موضوع : پژوهش | مقاله

حرکت فرهنگی و ادبی در کربلا

مجله  فرهنگ زیارت  تیرماه 1393 شماره 22 

از دیرباز شهر کربلا مرکز گسترش اندیشه و تمدن اسلامی بوده و نقش بسزایی در حفظ فرهنگ و ادبیات عربی و اسلامی داشته است. دانشمندان و ادیبان بزرگی نیز در این شهر ظهور کرده اند. شعر، داستان، نقد ادبی و. . . از مصادیق حرکت فرهنگی و ادبی در یک منطقه است که همه این موارد از گذشته تا امروز در کربلا رواج داشته است. این نوشتار در بازگویی ابعاد گوناگون حرکت فرهنگی و ادبی سال های دور و نزدیک کربلا از کتابخانه های بزرگ این شهر یاد کرده، سپس به آغاز حرکت شعری کربلا در قرن هفتم و روند آن تا دوران معاصر و محافل ادبی این شهر پرداخته و سه محفل ادبی معروف کربلا را معرفی کرده است. در ادامه به شکل گیری ادبیات داستانی در دهه 1930 و سیر تکاملی آن و نیز شکوفایی نقد ادبی در دهه 1910 اشاره کرده است. هنر نمایش نیز از دید نویسنده پنهان نمانده و اوج آن را دهه 1960 و 1970 بیان می کند. ترجمه از زبان های دیگر، مقاله نویسی و نشریات نیز از دیگر جلوه های فرهنگی معاصر است که در سایه پیشتازی صنعت چاپ و نشر کربلا در عراق، از رونق بسزایی برخوردار بوده است.
نویسنده : سیدسلمان هادی آل طعمه صفحه : 125
مترجم: حسین ریحانی

مقدمه
کربلا از گذشته دور مرکز گسترش فکر و تمدّن اسلامی بوده است. این شهر مقدّس سهم عمده ای در شکل گیری نهضتی ادَبی و حرکتی جدید فرهنگی در کشور عراق و حتّی دیگر کشورهای عربی داشته است. این سرزمین کمک بسیاری به پیشرفت آداب و فنون و رسم و عرفیات عرب نموده و از طرفی نقش بارزی در حفظ کیان ادبیات و زبان عربی ایفا کرده است.

طبقات دانشمندان و مفسّرین و حلقه های درسی و جَلسات دروس قرآن و حدیث و فقه و وجود کتابخانه های بزرگ و بازارهای کتاب به این تاریخِ سراسر پُرافتخار شهادت می دهد. هزاران کتاب و مقاله تألیف یا ترجمه شده، دلیل دیگری بر این مدّعاست. شیخ «عبدالمولی طُریحی» در شماره ای از مجلّه «المرشد» که در سال 1927 م در بغداد منتشر می شد، می نویسد: شهر مقدّس کربلا در دوره صفوی ها در قرن دهم قمری و پس از آن مشغول به یک نهضت ادَبی و کعبه آمال دانشمندان زبان و ادبیات عرب بوده و به همین جهت تعداد بسیاری از طالبان علم از هر کوی و برزن به سوی این شهر سرازیر شدند. از طرفی انتخاب کربلا جدا از علاقه ای که به علم وجود دارد، به خاطر انتساب این سرزمین به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و برای رسیدن به رحمت و رضوان پروردگار و تبرّک جستن به مرقد حسین بن علی (ع) است.

ادیب برجسته «شیخ محمدعلی یعقوبی» می نویسد: کربلای مقدّس مبدّل به یک دارالهجره برای جویندگان علوم و معارف دینی شده است. این شهر مجتهدین بزرگی همچون علّامه ابوالفتح سید نصرالله حائری فائزی به خود دیده است؛ صاحب کتاب «المواقف المشهوره» که در باب نادرشاه از نجف اشرف آن هم در معیت علما به نگارش درآمده است. . . من خود نیز سختی هایی در راه تحصیل علم در این شهر متحمّل شدم و لَختی از زمان را در این سرزمین گذرانده ام. [1]

از دیگر بزرگانِ این شهر می توان از «شیخ یوسف بحرانی» صاحب موسوعه فقهی حدیثی «حدائق» (م 1186 ق)، «آقا باقر حائری» ملقّب به «وحید» (م 1208 ق)، «سید علی طباطبائی» صاحب موسوعه فقهی «ریاض المسائل» (م 1231 ق)، «حمید بن زیاد نینوائی» در قرن سوم و «عمادالدّین بن حمزه» در قرن پنجم و «شیخ احمد بن فهد حلّی» در قرن نهم نام برد.

