زمان ورود کاروان حسینی به کربلا
مجله فرهنگ زیارت دیماه سال 1392 شماره 19 و 20
پژوهش دربارة اربعین حسینی و پاسخ به این پرسش که آیا کاروان حسینی پس از واقعة عاشورای سال 61 هجری به کربلا بازگشتند یا نه، باب مهمی را در تاریخ تشیع گشوده است. در این میان گروهی از دانشمندان مسلمان این موضوع را تأیید کرده و گروه دیگر، چنین احتمالی را بعید و حتی ناممکن دانسته¬اند. مقالة حاضر برای رسیدن به نتیجة مطلوب، دلایل منطقی و تاریخی دو سوی دعوا را نقل کرده و در پایان، بازگشت اهل¬بیت امام حسین(ع) در اربعین اول شهیدان کربلا را به این سرزمین، ممکن می¬داند. این مقاله در بررسی این احتمال، به موضوعاتی چون: زیارت جابر و عطیه، عبور اهل¬بیت از کربلا، زمان ورود اهل¬بیت به کربلا، امکان بازگشت اهل¬بیت به کربلا در اربعین اول و زمان بازگشت کاروان حسینی به کربلا اشاره کرده است.
نویسنده : محمدامین پورامینی
کنکاش و پژوهش در موضوع اربعین حسینی بحث تاریخی مهمی است. بحث از این که آیا کاروان حسینی پس از ماجرای حرکت دادنشان به کوفه و شام، آیا دیگربار به کربلا آمدند؟ اگر چنین است، در چه زمانی آمدند؟ آیا در اربعین اول می توانستند به کربلا برسند؟ یا امکان نداشته و در اربعین دوم بازگشتند یا در تاریخ دیگری بوده است؟ اینها برخی از احتمالات و مسائل مطرح در این زمینه است.
در بحث تاریخی، برای رسیدن به نتیجه درست باید ادله دو طرف را بیان کنیم و پاسخ دهیم[1] [1].
زیارت جابر و عطیه
درباره زیارت جابر در روز اربعین، شیخ مفید در کتاب «مسار الشیعه» تصریح می کند که جابر به زیارت حضرت شتافته است. ایشان می نویسد:
یوم العشرین منه (صفر) هو الیوم الذی ورد فیه جابر بن عبدالله الانصاری صاحب رسول الله(ع) و رضی الله تعالی عنه من المدینة إلی کربلاء لزیارة قبر سیدنا أبی عبدالله، فکان اول من زاره من الناس؛[2]
روز بیستم صفر، روزی است که جابر یار پیغمبر، خود را از مدینه به کربلا رساند و موفق به زیارت قبر حضرت ابی عبدالله(ع) شد و او اولین زائر سیدالشهداست.
شیخ مفید، شیخ طوسی،[3] علامه حلی،[4] شیخ رضی الدین علی بن یوسف حلی،[5] کفعمی،[6] علامه مجلسی[7] و محدث نوری این واقعه را نقل کرده اند که در روز ۲۰ صفر جناب جابر برای زیارت سیدالشهدا(ع) به کربلا آمد.
