شعر و تفکر در عرفان اسلامی
ویلیام چیتیک در سال 1943 در شهر میلفورد امریکا به دنیا آمد. وی لیسانس خود را در رشته تاریخ از امریکا گرفت. در سال 1966 به ایران آمد و در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در سال 1974 به اخذ درجه دکتری در این رشته نائل آمد.
مدت 12 سال در ایران اقامت داشت و از استادانی چون جلال الدین همایی ، فروزانفر، سیدحسین نصر، ایزوتسو، هانری کربن و سیدجلال الدین آشتیانی استفاده شایان کرد. ویلیام چیتیک متخصص مطالعات علمی و آکادمیک تصوف و عرفان هستند. اکنون هیچ استادی تا کتابهای او را نخوانده باشد نمی تواند در امریکا درباره ابن عربی تدریس کند. به نظر او شعر از گذشته تا امروز، راهی برای بازتاب اندیشه تحقیق در فرهنگ اسلامی بوده است. او برای بیان این که چگونه و چرا شعر به تحقیق راه یافته است ، از ابن عربی که همیشه سعی در ایجاد توازن میان دو مفهوم ادراک عقلی و شهودی داشت ، کمک می گیرد. ابن عربی این دو را عقل و خیال می نامد.
مقاله ای که می خوانید به رابطه شعر و خیال و اهمیت آن در عرفان اسلامی و کاستی های تفکر عقلانی غربی می پردازد.
مساله اصلی و اولیه ابن عربی آن است که جستجوی عقلی راه به اندیشه انتزاعی می برد (به معنی جدا شدن حق از مظهر خود). در مقابل ، ادراک خیالی تجسم معانی را به عنوان شناخت «حق» می داند. عقل در ذات گرایش به شناخت «حق» به عنوان «متعال» و برتر دارد، در حالی که خیال ، حق را در همه جا حاضر می بیند. عقل حق را متعلق خاص خود یا خدا می داند، در حالی که خیال ، حق را در خود اشیا می یابد. با آوردن حق اشیا به حوزه اندیشه انتزاعی ، کندوکاو عقلی سریعا ما را به قطع ارتباط شخصی مان با خدا (که در زندگی دینی نقطه اصلی است) رهنمون می شود. در مقابل ، ادراک خیالی متعلق شناسایی خود را در تصاویری می یابد که آن را می نمایاند. او «حق مطلق» را واقعا در افراد ممکنات حاضر می بیند. یا چنان که ابن عربی به ما می گوید: وجه خدا را در همه چیز می بیند. خدا در قرآن می فرماید: «به هر سو رو کنید وجه خدا را می یابید». در آثار ابن عربی «وجه» به طور دقیق همان واقعیت جاودان شی ، حق آن ، بازتابیده در حوزه امکان های ربطی است. ارتباط تام شعر با خیال روشن است.
شعر خوب تجسم قوه خیال است. زبان شعری با استفاده از خیال و عناصر سمبولیک و زیبایی موسیقایی خود در مقابل مفاهیم انتزاعی به ادراک خیالی جان داده است و قدرت مشاهده حق مجسم را در اشیا گسترش می دهد. شعر بیش از نثر، حافظ جنبه رمزی و باطنی قرآن است.
چرا که شعر مانند قرآن اساسا مقوله ای شفاهی و مشارکتی است. به آن معنا که حفظ می شود و به آواز درآمده یا در موقعیت های روزانه آدمی کاربرد دارد. می توان با مقایسه تصویر خداوند در اشعار مولانا از یک سو و رسالات کلامی از سوی دیگر، سنجش دقیقی از ترسیم عقلی و خیالی پیام قرآن به دست آورد.
ابن عربی در آثار و نوشته هایش درپی آن بود تا میان خیال و جنبه رمزی و باطنی از یک طرف و عقل و استدلال از طرف دیگر تعادلی دقیق ایجاد کند. در نظر او کلام و فلسفه دارای جنبه عقلی یک طرفه بودند. وی همچنین بخش زیادی از تصوف را نسبت به ابعاد عقلی و آگاهی انسان کم توجه می داند. بخش اصلی انتقاد او متوجه علما بود، چرا که آنان را غرق در علم تقلیدی و اهداف دنیایی می دید. او به خوانندگانش گفته است که «تحقیق» غایت وجود انسان است و بنابر اعطای حق ذی حق ، اشیا باید به 2 چشم عقل و خیال نگریسته شوند.
