آینه های خداوند
معمولا بحث از زیبایی شناسی مدرن را با بومگارتن آغاز می کنند. او سال 1735 اظهار کرد، نظام جدیدی به نام استاتیک تدوین شود و درسهایی درباره زیبایی شناسی در فرانکفورت ایراد کرد.
دیدگاه های او بسرعت از طریق اثری که در دو جلد به وسیله ج - ف مایر با عنوان تمهیدات بر هرگونه دانش زیبایی منتشر شد، به اطلاع عموم رسید. او معتقد بود، نمی توان صرفا با شناخت عقلی به درک هنر نایل آمد، بلکه در هنرهای زیبا، انسان با نوعی شناخت بی واسطه مواجهه می شود که بی مداخله عقل بر احساس آدمی عرضه می شود. مفهوم صورت در دیدگاه بومگارتن نقش مهمی دارد. او در میان ویژگی های امر زیبا، بر اموری همچون کمال، هماهنگی و نظم نیز تاکید می کند که همگی انعکاس کمال نامتناهی و هماهنگی و نظم در فعل خداوند هستند. زیبایی شناسی او مبتنی بر قاعده و اصول بود و هرگونه استقلال واقعی برای تخیل فرد هنرمند انکار می شد. کانت از فیلسوفان بزرگی است که به اهمیت مباحث زیبایی شناسی توجه بسزایی داشته است.
رابطه زیبایی با لذت و گزاره های مربوط به شیء زیبا و جنبه های شناختاری تجربه زیبایی شناختی به گستردگی در آثار کانت مطرح شده است. در تاریخ هنر هگل نیز جایگاه خاصی دارد. به نظر او اثر هنری نوعی اتحاد و یگانگی شکل است با درونمایه، یعنی بیانی است از وحدت روح ابژکتیو و سوبژکتیو. او معتقد بود هنرهای زیبا را نمی توان مورد بحث علمی قرار داد؛ زیرا زیبایی خود را بر حس، شهود و تخیل آدمی عرضه می کند، نه بر عقل. همچنین هنر محصول آزادی است نه نتیجه اصل، قانون و قاعده.
سرچشمه حقیقی اثر هنری فعالیت آزاد و تخیلی است که فعالیتش آزادتر از طبیعت است. به اعتقاد او، تنها در این آزادی هنر زیبا حقیقتا هنر است و هنر تنها هنگامی وظیفه متعالی خویش را به انجام می رساند که منزلت خود را در سپهر دین و فلسفه حفظ کند و راهی باشد برای بر انگیختن اذهان ما و تجلی الهی یعنی عمیقترین علاقه های آدمی و جامع ترین حقایق روح.
به اعتقاد هگل، هنر غالبا یکی از کلیدهای فهم دین و فلسفه بوده است.
هگل دائما به این پرسش باز می گردد که نیاز آدمی به آثار هنری بشر از کجاست و پاسخ او به آن پرسش این است که ریشه نیاز به هنر در این واقعیت است که آدمی موجودی اندیشمند و خردورز و متفکر است.
انسان آنچه را که هست و هر چیز دیگر را از درون خود بیرون می کشد و در پیشگاه خویش می آورد. او نه تنها مانند دیگر موجودات بخشی از طبیعت است، بلکه همچنین خود را مضاعف می کند و بر خود می افزاید. بنابراین نزد خودش حاضر است.
به جهت همین توان قرار دادن افعال خویش در مقابل خویش است که او مظهری از روح مطلق دانسته می شود. او آگاهی را ابتدا به طور نظری و سپس به طور عملی به کار می برد. از این نتیجه می شود که انسان خودش را به عنوان خود، در آنچه غیر اوست، می خواهد اما بعد می تواند خویش را در آن ملاحظه کند و بسازد. از نظر هگل هنر تنها واجد هدف تعلیمی یا گونه ای تقلید از طبیعت نیست.
او از هنر نمادین، هنر کلاسیک و هنر رمانتیک سخن می گوید. برای او هنر نمادین حاوی اشاراتی است به درونمایه ای بیان ناشده؛ اما در هنر کلاسیک نیازی به اشارت و نماد نیست بلکه روح در ابژه ها و در جسم، معنای مستقل خود را می یابد. مساله سازگاری هنر با نیازهای روح یا ناهمخوانی و ناساز بودن آن نیز از مباحثی است که توجه هگل را به خود جلب کرده و همچنین توجه به رابطه هنر با جامعه، هنر و دین از دیگر مباحثی است که هگل به آن پرداخته است.