جابر از بزرگان و صحابه جلیل القدر پیغمبر است که در حدود نود سالگی از دنیا رفت.[8] جناب جابر از شاهدان شب دوم عقبه در قضیه منی و از حاضران در جنگ خندق و بیعت شجره است.[9] او ۱۸ جنگ را در رکاب پیغمبر جنگید و در جنگ صفین از یاران امیرالمؤمنین(ع) بود.[10] به هر حال جزو سابقون به تمام معناست. ایشان از توفیق درک و همراهی امام حسن، امام حسین، امام زین العابدین و امام باقر(ع) را نیز داشته است. این روایت را شیخ کلینی با سند صحیح از امام باقر(ع) نقل می کند که جابر هیچ گاه دروغ نگفته است.[11] وی از راویان حدیث است که ۱۵۴۰ حدیث از او نقل شده است.[12] برجستگی علمی جناب جابر به اندازه ای است که ذهبی با این که اختلاف مشرب با شیعه دارد، از او به عنوان فقیه و مفتی مدینه در زمان خود نام برده است.[13] مرحوم سید محسن امین از او به عنوان یکی از اجلای مفسران قرآن نقل می کند.[14]
عطیه بن سعد عوفی که همراه جابر در زیارت اربعین بوده و برخی به غلط او را غلام جابر معرفی می کنند نیز از دانشمندان و مفسران است. او که توفیق حضور در کربلا را در رکاب جابر یافته، از مردان علم و حدیث است و روایات بسیاری در فضیلت امیرالمؤمنین(ع) از او نقل شده است.[15] وی مفسر قرآن بود و می گفت: من قرآن را سه بار با دید تفسیری و ۷۰ بار با نگاه قرائتی بر ابن عباس خواندم.[16]
شیخ ابوجعفر محمد بن ابی القاسم محمد بن علی طبریِ امامی در کتاب «بشارة المصطفی» نقل می کند که عطیه می گوید: به همراه جابر به قصد زیارت سیدالشهدا آمدم. جابر در کنار فرات غسل کرد و با آن کیفیت خاص ذکر می گفت و بعد به من گفت که دستم را روی قبر بگذار و از حال رفت و سه بار یا حسین گفت و «حبیب لا یجیب حبیبه.. .» تا آخر و بعد آن زیارت را خواند که زیارت بسیار عجیبی است. بعد که زیارت را تمام می کند، به عطیه می گوید برخیز و مرا به سمت خانه های کوفه ببر.[17] این ماجرا را طبری (از علمای شیعه) در «بشارة المصطفی» نقل می کند و خوارزمی (از علمای اهل سنت) با اندک تفاوتی در کتاب ارزشمند «مقتل الحسین(ع)» آورده است.[18] این که جابر گفت: دستم را روی قبر بگذار، قرینه است بر این که نابینا بوده و همین عذر و دلیل عدم حضور او در رکاب امام حسین(ع) در واقعه عاشوراست. ابن قتیبه نیز در کتاب «الامامة والسیاسة» تصریح می کند که جابر بن عبدالله در واقعه حرّه (که حدود یک سال پس از واقعه کربلا در مدینه روی داد) نابینا بود.[19]
در روایت دیگری که سید بن طاووس نقل می کند و با نقل طبری تفاوت دارد، باز هم بیستم صفر را ذکر کرده که با جابر آمدم و همین ماجرای غسل را بیان می کند، ولی باز هم نشان دهنده عمق معرفت اوست و بعد زیارت حضرت علی اکبر(ع)، زیارت شهدا و قمر بنی هاشم(ع) را نقل می کند و این همان زیارتی است که جناب جابر همراه با عطیه به کربلا آمده است.[20]
مشخص نیست که عطیه چگونه به جابر ملحق شد؟ دو احتمال در این باره داده می شود: یکی این که عطیه در آن سال به حج رفته و سپس همراه جابر از مدینه به سمت عراق و کربلا حرکت کرده است. احتمال دیگر این است که جابر از مدینه به کوفه رفته باشد، و در واقع عطیه از کوفه به جابر ملحق می شود و به سوی کربلا می آید. هم روایت طبری و هم روایت سید بن طاووس در این جا مقیّد است به این که زیارت هر دوی آنها در روز بیستم صفر بوده است. البته در این دو روایت، خبری از ملاقات با امام زین العابدین(ع) نیست. آیا اهل بیت به کربلا آمدند؟ آیا جابر هم موفق به زیارت امام زین العابدین(ع) شد؟ این جای بحث دارد.
عبور اهل بیت از کربلا
اما درباره عبور اهل بیت(ع) از کربلا، ابن نما حلی (م 645ق) از بزرگان شیعه و صاحب کتاب «مثیر الاحزان» می نویسد:
ولما مرّ عیال الحسین بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله انصاری رحمة الله علیه و جماعةً من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقتٍ واحد، فتلاقوا بالحزن والاکتئاب والنوح علی هذا المصاب المقرح لاکباد الاحباب؛[21]
وقتی که اهل بیت ابی عبدالله(ع) به کربلا آمدند، دیدند جماعتی از بنی هاشم با جابر برای زیارت امام حسین(ع) آمده اند و اینها همدیگر را در یک زمان دیدند و مشغول نوحه وسوگواری بر این مصیت جگرسوز شدند.
