علم، محصول آزادی است
ساختار علوم چگونه به وجود آمد؟ راز رشد علوم مختلف چیست؟ دانشمندان در رشته های مختلف در گذر قرون چگونه تربیت شدند؟ آیا رشد علوم و تربیت دانشمندان حاصل یک برنامه آموزشی و تربیتی است؟
اگر این گونه است، چرا تعداد دانشمندان معدود است؟ در این نوشتار و برای پاسخ به این پرسشها، به دیدگاه های میلتون فریدمن، فریدریش آگوست فون هایک و کارل پوپر توجه شده است.
میلتون فریدمن (1912 - 2006) معتقد است: رشد علوم مختلف همانند زبان است. زبان، ساختاری پیچیده دارد که همیشه تغییر و تحول می یابد. این ساختار هم نظمی کاملا مشخص دارد. با این همه هیچ دستگاه مرکزی آن را طراحی نکرده است. هیچ کس تعیین نکرده است که کدام کلمه باید وارد زبان شود یا دستور زبان متشکل از چه قواعدی باشد یا کدام کلمه صفت و کدام اسم باشد.
او می گوید: «زبان درست همان گونه که نظمی اقتصادی از درون همکاری های داوطلبانه یا دادوستدهای آزادانه افراد در بازار پدید می آورد، به وجود می آید. در هیچ مرحله ای، هیچ نوع اجباری اعمال نمی شود، هیچ طراحی و فرماندهی که در مرکز نشسته باشد و قدرت تحکم داشته باشد در کار نیست». در دیگر شاخه های علوم نیز وضع همین گونه است. ساختار هیچ رشته علمی اعم از فیزیک، شیمی، کیهان شناسی، فلسفه، علوم انسانی، جامعه شناسی، اقتصاد و... محصول تصمیم آگاهانه هیچ کس نبوده است؛ بلکه خود رشته ها بزرگ شده و رشد کرده است و راز رشد آن در این بوده است که پژوهندگان و دانشمندان تحقق چنین رشدی را سودمند یافته اند. یعنی در واقع برای ارضا و برطرف کردن نیازها به تحقیق پرداخته اند و توانستند موجب رشد علوم مختلف شوند. البته این نوع ساختار نیز ثابت نیست و به تناسب نیازهای گوناگون تغییر می کند.در چارچوب هر رشته علمی، رشد موضوع آن علم به طور دقیق همانند رشد بازار اقتصادی است.
دانشمندان با یکدیگر همکاری می کنند؛ زیرا آن همکاری را برای همه گروه سودمند می دانند. آنها نیز از کار یکدیگر هر آنچه را برای مقصود خود مفید می دانند قبول می کنند. یافته های خود را خواه به صورت شفاهی یا دست نوشته یا با انتشار در مجلات و کتابها با یکدیگر مبادله می کنند. همکاری میان اینان نیز درست مانند همکاری در بازار اقتصادی جنبه جهانی دارد. نزد آنها احترام و تایید همکاران درست همان تاثیری را دارد که پاداش مادی در بازار اقتصادی.
شوق دستیابی به احترام و تایید از سوی همکاران، دانشمندان را وامی دارد تا فعالیت های علمی خود را به طور موثر دنبال کنند و به آن وجهه ای بدهند که به لحاظ علمی پذیرفتنی باشد.
از آنجا که هر دانشمندی کار خود را بر شالوده کارهای دانشمندان پیش از خود بنیاد می نهد، ناگزیر کل بنای دانش بزرگتر از مجموع اجزای سازنده آن می شود. ساخته و نوآوری هر دانشمندی نیز، به نوبه خود شالوده تحولات تازه ای می شود که به دست دیگران انجام می شود.
دانشمندان درخصوص علم و دانش آشکارا تشخیص داده اند، برنامه ریزی مرکزی و دولتی چه خطر زیانباری برای توسعه اندیشه و دانش در پی خواهد داشت و این خطر، خطر تحمیل اولویت ها از بالاست، به جای آن که اولویت های علمی از درون گردهمایی ها و جستجوهای فرد فرد دانشمندان به طور خودجوش پدیدار شود.
پیشرفت چشمگیر تمدن از جنبه های گوناگون مانند معماری، نقاشی، ادبیات، صنعت یا کشاورزی هرگز دستاورد دولت متمرکز نبوده است. او می گوید: «کریستف کلمب برای اجرای دستور اکثریت حاکم بر مجلس نبود که عازم سفر شد تا راهی جدید برای رسیدن به چین کشف کند. نیوتن، لایب نیتز، اینشتین، بوهر، شکسپیر، میلتون، پاسترناک، ویتنی، مک کورمیک، ادیسون، فورد و... هیچ کدام به دستور دولت نبوده که توانستند در زمینه های دانش و شناخت بشر، ادبیات، امکانات فنی یا تسکین آلام بشری مرزهای جدید به وجود آوردند، بلکه دستاوردهای آنان حاصل نبوغ فردی، دیدگاه اقلیتی قوی و جو اجتماعی مناسب بود».
