موضوع : پژوهش | مقاله

اندیشه ای بزرگ، در انسانی عجیب


می گویند در سده های اخیر هیچ متفکری نیامده است جز آن که مستقیم یا غیرمستقیم از سقراط و افلاطون تاثیر گرفته باشد.

در همه اعصار انسان های بزرگی بوده اند که اندیشه های ژرف و عمیق داشته اند و مردم آن دوره و نیز دوره های پس از حیات این انسان های بزرگ از آنان بهره های فکری و روحی برده اند و نیز در برخی اعصار انسان های بزرگی ظهور کردند که از قلبی مملو از عشق و عاطفه برخوردار بودند. آنان نیز مردم عصر خود و انسان های دوره های پس از خود را با چشمه های شیرین عشق و محبت که از قلبشان جوشیده بود، سیراب کردند.

اما کمتر انسانی توانسته است از هر دو بعد عقل و قلب به شکل کامل آن برخوردار باشد. سقراط از جمله کسانی بوده است که هم از عقل و خرد و هم از عشق و عاطفه بهره کامل داشته است.

او بارها گفته است که عقاید خاصی ندارد و در نتیجه خودش فرزندی به دنیا نمی آورد، ولی به دیگران کمک می کند تا فرزند فکری خود را به دنیا آورند.

پدر سقراط سنگ تراش بوده است و از آنجا که رسم یونانیان آن بود که پسرها شغل پدرانشان را به ارث می بردند، از همین رو سقراط حرفه پیکرتراشی را آموخته بود و در جوانی به آن کار اشتغال داشت.

در جوانی به پدرش در کارگاه مجسمه سازی کمک می کرد تا این که یک روز کریتون که شیفته لطافت روح او شده بود، او را با خود برد تا او را با عشق و حکمت آشنا کند.استادان او را اناکساگوراس و دامون و آرفلائوس گفته اند.

سقراط در طول زندگی خود در 3 جنگ شرکت کرد: محاصره پوتیدیا، نبرد در دلیوم در بوئتیا و جنگ آمفی پولیس. او در این نبردها شجاعت های زیادی از خود نشان داد. او اگرچه مانند هر شهروند یونانی در شورا خدمت کرد ؛ اما هرگز پست سیاسی نگرفت و کوشید با شجاعت در برابر تقاضای حکومت نوپای مستبد سی تن جبار ایستادگی کند. این افراد کسانی بودند که مسوولیت یک رشته کشتارهای قضایی را به عهده داشتند، آنان بخصوص ثروتمندان را به طمع کسب مالشان به مرگ کشاندند.این افراد تلاش کردند سقراط را نیز در جرم خود شریک کنند، اما او از این کار سر باز زد.

روش گفتگوی سقراط

سقراط پیوسته می گفت: تفاوت من و دیگران در این است که من می دانم که هیچ نمی دانم، اما دیگران گمان می کنند اندک دانشی که دارند، دانش حقیقی است و در نتیجه آنان نمی دانند که هیچ نمی دانند.

سقراط مدعی بود روح آدمی پیش از آن که به دنیا بیاید، حقیقت را می دانسته است، ولی چون روح به دنیا فرود می آید، حقیقت را فراموش می کند. او می گفت تنها کاری که می تواند برای انسان ها انجام دهد آن است که چون قابله ای کمک کند تا روح، باری دیگر به خاطر آورد. روش سقراط در این یادآوری، گفتگو بوده است. او می کوشید سخنان را با ساده ترین مطالب شروع کند، اما آرام آرام با مهارت خاصی سخنی را به مطالب عمیق و پیچیده می کشاند و به دوستان خود کمک می کرد در شناخت و تعریف خود از پدیده ها تجدیدنظر کنند و تعریف دقیق و جامعی از موضوع مورد بحث به دست دهند. او حتی در یکی از شب نشینی هایش به حاضران ثابت کرد غلامی که در خانه یکی از دوستانش به کار مشغول است، حقیقت را می دانسته ؛ اما با آمدن به دنیا آنها را فراموش کرده است.