در طی قرون متمادی، آثار ادبی و رساله های علمی بسیاری به رشته تحریر درآمده و گنجینه ارزشمندی برای نسل های جدید بر جای مانده است. در نتیجه موسوعه ای غنی و مفید با فیوضاتی بی پایان در اختیار ما قرار گرفته که می تواند به پیشرفت و حرکت به سوی جلو و زندگی بهتر و روابط اجتماعی سالم تر کمک کند. بسیاری از نوشته ها نیز در حدّ دست نوشته و مخطوط باقی مانده و هنوز به زیور طبع آراسته نشده است و این نشان از یک نهضت علمی در دوره ای از زمان دارد. جهانگرد معروف «عباس مکی» می نویسد: «خزانه حرم امام حسین (ع) دارای کتاب ها و مخطوطاتی است که ارزش پولی آن قابل تخمین نیست». [2]

این نوشتار کوتاه به ابعاد گوناگون حرکت فرهنگی و ادبی سال های دور و نزدیک کربلا می پردازد. امید است که راهنمایی برای آینده و یادآوری باشد از کوشش گذشتگان در راه علم و فضیلت.

کتابخانه ها
جدا از کتابخانه معظم حرمین شریفین در کربلا و خزانه های این دو مکان مقدّس، کتابخانه های بزرگ دیگری نیز در این شهر وجود دارد: کتابخانه «سید نصرالله» که هزاران جلد کتاب نفیس را در خود دارد. نقل است زمانی که گذر «سید نصرالله حائری» به اصفهان افتاد، بیش از هزار جلد کتاب خریداری کرد که از جمله آنها موسوعه «بحارالانوار» علّامه محمدباقر مجلسی و کتاب «ریاض العلماء» نوشته «عبدالله افندی» بوده است.

کتابخانه «شیخ عبدالحسین کلیددار آل طعمه»، کتابخانه «سید کاظم رشتی»، کتابخانه «سید محمدباقر طباطبائی» و کتابخانه «شیخ زین العابدین حائری» از دیگر کتابخانه های کربلاست.

هرچند حوادث طبیعی و عوامل انسانی مثل جنگ ها و غارت ها به از بین رفتن بسیاری از تُراث گرانمایه منجر شد و مصنّفات بسیاری از بین رفت، اما همین مقدار باقی مانده، نتیجه تلاش بزرگان برای محافظت از آثار گذشتگان بوده است.

شعر
قرن هفتم
حرکت شعری در کربلا از ابتدای قرن هفتم قمری آغاز شد و این شهر را به مدرسه ای بزرگ مبدّل نمود که از ده ها شاعر از آن فارغ التحصیل شدند و توانستند تحوّلی در عالم شعر و شاعری ایجاد کنند. «سید فخّار بن معد موسوی» (م 630 ق) قصایدی در نهایت استحکام بنیان دارد.

قرن نهم
«شیخ ابراهیم کفعمی» (م 900 ق) شاعری عالم و دانشمند بود که ید طولایی نیز در سُرودن شعر داشت. او دارای چند دیوان چاپ شده می باشد.

قرن دهم
«سید حسین بن مُساعد موسوی» (م 917 ق) و «فضولی بغدادی» (م 962 ق) که دیوان شعری محتوی 465 بیت دارد. [3] نوه فضولی بغدادی یعنی «حمید اراسلی» دیوان پدربزرگش را در شهر باکو به چاپ رساند.

قرن دوازدهم
این قرن شاهد موج جدیدی از شعر و شاعری بود که تا پیش از آن سابقه نداشت. در اواسط این قرن اشعار «علّامه سید نصرالله فائزی حائری» در دیوانی مستقل به چاپ رسید. همین طور «سید حسن آل نصرالله» در سال 1956 م و شاگردش «سید حسین میررشید رضوی» (م 1170 ق) که به نحوی مدوّن اشعار استادش سید حسن بود، از ادیبان این دوره اند. «محمدجواد بن عواد بغدادی» و «محمد بن امیر الحاج» نیز از جمله ادیبان قرن دوازدهم هستند.

قرن سیزدهم
در این قرن، طیف وسیعی از شعرای برجسته ظهور کردند:

1- «ملّا عبدالجلیل حائری» (م 1241 ق) که در قصیده ای طولانی حادثه «مناخور»[4] را که در دوره ولایت داود پاشا اتفاق افتاد، توصیف می کند.

2- «حاج جواد بدکت اسدی» (م 1281 ق) که قصیده «غرّاء» او تا امروز به مانند جواهری، زینت بخش شعر عربی است. این شاعر بزرگ در حادثه «خمره بیگ» به سال 1333 ق در پی سوختگی در آتش از دنیا رفت. او در رثای اهل بیت (علیهم السلام) ملحمه [5] هائیه دارد.

3- «شیخ قاسم الهرّ» (م 1276 ق) شاعر بابصیرتی است که قصیده ای در ردّ قصیده «نعمان خیرالدّین آلوسی» مشهور به «ابوثناء آلوسی» در دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) سروده است که تاریخ سرایش آن دهم شوّال 1270 ق می باشد.