فریدریش آگوست فون هایک (1992 - 1899)
هایک معتقد است نهادهای بنیادی تمدن بشری مانند: قواعد اخلاقی، حقوق، زبان، پول، بازار و... هیچ کدام با عقل خودآگاه فردی و با قصد و نیت، طراحی و ایجاد نشده اند؛ بلکه همگی در یک جریان طولانی و به طور خودجوش به وجود آمده اند. این تحول به وسیله سازوکار انتخابی، آزمون، خطا و از میان رفتن ساختارهای بدون کارایی صورت گرفته است.
از نظر هایک، تمدن در سایه تشکیل سنت یا سنتهای مناسب به وجود آمده است. ارزشهای اخلاقی درونمایه اصلی سنت و موجد نظمی است که دوام و بقای جامعه به آن بستگی دارد. انسان ها از طریق ارزشهای اخلاقی است که قادر می شوند به برخی از غرایز طبیعی مخرب مسلط شوند و زندگی اجتماعی صلح آمیز و پرباری را تشکیل دهند. به اعتقاد او نظم گسترده موجود در جوامع متمدن امروزی، محصول طراحی آگاهانه هیچ متفکری نیست، بلکه نتیجه پیروی غیرعامدانه از برخی اعمال و عادتهای سنتی و به طور عمده اخلاقی است که بسیاری از آنها برای انسان مطبوع نیستند و انسان ها از درک معنای آن عاجزند و اعتبار آنها را نمی توانند اثبات کنند. از این رو، این اعمال و آداب توسط فرآیند انتخاب تحولی، به طور نسبتا سریعی گسترش می یابند. منظور انتخاب طبیعی گروههایی است که از آنها پیروی می کنند و به این وسیله جمعیت، ثروت و توان آنها نسبت به دیگر گروهها فزونی می گیرد.
از نظر هایک، نه غرایز انسان به طور طبیعی او را به سوی تمدن راه می برد و نه عقل انسانی دارای آنچنان توانی بوده که بتواند نظم پیچیده لازم برای امکان یافتن جوامع گسترده را طراحی کند. آنچه توانسته است انسان را به مرتبه رفیع زندگی در جامعه بزرگ و متمدن نایل کند، چیزی جز سنت نبوده است که میان غریزه و عقل قرار دارد.
سر کارل ریموند پوپر (1994 - 1902)
کارل پوپر معتقد است: علم کامل و تکامل ناپذیر وجود ندارد. او برخلاف نظریات پوزیتیویست ها معتقد است، رشد علم در تایید و اثبات نظریات نیست، بلکه محصول نقد آنها و تجدیدنظر در آنهاست. در اندیشه پوپر، علم از نقد و ابطال حاصل می شود.
آزادی سرمایه علم
در اندیشه پوپر، برخورد علمی انتقادی است، به دنبال تایید نمی رود و تجارب اساسی را می جوید؛ تجاربی که ممکن است نظریه مورد آزمایش را باطل کند، ولی هرگز نمی تواند آن را ثابت کند. از این رو دانش و شناخت علمی، ماهیتی غیرقطعی، غیرنهایی و حدسی دارد. هیچ نظریه علمی را نمی توان کاملا صادق و حقیقی خواند. تنها می توان گفت فعلا تجربه موید آن است.
پوپر می گوید: تصویر عمومی علم از این قراراست که ما مساله ای چشمگیر را انتخاب می کنیم. سپس متهورانه و جسورانه نظریه ای را به عنوان راه حل موقت آن پیشنهاد می کنیم. بعد نهایت توان خود را در نقد نظریه به کار می گیریم، یعنی می کوشیم آن را رد و باطل کنیم. اگر در ابطال توفیق یافتیم، نظریه ای دیگر عرضه می کنیم و باز هم آن را نقد می کنیم... بدین سان به موجب اصل ابطال، در هر زمینه کشف نظریه ای کامل تر ممکن می شود.
به عقیده هایک، آزادی مهمترین دستاورد تمدن مدرن و در عین حال شرط لازم برای دوام و بقای آن است. او معتقد است که پیشرفت های بشری در همه زمینه های مادی و معنوی از آزادی اندیشه و انتخاب فردی ناشی شده است. هایک بر این رای است که تمدنهای پیشرفته در سایه غلبه یافتن برخی از سنتها امکان پذیر شده است که مضمون اصلی آنها آزادی فردی است
او می گوید: «باید نظریه های علمی را چنان تنظیم کنیم که به آسانی قابل انتقاد و ابطال باشد. دانش و علم از طریق رد و نقد پیشرفت می کند. به عبارت دیگر کوشش فکری در راه نظریات به رشد علم می انجامد. باید ابطال پذیری را ممیز قضایای تجربی از غیرتجربی و ملاک تشخیص علم از شبه علم کرد. در روند تکامل علم حدسهایی زده می شود و سپس آن حدسها از طریق آزمایش در معرض ابطال قرار می گیرد. از این رو رشد علم محصول روش حذف خطاست.