در نظر ابن عربی جنبه خیالی ادراک که در شعر و وجه باطنی رشد یافته است ، به انسان اجازه می دهد تا حضور حق را در زیبایی ، آواز، سازگاری ، تعادل و عشق بچشد. او هر ذره از این دانش خیالی را چون دانش عقلی مهم می داند که به ما مجال فاصله گرفتن از اشیا و تامل در آنها را می دهد. هر دو جنبه علم باید کاملا تحقق یابند تا حقوق اشیا به آنها اعطا شود. پیام ابن عربی در میان محققان نسلهای بعدی به فراموشی سپرده شد و اگر کسی بر سنت اسلام ایرانی تاثیر فراوان نهاد، احتمالا آن شخص مولوی بود.
از دیدگاه بزرگان سنت عقلی اسلامی عقل گرایی صرف نوعی نقصان روح است و به تاکیدی افراطی بر تفاوت و غیریت می انجامد
نمی توان مسلمان تحصیلکرده ای را یافت که با آثار مولوی بیگانه باشد یا احساسی نسبت به گفتارهای اسطوره ای شمس تبریزی نداشته باشد. چنان که در اشعار مولوی یا در سیره عرفا ترسیم شده ، شمس تحقیرکننده رفتار متظاهرانه دانشوری و آداب اجتماعی بود و کاملا حق هر موقعیت را مدنظر قرار می داد. حتی اگر متفکران مسلمان بتوانند دستورات ابن عربی درباره تعادل جنبه عقلی و خیالی را رد کنند به سختی می توانند آموزه های مولوی در باب خدمت علم به عشق را که نیروی هدایتگر به سمت «تحقیق» است ، نادیده انگارند.
همچنان که شعر دیده «تحقیق» را زنده نگه می دارد؛ «تحقیق» هم به سنت شعری جان می دهد. در مقابل ، عقل منفصل از خیال ، اسطوره را ناچیز شمرده و عالم & حق را خالی می کند. اگر عقل گرایی یونانی در سنتهای بعدی بی ارزش شد، دقیقا به آن دلیل بود که نگاهی یک طرفه داشت.
مکاتب فلسفی چون سهروردی و ملاصدرا از آن جهت مقبولیت یافتند که بر ضرورت تعادل عقل و خیال تاکید داشتند. آنها در وصف خیال از اصطلاحاتی چون «کشف»، «مشاهده» و «عرفان» استفاده کردند.از دیدگاه بزرگان سنت عقلی اسلامی عقل گرایی صرف نوعی نقصان روح است.
وقتی استدلال با اسطوره و خیال بررسی نشود به تاکیدی افراطی بر تفاوت ، غیریت و تعالی می انجامد تا آنجا که حق نشات گرفته از عالم و اشیا به عنوان باطل ادراک می شود. در این صورت ، اشیا صدق ذاتی و تناسب ندارند، بنابراین ما وظیفه ای در برابر آنها نداریم.
اهمیت «تحقیق» در تصوف با پرسش از اعتبار معلم بیش از پیش آشکار می شود. دلیل حرمت شیخ صوفی «تحقیق» او بود نه «اجتهادش». او به عنوان تابع پیامبر، شریعت ، طریقت و حقیقت را نمایان می ساخت. او فراگرفته بود تا به اشیا «آنچنان که هستند» بنگرد و حقشان را ادا کند. بخش بزرگی از «مقالات» شمس تبریزی همچون مثنوی ، درباره تعیین خصوصیات و کیفیات شیخ واقعی است بویژه در چارچوب دانشی که خداوند به وی اعطا می کند.
شیخ صوفی بیشتر به عنوان مجتهد یا فقیه عمل می کرد تا محقق. کارکرد نخستین او هدایت پیروان برای عمل به آداب طریقت بود که همان دستورات شریعت است. فقهای مخالف طریقت ، شیخ را غاصب مقام فقاهتی خود می دیدند. صوفیان در نظر آنان چون فریبکاران منحرف از قرآن ، سنت و اهل بدعت بودند.
آداب خاص طریقت و برنامه های ذکر و فکر آن بر اهمیت نقش محوری شیخ نسبت به هدایت پیروان در نیل به اهداف می افزود. تنها شیخ می توانست کیفیت ذکر و فکر را تبیین کند.
«تحقیق» در ذات محصول خلوص در راه خدا و متابعت از پیامبر اوست. با ذکر حق و عمل به سنت نبوی ، درون آدمی از اوهام غلط خالی شده و زمینه برای مشاهدات صحیح آماده می شود. شمس همیشه تاکید می کند که جوهر عمل صحیح «متابعت» از پیامبر است. او به این دلیل برخی از متصوفه را به دلیل شطحیاتشان که متفاوت از سنت نبوی است ، به انتقاد می گیرد.