4- «حاج محمدعلی کمونه» (م 1282 ق) قصایدی در رثای حضرت حسین (ع) دارد و دیوان بزرگی به نام «اللّالی المکنونة فی مظنونات ابن کمونه)[6] دارد. او مجموعه شعر دیگری نیز داشته که در حادثه آتش سوزی از بین رفته است. امّا «محمدکاظم طریحی» با تلاش خود ابیاتی از آن مجموعه را در گوشه و کنار یافت و جمع آوری نمود و تا حدود زیادی توانست آن را احیا کند و به نام «دیوان ابن کمونه» در سال 1948 م به چاپ رساند. این آتش سوزی به تشویق یک معاند در کتابخانه «سید عبدالحسین کلیددار آل طعمه» به وجود آمد و در اثر آن، کتاب های بسیاری از بین رفت. [7]

5- «شیخ محسن ابوالحبّ کبیر» (م 1305 ق) قصایدی در رثای اهل بیت (علیهم السلام) دارد که با احساساتی پاک و در نهایت خلوص و صداقت سرده شده است؛ تا جایی که بخش هایی از آن را خطیبان و سخنوران، دهان به دهان نقل می کنند که امام حسین (ع) در روز عاشورا فرمود: انْ کانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یسْتَقِمْ الّا بِقَتْلِی فَیا سُیوفُ خُذِینی اگر دین محمّد (ص) استوار و درست نمی گردد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید. شیخ محسن از جمله شاعرانی است که به حاضرجوابی و بداهه گویی در شعر، شهره عام و خاص بود و این خصیصه او به روشنی در اشعارش هویداست.

قرن چهاردهم
این قرن بیش از پیش شاهد حضور شاعران و ادیبان برجسته بود:

1- «شیخ محمدحسن ابوالمحاسن» مشهورترین شاعر ملّی در عراق که یکی از پایه گزاران ثورة العشرین و وزیر معارف در دهه دوم قرن بیستم میلادی در عراق بود، او دیوانی دارد که شیخ محمدعلی یعقوبی در سال 1965 م آن را منتشر کرد. این ابومحاسن بود که ندای وحدت امّت عربی را بر پایه تفکر اسلامی و نه کمونیستی سر داد: لَیسَ العِراقُ بَموْطِنی هُوَ وَحْدَهُ فَبِلادُ قَوْمِی کلُّهُنَّ بِلادی فقط عراق، کشور من نیست؛ بلکه همه سرزمین های خویشاوندانم سرزمین من است.

2- «حاج عبدالمهدی آل حافظ» (م 1334 ق) که از کربلا به استانبول در ترکیه فرستاده شده بود، یکی دیگر از شعرای این قرن است. او زبان های تُرکی و فارسی و فرانسوی و کردی را به خوبی می دانست و این جدا از زبان مادری اش یعنی عربی بود. وی در یک دوبیتی چنین می سراید:

مُتِقَلِّدٌ من لَحْظِهِ سَیفاً                                            

یفُوقُ عَلی المُهَنَّدِ

ما مَرَّ الّا الجَمالُ یصِیحُ                                            

صَلِّ علی مُحَّمدِ

(ذوالفقار) شمشیری است که از ابتدای به دست گرفته شُدنش، از هر شمشیر هندی برتر است. (بر گردنِ کافران) گذر نمی کند، مگر این که فریاد می کشد: بر پیامبر درود بفرست.

3- «سید عبدالوهّاب آل وهّاب» (م 1322 ق) قصایدی دارد که شگفتی همگان را برانگیخته و در نهایت جذّابیت است. در یکی از غزل هایش چنان ذوق شعری اش را شکوفا می سازد که گوی سبقت را از دیگران می رباید. او در دوبیتی زیبایی چنین می سراید:

حَمَّلُونی مالَمْ أَطِقْ مِنْ هَوُاهُم                                

ما کفاهُم ما لَمْ اطِقْ حَمَّلُونی

کلَّفُونی کتْمَ الهَوی وَ لَعَمْری                                    

لَعَظیمٌ عَلَی ما کلَّفُونی

آنان مُحبَّتی را از من توقّع دارند که طاقتش را ندارم. آنان چیزی را از من می خواهند که کفایتشان کند، ولی من نمی توانم. از من می خواهند که عشق خود را پنهان کنم، ولی به جانم سوگند بزرگ و سخت است چیزی که آنان مرا بر آن تکلیف کرده اند.

4- «شیخ مُحسن ابوالحب صغیر» (م 1369 ق) که دیوانش در سال 1966 م منتشر شد، اشعارش منحصر به مناسبت ها بود. البته درباره شخصیت های علمی و سیاسی و ادبی برجسته هم مدایح و مراثی داشت و در این سروده ها آنان را با ظرافت خاصّی مورد توجّه قرار داده است. در بخش هایی از قطعات شعری او طبع بدیهه سرایی شاعر کاملًا هویداست و در برخی دیگر پیچیدگی های لطیف و شاعرانه ای به چشم می خورد، امّا همه حکایت از صدق گوینده آن در بیان احساسات دارد.