در نظر پوپر، نه تایید و اثبات، بلکه ابطال نظریات و فرضیات راه گسترش علم را هموار می کند. به همین دلیل باید به دنبال کاستی های فرضیات بود به طوری که انتقاد این کاستی ها را نمایان سازد. به گفته پوپر در مرحله ما قبل علمی ما از این اندیشه که ممکن است در اشتباه باشیم نفرت داریم. بنابراین تا جایی که ممکن باشد به شیوه ای جزمی حدسیات خود را حفظ می کنیم؛ اما در سطح علمی به طور منظم در جستجوی اشتباهات و خطاهای خویشیم. در نتیجه به نظریات بهتر می رسیم. نظریه بهتر آن است که ضمن تبیین منزلت نظریات پیشین به معارضه با آنها برخیزد.
در اندیشه پوپر، پیشرفت علمی، جمع آوری هرچه بیشتر مشاهدات نیست، بلکه رد نظریه های ضعیف تر و جانشین ساختن آنها با نظریه های بهتر و بخصوص از جهت محتوا غنی تر، است.
با این حال تنها می توان گفت از حیث تبیین نظریه جدید موقتا از نظریات قدیم قوی تر است. هر نظریه ای باید با وضوح هر چه تمام تر بیان شود تا بتوان بطلان آن رانشان داد. نظریات ابطال ناپذیر غیرعلمی اند.
بنابراین ابطال پذیری ملاک نظریه علمی است. اگر نظریه ای مدعی آن باشد که کل تجربه فعلی و آینده را تببین می کند، نفس چنین ادعایی نشانه غیرعلمی و برخطا بودن آن است. پوپر، برخلاف پوزیتیویست های منطقی حلقه وین، نظریات غیرعلمی را بی معنی و مهمل نمی داند. به نظر او نظریه های غیرعلمی ممکن است تعدیل و آزمون پذیر شوند. پوپر، قائل به 3 جهان است. جهان اول، جهان اشیا و پدیده های عینی و مادی است. جهان دوم، جهان ذهنی و بین الاذهانی است. جهان سوم، جهان محصولات عینی ذهن و عقل انسان یا معقولات است. از مشخصه های جهان معقولات این است که مخلوق انسان است، اما از او استقلال پیدا می کند. جهان معقولات متشکل از زبان، ادبیات، هنر، فلسفه، دین، حقوق، اخلاق، علم، هنر، حکومت و دیگر نهادهای اجتماعی است که در قالبهای عینی و مادی مانند کتاب ضبط شده اند.
انسان این جهان را ساخته؛ اما آن را همچون امری عینی مورد تامل و نقد و بررسی قرار می دهد. هر یک از اجزای جهان معقولات سرگذشت و سیر تاریخی خاص خود را داشته است. این جهان محصول عمل انسان است، ولی نتیجه طرح و نقشه ای از پیش اندیشیده نیست. تکامل جهان معقولات محصول نقد، حدس و ابطال است.
علم از دیدگاه پوپر فرآیندی تکاملی است و در نتیجه واکنش به مسائل و مشکلات جاری پیشرفت می کند. از این رو میان رشد علم و فرآیند تکاملی حیات، نسبتی هست. او می گوید: هیچ گاه در هیچ زمینه ای نمی توان از صفر شروع کرد. ما درهمه امور میراث خوار گذشته ایم و بر رسوم و سنتها تکیه می کنیم، هر چند راه پیشرفت در بازاندیشی و نواندیشی نهفته است.
به طور خلاصه، پوپر رشد دانش را محصول آزادی می داند. در نظر او شناخت علمی ضرورتا در فضای رقابت فکری آزاد رشد می کند. به طور کلی استدلال دفاع از آزادی براساس رابطه آن با علم قائل به این است که رشد معرفت و حقیقت مهمترین علایق بشری و آزادی وسیله ای است برای رسیدن به آن.
او معتقد بود، شان علم خود نیازمند توضیح فلسفی است. یعنی علم نمی تواند خودش را توضیح بدهد و نیازمند فلسفه است. او رشد معرفت علمی را بزرگترین معجزه می شمارد.
منابع:
1- جان گری. فلسفه سیاسی فون هایک. خشایار دیهیمی. انتشارات طرح نو. چاپ اول. 1379.
2- حسین بشیریه. تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم. نشرنی. چاپ سوم. 1380 جلد دوم.
3- موسی غنی نژاد. درباره هایک. نشر نگاه معاصر. چاپ اول 1380.
4- فریدریش فون هایک. در سنگر آزادی. عزت الله فولادوند. نشر لوح فکر. چاپ اول 1382.
5- فریدریش فون هایک. قانون، قانون گذاری و آزادی. موسی غنی نژاد و مهشید معیری. طرح نو. چاپ اول 1380.
6- میلتون فریدمن. آزادی انتخاب. حسین حکیم زاده جهرمی. نشر فرزان. چاپ اول از ویراسته جدید. 1378.
7- میلتون فریدمن. سرمایه داری و آزادی. غلامرضا رشیدی. نشر نی. چاپ اول 1380.
منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۵/۱۱/۱۹
نویسنده : سید حسین امامی
نظر شما