حال این پرسش مطرح می شود که اهل بیت چه زمانی آمدند؟ وقتی آمدند که جابر پیش از آنها به کربلا رسیده بود و جماعتی بنی هاشم نیز همراه او بودند. سید بن طاووس در لهوف می گوید:
فوصلوا إلی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری رحمه الله و جماعةً من بنی هاشم و رجالاً من آل الرسول قد وردوا لزیارة قبر الحسین(ع) فوافوا فی وقتٍ واحد، وتلاقوا بالبکاء والحزن واللطم؛[22]
اهل بیت به کربلا آمدند و جابر بن عبدالله انصاری و جماعتی از بنی هاشم را دیدند که آنجا بودند. مردانی از اهل بیت پیغمبر نیز بودند که همگی برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمده بودند. همه با هم یک جا و یک زمان مشغول گریه و اندوه و لطم (به صورت و سینه زدن) شدند.
یعنی وقتی اهل بیت به کربلا آمدند، جابر را با عده ای از بنی هاشم و مردانی از خاندان رسالت دیدند. اینها بنی هاشمی بودند که در رکاب حضرت در کربلا حاضر نبودند. گرچه آنان را نمی شناسیم و تاریخ آنها را معرفی نکرده، ولی مسلما جزو اسیران کربلا نبودند؛ چون بنابر نقل ابن طاووس پیش از ایشان به کربلا رسیده بودند.
از این بالاتر، روایتی است که شیخ صدوق در امالی از فاطمه بنت علی(ع) آورده است که می گوید: «إلی أن خرج علی بن الحسین بالنسوة و ردّ رأس الحسین(ع) إلی کربلاء»؛[23] حضرت علی بن الحسین(ع) اهل بیت را آورد و سر مطهر ابی عبدالله(ع) را به کربلا بازگرداند. این را شیخ صدوق به نقل از فاطمه بنت علی آورده است.
جریان واقعه کربلا از چند راه به دست ما رسیده است: 1. توسط خاندان رسالت، از جمله حضرت امام زین العابدین، حضرت زینب، ام کلثوم و فاطمه بنت علی(ع) نقل شده است؛ 2. دشمنان اهل بیت آن را نقل کرده اند. بنابراین، روایت شیخ صدوق نیز بر بازگشت اهل بیت به کربلا تصریح می کند و کسی نمی تواند منکر بازگشت اهل بیت به کربلا شود.
زمان ورود اهل بیت به کربلا
بحث فقط درباره زمان ورود اهل بیت است. در این باره سه قول مطرح است:
یک قول این است که اهل بیت(ع) در بیستم صفر به کربلا بازگشتند. این قول عده قابل توجهی است. اینان از یک طرف زیارت جابر را نقل می کنند و از سوی دیگر ملاقات او با اهل بیت را نیز بیان کرده اند و می گویند: جابر روز بیستم صفر به کربلا آمده است و ملاقات با اهل بیت نیز در جریان همین زیارت بوده است؛ پس اهل بیت نیز در همان بیستم صفر به کربلا آمدند. مرحوم قاضی طباطبائی& بر این مطلب تأکید فراوان دارد. ایشان ـ که امام جمعه شهید تبریز است ـ کتاب مفصلی در زمینه اثبات اربعین اول دارد. در بررسی ریشه های بحث اربعین باید دانست که شاید اولین کسی که زیارت بازگشت کاروان حسینی در اربعین را نقل کرده، ابوریحان بیرونی (م۳۴۰ق) در کتاب «الآثار الباقیة» است. وی در این کتاب می گوید که روز اول صفر، سر مطهر سیدالشهدا(ع) وارد مدینه می شود و در روز ۲۰ صفر سر مطهر به بدن ملحق می گردد و در آن روز زیارت اربعین است:
و فی العشرین رد رأس الحسین(ع) إلی مجثمه حتّی دفن مع جثته و فیه زیارت الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام؛[24]
در بیستم صفر سر حسین (ع) به بدن بازگردانده شد تا به همراه بدن دفن گردد، ودر آن روز زیارت اربعین است، که اهل بیت او پس از خروجشان از شام به زیارت او شتافتند.