5- «شیخ عبدالحسین حویزی» شاگرد شاعر شهیر «کاظمی وزهاوی» در این قرن می زیسته و دو کتاب شعر به نام «جنگ رو در رو» و «دُرّ گران» در مدح اهل بیت (علیهم السلام) دارد.

6- «سید حسین علوی» (م 1364 ق) شهرت خوبی از خود به یادگار گذاشت. او دارای روحی بسیار لطیف و احساسی وطن دوستانه بود. هنگام افتتاح خزینه آبی که مردم کربلا را سیراب می کرد و بانی آن «سید مرتضی آل ضیاء» کلیددار حرم عباسی بود، چنین سرود: [8]

الماءُ عَذْبٌ کزُلالٍ مُقَطَّرُ                                            

المُرتِضی هذا وَ هذا الکوثَرُ                                        

این آب همچون آبِ مُقَطّر و تصفیه شده شیرین است. این مرتضاست (سید مرتضی) پس این آب (که او بانی اش است) آبِ کوثر است.

7- «شیخ محمد قزوینی» نیز از دیگر شاعران قرن چهاردهم قمری است. او دیوانی با عنوان «خوشی های زندگی» دارد. وی از معدود شاعرانی است که به طبیعت و زیبایی های آن و توصیف رودها و گل و باغ ها و بوستان ها اهمیت می داد و در این ارتباط شعرهای نیکویی هم دارد.

در همین قرن است که روزنامه «الغروب» (منتشره در 1936 م) نقش به سزایی در پیدایش فضایی ادبی در کربلای آن روزها داشت. انتشار جدیدترین سروده ها و مقالاتی که به نوبه نو شُدن ذائقه ادبای کربلا کمک بسیاری می کرد. مجلّه «الندوة» که در حدود سال 1940 م چاپ می شد، در رسیدن به این هدف، گام های مهمّی برداشت. این مجلّه را جمعیتی به همین نام، با هدایت تعدادی جوان نخبه منتشر می کردند و ایده مهّم ایشان، مقاومت در برابر اشغال گری انگلیس و مطالبه حقّ قانونی شان یعنی استقلال و آزادی از یوغ استعمار بود.

شعر در سال های 1950 تا 1960 میلادی
جوانان نخبه و موفّق، پرچم نوگرایی در شعر عربی را در این سال ها به دست گرفتند و آزاداندیشی را در قالبی نو و طرحی جدید به عرصه آوردند و شعر قدیمی و کلاسیک را به شعر «نو» مبدّل نمودند. در حقیقت، این سبک جدید شعری نشأت گرفته از زبان فارسی بود. این تغییر به ما می گوید که یک شاعر چقدر می تواند مُبدع و مبتکر باشد و در این بین چه پیشرفت های چشم گیری به دست می آید. برخی از برجسته ترین شعرای این دوران از این قرارند:

1- «دکتر صالح جواد آل طعمه» که دو دیوان داشت: یکی به نام «سایه ابرها» و دیگری به نام «بهارِ امسال» به ترتیب در سال 1950 و 1952 میلادی به چاپ رسید.

2- «دکتر ضیاءالدّین ابو الحبّ» که اشعارش را در روزنامه ها و مجلّات محلّی منتشر می کرد و پس از مدّتی در دو مجموعه شعر به نام «روشن تر از تاریکی» و «صداهای زندگی» به چاپ رسید.

3- «مهدی جاسم» شاعر گمنامی که سروده هایش را در روزنامه «نبأ» بغداد و مجله «عرفان» در لبنانی در معرض آرای عموم قرار می داد و مجموعه اشعارش در دو کتاب به نام «آتش» و «طبیعت» به زیور طبع آراسته شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

4- «فهمی خزرجی» روزنامه «قدوة» کربلا را تریبونی برای پخش جدیدترین سروده هایش برگزید.

5- «سید مرتضی وهّاب» شخصیت دیگری است که در تاریخ شعر تبحّر داشت و به مناسبت های ملّی و مذهبی شعر می گفت و سپس آنها را در چند مجموعه منتشر کرد.

6- «عبّاس ابوطوس» شاعری میهن دوست بود، امّا در عین حال در رثای امام حسین (ع) قصیده ای به نام «آن روزِ جاودانِ حسین» داشت که آن را در سال 1954 م سروده بود. مجموعه شعری او همچنان مخطوط ماند که از جمله آن دیوان شعر سیاسی به نام «هُدیر شلّال» و دیوان دیگری در مدح اهل بیت (علیهم السلام) به نام «سروده ممتاز» و دیوان های «آوازهای طبیعت» و «محراب» بود.