هگل درباره انواع هنر، رابطه هنر با روح مطلق و نیز مرگ هنر سخن گفته است. برای او هنر مثل دیگر امور بیانگر روح مطلق است. روح مطلق، حقیقتی است که از دنیای روحانی زاده می شود، گاه در قالب مفاهیم دانسته می شود که فلسفه را به وجود می آورد و گاه در قالب شهودی است که بیانش مبتنی بر کاربرد مفاهیم است و دین نامیده می شود و بدین سان هنر با فلسفه و دین کاملا مرتبط و همبسته است.
در دوران معاصر، فیلسوفانی همچون ویتگنشتاین، دریدا، گادامر و پل ریکور نیز درباره مقوله هنر به بحث پرداخته اند. ویتگنشتاین هنر را نیز همچون زبان، شکلی از زندگی می داند. او به مساله بیان، معنا، زبان و فهم در ارتباط با هنر، توجه دقیقی داشته و تاملات ارزشمندی انجام داده است که بیشتر به هرمنوتیک و معرفت شناسی هنر کمک می کند. مساله بیان و داوری زیبایی شناختی همچون مساله معنا، تعریف و کارکردهای زبان، توجه او را به خود جلب کرده است.
برای دریدا نیز هنر به منزله متن، مطرح است که با شیوه شالوده شکنی یا ساخت جدایی می توان به معنای آن دست یافت. نیت مولف، نظام نشانه ها، زبان و متن از مفاهیم کلیدی فلسفه ژاک دریدا به شمار می آیند. برای او مساله قرائت یا خواندن متن و راه بردن به هسته معنایی اهمیت دارد. او در کتاب گراماتولوژی می نویسد چیزی بیرون متن وجود ندارد. مساله حقیقت در هنر، توجه دریدا را به خود جلب کرده است.
مساله تاویل و فهم، جایگاهی خاص در نگرش هایدگر به زیبایی شناسی و هنر دارند. اثر هنری برای هایدگر راهگشای فهم راز هستی است و ما را به اصل و بازگشت به خانه فرا می خواند. پل ریکور و گادامر نیز با رهیافتی هرمنوتیکی و تاکید بر مساله متن و جهان متن کوشیده اند راهی به فهم هنر بگشایند.
زیبایی شناسی به منزله یک دانش مستقل
پس از این اشارات مقدماتی باید ببینیم زیبایی شناسی به منزله یک دانش متمایز و مستقل چیست.
کانت، زیبایی شناسی را به منزله تحلیل ذوق و تحلیل ادراک حسی یا شهود تعریف کرده است. زیبایی شناسی به منزله نوعی احساس است. یونانیان بین دوگونه احساس فرق می گذاشتند؛ احساس طبیعی و احساس کسبی و بدینسان دوگونه زیبایی شناسی به وجود می آمد.
پاره ای محققان در تعریف زیبایی شناسی گفته اند دانشی است که به مطالعه اشیای زیبا و واکنش های روحی و ذهنی خاص بینندگان، خوانندگان یا مخاطبان اثر هنری مربوط می شود.
در واقع هیچ گونه اصول زیبایی شناختی معتبر و اصیل وجود ندارد زیرا برای درک ارزش زیبایی شناختی ما باید اشیای مورد نظر را با چشمان خودمان نگاه کنیم
زیبایی شناسی لزوما یک دانش میان رشته ای است و می تواند ماهیتی تفسیری، تجویزی، توصیفی یا آمیزه ای از همه اینها باشد.
بزرگترین پرسش در این رشته مربوط به ارزش زیبایی شناختی است که آیا زیبایی یک امر واقعیت دار است و در اشیای واقعی که منسوب به زیبایی می شوند وجود دارند یا نه، عینی بودن یا نسبی بودن ارزش زیبایی شناختی در حقیقت از مسایل محوری این رشته است. بحث بر سر این نکته است که آیا دلایلی وجود دارد که معتقد شویم ارزش زیبایی شناختی مثل ارزش اخلاقی است.
