موضوع : پژوهش | مقاله

نگاهی به زندگی شیخ مرتضی انصاری

مجله  فرهنگ زیارت  فروردین ماه 1393شماره 21 

نسب شیخ مرتضی انصاری به جابربن عبدالله انصاری، صحابی معروف پیامبر (صلی الله علیه و آله) می رسد. او دانشمند و فقیه بزرگی بود که آوازه دانش وی همه مسلمانان را به حیرت واداشته بود و در اوج مرجعیت و ریاست شیعه، همواره در کمال زهد و پارسایی زندگی می کرد. پدر شیخ مرتضی که از کودکی، آثار نبوغ و بزرگی را در چهره پسرش می دید، او را برای تکمیل تحصیلات، همراه خود به عتبات عالیات برد و شیخ جوان از محضر علمای بزرگ کربلا و نجف بهره برد. شیخ مرتضی پس از بازگشت از نجف، به قصد بهره مندی از علم و دانش فضلای حوزه های علمیه ایران، به شهرهای گوناگون سفر کرد و از نظر علمی و اخلاقی به تکامل رسید. شیخ مرتضی بار دیگر به کربلا و سپس به نجف هجرت کرد و در نجف به مرجعیت و رهبری شیعه رسید. او سرآمد عالمان و فقیهان شیعه بود و بسیاری از بزرگان شیعه، ضمن بیان مراتب فضل و دانش وی، به بیان ویژگی های اخلاقی و عرفانی شیخ پرداخته اند. این نوشتار ضمن معرفی و بیان شرح حال شیخ مرتضی انصاری، ویژگی های اخلاقی و عرفانی او و نیز برخی شاگردان و آثار شیخ را برشمرده است.
نویسنده : سید مجید حسن زاده صفحه : 99
دانشمندان و عالمان، ستارگان درخشان آسمان علم و معرفت اند. در میان این ستارگان، برخی درخشان ترند و نور و روشنایی بیشتری دارند و طالبان و شیفتگان بیشتری را به شاهراه معرفت و هدایت رهنمون می شوند. یکی از این عالمان و فقیهان کم نظیر در عالم تشیع و جهان اسلام، شیخ اعظم، شیخ مرتضی انصاری است؛ دانشمندی بلندمرتبه و فقیهی گران سنگ و اقیانوسی بی کران از علم که تشنگان طریق معرفت را سیراب می کرد؛ عالمی عامل و مجاهدی متقی که در زهد و وارستگی، راهنمای اهل سلوک بود و مرجعی بلامنازع در حوزه علمیه نجف اشرف و محققی نکته سنج و ژرف نگر که با کاوش های علمی خویش، تحولات عظیمی را در فقه و اصول رقم زد و مبانی نوینی را در علوم اسلامی بنیان نهاد. شیخ انصاری از عالمانی بود که یاد و نامش هماره الهام بخش شیفتگان و طالبان علوم اسلامی بوده و آثارش رایج ترین متون درسی حوزه های علمیه تشیع بوده است. آوازه دانش وی، مرزهای حوزه های علمیه شیعه را در نوردیده و بزرگان دیگر مذاهب اسلامی را به حیرت واداشته و زندگی ساده و بی آلایش وی، در اوج مرجعیت و ریاست شیعه، سلاطین و پادشاهان را شگفت زده کرده است.

این خورشید درخشان فقاهت در روز عید غدیر 1214 ق. در محله مشایخ شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. [1] پدرش شیخ محمدامین، یکی از عالمان پرهیزکار دزفول بود و نسب خاندان وی به جابر بن عبدالله انصاری، صحابی معروف پیامبر (صلی الله علیه و آله) می رسد. [2] مادرش «حنون» دختر شیخ یعقوب، از عالمان همین خاندان و از زنان پرهیزکار عصر خویش بود. [3]

وی پیش از تولد شیخ در خواب دید که امام صادق (علیه السلام) قرآنی به وی هدیه می دهد. هنگامی که از تعبیر خوابش پرسید، به او مژده دادند که خداوند فرزندی عالِم به او عطا خواهد کرد. از این رو پس تولد شیخ، همواره او را با وضو شیر می داد. [4] از همان کودکی، آثار نبوغ و بزرگی در چهره شیخ هویدا بود. او ابتدا در مکتب خانه به آموزش قرآن و خواندن و نوشتن پرداخت و سپس برای تکمیل تحصیلات خویش، همراه پدر عازم عتبات عالیات شد.