7- «دکتر زَکی صرّاف» غزل سرای متبحّر در فنون دیگر شعری ورود نکرد و یک مجموعه شعر به نام «شب های جوانی» دارد که در سال 1956 م به چاپ رسید. قصیده معروف «سرودهای زندگی» از اوست.

8- «علی محمّد حائری» شاعری است با آثاری بسیار و حافظه ای قوی. او دیوانی به نام «سروده هایی در نیمه شب شهرزاد» دارد که چندین سال پس از فوتش به چاپ رسید.

9- «ابراهیم حسین علوی» شاعری با مناعت طبع و عاطفه ای صادق بود. او به وسیله چاپ نوشته هایش، با روزنامه های عراق ارتباطی تنگاتنگ داشت.

10- «هادی شربتی» دارای ذهنی روشن و احساساتی پرشور بود. او در بیان مکنونات قلبی اش بسیار قدرتمند ظاهر می شد. سروده هایش در روزنامه ها و ماهنامه های کربلا پُرطرفدار بود.

11- «صدرالدّین حکیم شهرستانی» فقط اشعار مناسبتی و به روز داشت و در محافل و مجالس کربلا برای شعرخوانی دعوت می شد. مجلّه «الشرق» که رنگ و بوی دینی داشت در سال 1954 م بخشی از سروده های او را منتشر نمود.

12- «شاکر عبدالقادر» از جمله شاعران پُرکاری است که مجموعه هایی مانند «به صبح لبخند بزن» و «قدم ها» و «طِرمّاح بین کوفه و کربلا» را به چاپ رسانده است. او ابتدا به شیوه قدیمی شعر می سرود، امّا پس از چندی به سوی شعر نو رفت. از ویژگی های بارز این شاعر، نوگرایی و توجّه به نسل جوان بود.

شعر در سال های 1960 تا 1970 میلادی
شعرای دهه شصت به طور جدّی تر و وسیع تری وارد این وادی شدند و پاسخ های بهتری برای نیاز روحی- روانی روزگار خویش داشتند.

1- «محمدعلی خَتّاجی» از برجستگانِ شاعران این دهه شناخته می شود.

2- شاعر دیگر «عدنان حمدان» است. او با انتشار اشعارش در مجله «الحَرْف» و روزنامه «المجتمع» که در کربلا چاپ می شد، سهم بزرگی در پیشرفت شعر و ادبیات داشت. در جشن های محلّی از او دعوت می شد. نوآوری و خیال پردازی، از ویژگی های بارز شعر اوست.

3- «عدنان غازی غزالی» شاعر مشهوری است که مجموعه هایی چون «عبیر و زیتون» و «تابی برای عروسِ ماه» و «شیهه» و «بازگشت» از اوست. تخصّص او در شرح و بسط اسطوره ها و داستان های مرموز و معمّاگونه بود.

4- «عبدالجبّار عبدالحسین خِضْر» دارای یک مجموعه شعر به نام «شهرزاد، آخرین پناهنده» بود.

5- «باسم یوسف حمدانی» دو دیوان به نام «به دنبال سایه ها» و «یکه تاز سکوت» دارد. تمام تلاشش او این بود که بین روش قدیم و جدید شعری به نحوی جمع نماید.

6- «عبدالرّضا صَخْنی» با مجموعه شعر «یادها» و «کاظم ناصر سعدی» با مجموعه شعر «کلمات محبّت» نیز از جمله شاعران این دهه هستند. ویژگی مشترک و بارز این شاعران توانایی در به تصویر کشیدن صادقانه خیال است.

این جنبش ادبی به راه خود ادامه داد و دهه هفتاد و هشتاد و نَود نیز به همین سبک سپری شد. از جمله شاعران این دهه ها می توان به بارزترینِ آنها یعنی «رضا کاظم خفاجی» در مجموعه شعر» فاتح» و «علی فتال» در مجموعه شعر «اسب سوار» اشاره نمود. همانان که خود را وقف پیشرفت شعر کردند، همان ها در صفوف اوّل انقلاب ها مردم را به حضور جدّی و محکم تشویق می کردند. روزنامه های «العراق» و «الثّورة» و «الجمهوریة» و مجله «طلیعة» پناهگاهی برای شعر نوپای این سال ها شده بود. نویسنده ای به نام «غالب ناهی» نام همه این شاعران و ادیبان را در کتابی به نام «مطالعات ادبی» جمع آوری کرده است و البته در کنار معرفی این بزرگان، مطالبی نیز مربوط به قواعد لفظی و معنوی در ادبیات شعری آورده است.

