [6]در درس او حضور داشت و با او همراه بود و تا پایان مبحث ارث و بخش اعظم کتاب قضا، به نگارش مطالب مباحث او پرداخت.
۴. سید محمد بن سید هاشم شرموطی، در دروس فقه، اصول، کلام، نجوم و هیأت این استاد شرکت داشت.
۵. شیخ میرزا حبیب الله گیلانی (متوفای ١٣١٢)، در کلاس فقه و اصول ایشان حضور یافت.
۶. شیخ حسن مامقانی (متوفای ١٣٢٠)، در درس فقه و اصول این استاد نیز شرکت نمود.
٧. شیخ محمد طه نجف (متوفای ١٣٢۶).
٨. حاج میرزا حسین خلیلی (متوفای ١٣٢۶).
٩. شیخ لطف الله مازندرانی (متوفای ١٣١٣).
١٠. آخوند خراسانی (متوفای ١٣٢٩).
١١. سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (متوفای ١٣٣٧).
١٢. شیخ هادی تهرانی (متوفای ١٣٢١).
١٣. شیخ آقارضا همدانی (متوفای ١٣٢٢).[7]
تألیفات
شیخ محمد حسین حرزالدین، نوه شیخ میگوید: همه تألیفات ایشان که نزدیک به هفتاد اثر میباشد، هنوز هم در کتابخانه ما نگه داری میشود. برخی از آثار شیخ عبارتند از:
١. معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء.
٢. الاحتجاج فی علم الکلام (۶ جلد).
٣. کتاب الغیبة، که در آن به بحث پیرامون امام زمان (علیه السلام) میپردازد و با استناد به اقوال روایت شده از شیعه و سنی به اثبات میرساند که ایشان در قید حیات هستند.
۴. کتاب النوادر (١١ جلد).
۵. الفوائد الرجالیة (٢ جلد).
۶. مراقد المعارف، درباره آرامگاه و محل دفن سادات.
٧. وفیات الائمة، درباره تاریخ وفات امامان (علیهم السلام) و شرح بخشی از زندگی ایشان.
نگاهی گذرا به کتاب «معارف الرجال»
با مروری بر آثار شیخ، معلوم میشود که او در علوم مختلف از جمله: فقه، اصول، تاریخ، عقاید، فلسفه، پزشکی، ادبیات، صرف و علوم قرآن صاحب تألیفاتی است.
کتاب ارزشمند «معارف الرجال» پیرامون شرح حال و زندگی علما و ادبا میباشد. در این کتاب، شرح حال ۵۴۶ نفر از علما و فقهای شیعه ذکر شده؛ اما مؤلف علت و سبب تألیف کتابش را ذکر نکرده و تنها به بیان زندگینامه برخی از علمای معاصرش پرداخته است. رضا کحاله نیز در تدوین کتاب خود «معجم المؤلفین» همین شیوه را در پیش گرفته؛ برای مثال در شرح حال شیخ حرزالدین آورده است: محمد بن علی نجفی مسلمی حرزالدین، فردی فاضل و استاد علم رجال بوده. ایشان صاحب کتاب «معارف الرجال» میباشد.[8]
کتاب او، مجموعه ای وسیع از زندگینامه علما، فضلا و محققین را شامل میشود که بیشتر آنها شاگرد بزرگان حوزه میباشند؛ اساتیدی همچون: شیخ مرتضی انصاری (متوفای ١٢٨١ق)، شیخ محمدحسین کاظمی (متوفای ١٣٠٨ق)، سید محمدکاظم یزدی (متوفای ١٣٢٠ق)، شیخ محمد طه نجف (متوفای ١٣٢۶ق)، میراز حسین خلیلی (متوفای ١٣٢۶ق)، سید مجدد شیرازی (متوفای ١٣١٢ق)، شیخ علی کنی (متوفای ١٣٠۶ق)، شیخ محسن خنفر (متوفای ١٢٧١ق) و بسیاری دیگر که ذکر نام همه آنها در این مجال نمیگنجد.
مباحث مطرح شده در کتاب «معارف الرجال» که در خلال شرح حال علماء و فقهای برجسته آمده را میتوان در عناوین و موضوعات زیر خلاصه کرد:
١. خاندان های قدیمی نجف اشرف:
از جمله این خاندان ها میتوان به آل دعیبل، آل زایر دهام، آل خراسان یا آل صافی و آل محفوظ اشاره کرد. همچنین آل نعمه که از خانواده های معروف و سرشناس عرب در نجف بوده اند یا آل عنوز که خانواده ای محترم و قدیمی بودند و افرادی عالم، صالح و پرهیزکار در آن رشد یافتند. این خاندان همچنین تولیت آستان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بر عهده داشتند. شایان ذکر است منازل خاندان هایی که نام بردیم، معمولا مکانی بوده برای حل مسائل فقهی و برگزاری مجالس علمی.
٢. عالمان حافظ اخبار و احادیث:
آنچه هر پژوهشگری با مراجعه به این کتاب درمییابد، این است که مؤلف، اسامی فقها و مجتهدانی را در کتاب آورده که متن اخبار و روایات و احادیث را حفظ بودند. این مطلب به صورت واضح و آشکار در شرح حال شیخ حسن هندی (متوفای ١٣٠١ق)، شیخ عبدالحسین طریحی، شیخ عیسی محمدی، شیخ محسن خنفر، سید محمدکاظم یزدی، سید محمد زینی و.. . دیده میشود.[9]
٣. نقش علما علیه استعمار انگلیس:
شیخ عبدالرضا سهلانی (متوفای ١٣۶٠ق) از جمله کسانی بود که در زمان حمله انگلیسی ها با شجاعت و شهامت در خط مقدم مبارزین و مدافعین سرزمین اسلام قرار داشت. شیخ عبدالحسین مطر (متوفای ١٣۶٣ق) از دیگر کسانی است که فرماندهی هزاران نفر از مردم عراق را بر ضد دشمنان بدخوی به عهده داشت. علاوه بر نام های ذکر شده، موارد دیگری نیز از بیان نقش علما در مقابله با استعمار انگلیس در این کتاب مییابیم.
۴. نقش علما و فقها در مقابله با هجوم وهابیون:
شیخ علی زینی (متوفای ١٢٣۵ق) از کسانی بود که با شجاعت تمام، در برابر جماعت ستمگر وهابی ایستاد. مشهور است که ایشان مشغول ساخت مرقد مطهر امام علی (علیه السلام) بود و از طرف دیگر، شهر نجف درگیر هجوم ابن سعود وهابی بود. سربازان مهاجم تصمیم گرفتند که از حصار قدیمی و دیوار اولیه شهر نجف بالا بروند، اما در این هنگام مردم شهر به رهبری علمای خود اسلحه به دست گرفتند و به مقابله با آنها پرداختند. این وقایع در سال ١٢٢٢ قمری واقع شد.
۵. اهتمام علمای نجف به شعر و ادب:
بیشتر علمای قرن دوازدهم اشعاری با مضامین عرفانی یا دیگر مضامین شعری میسرودند و در روزهای پنج شنبه و جمعه که درس تعطیل بود، با هم در سرودن شعر به رقابت میپرداختند.
۶. خدمت علمای نجف در آستان علوی:
در کتاب «معارف الرجال» میخوانیم که برخی از علما از خادمان و متولیان حرم علوی بودند؛ برای مثال در شرح حال شیخ محمدسعید اسکافی (متوفای ١٣٢٠ق) آورده شده که پدر، پدربزرگ و همه اجداد او تولیت حرم امام علی (علیه السلام) را بر عهده داشتند. علاوه بر تولیت، عناوین دیگری نیز در این کتاب ذکر شده که تا اندازه ای مرتبط با امور حوزه علمیه میباشد.