قرطبی (م ۶۷۸ق) در کتاب تذکره نقل می کند که امامیه می گویند سر مطهر پس از ۴۰ روز از شهادت به کربلا بازگشت: «و هو یوم معروف عندهم یسمّون الزیارة فیه زیارة الاربعین»؛ وآن روز معروفی است که نزد شیعه است که به آن زیارت اربعین می گویند.[25]
زکریا بن محمد بن محمود قزوینی (م ۶۸۲ق) همین مطلب را نقل کرده که روز اول صفر روز عید بنی امیه است که سر مطهر ابی عبدالله را به شام وارد کردند: «و العشرون منه ردّت رأس الحسین(ع) إلی جثته»؛ روز بیستم صفر سر مطهر به بدن بازگردانده شد.[26]
شیخ بهائی (م ۱۰۳۰ق) در کتاب «توضیح المقاصد» درباره می گوید:
و فی هذا الیوم وهو یوم الاربعین من شهادته(ع) کان قدوم جابر انصاری لزیارته(ع) واتفق فی ذلک الیوم ورود حرمه من الشام إلی کربلاء، قاصدین المدینة علی ساکنه السلام و التحیة؛[27]
روز اربعین، روز آمدن جابر است برای زیارت سیدالشهدا، و آن روز ورود اهل بیت از شام به کربلاست، که از این جا به مدینه روند.
مناوی (م ۱۰۳۱ق) در «فیض القدیر» آورده است: «و الامامیة یقولون: الرأس أعید إلی الجثة و دفن بکربلاء بعد اربعین یوماً من القتل»؛[28] شیعه می گویند: سر مطهر به کربلا بازگردانده شد و همراه بدن، بعد از چهل روز از شهادت دفن گردید.
علامه مجلسی (م ۱۱۱۰ق) درباره علّت استحباب زیارت سیدالشهدا(ع) در روز اربعین می فرماید:
و المشهور بین الاصحاب أن العلة فی ذلک رجوع حرم الحسین صلوات الله علیه فی مثل ذلک الیوم إلی کربلاء عند رجوعهم من الشام، و الحاق علی بن الحسین صلوات الله علیه الرؤوس بالاجساد.[29]
مشهور بین اصحاب این است که علت آن، بازگشت خاندان امام حسین(ع) در آن روز به کربلاست، به هنگام بازگشت از شام، و ملحق ساختن سرها به بدن ها توسط علی بن الحسین(ع) است.
شبراوی در «الاتحاف بحب الاشراف» می نویسد: «و قیل أعید إلی الجثة بکربلاء بعد اربعین یوماً من مقتله»؛[30] گفته شده که پس از چهل روز سر به بدن بازگردانده شد.
شبلنجی (متوفای ۱۳۲۲ق) می گوید: «و ذهبت الامامیه إلی أنه أعید إلی الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعین یوماً من المقتل»؛[31] امامیه می گویند: سر به بدن بازگردانده شد، و پس از چهل روز از شهادت در کربلا دفن گردید.
آیت الله میرزا محمد اشراقی، معروف به «ارباب» کتابی به نام «الاربعین الحسینیه» دارد. وی انسان متتبعی بودند و به نظر می رسد کتاب «تحقیق درباره اربعین اول» مرحوم آیت الله شهید قاضی طباطبائی از همین دو سه صفحه مرحوم اشراقی الهام گرفته باشد؛ چون ایشان همین سخنان را در قالب صدها صفحه پرورانده است و البته تتبع بسیار نموده است؛ ولی جان سخن را مرحوم اشراقی پیش از ایشان بیان کرده است، و آن این است که بازگشت در اربعین اول استبعادی ندارد و کسی نمی تواند با دلیل استبعادی رجوع اهل بیت(ع) را به کربلا رد کند. مرحوم قاضی طباطبائی هم تتبع گسترده ای در همین محور دارد. اینها کلام موافقین است.
این نظر، مخالفینی نیز دارد؛ از جمله سید بن طاووس که در «اقبال الاعمال»[32] در این باره نظری دارد. علامه مجلسی،[33] محدث نوری،[34] محدث قمی،[35] مرحوم آیتی[36] و شهید مطهری[37] در این گروهند. برخی هم نتوانستند هیچ نظری ارائه دهند و سکوت کرده اند؛ مانند مرحوم آیت الله طبسی نجفی.[38]
در این جا برای روشن شدن دورنمای بحث بر چند مطلب تأکید می کنیم:
۱. در نسبت اصل اربعین و ارتباط آن با زیارت سیدالشهدا(ع) در آن روز خاص و استحباب زیارت امام در روز اربعین جای شک و تردید نیست.