یک واقعگرای افراطی ممکن است بگوید زیبایی و ارزش زیبایی شناختی همچون واقعیتی مستقل و امری عینی در اشیای خارجی یافت می شود و کاملا مستقل از واکنش های بینندگان است. بنابر این حکم زیبایی شناختی مشمول صدق و کذب نیز می شود. فی المثل وقتی حکم می کنیم این گل زیباست یا این نقاشی از نظر زیبایی شناسی خوب است، آنچه ما می گوییم می تواند صادق یا کاذب باشد. در صورتی صادق است که گل یا تابلوی نقاشی واقعا دارای ویژگی زیبایی بوده باشند و در صورتی کاذب است که واقعا فاقد چنین خاصیت و خصلتی باشند. برای یک شخص رئالیست یا واقعگرا چه حکم به زیبایی بکنیم و چه اصلا ما حکمی نکنیم وقتی یک شی ئ زیباست بی حضور ما نیز واقعا دارای زیبایی است؛ چه ما آن را شناسایی کنیم و چه نکنیم. بخوبی ملاحظه می شود که مساله فلسفی ذهنی بودن یا عینی بودن چگونه در حکم زیبایی شناختی خود را نشان می دهد و موضع معرفت شناختی ما تا چه حد در ارزیابی و صدور حکم درباره زیبایی یا نازیبایی اشیا تاثیر می گذارد. همین موضوع سبب شده است، محققان به بررسی ماهیت تجربه زیبایی شناختی رو آورند و بررسی کنند که اصلا خود زیبایی چیست.
آنان عواملی را برشمرده اند که در ماهیت زیبایی دخیل و سهیم اند. عواملی مثل لذت، رضایت، خوش آمدن و پسندیدن، دوست داشتن، به عنوان معیارهایی برای تشخیص زیبایی و نیز عناصر تشکیل دهنده ماهیت زیبایی معرفی شده اند. تجربه زیبایی نیز امر مهمی است. این بدان معناست که برخلاف دیگر امور، ارزش زیبایی شناختی را نمی توان در قالب اصول تعلیم پذیر در آورد. در واقع هیچ گونه اصول زیبایی شناختی معتبر و اصیل وجود ندارد زیرا برای درک ارزش زیبایی شناختی ما باید اشیای مورد نظر را با چشمان خودمان نگاه کنیم و البته نوع نگرش، ذهنیت، علایق، تربیت، آموخته ها و بسیاری عوامل دیگر در این نگاه، آگاهانه یا ناآگاهانه تاثیر می گذارند و اعتبار و عینیت آن را تحت تاثیر قرار می دهند. به همین سبب محققان می گویند که احکام زیبایی شناختی، مبتنی و منوط به احساس لذت و سرور خود شخص است؛ اما می توان در صورتی که مورد توافق عام قرار گیرد و شخص بیننده دقیقا مجهز به اطلاعات و مهارت کافی باشد، چنین حکمی را تعمیم داد.
استنباط نگارنده این است که ادیان بزرگ جهان و بویژه ادیان توحیدی و بخصوص دین اسلام نه تنها ضدزیبایی نیست بلکه به تصریح آیه های قرآنی سراسر آفرینش صنع و فعل خداوند است که در غایت نیکویی، حسن، جمال و لطافت آفریده شده و هیچ زشتی و کاستی در نظام تکوینی عالم نیست. هر چه هست زیباست و در فعل الهی زشتی و تباهی جایی ندارد.
در آیات قرآن این مضمون آمده است که خدا آفریدگار همه موجودات است: الله خالق کل شی ء و نیز این مضمون بصراحت در قرآن دیده می شود که خداوند هر چه را که آفریده زیبا آفریده است: هو الذی احسن کل شی ئ خلقه و از ضمیمه و اقتران این دو مقدمه می توان یک قیاس منطقی تشکیل داد که نتیجه منطقی اش چنین است: پس هر چه آفریده شده زیباست. موجودی غیرزیبا و فاقد حسن در طبیعت بلکه در کل هستی و جهان نیست.