حوزه علمیه نجف اشرف در نگاه حرزالدین
شکی نیست که حوزه علمیه نجف اشرف از بزرگ ترین حوزه های علمیه در جهان اسلام به شمار میرود. دانشگاهی اسلامی که پایه های اصلی آن را شیخ ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (٣٨۵ - ۴۶٠ ه-) بنیان نهاد. ایشان - بنابر گفته شیخ آقا بزرگ طهرانی - خشت اول این حوزه را بنا نهاد و آن را تأسیس کرد و در طول دوران متمادی، شاهد بروز هزاران کتاب بوده ایم که بزرگان دین، فقهای ارزشمند، فلاسفه و متکلمین شهیر، مفسرین دانشمند، لغویون و نیز کسانی که انواع و اقسام علوم اسلامی را آموختند و در آن سرآمد گشتند، در خلق این آثار سهیم بوده اند. ١
شیخ محمد حرزالدین در کتاب خود درباره این حوزه مبارک، عبارات ارزشمندی را بیان نموده؛ از جمله: شهر علم و فقها، شهر فقه و علما، شهر علم و فقاهت، شهر اجتهاد و مجتهدین، دارالاجتهاد، شهر علم و مهاجرت مجتهدان یا تعبیر مشهور او که نجف در رأس شهرهای جهان اسلام است، همانند مدینه منوره در عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله). ٢
در این فصل از مباحث قصد داریم به هر آنچه وی پیرامون حوزه علمیه و مسائل مرتبط با آن نگاشته، بپردازیم اعم از این که این مطالب، مشاهدات شخص او بوده یا آن را از زبان دیگران نقل کرده است. اما حقیقتا آنچه در این کتاب مییابیم، در هیچ منبع دیگری بدین صورت یافت نمیشود و ما در این جا به طور مختصر به این مطالب میپردازیم:
١. حکایت ملا علی کنی از شیخ انصاری:
شیخ ملا علی کنی طهرانی در سال ١٢٢٠قمری در «کن» (اطراف تهران) متولد شد. وی عالمی مشهور، فقیهی برجسته، محققی معتمد و عادل، اهل تقوا، بسیار زاهد و پرهیزکار بود و ما با او هم دوره بودیم. شیخ علی کنی نقل میکند: من با شیخ مرتضی انصاری (ره) حدود ٢٠ سال در کربلا هم دوره بودم. شیخ انصاری از اثاث و اسباب خانه چیزی نداشت، جز عمامه ای که در تابستان شب ها بر روی آن میخوابید و زمانی که برای انجام کاری بیرون میرفت، آن را بر روی سر میگذاشت. ملا علی کنی سخن جالبی را از شیخ انصاری نقل میکند:
روزی شیخ انصاری بیمار شد و پزشک به او دستور داد تا حجامت کند. شیخ انصاری به شوخی به شخصی که قرار بود آنها را حجامت کند گفت: ابتدا ملا علی کنی را حجامت کن (عبارت عربی آن «فصد» میشود، به معنای حجامت کردن که اگر با سین خوانده شود، معنای فاسد کردن میدهد. شیخ انصاری «فصد» گفت، اما ملا علی «فسد» برداشت کرد تا عالمیت خود را در جواب به شیخ انصاری برساند.) ملا علی کنی هم در جواب گفت: اگر عالمی فاسد شود، عالَمی به فساد کشیده میشود. [10]
٢. صبر در سختی معیشت:
روایت شده که ملا علی کنی، ملا علی خلیلی و شیخ عبدالحسین تهرانی در نجف درس میخواندند و هر سه در یک جا مستقر بودند و از لحاظ معیشتی در فقر شدیدی به سر میبردند. یک روز هوس کردند که غذای گرم بخورند. به همین سبب مقداری برنج خریدند و با کمک اسباب و وسایل ناچیز منزل شروع به پخت آن کردند؛ اما چراغ برای سوختن نیاز به روغن داشت و آنها قادر به خرید روغن نبودند. یکی از آنها رفت و مقداری روغن (پیه) قرض کرد و داخل چراغ انداخت. بعد از آماده شدن غذا، فقط یکی از آنها از آن غذا خورد و بقیه از خوردن آن امتناع کردند. این حالت فقر و نیاز سال ها با آنها بود، اما ایشان صبور بودند و قانع. پس از مدتی از هم جدا شدند و سرانجام این صبرشان بر تحصیل علم این شد که هر کدام از آنها در منطقه خودش مرجعی شد و به نهایت توانگری و بی نیازی رسید. ملا علی کنی و شیخ عبدالحسین تهرانی از نجف به تهران مهاجرت نمودند و ملاعلی خلیلی در نجف باقی ماند.
آری، مردان علم و دین چنین رنج ها و مشقات دنیا را تحمل کردند تا این که به مراتب بالایی در دنیا و آخرت نائل شدند و شیخ ما که شرح حال او را مینگاریم، یکی از چهار عالمی است که استادشان صاحب جواهر، شاهد وصول آنها به درجه اجتهاد میباشد؛ در حالی که صاحب جواهر هنوز مشغول تدریس بود. سه نفر دیگر ایشان عبارتند از: میرزا عبدالرحیم نهاوندی، شیخ عبدالحسین تهرانی و شیخ عبدالله نعمة العاملی.[11]
٣. رونق بازار علم:
شیخ حرزالدین در شرح حال مرحوم سید مهدی حکیم (متوفای ١٣١٢ق) پدر عالم بزرگ اسلام سید محسن حکیم (ره) میگوید:
سید مهدی بن سید صالح بن سید احمد بن سید محمود طباطبایی حکیم نجفی، عالمی بود مجتهد، فقیهی محقق، باتقوا، عابد، پرهیزکار و موعظه گر که خطبه های اخلاقی و ارشادی را حفظ بود و گاهی اوقات آنها را در مجلس علما و بزرگان میخواند. ما نیز در برخی از جلسات موعظه او حضور داشتیم و بعد از ظهرها در یکی از مجالس گفت وگوی علمی شرکت میکردیم که در مسجد مقام امیرالمومنین (علیه السلام) - که بنا بر قول عموم در کنار «مقبرة الصفا» در نجف قرار دارد- تشکیل میشد. این در حالی بود که هیچ مسجدی پیدا نمیشد که خالی از بحث و درس باشد؛ حتی صحن شریف امام علی (علیه السلام) و این به دلیل رونق بازار علم در آن دوران بود.[12]
۴. فقهای حافظ:
در کتاب «معارف الرجال» علما و مجتهدانی را مییابیم که ملقب به لقب «حافظ» شده اند که البته این عنوان در شرح زندگی تعداد کمی از علما دیده میشود. آنچه در این بخش به آن اشاره خواهیم کرد، علما و مجتهدانی هستند که متون احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام را حفظ بودند و برخی از آنها نیز حافظ متون و فروع فقهی بوده اند.
الف: شیخ محسن بن شیخ محمد بن خنفر، در حدود سال ١١٧۶ قمری متولد شد. حاج میرزا حسین خلیلی نجفی نقل میکند که ایشان عالمی محقق، مسلط به علم فقه و اصول، بسیار زبردست، آگاه و پیگیر مسائل رجالی و علم حدیث و از دانشمندان زمان خویش بود. جایگاه او بالاتر و وسیع تر از آن است که کسی بتواند آن را شرح دهد. قدرت حافظه ای بی نظیر داشت و به برکت همین نعمت، توانسته بود کتاب «قانون» ابن سینا در علم پزشکی را حفظ کند و در تدریس و شرح آن استاد شده بود. همچنین همه بخش های کتاب «الوسائل فی الأخبار» شیخ حرّ عاملی را به طور مستند در حافظه داشت و علاوه بر مطالعه و فهم دقیق و عمیق مفاهیم آن، چنان تسلطی بر متن آن داشت که میدانست در چه مواضعی اشتباهاً مطلب به جای عطف با واو، با فاء عطف شده یا بالعکس!