پس از زیارت کربلا، پدرش او را به حضور سید محمد مجاهد برد که در آن عصر، زعیم و رهبر علمی حوزه کربلا بود. هنگامی که شیخ محمدامین، فرزندش را به سید محمد مجاهد معرفی کرد، سید از دیدن این نوجوان هیجده ساله تعجب کرد؛ زیرا فکر نمی کرد که وی بتواند از حوزه درس وی بهره ای ببرد. از این رو، برای آزمایش این طلبه جوان، پرسید: شنیده ام شیخ حسین در دزفول نماز جمعه می خواند و حال آن که نماز جمعه در زمان غیبت جایز نیست؟»؛ شیخ مرتضی پاسخ داد: مگر در وجوب نماز جمعه تردیدی وجود دارد؟! سپس دوازده دلیل بر وجوب نماز جمعه اقامه کرد؛ به طوری که سید و حاضرین در مجلس از این استدلال ها قانع شدند؛ امّا پس از آن وی تمام دلایل خود را با دلایل دیگری پاسخ گفت؛ به طوری که باعث حیرت و شگفتی سید شد. سید محمد مجاهد که به نبوغ و استعداد شگرف شیخ انصاری پی برده بود، از شیخ محمدامین خواست که اجازه دهد فرزندش برای تحصیل در کربلا بماند.

شیخ انصاری حدود چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ
حوزه کربلا، یعنی سید محمد مجاهد و شریف العلماء بهره برد و سپس همراه عده ای از مردم دزفول که برای زیارت به کربلا رفته بودند، به دزفول بازگشت. [5] شوق به تحصیل علوم اسلامی و علاقه به نجف و کربلا موجب شد که شیخ دیگربار قصد سفر به عتبات کند. از این رو، پس از یک سال توقف در دزفول، در سال 1237 ق دوباره به کربلا مهاجرت کرد و بار دیگر در درس شریف العلماء شرکت کرد. ایشان حدود یک سال بعد به نجف رفت و در درس شیخ موسی، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطا حاضر شد و پس از حدود یک سال توقف در نجف، بار دیگر به دزفول بازگشت. وی که در این هنگام 25 سال داشت، با دختر شیخ حسین انصاری، استاد دوره سطح خود ازدواج کرد. [6]

سفرهای علمی شیخ در ایران
شیخ پس از بازگشت از نجف، مجتهدی فاضل بود؛ امّا برای بهره مندی از علم و دانش فضلای حوزه های علمیه ایران، بار سفر بست و در اولین گام، ابتدا به قصد زیارت امام رضا (علیه السلام) به سوی مشهد حرکت کرد. در این سفر، هر جا عالم و دانشمندی می دید، به حضورش می رسید، تا از دانش وی بهره ای نصیبش شود. وی هدفش را از این مسافرت ها چنین بیان می کرد:

آنچه را از علمای عراق باید ببینم، دیده ام و مایلم در این سفر اگر از علمای ساکن ایران شخصیت هایی یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرار گیرد، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم. [7]

مادر شیخ که سال ها دوری فرزندش را تحمل کرده بود، این بار از مسافرت شیخ ناراضی بود. شیخ با مادر گفت وگو کرد و سرانجام قرار شد که استخاره کنند تا قرآن میان آنان داوری کند. شیخ قرآن را برداشت و با نیت مادر آن را گشود و این آیه پاسخ این استخاره بود: (وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ)؛ [8] و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو بازمی گردانیم و او را از رسولان قرار می دهیم.

این آیه که خطاب به مادر حضرت موسی (علیه السلام) و درباره به دریا افکندن فرزندش بود، موجب تسکین مادر شیخ شد و او به مسافرت شیخ راضی گشت. سپس شیخ برای به همراه بردن برادرش، شیخ منصور نیز استخاره کرد و پاسخ آن آیه (سَنَشُدُّ عَضُدَک بِأَخِیک)[9] بود. [10]

شیخ در این سفرهای علمی، ابتدا در شهر بروجرد و در مدرسه شیخ اسدالله بروجردی توقف کرد. شیخ اسدالله که خود از عالمان بزرگ بروجرد بود، از شیخ خواست تا تدریس فرزندانش را بر عهده گیرد. شیخ در پاسخ گفت: صبر کنید تا آنان علم بیشتری کسب کنند تا بهتر بتوانم برایشان مفید باشم. شیخ در این مدت در درس اصول شیخ اسدالله شرکت کرد و هنگام بحث به یکی از مطالب وی اشکال کرد. شیخ اسدالله پرسید: آیا شما از آرای علمای اصول آگاهی دارید؟ شیخ به برادرش شیخ منصور گفت: تقریراتی را که در تدریس معالم الاصول نوشته ای خدمت شیخ اسدالله بده. شیخ اسداله پس از خواندن آن تقریرات، به مراتب علمی و فضل و دانش شیخ پی برد و از وی عذرخواهی کرد و از او خواست که مدت بیشتری در بروجرد بماند؛ [11] امّا شیخ نپذیرفت و به سفر خود ادامه داد.