«کتب علی نفسه الرحمه» و نیز: «بالعدل قامت السموات و الارض». از این چشم انداز دل انگیز و زیبای عارفانه که ملهم و ماخوذ از آیات قرآنی و آموزه های اسلامی است کل هستی، عین لطف و حسن و جمال است، در کمال موزونیت و تناسب و نظم؛ زیرا که مخلوق و مظهر خداوندی است که سراپا حسن و لطف و رحمت مطلق است و به بندگانش مهر می ورزد «ان الله رئوف بالعباد» و بی استحقاق و قابلیت، جود و بخشش می کند و «قدیم الاحسان» است و فیض او نیز دائمی، ساری و جاری است «یا دائم الفیض علی البریه» و فضل او بی حساب است و قهر او نیز عین لطف. پیداست که چنین تلقی زیبا و دل انگیزی از خدا و هستی و سلسله مراتب موجودات و نظم عالم هستی نتیجه ای جز تایید زیبایی و گرایش به زیبایی است. آدمیان نیز دعوت شده اند تا در این زیبایی تامل کنند تا از طریق این آیات و نشانه ها و به تعبیر عارفان آینه های خداوند (مرائی حق) بیشتر و بهتر و ژرف تر و گسترده تر به حضور خالق هستی و علم و قدرت و احاطه او و نیز رحمت و فیض بی منتهای او پی ببرند و او را عالمانه و عاشقانه (و هنرمندانه) پرستش کنند و به آن منبع حسن، لطف، تعالی و کمال نزدیک شوند و تقرب جویند.
جایگاه زیبایی در جهان بینی دینی
آنچه در اینجا مقصود و محور بحث است، نه دانش ادیان یا دین شناسی به عنوان یک رشته علمی یا شعبه ها و شاخه های فراوانی که دارد و نه زیبایی شناسی به عنوان یک رشته علمی یا شعبه ها و شاخه های فراوانی که دارد و نه زیبایی شناسی به منزله یک دانش مدون، مستقل و متمایز است، بلکه مقصود بررسی حضور و جایگاه زیبایی و امر زیبا در آموزش های دینی و جهان بینی دینی یعنی باورها، اعمال و ارزشهای دینی است و از زیبایی شناسی نیز ماهیت و اصل زیبایی و امور زیبا، جذاب، دل انگیز و آفرینش های دلربا و دوست داشتنی است، یعنی زیبایی های طبیعی موجود در جهان آفرینش و نیز آثار هنری زیبایی که توسط هنرمندان زبردست پدید آمده اند. نسبت دین با امور زیبا، درک و تحسین زیبایی، گرایش به آن، خلق آن، به کارگیری آن، لذت بردن از آن و... چیست؟ و زیبایی و حسن و لطف و جمال در آموزه های دینی، باورها، ارزش ها، اعمال و مناسک و شعائر دینی چه جایگاهی دارند؟ آیا یکسره مردود و طرد می شوند یا به طور کلی مورد تایید هستند؟ پس باید در آموزه های ادیان کاوش کنیم تا جایگاه و منزلت زیبایی را در آنها بیابیم و دیدگاه دینی را درباره زیبایی مورد شناسایی قرار دهیم
در نگرش عارفان مسلمان جهان جمله ظهور و تجلی حق است و چون هر چه هست ظل و سایه و جلوه خدای صاحب کمالات است، خدایی که جمیل و رحیم و رئوف و فیاض و جواد و حسن و لطیف است، بنابراین سایه او نیز زیباست، ظل جمیل هم جمیل است و جهان سراسر حسن و زیبایی است، اما دیده خفاش سان محجوبان اسیر نفس و خودپرستی یارای دیدن این نور را ندارد که جهان هستی بدو روشن است: «الله نور السموات و الارض» و تمامت هستی از او روشنی یافته است که: «و اشرقت الارض بنور ربها». دیده زیبانگر و زیبایی شناس باید تا بتواند آن غایت حسن و خوبی و منتهای لطف و جمال را به عیان در عالم مشاهده کند و همه عالم را عکس روی او ببیند. عارفان چنین چشمی دارند و با چنین چشمی به عالم نظر می کنند. این زیبانگری و زیبابینی و زیبادوستی و زیباجویی یکی از مهمترین مضامین اشعار شاعران و عارفان مسلمان است.
گنج نهان
پس طبق جهان بینی دینی اساس تکوین و خلقت عالم بر زیبایی و فعل زیبای خداوند بنا شده و زیبایی در متن هستی موجودات و کل آفرینش حضور دارد. عارفان مسلمان معمولا در اینجا به حدیث معروف «کنز مخفی» استناد می جویند که عین عبارت آن چنین است: «قال داوود یا رب لم خلقت الخلق؟ قال: کنت کنزا مخفیا فاجبت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف ». «حضرت داوود پرسید پروردگارا چرا موجودات را آفریدی و او پاسخ داد: من گنجی نهان بودم و دوست داشتم تا شناخته آیم. پس موجودات را آفریدم تا شناخته آیم».