در هر حال در قدرت و تسلط بر مسائل علمی، پدیده ای شگفت انگیز بود. در تسلط او همین بس که میتوانست برای اثبات یک حکم فقهی، به حدیثی استناد کند و چندین روز فقط به مسائل مربوط به متن و الفاظ آن حدیث بپردازد و در برخی موارد در ابتدا یک هفته کامل درباره حقیقت و مجاز، فصاحت و بلاغت الفاظ، رابطه متن با قرآن و مباحث رجالی و سند حدیث بحث میکرد و سپس به بیان استنباط فقهی خویش از آن حدیث میپرداخت و این به دلیل احاطه و تسلط فراوان او بود.[13]
ب: شیخ حسن ملا العربی الهندی النجفی، فردی عالم، فاضل، باتقوا و از چهره های درخشان معاصر بود و در درس استاد کاظمی[14] با ایشان هم بحث بودیم. در مباحثی که استاد بیان میکرد، بسیار نقد میزد و متون اخبار و احادیث را در ذهن داشت.[15]
ج: شیخ عبدالحسین بن شیخ نعمة بن علاءالدین بن أمین الدین طریحی، عالم و فقیهی مشهور، ادیب و صاحب طبعی نیکو در شعر بود و اصول، قوانین و مقدمات شعری را رعایت میکرد و متن اخبار و احادیث و اقوال فقهای گذشته را حفظ مینمود.[16]
د: شیخ عیسی بن شیخ صالح جزایری، ساکن شهر محمّره، فردی فاضل، زاهد، مورد اعتماد و عادل بود. حضور ایشان مایه آرامش جان ها و اطمینان بخش قلب ها بود. حافظ متون اخبار و احادیث و نیز سخنران و خطیبی ارشاد کننده بود.[17]
شیخ محمدحسین بن شیخ حمد حلی، که به نجف هجرت کرد، شخصیتی فاضل و ادیبی کامل بود. دروس مقدماتی را در شهر حله خواند و زمانی که در نجف اقامت گزید، شروع به خواندن فقه و اصول کرد تا این که از مدرسین این دو درس شد و جماعتی از طلاب و فضلا دور او گرد آمدند. همچنین در دو کتاب «مکاسب» در فقه و «رسائل» در اصول استاد شیخ انصاری نابغه آن دوران بود. پس از گذشت مدتی، جزو علما و فقها شد. ایشان دارای نبوغی عجیب، بسیار تیزهوش و صاحب درک و فهمی عمیق و وسیع بود و بسیاری از متون اخبار و احادیث را در ذهن داشت.[18]
و: سید محمدکاظم طباطبایی یزدی که گستره زعامت و رهبری وی بسیار وسیع بود؛ مخصوصا در این اواخر بزرگ ترین فقیه و تنها مرجع زمان خود شده بود و کسی به پای او نمیرسید. از لحاظ علمی و پژوهشی همچون دریایی خروشان بسیار باصلابت بود. شاخه ها و فروع فقهی و همچنین متون اخبار و احادیث را در ذهن خود حاضر داشت.[19]
ز: سید محمد زینی، از راویانی بود که مسائل و فروع فقهی و برخی از متون اخبار و احادیث در ذهن او ملکه شده بود.[20]
ح: شیخ جواد بن شیخ محمد تقی بیاتی نجفی، معروف به «ملا کتاب»، فردی عالم، فاضل، محقق در علم اصول، باتقوا، پرهیزکار و زاهد بود. نزد بزرگان و علمای بلندآوازه مشهور بود که شیخ به درجه اجتهاد رسیده؛ در حالی که در سنین جوانی به سر میبرد؛ چرا که ایشان صاحب اندیشه ای نافذ و درک و فهمی عمیق بود و نسبت به متون اخبار و احادیث حضور ذهن داشت. خانه اش پیوسته محل رفت و آمد علما و اهل فضل بود.[21]
۵. ذکر طولانی تسبیح در رکوع
مرحوم شیخ محمد حرزالدین در شرح حال شیخ حسین نجف چنین نقل میکند:
چه میتوانم بگویم پیرامون کسی که یگانه زمان و سرآمد همگان بود. کسی که بزرگان به تقوا، پرهیزکاری و ادب او اعتراف کرده اند. به درجه ای از علم رسیده بود که حضور بزرگان معاصرش یعنی علمای قرن سیزدهم را تحت تأثیر خود قرار داده بود.. . نزدیک ترین مردم به سید محمد مهدی طباطبایی بود؛ تا جایی که همه امور بعد از سید طباطبایی به وی واگذار شد. تنها امام جماعت عصر خودش بود و با این که نمازش طولانی میشد و تا هفتاد ذکر در رکوع او شمرده بودند، اما با این حال بزرگان در صف اول و بقیه مردم نیز پشت سرش میایستادند و نماز میخواندند. صبر و پایداری او در برابر حوادث خارق العاده بود و برای او هیچ تفاوتی نداشت که در تندرستی و صحت کامل به سر برد یا در غم و اندوه باشد. شنیدم که حدود بیست سال پیش بینایی یکی از چشمانش را از دست داده بود، اما هیچ کس از این مطلب خبر نداشت.[22]
۶. گفت وگوی علمی دو شخصیت برجسته
حرزالدین میگوید:
شیخ راضی نجفی، علامه و فقیه عراق یا بهتر بگوییم فقیه قرن سیزدهم بود.
شخصیتی که عالمان و پژوهشگران به خبرگی و لیاقت او اعتراف نموده اند و بزرگان و مدرسان نیز به این مسئله اقرار کرده اند. وی از همه بیشتر به زبان قرآن و سنت آگاه بود؛ چرا که در ادب، ذوق و طبع و خوی، عربی اصیل بود و دائما چه زمانی که ایستاده یا نشسته بود، چه در هنگام راه رفتن و حتی در بستر خود، به مسائل علمی میاندیشید. در ابتدای کارش مطلبی را در فقه نگاشت که از او سرقت شد و بسیاری از اهل علم و فضل به خاطر از بین رفتن این نوشته تاسف خوردند.
دو تن از افراد مورد اعتماد نقل میکنند که شیخ راضی در مجلس درس صاحب جواهر مسئله ای را به میان آورد و از صاحب جواهر سؤالی پرسید. صاحب جواهر هم پاسخ داد. سپس برای بار دوم اشکال کرد و مجددا صاحب جواهر پاسخ داد و این سؤال و جواب آن قدر ادامه داشت تا این که سرانجام مسئله روشن نشد و مشکل برطرف نگردید و حاضران آن مجلس متفرق شدند.