شیخ انصاری از بروجرد به اصفهان رفت تا از خرمن دانش عالمان اصفهان نیز خوشه ای برچیند. از این رو، برای شناخت عالمان آن شهر و کسب فیض از آنان، در درس آیت الله سید محمدباقر رشتی (شفتی) معروف به «حجة الاسلام» حاضر شد، که در آن عصر، ریاست حوزه علمیه اصفهان را بر عهده داشت و در امور اجتماعی و اختلافات نیز محل مراجعه مردم بود و حدود شرعی را جاری می کرد.

روزی سید محمدباقر شفتی مسئله ای را که چند روز پیش مطرح کرده بود، دوباره بیان کرد و منتظر پاسخ شاگردان شد. در این هنگام شیخ انصاری پاسخ مسئله را برای یکی از طلابی که در کنارش نشسته بود، بیان کرد و خودش از مجلس درس خارج شد. هنگامی که آن طلبه پاسخ را برای استاد بیان کرد، استاد گفت: «این پاسخ از تو نیست؛ یا آن را حضرت ولی عصر (عج) به تو تلقین کرده یا شیخ مرتضی آن را به تو یاد داده است. » آن طلبه گفت: عالمی ناشناس که در کنار من نشسته بود، این پاسخ را به من یاد داد و خودش از مجلس خارج شد. سید رشتی فهمید که شیخ انصاری به اصفهان آمده است؛ از این رو چند نفر از طلاب را به جست وجوی او فرستاد. آنان شیخ انصاری را در کاروان سرایی یافتند و به وی گفتند: حجة الاسلام سید محمدباقر رشتی می خواهد خدمت شما برسد. شیخ گفت: من خودم خدمت حجةالاسلام خواهم رسید و به عزم دیدار سید به راه افتاد و در بین راه سید را ملاقات کرد که با جمعی از شاگردانش به طرف محل سکونت او می آمدند. سید مقدم شیخ را گرامی داشته، وی را به خانه برد و احترام فراوان به ایشان نهاد. شیخ انصاری یک هفته میهمان سید بود و در درس او شرکت می کرد. سید از وی خواست که برای سکونت در اصفهان بماند؛ امّا شیخ نپذیرفت و از اصفهان خارج شد. [12]

آوازه فضل و دانش ملا احمد نراقی، یکی از نام آوران و فضلای عصر شیخ انصاری، موجب شد که شیخ برای بهره مندی از دانش و کمالات وی راهی کاشان شود. ایشان سه یا چهار سال در کاشان ماند و از محضر آیت الله ملا احمد نراقی بهره برد. تحصیل، تدریس و تألیف در محضر فقیه کاشان، موجب شد که وی یکی از برجسته ترین و فاضل ترین شاگردان حوزه درس نراقی شود؛ به گونه ای که وی در مقام تجلیل از مقام علمی شیخ فرمود: «من پیر، ناتوان و مریضم و شما به شیخ انصاری مراجعه کنید و از او کسب فیض کنید. »[13] وی همچنین فرمود: «در مسافرت های مختلف، بیش از پنجاه مجتهد مسلم دیدم؛ امّا هیچ یک از ایشان مانند شیخ مرتضی نبودند».

آری، شیخ در حالی که بیش از سی سال نداشت، جانشین شخصیت ارزنده ای چون نراقی در تدریس فقه و اصول گردید. گرچه نراقی به شیخ اجازه و تصدیق اجتهاد داد، امّا خودش درباره شیخ انصاری می گفت: «استفاده ای که من از این جوان بردم، بسیار بیشتر از بهره ای است که او از من برده است».

شیخ انصاری در ادامه سفرهای خویش، به تهران و مشهد سفر کرد و حدود شش ماه در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) توقف کرد و به کسب فضایل معنوی پرداخت.

مسافرت های علمی شیخ انصاری حدود پنج سال به طول انجامید. وی از این مسافرت ها بهره های علمی و اخلاقی فراوانی کسب کرد و از نظر علمی و اخلاقی به تکامل رسید و سپس بار دیگر به دزفول بازگشت. در دزفول شیخ مورد توجه طلاب و عالمان این شهر قرار گرفت و از سال 1245 تا 1249 قمری به تدریس و تعلیم طلاب مشغول شد. در همین سال ها بود که پدرش، شیخ محمدامین رحلت کرد. [14]