گنج نهان همان «کنز مخفی» در حدیث قدسی است که پیشتر نقل کردیم که با نخستین تجلی ذاتی حق ماسوا پدید آمد و آنچه غیر، عالم، خلق و مخلوقات می نامیم که تمامی ظهورات و تجلیات و مظاهر اویند، آشکار شدند. عالم با عشق آغاز شده، هدف و غایت آن نیز دریافت همین عشق و رسیدن به وصال معشوق ازلی است. زیبایی و عشق و حسن خداوند در تمامی عالم و سراپای هستی جلوه گر و نمایان است و در دل هر ذره ای کشش و جذب و انجذاب عشق است. تصویری از این زیباتر و هنری تر سراغ دارید؟ آن ماهروی ازلی در آینه اعیان تابیده و همه را مدهوش خود کرده و عالم همه مست این تجلی و طالب دیدار اویند.دیدن زیبایی های آفرینش نیز روح زیبا می خواهد و دیده ای زیباشناس. بی سبب نیست که در روایات دینی و دعاهای اسلامی آمده است که: «ان الله جمیل یحب الجمال و یحب ان یری اثر نعمته علی عبده». خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و نیز دوست دارد که نمود نعمتش را در بنده اش ببیند.یا در برخی دعاها آمده است: «سبحان من لبس البهجه و الکمال». ای پروردگار پاک، تو کسی هستی که جامه بهجت و کمال پوشیده است. خداوند «بدیه السموات و الارض» است. طراوت و تازگی، نو شوندگی و زیبایی در این تعبیر موج می زند و او با همه حسن و جمالی که دارد، در همه جا حاضر است و با همه اشیا همبودی دارد: «او به اشیا و موجودات از خودشان نزدیکتر است.» و نحن اقرب الیه من حبل الورید. و خود را در آفاق و انفس به ما نمایانده است. بر دلهای مومنان راستین و عارفان جلوه می کند و آنان را سرمست و رها از خود می سازد.
در تعلیمات اسلامی خداوند دارای «اسمای حسنی» و زیباترین نامها و صفت هاست که به گفته عارفان این «اسماء» اسمهای لفظی و لغوی قراردادی نبوده بلکه جلوه های عینی و کمالات واقعی خداوندند که هر یک مظهر بلکه مظاهر عینی و واقعی در همین جهان دارند.نه تنها از راه آموزه های دینی و باورها و اعتقادات دینی می توان بر پیوند استوار دین و هنر و ربط وثیق دین و زیبایی استدلال کرد که به لحاظ سابقه تمدنی و واقعیت های تاریخی و امور عینی نیز می توان گرایش هنری و نگرش زیباشناختی ادیان را در طول تاریخ نشان داد. معماری، موسیقی، کتابت قرآن و تلاوت آن با سبکهای متنوع موسیقایی، جشن های دینی و اعیاد مذهبی، مراسم سوگواری، آداب و مناسک خاص عبادت، عبادتگاه ها، سبکهای خوشنویسی، بنای مساجد و همه هنرهایی که در تمدن اسلامی ظهور کرده اند کاملا از قرآن و آموزش های دینی و باورها و ارزش های اسلامی تاثیر پذیرفته اند و این مطلب امری مسلم و انکارناپذیر است. آنچه ادیان و در اینجا اسلام با آن مخالفند ابتذال، غفلت، هرزگی، پوچی، بی مسوولیتی، آلودگی به گناه و سقوط از مرتبه والای انسانی است.
فهم درست دین همچون فهم درست هنر و مراعات حوزه ها و شیوه های هر یک از لوازم اصلی داوری دقیق و عالمانه درباره رابطه دین و هنر است. تعامل مستمر اهل هنر با دینداران و عالمان دینی و اندیشمندان هر دو گروه می تواند کمک فراوانی به فهم درست دین و هنر و زدودن بدفهمی ها دارد. اگر گامی باید برداشته شود، این نخستین گام است.
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی!
منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۶/۰۲/۰۶
نظر شما