۲. نسبت به زیارت جناب جابر در روز اربعین هم جای شک نیست.
۳. در ملاقات جابر با اهل بیت(ع) هم جای شک نیست.
حالا اگر بگوییم این زیارت و این ملاقات نیز در همان اربعین بوده است، پس معلوم می شود که بازگشت اهل بیت هم در روز اربعین است.
آیا بازگشت اهل بیت به کربلا در اربعین اول ممکن است؟
در این جا این سؤال مطرح می شود که آیا بازگشت ایشان در اربعین اول ممکن است یا نه؟ اصل امکان این امر را مرحوم قاضی طباطبائی به خوبی اثبات کرده است؛ یعنی فرض مسئله را از صورت امتناع که برخی آن را مطرح کرده اند خارج کرده و با شواهد متقن تاریخی ثابت کرده است که این کار شدنی است؛ منتها با این فرض که اهل بیت(ع) تا ۱۵ محرم در کوفه بوده اند و سپس به سمت شام حرکت کرده اند و اول صفر به شام رسیده اند. در شام نیز بیش از هفت یا هشت روز نمانده اند و به سوی کربلا بازگشته اند؛ منتها از راه بادیة الشام به عراق رفته اند. باید توجه داشت که دو راه از عراق به سوی شام بوده است: یکی راهی است که از سمت شمال می آید که به آن «راه سلطانی می گفتند»؛ راه دیگر از جنوب به سوی بُصرا بوده که در مسیر حرکت از دمشق به سوی اردن و حجاز است و از نزدیکی بُصرا راهی به سمت عراق است که میان بر است و به آن «برّ الشام» یا «بادیة الشام» می گویند و این همان راهی است که با راه حجاز حدود ۱۲۰ کیلومتر مشترک است و بعد راه عراق از راه اردن و حجاز جدا می شود اما راه شمال دمشق حدّ مشترکی با راه مدینه نمی تواند داشته باشد؛ برخلاف راه جنوب که وقتی از جنوب دمشق خارج می شوید، پس از پیمودن حدود ۱۲۰ کیلومتر، منطقه ای به نام «بصری الشام» قرار دارد که شهری قدیمی و دارای آثار باستانی است و نزدیک مرز اردن است. در آن جا راه جدا می شود: یک راه به سمت عراق می رود و راه دیگر به مدینه می رسد. این قسمت ۱۲۰ کیلومتری راه مشترکی است که هم می تواند برای مدینه استفاده شود و هم برای عراق.
بنا بر نقل ابوریحان بیرونی که سر مطهر را اول وارد شام کردند و بنابراین که اهل بیت(ع) هم همزمان با آن وارد شام شده باشند، اگر آنان از راه بادیة الشام (راه میانبر) وارد شده باشند و از راه برّ الشام هم به کربلا بازگشته باشند، امکان رسیدن اهل بیت در روز اربعین وجود دارد و جای انکار نیست و اگر کسی بخواهد انکار کند و بگوید مستبعد است، این حرف علمی نیست! مگر این که کسی بگوید اینها از راه شمال وارد دمشق شدند؛ چون آثاری هم در مسیر از اهل بیت(ع) وجود دارد؛ مثل مشهد النقطه و مزار محسن در حلب، یا در بعلبک. در این فرض احتمال ورود اهل بیت در اول صفر به مشکل برمی خورد؛ گرچه امکان ورود سر مطهر در آن تاریخ وجود دارد، که بنابر قرائنی در کتاب «الایام الشامیة» این احتمال را تقویت کردیم که ابتدا سر مطهر (پیش از ورود کاروان حسینی) به دمشق رسید، و بار دیگر به همراه اهل بیت وارد دمشق کردند.