مهاجرت به نجف
شیخ انصاری پس از درگذشت پدر، در سال 1249 ق بار دیگر به عتبات مهاجرت کرد. وی ابتدا به کربلا و سپس به نجف رفت. شیخ در این هنگام با این که مجتهدی مطلق و فاضل بود، امّا برای احترام به خاندان بزرگ کاشف الغطاء در درس شیخ علی، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء شرکت می کرد. [15] روزی شیخ علی به شیخ جعفر شوشتری فرمود: «تو گمان مدار که شیخ مرتضی برای استفاده بردن در مجلس ما حاضر می شود؛ بلکه شنیده در خانواده های علمی، تحقیقاتی هست که او برای به دست آوردن آنها در این محضر حاضر می شود؛ وگرنه او دیگر حتیاجی به خواندن درس ندارد». [16]

پس رحلت شیخ علی کاشف الغطاء، شیخ به تدریس پرداخت. وی در آغاز تدریس در نجف، شهرت چندانی نداشت و عده ای اندک از طلاب در درس وی شرکت می کردند. در آن زمان آیت الله سید حسین کوه کمری در مسجدی برای جمع کثیری از طلاب تدریس می کرد. روزی سید حسین کوه کمری زودتر از وقت تدریس به مسجد آمد. در این هنگام شیخی را دید که در گوشه ای از مسجد برای چند نفر از طلاب تدریس می کند. سید به سخنان وی گوش کرد و دریافت که وی بسیار محققانه و مستدل تدریس می کند. روز دیگر سید زودتر به محل تدریس آمد و با دقت به بحث شیخ توجه کرد. بیان مستدل و روان شیخ و تسلط وی بر مبانی فقهی و اصولی، سید را به حیرت واداشت. آیت الله کوه کمری که از پارسایی و فضایل اخلاقی فراوانی بهره مند بود، از آن پس به شاگردانش فرمود: این شیخ برای تدریس از من شایسته تر و عالم تر است و خود و شاگردانش در درس شیخ شرکت کردند و از این زمان، شیخ به فضل و دانش مشهور شد و مورد توجه طلاب قرار گرفت. [17]

مرجعیت و رهبری
پس از تأیید و اقرار به افضل و اعلم بودن شیخ انصاری توسط آیت الله سید حسین کوه کمری و شرکت در درس او، به تدریج شیخ مورد توجه طلاب و علما قرار گرفت و بیش از گذشته در حوزه علمیه نجف شناخته شد. هنگامی که آیت الله محمدحسن نجفی (صاحب جواهر) مرجع و زعیم حوزه نجف در آخرین روزهای حیاتش در بستر بیماری آرمیده بود، شاگردان و عالمان و بزرگان شیعه بر سر بالین وی گرد آمدند تا نظر آن عالم بزرگوار را درباره ریاست و مرجعیت پس از وی بشنوند. صاحب جواهر نگاهی به اطراف خویش کرد و چون شیخ انصاری را ندید، دستور داد تا وی را حاضر کنند. هنگامی که به جست وجوی شیخ رفتند، وی را در حرم مطهر حضرت علی (علیه السلام) یافتند؛ در حالی که مشغول دعا برای سلامتی و شفای صاحب جواهر بود. چون شیخ نزد صاحب جواهر حاضر شد، او دست شیخ را روی قلب خویش گذاشت و گفت: اکنون مرگ برای من گوارا شد. سپس رو به اطرافیان کرد و گفت: مرجع و رئیس حوزه پس از من، ایشان هستند و رو به شیخ نموده، گفت: «ای شیخ! در مسائل فقهی از احتیاطهای خود کم کن؛ زیرا اسلام شریعتی است که احکام آن بر آسانی و سادگی بنیان نهاده شده است».

شاگردان صاحب جواهر و دیگر عالمان و اطرافیان حاضر در مجلس شیخ را به زعامت و مرجعیت پذیرفتند، امّا شیخ از پذیرش این مسئولیت خودداری کرد و در نامه ای برای سعیدالعلمای مازندرانی نوشت: «هنگامی که من و شما در کربلا نزد شریف العلما تحصیل می کردیم، شما از نظر درس و تحصیل بر من برتری داشتید و اکنون شایسته است که به نجف بیایید و ریاست حوزه را عهده دار شوید». سعیدالعلما در پاسخ شیخ نوشت: «من مدتی است که به امور درسی اشتغال ندارم و شما که همواره به تدریس و مباحثه مشغولید، برای تصدی این مسئولیت، سزاوارترید».

شیخ پس از دریافت پاسخ سعیدالعلما به منبر رفت و برای جمع کثیری از فقها، طلاب و مردم، سخنانی در اثبات تقلید اعلم بیان کرد. دلایل شیخ چنان متقن، قوی و مستدل بود که حتی مخالفین نیز به اعملیت وی اذعان کردند. شیخ سپس به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت و در آن جا از خداوند خواست تا در امر خطیر ریاست و مرجعیت، وی را از لغزش های مختلف حفظ کند.