دوره ده ساله دوّم قرن بیست ویکم شاعرانی به خود دیده که اشعاری به سبک جدید می سرایند. حرص و ولع این شاعران در به کار بستن صنایع گوناگون شعری، شامل محسّنات لفظی و معنوی، فهم برخی شعرها را سخت و برخی دیگر را شبیه به محال نموده است؛ هرچند شعرا همه در یک سطح و رتبه نبودند، امّا عیب بزرگ بیشتر آنان این بود که از متن زندگی مردم و تعمّق در امور اجتماعی به دور بودند. البته تفاوت در میزان این تعمّق نیز در آثار ایشان کاملًا مشهود است. آنان به شعر بیشتر نگاه تزئینی داشتند تا درمانی. در قدیم نیز میان طَوایف مختلف عرب رسم بر این بود که هر قبیله باید حداقل یک شاعر داشته باشد. روزگاری آمد که نه هر طایفه بزرگ، بلکه هر خانواده کوچکی مزین به وجود شاعری بود که در وصف خانواده اش و صفات بارزش می سرود و در باب بزرگواری و کرامت ایشان سخن سرایی می کرد و دیگران در مقابل برای خاندان خود می سرودند. برای نمونه: شاعرِ آل عوید «شیخ عمران» و شاعرِ آن حمیر «حاج مُحسن» و شاعرِ آل جشعم؛ «شیخ فُلَیح» و فرزندش شیخ محمّد و شاعرِ آل رشیدی «سید احمد» و شاعرِ آل وَهّاب «سید عبدالوهّاب» و شاعرِ آل سلالمه «شیخ علی ناصر» و شاعرِ آل حافظ حاج «عبدالمهدی» و شاعرِ آل هرّ «شیخ کاظم» بود.

اشعار در باب الفاظ نیز تفاوت هایی جدّی با هم دارند. در نرمی یا سختی الفاظ و چینش آنها در کنار یکدیگر یا مأنوس و غریب بودن الفاظ. حال این اشعار ممکن است از دو شاعر یا مربوط به یک شاعر باشد، امّا در چند دوره زمانی لحاظ شود؛ امّا این نکته قابل توجّه است که هر چه سنّ شاعر بیشتر می شود، شعرش از جهات گوناگون پخته تر می گردد؛ ولی در شعر جوان ترها شور جوانی موج می زند.

شعر ملّی
در شهر مقدس کربلا طیف وسیعی از ادبای عرب ظهور کردند که برای وطن و مردم خویش می سرودند؛ هرچند بسیاری از این اشعار در کوران حوادث از بین رفت و به جز اندکی از آن نمانده است و آن مقدار هم که مانده، سینه به سینه به ما سیده. جالب این است که از این اشعار، هم در جشن ها استفاده می شد و هم در سوگواری ها. من کمتر کتاب شعری به زبان عربی یافتم که در طلیعه اش چند بیتی از این اشعار ننوشته باشد؛ از جمله شاعران مردمی «جاسم کلکاوی» است که احساسات مردم دوستی و میهن دوستی در اشعارش موج می زند و در ضمن به تبیین امور اجتماعی و عاطفی نیز می پردازد. گاهی از جانب مردم سخن می گوید و گاهی از زبان دولت.

از زمره این شاعرانند: حسین کربلائی، کاظم منظور، عبود ابوجبال، شیخ عبدالکریم کربلائی (ابومحفوظ)، شیخ محمّد سراج، حاج کاظم سلامی، کاظم ابو زمزم، حاج یوسف کربلائی، عبدالامیر ترجمان.

ناقلین این اشعار نیز عبارتند از:

کاظم طیار، مهدی اموی سلالی، کاظم بناء خفاجی، احمد صالح سلامی و عزیز کلکاوی.

داستان
داستان گویی مانند شعر بازگوکننده پدیده های اجتماعی است و بیانگر اموری است که انسان از آن لذّت یا رنج می برد. هر قصّه ای هدفی دارد که قصّه گو سعی می کند به آن برسد. قصّه گو از فضاسازی برای تبیین حقایق زندگی بهره می برد.

از دهه چهل (1930 م به بعد) گروهی از ادیبان دست به قلم بُرده و برای اوّلین بار به قصّه نویسی و ادبیات داستانی پرداختند. «علی غالب خزرجی» یکی از افرادی است که داستان هایش را در مجلّات محلّی چاپ می کرد و پس از مدتی آنها را در مجموعه داستان هایش به نام «چراغ دو تاریکی» منتشر کرد. قصّه نویس دیگر «شکور اسدی» بود که مشارکتی فعّال در ستون داستان مجلّه «الرسالة» مصری و روزنامه «الهاتف» بغداد داشت.