البته این اتفاق را به گونه دیگری نیز نقل کرده اند که: در این هنگام صاحب جواهر صدای خود را بالا میبرد و میگوید: خدایا! اگر میخواهد با دلایل و توجیهاتش مرا ساکت و حق را کتمان کند، پس او را از نجف بیرون کن. تقریبا همه متفقند که شیخ راضی در زمان حیات صاحب جواهر، به خاطر کشت و زرع خود، نجف را ترک کرد و گفت: چه کسی میگوید این به سبب دعای صاحب جواهر بوده است؟! [23]
و در جایی دیگر درباره شیخ راضی میگوید:
او مؤسس و بنیان گذار فقه بود و در علم اصول، کلیات «حجیت اصل مثبت» را قبول داشت. حکایت کرده اند که روزی در مجلسی بود و صیغه عقد زنی را خواند و آن را تکرار نکرد (کاری که معمولا علما برای احتیاط میکنند و آن را سه بار میخوانند). در این هنگام شیخ انصاری هم که در آن مجلس حاضر بود، به او گفت: اگر تکرار میکردی بسیار نیکو میبود. شیخ راضی هم بلافاصله جواب داد: عقد بعد از عقد معنایی ندارد که من آن را چند بار بخوانم. با این جواب، شیخ علی خاقانی که یکی از شاگردان باتقوا و برجسته او بود، شروع به ستایش استاد نمود و او را بسیار مدح کرد. [24]
٧. گفت وگو با شیخ انصاری
حرزالدین در شرح حال شیخ حسن قفطان (متوفای ١٢٨٧ق) که یکی از شاگردان مخصوص صاحب جواهر بوده، میگوید:
حاج میرزا حسین خلیلی نقل میکند که در مجلسی در مسجد کوفه بودیم که شیخ محمدحسن صاحب جواهر و شیخ حسن قفطان در آن حضور داشتند. در این هنگام شیخ مرتضی انصاری از زیارت قبر حضرت مسلم بن عقیل بازگشت. سلام کرد و نشست. صاحب جواهر بسیار از او استقبال کرد و به او خوش امد گفت. پس از مدتی تصمیم گرفتند که شیخ حسن قفطان سؤالی از شیخ مرتضی درباره یکی از شاخه های فقه بپرسد. پس از طرح سؤال توسط شیخ حسن قفطان، شیخ انصاری پاسخ داد. سپس شیخ قفطان مطلبی را بیان کرد و مجددا شیخ انصاری پاسخ داد. بعد از آن شیخ مرتضی اشکالی را وارد کرد و این بار شیخ قفطانی جواب داد. این مباحثه تا حدود دو ساعت از شب گذشته ادامه داشت تا این که شیخ قفطان ناخواسته جمله ای درباره شیخ انصاری به کار برد که کمی تند بود و آن جمله این بود: «فرد دیگری نبود که گیر این شوشتری افتادیم». سرانجام صاحب جواهر بر آنها وارد شد و پس از مدتی که شیخ انصاری جلسه را ترک کرد، صاحب جواهر، شیخ قفطان را به سبب استفاده از این جمله سرزنش نمود. [25]
٨. میرزای شیرازی و شیخ انصاری
سید محمد بن سید هاشم بن میرشجاعت علی رضوی هندی در حدود سال ١٢۴٢ قمری در نجف متولد شد. عالمی مسلط به علوم مختلف، از جمله علم رجال، فقه و اصول بود. از روزگاران دور به درجه اجتهاد رسیده و در علوم عقلی و نقلی صاحب تألیفاتی بود. در عصر ما نیز به داشتن علم و فضیلت و انجام پژوهش، تحقیق و تفکر در مسائل سخت و مشکل شهرت داشت. در گفت وگو با برخی از بزرگان شنیدم، این که شیخ انصاری بعد از خودش به سید میرزا محمد برای مقام مرجعیت و تقلید اشاره کرده و به سید هندی اشاره ای ننمود، به این علت بوده که سید هندی در درس شیخ انصاری حاضر میشد و بر آنچه که شیخ اثبات میکرد، اشکالات فراوانی میگرفت و شیخ آنها را مینگاشت و جواب آن را برای شاگردانش توضیح میداد. اما میرزای شیرازی در درس و بحث بسیار کم ایراد بود و اگر هم نکته ای به ذهنش میرسید، آن را به صورت پرسش مطرح میکرد و اشکال نمی نمود.[26]
٩. نکاتی پیرامون موسوعه فقهی «جواهر الکلام»
شکی نیست که کتاب جامع و کامل «جواهر الکلام» از مهم ترین متون استدلالی فقهی در قرن سیزدهم هجری میباشد. این کتاب، توضیحی کامل و دقیق از کتاب «شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام» تألیف محقق حلی (متوفای ۶٧٢) میباشد. این مجموعه گران بها - همان گونه که از مرحوم شیخ محمدرضا مظفر نقل شده - از همه آثار جامع پیش از خودش، چه از لحاظ قدرت و قوت و چه از لحاظ مشتمل شدن بر اقوال علما و ادله ارائه شده آنها برتری یافت. به همین دلیل در رویکرد اهل علم، به توفیقی بی نظیر دست یافت.[27] شیخ حرزالدین میگوید:
صاحب جواهر، فقیهی بزرگ، پیشوای مذهب شیعه و استاد علما و پژوهشگران در عصر خویش بود. کسی که با تألیف دانشنامه «جواهر الکلام» یا دائرة المعارف فقه جعفری، دلیل روشنی بر مهارتش در علوم عقلی و نقلی ارائه نمود. شخصیتی که اساتید ما از روند رشد او این گونه گفته اند: مادرش از سادات علوی بود و فرزندش را از همان ابتدا، کودکی باهوش میدانست. او از اوایل قرن سیزدهم هجری یادگیری علوم را آغاز کرد تا این که صاحب فضل و فضیلت شد و توانست کتاب جواهر را تالیف کند. از جمله کتاب هایی که وی به عنوان مصدر در علم فقه از آنها کمک گرفت میتوان: «المدارک و المسالک»، «مفتاح الکرامة» و «جامع المقاصد» را نام برد.
برخی از نوادگان ایشان که خود از افراد برجسته میباشند، درباره او میگویند که وی تصمیم گرفته بود کتاب «القواعد» را شرح کند، اما هنوز صفحه ای بیش از آن را شرح نکرده بود که اجل مهلتش نداد و دار فانی را وداع گفت. همچنین برخی از اساتید نقل میکنند که مؤلف «جواهر الکلام» تصمیم نداشت کتاب «شرایع» را شرح کند. ایشان تنها میخواست نظر فقها را در مسائل فقهی جمع آوری و آنها را برای مراجعه خود به این نظرات گردآوری کند؛ اما برخی از شاگردان ایشان این دست نوشته ها را تصحیح و پیش نویسی از کتاب را آماده نمودند و این در حالی بود که دست خط ایشان بسیار ناخوانا بود. از جمله کسانی که به کار تصحیح آن پرداخت، شاگردش شیخ حسن قفطان سعدی بود. مسؤولیت نسخه برداری از کتاب به دست شیخ محمد خماسی بود. برخی از شخصیت های برجسته میگویند: آنچه در کتاب جواهر مربوط به مباحث عقلی میباشد، از شیخ ملا باقر ترکی[28] است که ما در بخش اول به شرح حال ایشان پرداختیم.
مشهور است که شیخ محمدحسن برای گردآوری «جواهر الکلام» حدود ٣٠ سال وقت گذاشت؛ همان گونه که در اجازه اش به شیخ عیسی زاهد یکی از شاگردانش به این امر اشاره کرده است.[29]
١٠. عناوین درس میرزای شیرازی
شیخ حرزالدین میگوید:
علما و مدرسین بسیاری در مجلس درس و بحث او مینشستند. مردم سؤالات فقهی خود را از اقصی نقاط سرزمین اسلام به آن جا میفرستادند و ایشان مسائل مهم را از بین سؤالات جدا میکرد و آنها را جزو عناوین درسی قرار میداد که قرار بود به شاگردانش بیاموزد. وی زمانی که یکی از شاگردانش نقدی در درس داشت، به طور کامل ساکت میشد و به سخنان او گوش فرا میداد تا این که از نظرات آنها استفاده کند و آنها نیز بتوانند سؤالشان را به طور کامل مطرح کنند. انجام همه این کارها برای این بود که در فتوای خود دچار اشتباه نشود و نظر درست را اعلام نماید. بسیار اهل احتیاط بود؛ حتی در انجام امور معمولی و روزمره. در مسائل و درخواست هایی که موجب مسلط و توانمند شدن منتقدین و کینه توزان میشد، هرگز وارد نمی شد.[30]
١١. شاگردپروری استاد
شیخ محمدحسین کاظمی در سال ١٢٢۴قمری در کاظمیه متولد و در همان جا رشد یافت. فقیه و مجتهد، صاحب فتوا و رهبر معنوی شیعه بود. استادی بزرگ، اهل منبر، موعظه و صاحب تالیفات. در اولین و مهم ترین درسش ده ها تن از مجتهدین، بزرگان و اهل فضل حاضر میشدند و استاد، خود درباره چگونگی تدریسش میگفت: من هر بخشی از کتاب «هدایة» را که بنویسم، آن را در درس و بحث املا میکنم.
