خاطرات سفر به نجف
مجله فرهنگ زیارت مهر ماه سال 1392 شماره 18
محمدهاشم عطیه، ادیب و نویسندۀ مصری تبار و استاد دارالعلوم قاهره، در روزهای اقامت در بغداد با سیدی از اهالی نجف به نام سید صالح شمس آشنا شد. تعریف های فراوان این سید بزرگوار از نجف و آداب و رسوم شیعیان و نیز مکان های دیدنی این شهر، محمدهاشم عطیه را بر آن داشت تا همراه سید، سفری کوتاه به این شهر مقدس داشته باشد. عطیه در این سفر از مزارع، باغ ها و نخلستان های آباد، آثار تاریخی شهر و دیدار با برخی بزرگان شهر یاد کرده و دعوت برخی محافل ادبی نجف را پذیرفته است. او پس از بازگشت از این شهر، قصیده ای در مدح نجف، امیرمؤمنان (ع) و اهالی این شهر سروده است. این نوشتار، ترجمه ای کوتاه از مشاهدات محمدهاشم عطیه در سفر به نجف اشرف است که در آن، از این شهر، حاکم محلی نجف و مردم آن به نیکی یاد کرده است.
نویسنده : محمد هاشم عطیه
ترجمه: حسین شهرستانی
محمدهاشم عطیه (١٣٠٣ - ١٣٧٣ ه) ادیب و نویسنده ای مصری تبار است که سمت استادی را در دارالعلوم قاهره بر عهده داشت. عطیه، سفری به نجف اشرف داشت و پس از آن قصیده ای در مدح نجف، امیرمومنان (ع) و اهالی این شهر سرود. متن ذیل، تصویری از نجف اشرف از این اندیشمند مصری است.
در روزهای اقامتم در بغداد، به خانۀ دوست قدیمی ام آمد ورفت داشتم. در این میان، با سیدی نجفی به نام سید صالح شمس که عضو یکی از خانواده های ریشه دار نجف بود، آشنا شدم. او گاهی از اوصاف نجفی ها، مانند توانایی ایشان در شعرسرایی و تشویق فرزندان و کودکان به یادگیری و تحصیل علوم ادبی - عربی، برایم سخن می گفت. او می گفت: باید کربلا و نجف را از نزدیک ببینی؛ البته من نیز به زیارت حرم امیرمومنان و امام حسین (علیهما السلام) مشتاق بودم.
بعد از ظهر پنج شنبه ای بود که قرار شد با سید شمس، به نجف برویم. او با شوخی می گفت: امروز نجفی ها را با رفتن خود به نجف، غافلگیر می کنیم.
در مسیر حرکت به سوی نجف اشرف، به محلّی رسیدیم که شعبه هایی از فرات به مزارع و باغ ها و نخلستان ها سرازیر می شد. دیدن این منظره ها، مرا به یاد صحنه ای در مصر انداخت؛ آن روزهایی که نیل، پر شور بود.
در طی مسیر، به شهر حلّه رسیدیم؛ شهری با پیشینه ای چند صد ساله که دیگر به آبادانی آن توجّهی نمی شد. در حلّه به خانۀ یکی از رجال شهر، به نام سید خیری وارد شدیم. او شاعری توانا بود که اجازۀ چاپ اشعارش را نمی داد. یک شب نزد او ماندیم و استراحت کردیم. او ما را بسیار تکریم و احترام کرد.
صبح روز بعد، تصمیم گرفتیم بر آثار پیشینیان، گذری داشته باشیم و به همین دلیل، به بلندی های بابل رفتیم و بقایای قصر بخت النصر را تماشا کردیم. پس از بازگشت به خانۀ سید خیری، دیدیم که او برای صرف ناهار، تعدادی از بزرگان حلّه را دعوت کرده است. بعد از استراحت، ما به راه خویش به طرف نجف ادامه دادیم و پس از چند ساعت، وارد این شهر مقدّس شدیم و قرار شد به منزل سید غیاث الدین بحرالعلوم برویم.
در ابتدای اقامتمان در نجف، دعوت نامۀ ملاقات با اعضای جمعیت «رابطه ادبیه»، به دستمان رسید. ما نیز این دعوت را اجابت کرده، در شب شعر اعضا، حضور پیدا کردیم. تعداد زیادی از ادبای نجف و بزرگان در این جلسه، شعر و نثر خواندند. فردای آن روز نیز از «منتدی النشر» دیدن کردیم. اینان جمعیت ادبی دیگری بودندکه طلاّب و دانشجویان خود را با علوم اسلامی و مطالعۀ آثار قدیمی، آشنا می کردند. این جمعیت ها به امروزی شدن زبان و ادبیات عربی، کمک می کردند و از آمیخته شدن زبان عربی با زبان های دیگر، جلوگیری می کردند و از طرفی نوآموزان سرایش شعر را نیز راهنمایی می کردند. در نجف اشرف دو مجلّۀ «اعتدال و بیان»، به سرپرستی استاد محمد جواد بلاغی و استاد خاقانی که هر دو از نویسندگان برجسته هستند، منتشر می شوند و شهرت زیادی دارند. حاکم محلّی نجف، سیدهاشم رزین در این دید و بازدیدها، ما را همراهی می کرد. وی مردی خوش برخورد و معتدل بود. او حتی در وقت زیارت مرقد امیرمومنان (ع) نیز ما را رها نکرد. مسئولین حرم مطهر به سفارش او، ما را به گنجینۀ حرم مطهر بردند که پر از اشیای نفیس و جواهرات بود.
در این مخزن، چهار قطعه پرده وجود داشت که گمان نمی کنم احدی بتواند ارزش مالی آنها را تخمین بزند.
الماسی به شکل سیب و قندیل هایی از طلا و فرش هایی از حریر و.... .
ما فرصت حضور را غنیمت شمرده، دوباره به طبقۀ همکف برگشتیم و به زیارت مشغول شدیم و در این میان از کتابخانۀ علوی هم دیدن کردیم.
پس از صرف ناهار، همراه تعدادی از ادبای نجف به طرف کربلا به راه افتادیم. در کربلا، میهمان سید حسین کلید دار شدیم و در مسیر بازگشت، به کوفه رفته، با تعدادی از بزرگان و عالمان این شهر ملاقات کردیم.
نظر شما