شیخ انصاری از سال 1266 ق تا هنگام وفات (1281 ق. ) مرجعیت شیعیان و ریاست حوزه علمیه نجف را عهده دار بود. وی نخستین فقیهی بود که یگانه مرجع تقلید شیعیان جهان گردید. [18] ایشان پس از مرجعیت و ریاست، بیش از گذشته در امور خویش احتیاط می کرد. از این رو، با وجود تسلط کامل بر مبانی فقه و اصول و با آن توان علمی کم نظیر، هنگام تدریس به سخنان و اشکالات پایین ترین شاگردانش از نظر علمی نیز توجه می کرد. خود شیخ در این باره فرموده است:

من در ایام تحصیل در خدمت شریف العلما و حاج ملا احمد نراقی و شیخ علی کاشف الغطاء به نوعی بر ذهن و ادراک و حافظه خود مغرور بودم که هرگاه در مطلبی تعمق می کردم و چیزی را درک می کردم، اگر برخلاف آن را از استادان خود می شنیدم، توجهی به آن نمی کردم و به بقیه بیانات ایشان هم گوش نمی دادم؛ ولی اکنون به نحوی شده ام که هرگاه کمترین شاگردانم سخنی بگوید، گوش می دهم تا مطلبش تمام شود؛ زیرا تجربه کرده ام و بعضی از افکار خود را به واسطه سخن یکی از شاگردان مبتدی، باطل دیدم. [19]

شیخ انصاری در گفتار دانشمندان
شیخ انصاری سرآمد عالمان و فقیهان شیعه و یکی از کامل ترین آنان است. قوت استدلال، نبوغ علمی، خلاقیت و ابتکار و مراتب فضل و دانش وی مورد اذعان جمع کثیری از بزرگان معاصر وی و متأخر از اوست. مؤلف کتاب «علماء معاصرین» می نویسد: «بعد از وفات صاحب جواهر، چهارصد مجتهد مسلّم اعلمیت شیخ انصاری را تصدیق کردند». [20] میرزا حبیب الله رشتی هنگامی که در درس صاحب جواهر شرکت می کرد، اشکالی به نظرش رسید و آن را مطرح کرد؛ امّا پاسخ قانع کننده ای نیافت. وی سپس این اشکال را با شیخ انصاری در میان گذاشت. شیخ در پاسخ او فرق حکومت و ورود را بیان کرد. میرزا حبیب الله از این اصطلاحات در شگفت شد. شیخ که به تحیر او پی برده بود، گفت: برای حل این اشکال باید حداقل دو ماه در درس من حاضر شوی. میرزا حبیب الله در درس شیخ شرکت کرد و او را دریایی از علم و دانش یافت. از این رو با آن که قصد مسافرت به ایران را داشت، از تصمیم خود منصرف شد و در نجف ماند تا از محضر شیخ بهره ببرد. وی درباره شیخ گفته است: «شیخ انصاری کسی است که در علم و عمل در مرتبه پس از معصوم قرار دارد». [21]

آقارضی شیرازی یکی از نواده های میرزای شیرازی می گوید: وقتی میرزا شیرازی مسئله ای را مطرح می کرد و در آن برخلاف شیخ انصاری نظر می داد، پس از مدتی از نظرش عدول می کرد و خطاب به شاگردانش می گفت: نمی شود از مطالب شیخ عدول کرد. شما شیخ را درک نکردید و سر و کارتان با کتاب های شیخ است. ما حیات شیخ را هم درک کردیم و می دانیم شیخ کسی نیست که بتوان به راحتی از نظرش گذشت. شیخ عبدالکریم حائری نیز در درس خود به شیخ انصاری اشکالاتی وارد کرد و سال ها بعد از آنها عدول کرده، گفت: وقتی ما دندان عقل درنیاورده بودیم، به شیخ اشکال می کردیم و حالا متوجه می شویم که این اشکالات درست نیست. [22]

شیخ علی کاشف الغطاء که از استادان شیخ بود، گفته است: «شنیدن هر چیزی، بزرگ تر از دیدن آن است؛ مگر شیخ مرتضی که دیدنش بیش از شنیدن آن است». [23]

میرزای شیرازی می گوید: «از شروع غیبت کبری تاکنون، هیچ یک از علما به جامعیت شیخ در علم و زهد و ریاست نبوده است». [24]

میرزا محمدحسن آشتیانی گفته است: «اگر اجتهاد آن است که شیخ داشت، من و امثال من- خیلی ها- به آن درجه نرسیده اند».