وی از اشکالاتی که وارد بود، قدردانی میکرد و در همان لحظه شاگرد خود را میستود و او را تشویق مینمود. کتاب ارث و نیز بخش زیادی از کتاب قضا را در درس او نگاشتیم؛ اما اجل مهلتش نداد تا بحث را به اتمام برساند. ما در درس دوم او نیز با جماعتی از اهل علم و فضیلت شرکت میکردیم.[31]
١٢. تدریس مذاهب اربعه
شیخ حرزالدین میگوید:
شیخ آقا محمدعلی بن آقا محمدباقر وحید بن محمد اکمل بهبهانی حائری در سال ١١۴۴ قمری در کربلا متولد شد. در بهبهان نزد پدرش به تحصیل پرداخت و زمانی که پدرش به کربلا مهاجرت کرد، مقدمات را به اتمام رسانده بود و در درس دانشمندان عصر خود حاضر میشد، تا این که پس از مدتی از علمای برجسته و اهل فضل گردید. ایشان در مسائل اختلافی بین مذاهب چهارگانه کارشناس بود و آنها را تدریس میکرد. اهل شعر بود و به زبان فارسی هم شعری از او برجای مانده است. ایشان زمان برخی از وقایع تاریخی را نیز به نظم در آورد.[32]
. خانه های علمی
در کتاب «معارف الرجال» به نام برخی از علما و مجتهدانی در حوزه نجف اشرف برمیخوریم که خانه آنها محل تجمع و برگزاری انجمن های علمی و گفت وگوهای فقهی بوده که این خود دلالت بر نهایت توجه و اهتمام آنها به مسائل دینی و علمی دارد. از جمله این خانه ها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: شیخ عبدالمهدی مظفر (متوفای ١٣۶٣ق) اهل علم، معرفت، تقوا، راستی و درستی بود. ادیبی توانا، که در امور شرعی، قانونی و عرفی دارای تجربه بود. پس از مدتی در بصره جانشین پدر فقیهش شیخ ابراهیم (متوفای ١٣٣٣ق) شد. در بصره توجه همه طبقات مردم به ایشان جلب شد و این به سبب وجود صفاتی بود که باعث روی آوردن مردم به او میشد؛ از جمله این که: در امور شرعی و رعایت مسائل عمومی بسیار پرهیزکار بود. رفتاری نیکو داشت و در برآوردن حاجات مردم میکوشید.
فردی مورد اعتماد نقل میکند که در داوری و میانجی گری بین مسلمان و ذمّی تفاوتی نمیگذاشت. حق مسلمان را از ذمّی و حق ذمّی را از مسلمان میستاند. در میان مسلمانان با گرایش های مختلف دارای قدر و منزلت بود و از ویژگی های اخلاقی او بخشندگی و خوی نیکوی او را میتوان نام برد. خانه اش محل تجمع اهل علم و ادب و رفت و آمد زائران ایرانی و غیر ایرانی بود. شخص معتمدی برایم نقل کرد که هیچ شب خانه اش از میهمان خالی نبود.[33]
ب: شیخ علی نجار، اهل علم و فضیلت بود. بزرگان و نیکان را پیوسته جمع و آنها را اطعام میکرد. خانه اش محل برگزاری گفت وگوهای علمی و مجلس انس و الفت ادبا بود. به اشعار و مراثی خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) علاقه مند بود و به تناسب برخی از آنها را میخواند. گویی مجلس درس و بحثش یک مدرسه علمیه سیار بود که در بیشتر اوقات افراد حاضر در آن به بحث پیرامون آیات و روایات مشغول بودند.[34]
ج: شیخ موسی زایر دهام (متوفای ١٣۴٣ق) مردی مؤمن، صادق، پرهیزکار، زاهد و باتقوا بود و از نیکان و صلحای نجف به شمار میآمد. فقه و اصول را نزد اساتید نجف خواند و در علم فقه تمامی مباحث مربوط به طهارت و صلاة را مکتوب کرد؛ لکن این نوشته ها به همان صورت پیش نویس باقی ماند. وی از دوستان ما در نجف بود که عصرها در منزلش جلسه ای برگزار میشد و بزرگان اهل علم و فضیلت در آن حضور داشتند و در این مجلس، بسیاری از مسائل علمی را حل و فصل مینمودند.[35]
د: شیخ علی نعمة المؤمن (متوفای ١٢٧٠ق) عالمی فاضل، نیکوکار، باتقوا، پرهیزکار، عارف، عادل و مود اعتماد بود. ایشان جزو گروه دومی بود که به نجف مهاجرت کردند. خاندان آل نعمة از خانواده های سرشناس عرب در نجف شمرده میشد و خانه اش محل برگزاری مجالس علم و ادب بود که بسیاری از علما، اهل فضل، نیکان، صالحان و بزرگان قبایل فراتی در آن حاضر بودند. همچنین مهمانان و زائران نیز به منزل ایشان پناه میبردند؛ چرا که جای امنی برای آنها بود.[36]
١۴. حکایت انگشتر صاحب جواهر
شیخ عیسی بن شیخ محمد علی بن شیخ عبدالله زهیری نجفی، عالم و فاضلی بود که به پرهیزکاری، درستی، تقوا امانتداری و خوش خلقی شناخته میشد. شخصیتی داشت که استادش صاحب جواهر به او لقب «امین» داده بود؛ چرا که امانتدار بود و در امور مالی و وجوهات بسیار مراقبت میکرد. حکایت کرده اند که فرد فقیری همسایه شیخ عیسی بود و قصد ازدواج داشت، اما توان مالی نداشت؛ به همین سبب از شیخ خواست حواله ای به مبلغ دوهزار قران را به امضای استادش برساند تا بتواند آن را از دریافت کنندگان وجوهات شرعی وصول نماید و با کمک این مبلغ ازدواج کند. شیخ عیسی هم طبق معمول نزد استادش رفت و به او گفت: انگشتر خود را به من بده تا با آن این حواله را که متعلق به یکی از همسایگان محتاجم است، مُهر کنم؛ اما صاحب جواهر نپذیرفت. شیخ عیسی گفت: مگر من امین نیستم؟ پس صاحب جواهر انگشتر را به راحتی از انگشتش خارج کرد و ضمن عذرخواهی از شیخ به او گفت: راست گفتی؛ تو امین و امانتدار هستی.[37]
١۵. حضور علما در معرکة الخمیس
شیخ محمدتقی دورقی فلاحی نجفی (متوفای ١١٨٧ق) از علما، فقها، و مجتهدان بزرگ به شمار میآمد. ایشان یکی از برجسته ترین عالمان و مدرسان نجف اشرف بود که به مقام مرجعیت و صدور فتوا دست یافته بود. اساتید ما به نقل از بزرگان پیش از خودشان درباره او میگویند: ایشان ادیب و شاعری بود که در عرصه های ادبی و مناظرات شعری به قضاوت و داوری میپرداخت و این در حالی بود که در قرن دوازدهم، بیشتر علمای نجف شعرهای عرفانی میسرودند یا به سایر موضوعات شعری میپرداختند و در روزهایی که درس و بحث تعطیل بود، مثل روزهای پنج شنبه و جمعه، اشعار خود را به مسابقه میگذاشتند. شیخ محمدتقی نیز از جمله کسانی بود که در محفل شعر معروف نجف که به «معرکة الخمیس» (مسابقه روز پنج شنبه) مشهور شده بود، حاضر میشد. این جلسه با حضور بزرگان شعر، نویسندگان و افراد صاحب منصب بغداد، حلّه و کربلا تشکیل میشد. البته برخی آورده اند که شیخ محمدتقی مسؤولیت و مدیریت جلسه ادبا و شعرای زبردست و ماهر در مبارزه علمی و ادبی روز پنج شنبه را بر عهده داشت و تنها استادی بود در نجف که سید محمد بحرالعلوم طباطبایی شاگردیش را نمود.[38]
١۶. علما و تولیت آستان مقدس امام علی (علیه السلام)
یکی از کارهایی که هر مسلمانی به انجام آن افتخار میکند، خدمتگزاری حرم امام علی (علیه السلام) میباشد که البته علما همواره در این امر پیشگام بوده اند. شیخ حرزالدین در شرح حال شیخ محمدسعید اسکافی (متوفای ١٣٢٠ق) چنین آورده:
پدر، پدربزرگ و بلکه تمامی اجدادش تولیت آستان مقدس حرم امام علی (علیه السلام) را در شهر نجف اشرف بر عهده داشتند. آنها همچنین بر اجرای کارها در حرم نیز نظارت داشتند و خزانه داری آن را نیز حتی در زمان مسئولیت ملایوسف (متوفای ١٢٧٠ق) انجام میدادند. زمانی که پدر شیخ محمدسعید از دنیا رفت، وی طفلی کوچک بود و هیچ یک از بستگانش در نجف نبودند. در این هنگام ملایوسف تصمیم گرفت که مسوولیت نظارت بر اجرای امور حرم را از آنها سلب کند و این کار را بدون در نظر گرفتن حق و حقوق محمدسعید و خدماتی که پدرانش کرده بودند، انجام داد. معامله ای که دنیا نیز با اهلش میکند، همین گونه است.[39]
از دیگر کسانی که در نجف، در تولیت آستان سهمی داشتند، خانواده آل عنوز بودند که به گفته حرزالدین از خاندان های محترم و سرشناسی بودند که صلحا و بزرگانی از آن تولیت آستان مقدس حرم امام علی (علیه السلام) را بر عهده داشتند.[40]
١٧. خاندان های قدیمی نجف
حوزه علمیه نجف از گذشته های دور، خاندان های اصیل و سرشناسی را در خود پرورش داده که اسامی آنها در کتب تاریخی و زندگینامه ها ذکر شده است. مرحوم حرزالدین هم به تناسب در خلال بیان شرح حال علما و مجتهدان به آنها اشاره میکند و ما در این مجال، به طور خلاصه برخی از این اسامی که در کتاب «معارف الرجال» آمده را ذکر میکنیم:
١. خاندان کمال الدین حلّی؛
٢. آل عصفور بحرانی؛
٣. آل نعمة از خانواده های سرشناس و مشهور عرب؛
۴. آل شیخ خضر؛
۵. آل صعبر؛
۶. آل محفوظ از خانواده های اهل علم و شرافت؛
٧. آل محیی الدین؛
٨. آل عنوز در نجف که خانواده ای محترم بودند و بسیاری از نیکان و صالحان در این خانواده پرورش یافتند و نیز از متولیان نگهداری حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز بودند؛
٩. آل حاج تامر نجفی؛
١٠. آل عطیه نجفی؛
١١. خاندان حاج علی هادی؛
١٢. آل یاسین؛
١٣. آل جواهر؛
خاندان بحر العلوم؛
١۵. آل عبد الرسول؛
١۶. خاندان شیخ راضی؛
١٧. خاندان شرف الدین؛
١٨. آل فضل الله؛
١٩. آل دعیبل از خانواده های قدیمی نجف که پس از مهاجرت به نجف، به نام جدشان دعیبل مشهور گشتند؛
٢٠. آل زایر دهام که از خانواده های اهل علم و سرشناس نجف به شمار میرفتند. علما، فضلا، صلحا، ادبا و شعرای بسیاری از این خاندان بودند؛
٢١. آل خراسان که خانواده ای محترم، قدیمی و گران قدر بودند و علما، بزرگان، ادبا، شعرا و افراد سرشناسی از آنها در این کتاب معرفی شده اند؛
٢٢. آل صافی؛
٢٣. خاندان «ملا کتاب» از خانواده های مشهور و گران قدر و قدیمی نجف بودند که علمای بسیاری در آن رشد کردند؛
٢۴. آل بشارة.
١٨. مجتهدان سخنور
از جمله اطلاعاتی که در کتاب مرحوم شیخ محمد حرزالدین بیان شده و شایسته است به آن اشاره کنیم، وجود ده ها تن از علما و مجتهدانی است که برخی از آنها از مراجع عظام تقلید بودند، اما با این حال منبر موعظه را ترک ننمودند و مردم را از این طریق به راه راست هدایت میکردند. ما به سهم خود، اسامی آنها را که ٢١۴ نفر بودند، در این کتاب گرد آوردیم و خداوند توفیق داد که آن را در سوریه به چاپ برسانیم. در این بخش، به ذکر اسامی برخی از آنها میپردازیم:
١. شیخ موسی عصامی (متوفای ١٣۵۵ق) حرزالدین درباره او میگوید:
وی از علمای معاصر میباشد و حدود سال ١٣٠٠ قمری در نجف متولد شد و در خانواده ای اهل علم و فضیلت رشد یافت و پس از مدتی از سرشناسان و پرهیزکاران شد. تسلط و احاطه ای کامل بر تاریخ، سیره، سخنوری و ارشاد داشت و از ادبا و شعرا شمرده میشد و در حالی که جزو سخنوران و فقهای ماهر و زبردست بود، در بسیاری از مواقع بالای منبر میرفت و مردم را به احکام دینشان راهنمایی میکرد.[41]
٢. شیخ ملاعلی خلیلی (متوفای ١٢٩٧ق)، حرزالدین درباره او نقل میکند:
وی عالم و فقیهی پرهیزکار، عابد و دانشمندی نیکوخصال و گران قدر، فردی مورد اعتماد، الگویی در ایمان، تقوا و درستکاری بود.. . ایشان شخصیتی داشت موعظه گر و درعین حال نصیحت پذیر. اهل منبر بود و به فکر هدایت مردم به سوی خیر در دنیا و آخرت، همانند علمای پیشین.
۶. شیخ مهدی قرشی (متوفای ١٣١٢ق)، شیخ حرزالدین میگوید:
در نجف با او همدوره بودیم. اهل بصیرت، علاقه مند به تحقیق، باتقوا، صبور و نزد علما و بزرگان نجف صاحب احترام بود.. . علاوه بر این که امام جماعت بود، به سخنرانی و موعظه نیز میپرداخت.. . پس از چندی از نجف به شهر «کوت» و «الحی» در میانه های عراق مهاجرت کرد تا به تبلیغ، ارشاد و آموزش احکام شرعی بپردازد. در پای درس سید میرزا محمدحسن شیرازی و استاد شیخ محمدحسین کاظمی حاضر شد و نزد آنها شاگردی کرد و آنچه را که استادش شیرازی در دروس فقه و اصول بر او املا نموده بود، به کتابت درآورد.[42]
٧. شیخ محسن ابوالحب (متوفای ١٣٠۵ق)، حرزالدین درباره او آورده است:
ادیب و فاضلی بود بسیار دقیق و مورد وثوق. از جماعت حفاظ و سخنواران ماهر و زبردست به شمار میرفت. در نوحه سرایی، موعظه گری، بیان تاریخ و سرگذشت پیشینیان خبره و توانمند بود و از مداحان و شاعران بزرگوار اهل بیت (علیهم السلام) بود.. . فقه را نزد شیخ عبدالحسین تهرانی در کربلا آموخته بود.[43]
٨. سید مهدی غریفی (متوفای ١٣۴٣ق) حرزالدین درباره او چنین گفته است:
در سال ١٣٠١ در نجف متولد و همان جا بزرگ شد. در کودکی مشغول تحصیل شد و در همان ابتدا از حافظه و درکی قوی بهره میبرد. دروس مقدماتی را نزد بزرگان و علمای زمان خویش به پایان رساند و پس از مدتی از نویسندگان و فقهای بنام شد. خوش خلق، امانتدار، صبور، پرهیزکار و اهل عبادت بود. بعد از وفات عالم جلیل القدر سید عدنان غریفی (متوفای ١٣۴١ق) که پسرعموی پدرش بود، از نجف هجرت کرد. افراد مورد اعتماد در بصره از او نقل میکنند که همه مردم به ایشان توجه داشتند و در نزد بزرگان آن دیار دارای احترام بود. امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه خود میدانست و به همین سبب برای آموزش احکام اسلام بالای منبر میرفت و مردم را موعظه میکرد. پس از وفات عالم جلیل القدر طباطبایی یزدی، برخی از مراجع تقلید نجف را نیز هدایت و راهنمایی میکرد. در پای درس سید محمد بحرالعلوم نجفی صاحب کتاب «بلغة» و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی حضور یافت. اصول را نزد شیخ ملا محمد کاظم آخوند خراسانی آموخت.[44]
١٩. حوزه علمیه و هجوم وهابیون
متأسفانه در سال های اخیر شاهد حملات وحشیانه گروهی هستیم که نام اسلام بر خود نهاده اند و با سوء استفاده از آن، بر مقدسات مسلمانان و قبور ائمه (علیهم السلام) - که خداوند آنها را از هر پلیدی پاک کرده - جسارت میکنند. این اعمال وحشیانه تا همین روزهای اخیر نیز ادامه داشته است.