همچنین باید دید مدت اقامت اهل بیت در شام چقدر بوده است؟ برخی مانند مرحوم قاضی طباطبائی حضور اهل بیت را در شام بیش از هشت تا ده روز ندانسته اند؛[39] چون انگیزه نگاه داشتن آنان بیش از این مقدار نبوده است. سید بن طاووس تا یک ماه را گفته است؛[40] قاضی نعمان ابوحنیفه (از علمای اسماعیلیه) در کتاب «شرح الاخبار» یک ماه و نیم گفته است.[41] بنابراین اگر اهل بیت(ع) یک ماه یا یک ماه و نیم در شام مانده باشند، معنا ندارد که روز بیستم صفر به کربلا برسند.
دو نقل نیز از شیخ مفید و شیخ طوسی وارد شده است که می گویند: «وفی العشرین منه کان یوم رجوع حرم سیدنا ومولانا ابی عبدالله الحسین(ع) من الشام الی مدینة الرسول»؛[42] روز بیستم صفر روز بازگشت اهل بیت از شام به مدینه است. بعضی خواسته اند از همین عبارت استفاده کنند که روز بیستم صفر به مدینه رسیدند، اما یقیناً این سخن نادرست است؛ پس این «یوم رجوع» چه می شود؟ این روز بازگشت از شام و خروج از آن است، نه روز رسیدن به مدینه؛ یعنی اگر ما این نقل را بپذیریم که روز ۲۰ صفر روز بازگشت است، یعنی روز حرکت کردن آنها از شام به سمت مدینه است و ناگزیرً با این قول مرحوم مفید و مرحوم طوسی، دیگر نمی توان گفت که در روز ۲۰ صفر اهل بیت(ع) در کربلا بوده باشند.
پس با این تشتت نقل چه باید کرد؟ یک راه این است که کسی دو قول اخیر را نپذیرد؛ زیرا روایت نیست، بلکه دو قول تاریخی است که شیخ مفید و شیخ طوسی نقل کرده اند و یک نقل تاریخی صرف است که مجبور به پذیرش آن نیستیم و در این صورت اگر نپذیریم، پس چنانچه اهل بیت(ع) در حدود ۱۳ صفر از شام خارج شده باشند و از مسیر بادیة الشام حرکت کرده باشند، می توانند در اربعین اول برسند. ولی اگر کسی بگوید روز ۲۰ صفر اهل بیت از شام خارج شدند، در این صورت چطور می شود که در این روز جابر در کربلا باشد و اهل بیت را هم دیده باشد!
در این جا احتمال دیگری مطرح می شود که به ذهن نویسنده رسید و به عنوان احتمال و حل قضیه مطرح کردم.[43] خلاصه این نظر آن است که یک راه دیگری برای حل این مشکل وجود دارد که از دقت در روایات، کیفیت زیارت جابر به دست می آید، و آن این است که روایات بیانگر زیارت جابر دو گونه است:
یکی زیارتی است که از طبری امامی در «بشارة المصطفی»[44] و سید بن طاووس در «مصباح الزائر»[45] و خوارزمی در «مقتل»[46] نقل کرده اند، و این همان زیارت جابر است به همراه عطیه که در روز ۲۰ صفر انجام شد، و در آن خبری از دیدار با اهل بیت نیست.
یک زیارت دیگر جابر همان است که سید بن طاووس در «ملهوف»[47] و ابن نما در «مثیر الاحزان»[48] نقل می کنند که آن جا جابر به کربلا آمده است و اهل بیت را هم دیده است، ولی تاریخ آن معلوم نیست و نامی از عطیه برده نشده است.
اگر همین دو روایت را کنار هم بگذاریم، یک مطلب به ذهن می رسد که چه لزومی دارد بگوییم جابر که به کربلا آمده، تنها به یک زیارت بسنده کرده باشد؟ در حد احتمال می توان گفت که با توجه به وجود خبر معتبر در مورد این که جابر بن عبدالله روز اربعین در کربلا بوده و موفق به زیارت شده و از آن به عنوان زیارت اوّل یاد می کنیم، وی سپس به کوفه بازمی گردد و در این زیارت هیچ گزارشی از دیدار او با حضرت سید الساجدین(ع) و کاروان حسینی نیست؛ بلکه در پایان زیارت به عطیه می گوید مرا سمت کوفه ببر. بسیار بعید است که در آن زیارت، اهل بیت(ع) به کربلا رسیده باشند و عطیه هیچ اشاره ای به آن نکند؛ نه در نقل بشارة المصطفی و نه در نقل خوارزمی و نه در نقل سید بن طاووس در «مصباح الزائر» هیچ اشاره ای به حضور اهل بیت نیست، اما در نقل دیگری که سید بن طاووس در «ملهوف» وابن نما در «مثیر الاحزان» دارد، دیدار جابر با اهل بیت(ع) را آوده اند و این که جابر و جماعتی از بنی هاشم پیش از اهل بیت(ع) در کربلا حاضر بودند؛ ولی در آن زیارت، نامی از عطیه نیست! ما این زیارت را زیارت دوم جابر می دانیم.