سید عبدالهادی شیرازی می گوید: «بعید است دیگر کسی مانند شیخ انصاری یافت شود و کتابی چون مکاسب و رسائل تألیف کند». [25]

میرزا حسین نوری در خاتمه «مستدرک الوسائل» درباره شیخ نوشته است: شیخ انصاری کسی است که اسلام و امت اسلامی را با علم، تحقیق، دقت نظر، زهد، پارسایی، عبادت و کیاست خود به گونه ای یاری کرد که پیشینیان به آن درجه نرسیده اند و پس از آن هم نخواهند رسید. [26]

ملاعلی کنی یکی از عالمان معاصر شیخ انصاری و از علمای مبارزی است که رهبری مردم را در مبارزه برای لغو امتیاز قرارداد ننگین رویتر بر عهده داشت. وی با آن که در تهران مرجع تقلید مردم بود، امّا از مطرح شدن مرجعیت خویش در مقام شیخ خودداری می کرد و در پاسخ افرادی که از علت گوشه نشینی و خودداری وی از مرجعیت عام شیعیان سؤال می کردند، فرمود: «زهد مرتضی، علی را خانه نشین کرده است». او با این سخن، تصریح کرد که شیخ انصاری به علّت زهد و پارسایی فراوان، شایستگی بیشتری برای مرجعیت عام شیعیان دارد. [27]

ویژگی های اخلاقی و عرفانی شیخ
شیخ انصاری چه در هنگام تحصیل و جوانی و چه در هنگام مرجعیت بسیار ساده و زاهدانه می زیست. وی از امکانات زندگی به اندازه ضرورت استفاده می کرد و از تجمل، اسراف و زندگی اشرافی به شدت پرهیز می کرد. هنگام تحصیل، شیخ از هم حجره ای خود خواست تا مقداری نان تهیه کند. هنگامی که آن طلبه از خرید بازگشت، مقداری حلوا نیز همراه آورد. شیخ از وی پرسید: این حلوا را چگونه خریدی؟ او گفت حلوا را قرض گرفتم

تا مجبور نباشیم نان خالی بخوریم. شیخ از خوردن نان خودداری کرد و گفت: «من یقین ندارم تا ادای این قرض زنده باشم». [28]

نماینده دولت انگلستان در بغداد، حدود دو سال بود که می خواست به خدمت شیخ برسد و موفق نمی شد. یک بار هنگامی که شیخ عازم زیارت قبر سلمان بود، او را دید و گفت: «سوگند به خدا او عیسی بن مریم یا نایب خاص اوست!». [29]

سید محمدحسن جزایری از سید جعفر ثابتی نقل می کند: روزی مردی خدمت شیخ آمد و تقاضای کمک کرد. شیخ به او گفت: فلان مبلغ پولی را که در فلان مکان پنهان کردی، به مصرف برسان و اگرباز نیاز داشتی به من مراجعه کن. [30]

شیخ انصاری صله رحم به جای می آورد و از خویشان و بستگان خود دل جویی و در حد ممکن به آنها کمک می کرد. آقا سید محمدطاهر شفیعی دزفولی می گوید: مادرم که از خاندان انصاری بود، گفت: شبی پس از فراغت از نماز شب، میل به خوراک ماهی پیدا کردم و با خود گفتم اگر وسیله ای فراهم می شد، خوراک ماهی تهیه می کردم. صبح مشغول تعقیبات بودم که درب خانه به صدا درآمد. در را باز کردم و شیخ انصاری وارد منزل شد و پس از احوال پرسی و گفت وگو، مقداری پول زیر سجاده گذاشت و بعد گفت: به ملا رحمة الله (خادم منزل شیخ) گفته ام که مقداری ماهی بخرد و برای شما بیاورد و پس از آن، خادم ایشان برای ما ماهی آورد. من از این موضوع در شگفت شدم؛ زیرا این موضوع فقط به ذهن من خطور کرد و کسی از آن اطلاعی نداشت. [31]

شیخ بسیار متقی بود و نسبت به عالمان و فقیهان کمال احترام را به جای می آورد. یکی از درباریان معاصر شیخ خدمت شیخ انصاری رفت و ضمن تجلیل از زهد و ساده زیستی وی از نحوه زندگی ملا علی کنی انتقاد کرد و گفت: او اشرافی زندگی می کند و با شما تفاوت دارد. شیخ بسیار ناراحت شد و به او گفت: «باید از این سخن خود استغفار کنی. بین من و او تفاوت بسیار است. من ارتباطم با طلبه هاست و اگر بخواهم مرفه زندگی کنم، طلبه ها هم به فکر زندگی مرفه می افتند و به درس علاقه نشان نمی دهند و من باید هم سطح آنها باشم؛ ولی حاج ملا علی کنی سر و کارش با سلاطین و اشراف است. او باید هم آن گونه زندگی کند و اگر او مثل من باشد، مورد اشکال واقع می شود و شما باید از این جسارتی که نسبت به یک شخصیت عظیم الشأن کردی، استغفار کنی». [32]