برای مثال در شهر کربلا بدترین و وحشیانه ترین حملات از طرف وهابیون بر ضد حرم امام حسین (علیه السلام) - نور چشم پیامبر (صلی الله علیه و آله) - انجام شد. آنها تمام سلاح ها و تجهیزات خود را به کربلا آوردند و حملات خود را افزایش دادند و به چپاول خزانه ها و سرمایه های شهر پرداختند. مرحوم عاملی در کتاب ارزشمند خود «مفتاح الکرامة» در این باره چنین میگوید:
در ابتدای ربیع الأول سال ١٢٢١ هجری به فضل الهی و با یاری خداوند متعال و الطاف برترین و شریف ترین مخلوقش پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله وسلم) تألیف این جلد از کتاب به پایان رسید. این کار علی رغم وجود مشکلات بسیار، نگرانی خاطر و پراکنده بودن آراء و افکارم انجام شد که آن هم به سبب بدعت های بسیار زیاد جماعت وهابی لعن شده و مباح دانستن خون مسلمانان و تخریب قبور ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) بود. آنها در سال ١٢١۶ به حرم امام حسین علیه السلام یورش بردند؛ مردان و کودکان را به قتل رسانده، اموال آنها را به غارت برده و به ساحت حرم بی احترامی و آن را تخریب کردند. پس از آن بر مکه و مدینه استیلا یافتند و در قبرستان بقیع فجایع بسیاری انجام دادند؛ اما به گنبد حرم پیامبر آسیبی نرساندند. در شب نهم صفر سال ١٢٢١ یک ساعت قبل از صبح، در نجف بودیم که به ما حمله کردند و در حالی که ما در بی خبری به سر میبردیم، برخی از وهابیون از حصار دور شهر بالا آمدند تا شهر را تصرف کنند؛ اما با معجزات و کرامات حضرت علی (ع) بسیاری از آنها کشته شدند و در حالی که شکست خورده بودند، بازگشتند. [45]
مرحوم حرزالدین در شرح حال شیخ موسی کاشف الغطاء (متوفای ١٢۴٣ق) چنین آورده است:
از بلندهمتی او همین بس که با تمام توان از خزانه حرم امام علی (علیه السلام) نگه داری کرد. وی تمامی موجودی صندوق را ثبت نمود و هر آنچه از سنگ های گران بها و بی همتا، طلاها و مرواریدهای قیمتی منحصر به فرد که در صندوق بود را با خط خودش در یک دفتر یادداشت و آن را مهر و موم کرد. در پایان، جواهرات را از ترس حملات آل سعود وهابی به بغداد برد و در یکی از خزانه های حکومتی حاکم بغداد، داوود پاشا قرار داد؛ چرا که در آن روزها تعداد یورش های وهابیون به کربلا بیشتر شده بود و تمام انبارها و سرمایه های شهر را به غارت میبردند.
با احداث دیوار دوم شهر نجف در سال ١٢٣١ قمری به دست صدر اعظم محمدحسین خان اصفهانی، کم کم امنیت و آرامش به شهر نجف بازگشت و همین امر موجب شد تا شیخ موسی به تنهایی در سال ١٢٣٩ به بغداد سفر کند و جواهرات را در دوره خزانه داری ملا محمد طاهر بن مولی محمود (که در سال ١٢۴٢ در حرم امام علی (ع) کشته شد) به جایگاه اولش بازگرداند.
در دوره ما، ناصرالدین شاه در سال ١٢٨٧ به نجف آمد و از حکومت ترک خواست که خزانه امام علی (علیه السلام) را برای او باز کنند تا از آن بازدید نماید. بعد از این که خزانه را باز کردند، دفتر شیخ موسی کاشف الغطاء را داخل آن یافت و ملاحظه کرد که تمام موارد مذکور در دفتر موجود میباشد و در آخر دفتر، مهر شیخ خورده بود. ناصرالدین شاه این اقدام را بسیار ستود و از خداوند برای شیخ طلب رحمت و آمرزش کرد.[46]
٢٠. نقش حوزه علمیه در مقابله با استعمار انگلیس
از نکات قابل توجه در زندگی علما و مجتهدانی که در حوزه علمیه نجف میزیستند، ایستادگی و مقاومت آنها در برابر استعمار انگلیس بود؛ دولتی که سعی میکرد با کمک اسلحه و با تمام توان خود، اسلام و مسلمانان را به طور کامل نابود کند و در مقابل، علما و فقها نیز با شهامت و شجاعت به همراه سایرین در برابر آنها ایستادگی میکردند.
روشن است که علمای شیعه در تمام عصر ها از مدافعان اسلام و مسلمین بوده اند و همواره در مقابل ظلم و استبداد قیام کرده اند. اشاره به برخی از اقداماتی که سید حکیم در این زمینه انجام داده، میتواند گواه روشنی بر این مدعا باشد. ایشان در جنگ جهانی اول در عملیات های نظامی که سربازان مسلمان در مقابل تهاجم انگلیسی ها انجام میدادند، حضوری فعال داشت و نقش او در بین رهبران جنبش مقاومت برجسته بود. مبارز و مجاهد بزرگ سید محمدسعید حبوبی در اداره جنگ به سید حکیم بسیار اعتماد داشت و کلیه امور مربوط به ارتباط و هماهنگی با عشایر و قبیله های مجاهد را به او سپرده بود و این اعتماد تا جایی بود که انگشتر مخصوصش را نیز به او داده بود تا سید حکیم بتواند در امور نظامی هر جا که صلاح دانست، از مهر او استفاده کند. این مجاهدت ها ادامه داشت تا این که به رحمت ایزدی پیوست.[47]
مرحوم شیخ رحمةالله ظالمی (متوفای ١٣۵۶ق) از دیگر علمایی است که در برابر دشمنان اسلام مقاومت کرد. مرحوم حرزالدین از او با چنین تعابیری یاد میکند:
فقیهی بود عابد، دعوت کننده به حق، آمر به معروف و نهی کننده از منکر.. . از فرماندهان سپاه مجاهدین بود و ایستادگی هایش در برابر دشمن انگلیسی در سال ١٣٣٣ مشهور و معروف است.[48]
شیخ عبدالرضا سهلانی (متوفای ١٣۶٠ق) نیز جزو این دسته از علما بود. شیخ حرزالدین در باره او میگوید:
ایشان فقیه، محقق، عالمی جامع و ادیبی کامل بود. زمانی که انگلیس به سرزمین های اسلامی یورش برد، او در صف اول مقابله و مبارزه ایستاده بود.[49]
٢١. وصیت و سفارش عضدالدولة
عضدالدوله، پسر رکن الدوله بویهی، از جمله پادشاهانی است که در نجف اشرف و در صحن شریف امام علی (علیه السلام) مدفون است.[50] مرحوم حرزالدین در شرح حال شیخ میرزا هادی بن اسماعیل بن محمدرضا خراسانی (متوفای ١٣۵٣ق) آورده که او فردی فاضل، موعظه گر، خطیبی مورد اعتماد، عادل، عالمی بسیار دقیق، صاحب قدر و منزلت فراوان، مداح و مرثیه سرای سرور آزادگان جهان امام حسین (علیه السلام) بود. ایشان شور و اشتیاق فراوانی در پژوهش در آثار گذشته داشت؛ مخصوصا آثاری که در سرزمین نجف و حرم مطهر امام علی (علیه السلام) وجود داشت برای او جذاب بود. همچنین اطلاعاتی درباره علما، پادشاهان، حکما و سایر شخصیت هایی که در این خاک مقدس دفن شده بودند، داشت.