در دهه پنجم (1950 م) موج جدیدی از داستان نویسی به راه افتاد. کتاب ها و نوشته جاتی عرضه شد تا ابعاد مختلف زندگی مردم، ازجمله بُعد سیاسی و اجتماعی روز را به تصویر بکشد. این برهه، دوران شکوفایی استعدادهای جوانان کربلا در داستان نویسی و قصه پردازی شناخته می شود. گروهی از نویسندگان، داستان های شان را در روزنامه ها و مجلّات عربی منتشر نمودند و تلخی ها و شیرینی های موجود در جامعه را این گونه منعکس می کردند. «فائق مجیل کمالی» اولین مجموعه داستانی اش را به نام «رنگ های زندگی» در این دوران منتشر کرد. داستان های این کتاب پیش از آن در روزنامه «قدوه» در کربلا به صورت چندقسمتی چاپ می شد. در نیمه دوم دهه پنجم، یک حرکت سریع و رو به جلو به وجود آمد و «شاکر محمدحسین سعید آل طعمه» مجموعه داستانی «نَفَس های تازه» را منتشر نمود. در دهه شصت (1960 م) جریان های سیاسی تأثیرگذار در روند و مضامین داستان نویسی کم نبود. جریان ها و جناح های سیاسی هر یک تلاش می کردند تا از این ابزار نیرومند به نفع خود بهره برداری کنند. جوانان به طور خاصّ وارد این وادی شدند و عرصه را برای کار و نوآوری آماده دیدند. البته این کار برای ایشان پردرآمد نیز بود.

«عبدالجبّار خضر» داستان نویس روزنامه «المجتمع» بود. «محمد نورعبّاس» و «یاس خضیر ربیعی» و «جاسم عاصی» از کسانی بودند که داستان های شان در مجلّات و روزنامه های عراقی چاپ می شد. این داستان ها برگرفته از رویدادهای تاریخی و کهن یا نشأت گرفته از حوادث روز جامعه، همراه با اندکی خیال پردازی بود. ویژگی داستان این است که خواننده را به متن جامعه می برد و او را با معضلات و مشکلات آشنا می کند. مردم با قصّه و قصّه گو انس می گیرند؛ چون زندگی آنان را روایت می کند و خود را به جای نقش های داستان می بینند و با آن همزادپنداری می کنند.

نقد
دهه بیست (1910 م به بعد) اوج شکوفایی و رونق بازار نقد و نقّادی بود. منتقد معروف کربلا «سید هبةالدّین حسینی» وزیر وقت معارف و فرهنگ و ارشاد عراق بود که مقالات نقّادانه اش بر کتاب ها در مجلّه «المرشد» در بغداد چاپ می شد.

«مشکور اسَدی» نیز نقّاد دیگری بود که مقالات انتقادی اش را در مجله «الغروب» و «الندوة» که هر دو در کربلا چاپ می شدند، منتشر می کرد. او همان زمان در مصر تحصیل می کرد. «دکتر صالح جواد آل طعمه» در ابتدای دهه پنجم (1940 م) علاوه بر فعالیت در حیطه شعر و نگارش کتاب، مقالاتی انتقادی داشت که در مجلّات «فکر»، «هاتف»، «فرهنگ»، «معلّم»، «ادیب» و «آداب» که همگی لبنانی بودند، به چاپ می رسید. «دکتر محمدجواد رضا» نیز متبحّر در عالم نقد و نقّادی بود. او چند مقاله شاخص در مجلّات «نبأ» و «الاستاذ» داشت. منتقد دیگر، «حسن عبدالامیر مهدی» بود که نقطه نظراتش در روزنامه «القدوه» در کربلا چاپ و منتشر می شد. همچنین «حسین جبوری» آرای نقّادانه اش نسبت به کتاب های جدیدالانتشار را در روزنامه و مجله «العربی» در کویت چاپ می کرد. در دهه شصت و هفتاد گروه دیگری از منتقدین پا به این عرصه گذاشتند. «رضا طیار»، «محمد نورعباس و شاکر بدری» و عده ای دیگر مقالات خود را در مجلّه «نمایش و سیما» و «افلام» و روزنامه «الجُمهوریة» به چاپ می رساندند.

تآتر و نمایش
نمایش، شخصیت پردازی یک داستان به صورت زنده است. «محمدعلی خفاجی» از جمله ادیبانی بود که در باب فیلم نامه نویسی نیز ورود کرده بود. «جوانان و سراب»، «اگر بُمب های ناپالم به سخن درآیند»، «دیشب نیامد، امشب من به سراغش می روم»، «مهریه ای که تعیین می کند»، «من و هوای تو پشت در» و «حُسین دوباره می آید» از جمله نوشته های او در عرصه نمایشنامه نویسی است.

جای جای کربلا و میادین شهر و مخصوصاً میدان های اطراف حرم امام حسین و ابالفضل العباس (علیهما السلام) مملو بود از خیمه هایی که برای اجرای نمایش زنده برپا شده است. کار نمایش از قرن چهارم قمری آغاز شد و به مرور به پیشرفت خود تا قرن حاضر ادامه داد و حتی به شکل شعبه شعبه و تخصّصی درآمد. به همین بهانه، موفقیت های چشم گیری در باب اندیشه ورزی، دیالوگ نویسی، بازیگری و کارگردانی به دست آمد و کارهای خوبی عرضه شد.