شیخ از نظر زندگی مادی بسیار ساده بود و زاهدانه زندگی می کرد و با آن همه ثروت که به دستش می رسید، در سطح پاین ترین طلبه ها زندگی می کرد. او برای خرید مایحتاج خود و خانواده اش دستور می داد تا از ارزان ترین چیزها استفاده شود و این صفت شیخ در اطرافیان او هم مؤثر بود. وفایی شاعر می گوید: در حرم امام رضا (علیه السلام) به آن حضرت متوسل شدم تا یک مرشد معنوی به من ارائه دهد تا با ارشاد وی هدایت شوم. در حالت خاصی به من الهام شد که مرشد تو در نجف است. با خود فکر کردم که او یکی از صوفیان بکتاشی است که در نجف است. به نجف رفتم؛ سپس غسل کرده، به حرم رفتم تا بعد از زیارت به جست وجوی آن مرشد بکتاشی بروم. هنگامی که از جلوی منزل سید علی شوشتری عبور می کردم، ناگاه در باز شد و خادم سید جلو آمد و به من گفت: آقا با شما کار دارد. وقتی وارد خانه شدم، آقا سید علی گفت: مرشد تو شیخ انصاری است.

آقا سید علی شوشتری مربی اخلاق شیخ بود و در درس شیخ هم شرکت می کرد. او هنگامی که جسد شیخ را در قبر گذاشت، گفت: «افسوس که از این عالم رفتی و هیچ کس را قابل تحمل اسرار ندانستی و آنها را با خود بردی!». [33]

روزی شیخ انصاری و سید علی شوشتری در راه نجف و کربلا سوار قایق بودند. مرد عربی نسبت به شیخ جسارت می کرد و در کنار قایق به شیخ فشار وارد می آورد. آقا سید علی که متوجه جسارت این شخص نسبت به شیخ شده بود، از شیخ خواست تا چیزی در پاسخ این مرد بگوید: امّا شیخ ساکت بود و چیزی نمی گفت و آن شخص نیز به اهانت خود ادامه می داد. نزدیک مقصد، ناگهان آن مرد سیاه شد و از دنیا رفت. آقا سید علی می گوید به شیخ عرض کردم: من از همین می ترسیدم و از شما خواستم که جوابی به او بدهید تا از گناه او کاسته شود و به این مجازات مبتلا نگردد. [34]

شاگردان شیخ
نبوغ علمی و تسلط شیخ بر مبانی فقه و اصول شیعه و خلاقیت و ابتکار او در ارائه روش های بدیع اصولی موجب شد تا مجلس درس شیخ کانون اجتماع طالبان علوم اسلامی شود و هزاران طلبه از مجلس درس شیخ بهره مند شوند. میرزا محمد همدانی یکی از شاگردان شیخ می نویسد: گمان می کنم که در مجلس درس او سه هزار نفر یا بیشتر شرکت می کردند.

بیان شیوا و مستدل شیخ و توان فقهی و اصولی او به گونه ای بود که توانست حدود دویست مجتهد را به حوزه های علمیه تحویل دهد. [35]

نام بردن از تمام شاگردان شیخ مجالی دیگر می طلبد و در این جا فقط به نام برخی از آنان اشاره می کنیم:

آخوند ملا محمدکاظم خراسانی؛ میرزا محمدحسن شیرازی؛ میرزا حبیب الله رشتی؛ شیخ محمدحسن آشتیانی؛ شیخ جعفر شوشتری؛ ملا حسینقلی همدانی؛ شیخ حسن نجم آبادی؛ سید محمدتقی شهرستانی؛ سید جمال الدین اسدآبادی؛ میرزا حسین خلیلی تهرانی؛ میرزا حسین نوری؛ شیخ قربانعلی زنجانی؛ سید علی شوشتری؛ میرزا ابوالقاسم کلانتر؛ سید حسین کوه کمری؛ شیخ محمدحسن مامقانی؛ شیخ ابراهیم خوئینی؛ میرزا ابراهیم خوئی؛ شیخ محمدحسین کاظمی؛ شیخ محمدطه نجف.