در تصوف برخلاف آنچه که در برخی آثار فلسفی آمده است ، تحقیق با تلاشهای انسانی حاصل نمی شد؛ زیرا فضل و عطای الهی است. ابن عربی بر این اعتقاد است که تلاشهای انسانی ما را تا در خانه خدا می رساند. این خداست که باید در را بگشاید. او در «فتوحات مکیه» اظهار می کند که نوشته های این کتاب محصول «تحقیق» و مطالعه معمول نیست.
نقش محوری «تحقیق» تا به امروز برای خودشناسی صوفی باقی مانده است.
تقلید و تحقیق و برتری سنت اسلامی بر مدرنیته
اگر «تحقیق» به مثابه روش مرده ای در دانش مدرن است ، پس دانش مدرن دنباله رو تقلید است. دانش مدرن انباشتی و تراکمی است. این دانش همواره در فرایند «حرکت به جلو» با قبول یافته های دیگران است. دانشمندان و محققان بر شانه فرایندهای خود ایستاده اند. در مقابل «تحقیق» هیچ دانشی را جز آن که در ذات داننده به تحقق و ثبوت رسیده باشد، دانش واقعی نمی داند.
سال گذشته ، هنگامی که در دانشگاه یوتا چنین سخنانی را بیان کردم ، استادی با رد سخنانم اظهار کرد که این سخن به معنای بازگشت انسان ها به دوران اختراع چرخ است و در آن صورت دیگر فرایند پیشرفت علمی وجود نخواهد داشت. نوع بیان سوال نشانگر آن بود که ما نمی توانیم علمی را بیابیم که ابزارگرا نباشد. فرهنگ ما چیزهایی از انسانیت را از دست داده است: غایت دانایی ، انجام دادن کارها (کارکردگرایی) نیست. انسان بودن به تمام معنای کلمه «انسان» و «بودن». به آن معنا که بابا افضل کاشانی از آن به وجود کامل تعبیر می کند.
بی گمان ممکن است برخی دانشمندان به نوعی «تحقیق» یعنی یک علم شهودی نسبت به پدیده ای در حرفه خودشان دست یابند، اما حتی اینجا آنها مطلقا وابسته به مبانی نظری و فرایندهای علمی اند. دانش آنها به هیچ معنا بی واسطه نیست. حتی اگر بود؛ حقیقت آن است که از زمان کانت تاکنون کسی به طور جدی بر معرفت درونی اشیا قادر نبوده است. نمی خواهم تاسیس همه جوامع مدرن بر اساس تقلید را رد کنم. از سوی دیگر تاکید می کنم هیچ دلیلی بر این که دانش مدرن ما را از دامن تقلید رها کرده است وجود ندارد. در واقع این چنین دانشی مانع «تحقیق» است. اینجا نقطه ای است که تمدن غربی از همه تمدنهای دیگر جدا می شود. دانش غالب بر جامعه ما، حتی امکان وجود «تحقیق» را رد می کند. غرقه تقلید، چگونه می تواند وجود دانش دیگری چون «تحقیق » را تایید کند؟ بر حسب سنت اسلامی ، تقلید در مسائل عقلی ، به طور عمیق دارای عواقب منفی است و در مقابل ، در مسائل فقهی مفید و طبیعی است.
سنت اسلامی هرگز فراموش نکرد که روح آدمی نیز چون بدن او طالب غذاست و تنها دانش مغذی و مقوی آن است که بر داننده آن ، نورمی افکند. محققان پیشرو همواره می دانستند که هدف فراگیری ، فعلیت بخشیدن به خود است. این به آن معنی است که انسان خود و خدایش را بدون هیچ واسطه ای بشناسد. برای دست یافتن به چنین معرفتی آدمی باید با دانش چنان معامله کند که دانایی گرانبهایی از خود به دست آورد. شمس بی پرده چنین می گوید: «اینان به مدرسه می روند، چون گمان می کنند معلم و صاحب مدرسه خواهند شد. می گویند: باید دانه های خوب بکاری.»
درباره شیخ گفته شده است که اشیا را «آنچنان که هستند» می بیند و حق هر ذی حقی را به آن عطا می کند. کیفیت «تحقی »، شیخ را نه تنها از فقها، بلکه از مجتهدان نیز متمایز می کند (بویژه در تشیع ).
این که «تحقیق » هدف بسیاری از سنتهای عقلی بود، ما را در یافتن فیلسوفان مخالف متصوفه کمک می کند. آنان ، شیخ را که مدعی علم اعلی و مرجح بود به سخره گرفته و شاگردان احمق وی را به دلیل تقلید، نقد می کنند. با وجود این ابن سینا و دیگران از علم مرجح «عرفا» نوشته اند.