ما در گفت وگو با او از اطلاعاتش بسیار استفاده کردیم و در موقعیت های مختلف، مطالبی را از او نقل نمودیم. وی مسائل تاریخی بسیاری برای ما روایت کرد؛ از جمله این که قبر عضدالدوله (فناخسرو) پسر رکن الدین بویهی در سرداب یکی از ایوان ها قرار دارد. او در انتهای این سرداب که بلافاصله بعد از اولین درب[51] شرقی حرم امام علی (علیه السلام) از سمت ورودی ایوان طلا قرار دارد، دفن شده است. درب ورودی این سرداب، در زیر محل نگه داری چراغ ها در صحن میباشد. این اطلاعات توسط فردی به او داده شده بود و او شب هنگام به همراه تنی چند از افراد خاص به آن جا رفته و ما را از علامتی که در آن محل گذاشته بود، باخبر کرد. در آن جا متوجه قبری شدیم که بر روی آن قبر، سنگ باارزشی وجود داشت که بر آن نوشته شده بود: «این قبر سلطان بن سلطان، عضدالدوله، پسر رکن الدوله سلطان الدوله آل بویه میباشد که دستور داد او را در پایین پای حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) دفن کنند تا در آخرت که پایمان میلغزد، بالای سر او حاضر باشد و دستش را بگیرد».
عضدالدوله وصیت کرده بود که زنجیری از نقره به گردن او بیندازند و از زیرزمین تا نزدیکی قبر حضرت علی (ع) بیاورند و با میخی نقره ای به زمین بکوبند و بر روی پارچه ای این آیه قرآن را بنویسند: وَکلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیهِ بِالْوَصِیدِ و این پارچه را روی صورتش قرار دهند. سایر افراد صاحب نام آل بویه در صحن، نزدیک باب تکیه دفن شده اند که از جمله آنها میتوان به بهاءالدوله اشاره کرد.
[1] معارف الرجال، ج ۴، ص ۴.
[2] همان، ج ١، ص ۵.
[3] همان.
[4] مؤلف معارف الرجال در جلد ١، ص ٢٨ درباره او میگوید: شیخ ابراهیم بن شیخ محمد بن ناصر بن قاسم بن محمد بن احمد غراوی نجفی در حدود سال ١٢٣١ قمری متولد شد. عالمی با اخلاق، فقیهی مورد اعتماد، درستکار، مجاهد، زاهد و عابد بود. روایات را همان گونه که بود به خوبی درک میکرد و سخن صحیح را از ناصحیح به کمک ذوق اصیل عربی خود میشناخت.
[5] معارف الرجال ج ١، ص ۶.
[6] ما مقاله ای مستقل در شرح حال این فقیه و شخصیت ممتاز نگاشته ایم به امید این که ان شاءالله در آینده ای نزدیک به چاپ برسد.
[7] معارف الرجال ج ١، ص ۶.
[8] ر. ک: شیخ طوسی، تفسیر تبیان.
[9] عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین ج ١١، ص ۶٧.
[10] معارف الرجال، ج ١، ص ١۴٨، ١٩٠و ٢٣١ وج ٢، ص ٢۵۵، ٣٢٣ و ٣٩٣ و ج ٣ ص ٣١٣، ٢٧۵ و ١۴۴.
[11] همان، ج ٢، ص ١١١ و ١١٢.
[12] همان، ج ٣، ص ١٢١، شماره ۴٧۶.
[13] همان، ج ٢، ص ١٧۵، شماره ٢٩۵.
[14] شیخ محمدحسین کاظمی در سال ١٣٠٨ وفات یافت. وی یکی از چهره های درخشان دینی در نجف اشرف بود.
[15] معارف الرجال، ج ١، ص ٢٢٨، شماره ١٠۶.
[16] همان، ج ٢، ص ٣۶، شماره ٢١۴.
[17] همان، ص ١۵٣، شماره ٢٨٠.
[18] همان، ص ٢۵٨، شماره ٣۴٣.
[19] همان، ص ٣٢۶، شماره ٣٧۴.
[20] همان، ص ٣٣٠، شماره ٣٧۶.
[21] همان، ج ١، ص ١٨۶.
[22] همان، ص ٢۵٨، شماره ١٢٧.
[23] همان، ص ٣٠٨، شماره ١۵٢.
[24] همان، ص ٣١٠.
[25] همان، ص ٢٢١، شماره ١٠٠.
[26] همان، ج ٢، ص ٣٧۶، شماره ٣٩٩.
[27] ر. ک: محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج ١، ص ١٣.
[28] معارف الرجال ج ١، ص ١٢۵، شماره ۵۴.
[29]همان، ج ٢، ص ٢٢۵، شماره ٣٢۶.
[30] همان، ص ٢٣٧، شماره ٣٢٩.
[31] همان، ص ٢۵١، شماره ٣٣٧.
[32] همان، ص ٣٠٩، شماره ٣۶٣.
[33] همان، ص ٧١، شماره ٢٣۴.
[34] همان، ص ١٣١، شماره ٢۶۶.
[35] همان، ج ٣، ص ٧٠، شماره ۴۴٧.
[36] همان، ص ٩۶، شماره ٢۴٧.
[37] همان، ج ٢، ص ١۵٢، شماره ٢٧٩.
[38] همان، ص ٢٠٢، شماره ٣١٢.
[39] همان، ص ٢٨٩، شماره ٣۵۵.
[40]همان، ص ٣۵١، شماره ٣۵١.
[41] همان، ج ٣، ص ٧۴، شماره۴۵١.
[42] همان، ص ١٣٠، شماره ۴٧٧.
[43] همان، ج ٢، ص ١٨١، شماره ٢٩٩.
[44] همان، ج ٣، ص ١۵٠، شماره ۴٨٨.
[45] محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامة، ج ۵، ص ۵١٢.
[46] معارف الرجال، ج ٣، ص ٢٨، شماره ۴٢٨.
[47] همان، ص ١٢١.
[48] همان، ج ١، ص ٣١٨.
[49] همان، ص ۵٧.
[50] در کتاب «یقضة الاسلام» ج ٢، ص ١٨٨ آمده است: سلسله آل بویه در سال ٣٢١ هجری (٩٣٢ م) تأسیس شد. محل حکومت آنها سرزمین عراق بود. خلفای عباسی نیز در عراق بودند و بعد از ورود آل بویه به عراق، از آنها استقبال کردند. حکومت سلسله آل بویه با پیروزی طغرل بیگ سلجوقی بر پادشاه نوزدهم آنها فروپاشید و همزمان تاج و تخت خود را در ایران نیز از دست دادند.
[51] حرزالدین میگوید: مشهور است که قبر عضدالدوله در انتهای دالانی، در زیر دربی نزدیک قبر حضرت علی (ع) قرار دارد که این دالان از درب اول تا زیر دو درب ورودی رواق مطهر - که خداوند بر شرافت و قداست آن بیافزاید - ادامه دارد. در کنار اولین درب شرقی حرم، هشت راهرو در سمت راست و هشت راهرو در سمت چپ و مجموعا شانزده راهرو در جهت قبله وجود دارد. درب ورودی این سرداب از سمت ایوان طلا و در جهت قبله میباشد. گفته اند که این ورودی را در زمان نیاز باز میکنند و مجددا آن را مسدود مینمایند. به مرور زمان در زمان حکومت عثمانی در عراق، تغییرات بسیاری بر این آثار عارض شد؛ تا جایی که امروزه اثری از آنها نمی یابیم. معارف الرجال، ج ٣، ص ٢٣٨.
نظر شما