بنابراین، جابر پس از انجام زیارت اول به همراه عطیه به کوفه بازگشته و یک بار دیگر هم به زیارت سیدالشهدا(ع) موفق گردیده است که از آن به زیارت دوم جابر یاد می کنیم، و این همان زیارتی است که موفق به زیارت امام الساجدین(ع) و اهل بیت شده است.
کاروان حسینی چه زمانی به کربلا آمدند
در اینجا این سؤال مطرح می شود که بنابراین اهل بیت(ع) چه زمانی به کربلا رسیدند؟ اگر ملتزم شویم به قول شیخ مفید و شیخ طوسی که روز ۲۰ صفر اهل بیت از شام خارج شده باشند، ناگزیر باید از راه «برّ الشام» آمده باشند نه راه سلطانی؛ چون در مسیر رفت، برای یزید و نظام خون ریز اموی مهم بود که کاروان حسینی را از راه سلطانی حرکت دهنذ، چون در آن مسیر، شهرها و مراکز عمده چون تکریت، حلب و بعلبک و … بود که می توانستند از کاروان اسرا استفاده تبلیغاتی کنند؛ ولی پس از حضور اهل بیت در شام ورق علیه یزید برمی گردد و دیگر وجود اهل بیت در شام به نفع یزید و دستگاه اموی نبود؛ بلکه ضررشان بود؛ چون در زمان حضور اهل بیت در شام، با ایراد آن سخنان آتشین و خطبه های روشنگرانه حضرت امام سجاد(ع) و حضرت زینب÷ معادله دگرگون شد و یزید دستور داد تا خاندان امام حسین(ع) را از شام به سمت مدینه بیرون ببرند. کاروان اسرا از جنوب شام به سمت حجاز حرکت داده شدند. وقتی که به سه راهی رسیدند گفتند ما را به کربلا ببرید تا تجدید عهد کنیم. باتوجه به دستور یزید در خوش رفتاری با اسرا، دیگر مخالفتی با این خواسته نکردند و آنان را به کربلا بردند. بنابراین بین هفت تا ده روز از راه بادیة الشام طول می کشیده تا به کربلا برسند و می توانستند در آخر صفر یا ابتدای ربیع الاول در کربلا باشند، که این مصادف با زیارت دوم جابر است.
با این بیان، هم مسئله زیارت جابر در روز اربعین و هم کیفیت ملاقاتش با اهل بیت(ع) حل می شود و مشکل تاریخی مرتفع می گردد. مگر آن که کسی به نقل تاریخی شیخ مفید و شیخ طوسی ملتزم نشود و بگوید که نقل ایشان صرف نقل تاریخی است و الزامی به پذیرش آن نیست. اگر کسی به کلام آنها ملتزم نشود در این صورت لازم نیست بگوییم جابر دو بار زیارت کرده و با همان یک زیارت، مسئله حل می شود.