در سنتهای متاخر نظر به شروح نوشته شده بر فصوص الحکم ابن عربی ، کافی است تا اهمیت مساله «تحقیق» برای بسیاری از متفکران اسلامی روشن شود. تنها در قرن 19 و 20 بود که گرایشات عقلی مسلمانان به آنچه که در علوم مدرن «تحقیق» خوانده می شود، کشیده شد (مهندسی ، فیزیک ، پزشکی و مانند آن ).
مفهوم «تحقیق » به طور عمومی مجوز نقد درونی آموزه ها و اعمال صوفی را داده است. یکی از بحثهای جاری در میان طریقت های مختلف ، مساله «استحقاق شیخ» بوده است.
رومی ، شمس ، ابن عربی و بسیاری دیگر، بیشتر با عبارات «تحقیق» و «تقلید» درباره کیفیت شیخ بحث کرده اند. برای آنها «تحقیق» به معنای تکامل قوه تمیز و تشخیص بود. آنها با این که علم را محصول عشق و ایمان به خدا و متابعت از پیامبر(ص) می دانستند، به فراگیری فقه و علوم عقلی نیز تاکید داشتند.
شمس و رومی هر دو گفته اند، بسیاری از مشایخ به هدف «تحقیق» نائل نشده اند. بخشی از دلایل مخالفت اصحاب رومی با شمس به یقین به دلیل حمله های وی به مدعیان تصوفی بود که حیاتشان مستلزم «تحقیق» و متابعت از پیامبر نبود. او بیشتر نام می برد. برخی اوقات حتی شیوخ محترم گذشته را و گاه نیز افراد مشهور زمان خودش را. شمس درباره آنان می گوید: «سخن عاشقان دلنشین باشد، اما من از عشقی سخن می گویم که صادق است... از «تحقیقی» می گویم که واقعی است... من هیچ گاه خاک کفش کهنه عاشق صادق را با عاشقان و شیوخ امروزین عوض نمی کنم.»
او در عبارتی دیگر شیوخ امروزین را با شیوخ واقعی مقایسه کرده و می گوید: «اغلب این شیوخ راهزنان دین محمد بوده اند. همه موشان خانه دین محمد، خراب کنندگان بودند؛ اما گربگانند خدای را از بندگان عزیز که پاک کنندگان این موشانند.
صد هزار موش گرد آیند، زهره ندارند که در گربه بنگرند؛ زیرا که هیبت گربه نگذارد که ایشان جمع باشند و گربه جمع است در نفس خویش و اگر جمع بودندی همه موشان هم کاری کردندی. چند موش اگر فدا شدندی ، آخر گربه یکی را گرفتی ، مشغول شدی ، آن یکی دگر چشمش را بکندی و آن دگر در سرش در افتادی ؛ البته بکشتندیش.
الا اگر نکشتندیش ، باری گریزان شدی. الا همین است که خوفشان نگذارد که جمع شوند موشان. و گربه جمع است.»
اکنون بگذارید تا نظری به وضعیت جهان معاصر بیفکنیم. در جهان کنونی شکلهای جدید (جدید به مفهوم این که در دوران پیشامدرن سابقه ای نداشته است) علم و فناوری بر همه جا گسترده شده است. ما از کودکی تحت تاثیر رسانه ها، آموزشگاه ها و روح حاکم بر زمانه به این باور می رسیم که این تنها علم است که با اشیای واقعی سروکار دارد. امروز باور جاری در جهان ما، گذشته از برخی حملات پست مدرن ها بر راسیونالیسم (عقل گرایی) اعتماد و تکیه صرف بر علوم به عنوان «علمی شدن» است.
عقل گرایی دوران مدرن ، ابزارگراست. یعنی درصدد انجام کارهاست. راه اثبات این دانش ، «کارکرد» و قابل استفاده بودن آن است و می تواند مورد آزمایش و تجربه قرارگیرد. با این همه کارکرد و قابل استفاده بودن ، راهی به حقیقت اشیا در عرصه هستی ، چنان که در جهان شناسی پیشامدرن مرسوم بود، نمی گشاید. دانش مدرن ، به آن معنا که من پیشتر اشاره کردم ، کاملا مخالف «خیال» و «تصور» است. بی شک انسان ، نیازمند تصوری خوب است تا دانشمند بزرگی بشود و شکی نیست که علم گرایی ، افسانه و وهمی بزرگ است که وهمهای کوچکتر بسیاری را می سازد؛ اما تصور خیالی از آن نوع که تعریف شد، دقیقا ابعاد روح انسانی است که به ما اجازه می دهد حق را آنچنان که در اشیا موجود است ، مشاهده و ادراک کنیم. این همان چیزی است که به «تحقیق» توانایی مشاهده حوزه فیزیکی را به عنوان نیم نمای نور «حق» می دهد.
منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۶/۰۲/۰۶
نویسنده : ویلیام چیتیگ
نظر شما