موضوعاتی که سقراط برای کشف حقیقت به کار می گرفته است، بسیار متفاوت بودند و موضوعاتی مانند عشق، زیبایی، عدالت، ظلم، شعر، هنر و... را شامل می شدند. آتنی ها اگرچه در زندگی روزمره خود درباره مسائل مذهبی سختگیری نداشتند، اما اگر کسی به اعتقادات آنان درباره خدایان شک می کرد، جانش در خطر می افتاد.

این گونه به نظر می رسید که اعتقادهای سقراط موجب شد مسندنشینان قدرت را برآشوبد تا یکی از آنان به نام ملتوس ادعانامه ای علیه او تنظیم کند. خود سقراط درباره او می گوید: او جوان ناشناخته ای است که مویی صاف و ریشی کم دارد و او فقط می تواند عروسک خیمه شب بازی باشد که با دستان توانمند آنوتوس هدایت می شود. البته پیش از سقراط نیز فیلسوفان دیگری مانند آناکساگوراس، پروتاگوراس، دیوگنس، آپولونی و دیاگوراس نیز چون سقراط متهم شدند، اما همه آنان جز او فرار کردند و جان خود را نجات دادند.

سقراط را به ترغیب جوانان به هرزگی، شهوت پرستی، بی احترامی به والدین و تفسیرهای غیراخلاقی اشعار نیز متهم می کنند. ادعانامه سقراط چنین بوده است: این ادعانامه به قید سوگند از سوی ملتوس پر ملتوس از بخش پیستوس علیه سقراط پسر سوفرونیسکوس ازآلوپکه وارد می شود. جرم سقراط این است که خدایان رسمی شهر را انکار و خدایان دیگری به جای آن مطرح می کند ؛ همچنین جوانان را فاسد می سازد. مجازات درخواست شده، اعدام است.

درباره دادگاه او گفته اند: اکنون سقراط پیش می آید، بسیار آرام است، ردای همیشگی را به تن دارد و با تکیه بر عصایی از چوب بلوط گام برمی دارد. در پایان دادگاه سرانجام آراء استخراج می شود و منشی به طور رسمی اعلام می کند:شهروندان آتنی! رای قضاوت دادگاه از این قرار است: رای سفید دویست و بیست و رای سیاه دویست و هشتاد. سقراط پسر سوفرونیسکوس به مرگ محکوم می شود!

جمعیتی که پشت نرده های دادگاه جمع شده بودند و تاکنون با دقت به دفاعیات سقراط گوش داده بودند، ناگهان از سر حیرت و وحشت فریاد زدند: «وای!» سقراط محکوم به خوردن جام زهر شوکران شد ؛ اما حکم مرگ سقراط بلافاصله پس از محاکمه اجرا نشد ؛ زیرا در آن روزها رسم بر این بود که هیچ مجازات مرگی در مدت رفت و برگشت کشتی مقدس که حامل هیات آیینی سفارت بود، انجام نمی گرفت و این کشتی بتازگی به جزیره دلوس حرکت کرده بود.

سقراط حدود 20 روز با کریتون که دوست و هم سن و سال و همشهری او بوده، در زندان می ماند. در این مدت دوستان سقراط وسیله فرار او را از زندان فراهم می کنند، اما هرچه تلاش می کنند نمی توانند آن حکیم را به فرار از زندان راضی کنند. او می گوید: من با تخطی از قوانین، دیگر چگونه خواهم توانست از پارسایی و عدالت سخن بگویم.

سقراط حتی هنگامی که جام شوکران را می نوشد، آرامش خود را از دست نمی دهد و یاران خود را به آرامش دعوت می کند و بحث را به ویژگی های آن جهان می کشاند و می گوید: من عقیده دارم که مردگان آینده ای دارند و این آینده برای خوبان نیکوتر است تا برای بدان.

منابع:

1- متفکران یونانی، نوشته تئودور گمپرتس، انتشارات خوارزمی، جلد 2

2- سقراط زندگی و شخصیت و دیدگاه فلسفی، نوشته دبیلیو کی سی کاتری انتشارات پکا

3- فیلسوفان بزرگ یونان باستان، نوشته لوچانودکر شنتر، نشر نی.

 

 

منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۵/۱۱/۱۹
نویسنده : م. حیدرنژاد

نظر شما