[1]
[1]. اینجانب درباره اربعین در سه مرحله کار کردم: یکی در ابتدای آغاز تألیف کتاب«مع الرکب الحسینی من المدینة إلی المدینة» بود که چندین بار در ایران و لبنان چاپ شده است. این مجموعه در شش جلد تألیف شده و هر مجلد را یک نفر نگاشته است. نگارش جلد ششم بر عهده اینجانب بود که به بررسی مقطع نهضت امام حسین× از زمان ورود کاروان حسینی از شام تا مدینه است و ازاینرو بحث اربعین نیز مطرح شد. هنگامی که وارد بحث شدم، دریافتم که این موضوع بسیار گسترده است. این مجموعه به زبان فارسی با عنوان «با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه» توسط آقای عبدالحسین بینش نیز ترجمه شده است. در مرحله بعد، برای دانشنامه امام حسین× اقدام به نگارش نوشتهای به زبان فارسی با عنوان «اربعین حسینی» نمودم که پس از بازنگری، به طور مستقل، در کتابی در حدود ۱۲۰ صفحه به چاپ رسید.در مرحله سوم، پس از بازنگری دوباره و با دقت بیشتر در کتاب «الایام الشامیّه من عمر الهضة الحسینیة» درج گردید که در واقع بازنگری همان جلد ششم «مع الرکب الحسینی» است که با انجام اصلاحات و اضافات در لبنان چاپ شد. از این رو کتاب «الایام الشامیه» از جهت اتقان مطلب و بازنگری مطالب، دقیقتر است و مطالبی افزون بر «الرکب الحسینی» دارد. بنابراین، در بحث اربعین سه مرحله تحقیق صورت گرفت .
[2]. شیخ مفید، مسار الشیعه (چاپ شده در المجموعة النفیسة) ص۴۶.
[3]. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص730.
[4]. علامه حلّی، منهاج الصلاح (بنا بر نقل لؤلؤ و مرجان)، ص147.
[5]. علامه حلی، العدد القویة، ص219؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص195.
[6]. المصباح، ص498.
[7]. بحار الانوار، ج 101، ص334.
[8]. شمسالدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج4، ص337.
[9]. همان، 336.
[10]. سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج4، ص330، ش2026.
[11]. همان.
[12]. سیر اعلام النبلاء، ج4، ص339 (چنانچه روایات او در جوامع روایی شیعه نیز شمارش شود، بر این آمار ذهبی افزوده میگردد).
[13]. سیر اعلام النبلاء، ج4، ص336.
[14]. سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعة، ج4، ص46.
[15]. ر.ک: شیخ عباس قمی سفینة البحار، ج2، ص205 «واژه عطا».
[16]. همان.
[17]. ر.ک: عمادالدین طبری، بشارة المصطفى،74.
[18]. موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین×، ج2، ص190.
[19]. ابنقتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، ج1، ص214.
[20]. ر.ک: مصباح الزائر،286.
[21]. ابننما حلی، مثیر الاحزان، ص107.
[22]. سید بن طاووس، اللهوف، ص225.
[23]. شیخ صدوق، امالی، ص232، ح243.
[24]. ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، ص ۴۲۲.
[25]. ابن عبدالبر قرطبی، التذکرة الخواص، ج2، ص668.
[26]. زکریا بن محمد قزوینی، عجائب المخلوقات وغرائب الموجودات، ص45.
[27]. شیخ بهائی، توضیح المقاصد، ص6.
[28]. محمد بن علی مناوی، فیض القدیر، ج ۱، ص ۲۰۵.
[29]. بحار الانوار، ج 101، ص334.
[30]. عبدالله بن محمد شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص70.
[31]. سید مؤمن بن حسن شبلنجی، نور الابصار، ص121.
[32]. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص589.
[33]. بحار الانوار، ج 101، ص334.
[34]. محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، ص144 به بعد.
[35]. شیخ عباس قمی، منتهى الآمال، ص524.
[36]. محمدابراهیم آیتی، بررسی تاریخی عاشورا، ص148.
[37]. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص30.
[38]. محمدرضا طبسی نجفی، مقتل الامام الحسین×، ص285 (نسخه خطی).
[39]. سید محمدعلی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اربعین اول، ص29.
[40]. اقبال الاعمال، ص589.
[41]. قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج3، ص269.
[42]. مسار الشیعة، ص46؛ مصباح المتهجد، ص730.
[43]. متأسفانه پس از چاپ کتاب اربعین حسینی، عدهای برخی مطالبش را حذف کردند و مقداری بر آن افزودند و به عنوان تحقیق پیرامون اربعین در برخی از مجلات منتسب به حوزه چاپ کردند، که خلاف امانتداری است.
[44]. بشارة المصطفى، ص74.
[45]. مصباح الزائر، ص286.
[46]. مقتل الحسین×، ج2، ص190.
[47]. اللهوف، ص225.
[48]. مثیر الاحزان، ص107.
نظر شما