میراث های ماندگار
شیخ انصاری علاوه بر امور مرجعیت و رسیدگی به محرومین، تدریس فقه و اصول و تربیت طلاب، آثار علمی ارزشمندی تألیف کرد؛ آثاری که همواره مدار و محور دروس حوزه های علمیه بوده است. رسائل و مکاسب شیخ از مهم ترین و اصلی ترین کتاب های درسی حوزه های علمیه اند و عالمان و فقیهان بسیاری بر آنها حاشیه نوشته اند. آثار شیخ عبارتند از:

1- رساله در ارث؛ 2- رساله در زکات؛ 3- رساله در تقیه؛ 4- رساله در تیمم؛ 5- رساله در خمس؛ 6- رساله در صلوة؛ 7- رساله در تقلید میت؛ 8- رساله در رضاع؛

فرهنگ زیارت - فصلنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی، ج 21، ص: 114

9- رساله در خلل صلوة؛ 10- حاشیه بر استصحاب قوانین؛ 11- مناسک حج؛ 12- حاشیه بر نجاةالعباد؛ 13- حاشیه بر بغیةالطالب؛ 14- کتاب طهارت؛ 15- کتاب رجال؛ 16- قاعده لا ضرر و لا ضرار؛ 17- رساله در قضاء عن المیت؛ 18- رساله در مسئله مشتق؛ 19- رساله در مواسعه و مضایقه؛ 20- اثبات التسامح فی ادلة السنن؛ 21- رساله در قاعده من ملک شیئاً؛ 22- اصول الفقه؛ 23- رساله در قرعه؛ 24- حاشیه بر عوائد نراقی؛ 25- رساله ای بر رد قطعیة الصدور بودن اخبار؛ 26- کتاب مکاسب (متاجر)؛ 27- پنج رساله اصولی در موضوعات، قطع، ظن، اصالة البرائه، استصحاب و تعادل و تراجیح که با عنوان فرائدالاصول (رسائل) منتشر شده است. [36]

رحلت شیخ
شیخ انصاری پس از سال ها تحصیل، تدریس، تألیف و هدایت و رهبری جامعه شیعیان، سرانجام در شب هیجدهم جمادی الثانی 1281 ق. در 67 سالگی از این جهان رخت بربست و روحش به عالم ملکوت پرواز کرد. مردی که با تلاش و کوشش بی وقفهْ خویش تحولی عظیم در فقه و اصول ایجاد کرد و فقیهان و عالمان بسیاری را تربیت نمود، از این جهان رحلت کرد و جهان تشیع را سوگوار ساخت. شیخ انصاری

 


[1] . کنگره شیخ اعظم انصارى، مرتضى انصارى، زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، چ اول، قم 1373، ص 77.

[2] . همان، ص 8.

[3] . همان، ص 78.

[4] . همان، ص 77.

[5] . همان، ص 83 و 84.

[6] . ضیاءالدین سبط الشیخ، زندگى‏نامة استاد الفقهاء شیخ انصارى، کنگرة شیخ اعظم انصارى، چ دوم، قم 1378، ص 85.

[7] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 86.

[8] . قصص، آیه 7.

[9] . همان، آیه 35.

[10] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 87.

[11] . زندگى‏نامة استاد الفقهاء شیخ انصارى، ص 97.

[12] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 90.

[13] . زندگى‏نامة استاد الفقهاء شیخ انصارى، ص 98.

[14] . همان، ص 99- 100.

[15] . همان، ص 103.

[16] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 94.

[17] . سید یوسف مدنى، مقام علمى اخلاقى شیخ اعظم انصارى، کنگرة شیخ اعظم انصارى، 1373 ش.

[18] . زندگى‏نامة استاد الفقهاء، شیخ انصارى، ص 109.

[19] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 109.

[20] . همان، ص 97.

[21] . همان، ص 98.

[22] . سید موسى شبیرى زنجانى، ابعاد شخصیت شیخ انصارى، کنگرة شیخ انصارى، 1373، ص 610.

[23] . مقام علمى اخلاقى شیخ اعظم انصارى، ص 9.

[24] . همان.

[25] . محمدجواد طبسى، الشیخ الانصارى من خلال آراء الفقهاء و العظماء و المؤلفین، کنگرة شیخ اعظم انصارى، 1373، ص 18.

[26] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 98.

[27] . محمدباقر پورامینى، ملا على کنى، مرزبان دین، مؤسسه فرهنگى دارالحدیث، 1379، ص 68- 69.

[28] . سید عباس حسینى کاشانى، نابغه بزرگ اسلام، کنگره شیخ انصارى، 1373، ص 12.

[29] . سید محمدعلى موسوى جزایرى، ویژگى‏هاى شیخ اعظم انصارى، کنگره شیخ انصارى، 1373، ص 18؛ زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 109.

[30] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 126.

[31] . همان، ص 124- 125.

[32] . همان، ص 489- 490.

[33] . ابعاد شخصیت شیخ انصارى، ص 16.

[34] . همان، ص 17- 18.

[35] . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 202.

[36] . همان، ص 161- 164.

نظر شما