در نیمه قرن گذشته، حرکت هایی در این راستا صورت گرفت: 1- اشخاصی به طور تجربی کارشان این بود که به مجالس جشن و موالید دعوت می شدند و نمایش اجرا می کردند یا در کوچه و خیابان به اجرای نمایش می پرداختند؛ 2- تأسیس مدارس دولتی تخصّصی که دانش آموزان را به فنّ بازیگری سوق می داد.

در دهه سی و چهل میلادی (1930 م به بعد) نمایش های «قربانی حجاب» و «صلاح الدّین ایوبی» و «صحراء» و «عام الفیل» به روی صحنه رفت و بسیار شهرت یافت. «بدری حسّون فرید» تنها بازیگر زن در طول چند دهه بود. در دهه پنجاه نیز نمایش «بخیل» و «در راه تاج گذاری» و «تاجر تفنگ» و «پناهنده» به اجرا درآمد. در دهه شصت و هفتاد این فعالیت ها به اوج خود رسید. در این نمایش ها مسائل و موضوعات روز جامعه با توجّه به تاریخ گذشته مطرح می شد. روایات تاریخی بسیاری به این بهانه بازسازی شد که تأثیرات بس شگرفی داشت. برجسته ترین نمایش نامه نویسان و مترجمان نمایشنامه ها عبارت بودند از: «رضا مرتضی لطیف»، «عزیز صادق»، «حَسَن جلوخان»، «نعمت ابوسَبْع»، «عزّی وهّاب آل طعمه» و «محمدهادی سعید آل طعمه».

کتاب های نمایشی مهّمی نیز توسّط «باسم حمدانی» و «شاکر بدری» و «یاس ربیعی» به رشته تحریر درآمد.

ترجمه
در وادی ترجمه، گروهی از ادبای کربلا به شکل وسیعی وارد شدند و کتاب ها و مقالات بسیاری را از انگلیسی و فرانسوی و فارسی و روسی و اسپانیائی به عربی ترجمه شد. «دکتر عبدالجواد کلیددار آل طعمه» از سردمداران این وادی است. مقالاتی که او از فرانسوی ترجمه می کرد، در مجلّات «العرفان» لبنان و «الاعتدال» در نجف و «الاحرار» در بغداد (1933 م) منتشر می شد.

مترجم شهیر دیگر «صادق نشأت»، مانند «سید صالح شهرستانی» که نوشته هایش در «العرفان» به چاپ می رسید، متخصص در ترجمه فارسی به عربی بود. «سید مصطفی سَرخَدَقه» کتاب «مقدمّه ای بر تربیت» را از انگلیسی به عربی ترجمه و چاپ کرد که چندین مرتبه تجدید چاپ شد. این کتاب تا مدّت ها در دوره تربیت معلم برای معلمین دوره ابتدایی تدریس می شد. [9] او ترجمه های دیگر نیز دارد که چاپ نشد. همه آنها برگردان از انگلیسی است؛ مانند: «چرا اتم را می شکافیم»، «فروع یادگیری عمومی»، «چطور تفکر کنیم»، «بزرگان دنیا»، «آرای کونفوسیوس». «تقی مصعبی هندی» مترجم دیگری است که کتاب «نقشه های شهر کوفه» نوشته شرق شناس فرانسوی «ماسینیون» را ترجمه کرد و «احمد حامد صرّاف» کتاب «رباعیات خیام نیشابوری» را به عربی، البته به صورت نثر ترجمه کرد.

در دهه پنجاه قرن بیستم میلادی، گروه دیگری از اندیشمندان کربلا پس از بازگشت از دانشگاه های غرب و شرق، مقالات و کتاب های مختلفی را از زبان های زنده دنیا به عربی ترجمه کردند؛ برجستگانی مانند: «عبدالرّزاق جمیل صافی» مترجم کتاب «فرهنگ نامه سیاسی» از روسی به عربی و دکتر «جلیل ابوالحب» مترجم کتاب «چرا کندی؟» از انگلیسی به عربی و دکتر «صالح جواد آل طعمه» مترجم انبوهی از مقالات انگلیسی که در مجلّات «معلم جدید» و «هاتف» و «ادیب» و «آداب» و مجلّه «استشراق» که به اشراف وزارت فرهنگ و ارشاد در بغداد چاپ می شد.

بانوی مترجم «میسون ابوالحب» که مقالات فرانسوی را به عربی برمی گرداند و مجلّه «الجمهوریة» آنها را چاپ می کرد. «مهدی جاسم» که «رباعیات قدس نخعی» و «رباعیات خیام نیشابوری» را به عربی، البته به صورت شعر ترجمه کرد که این حاکی از تبحّر مهدی جاسم بود. رباعیات خیام، هم به نثر عربی ترجمه شده و هم به شعر، امّا ترجمه آن به شعر جای بیشتری میان مردم باز کرد و مردم استقبال بیشتری از آن کردند. شاعران دیگری نیز بودند که این قدرت را داشتند که اشعار فارسی را به شعر عربی برگردان کنند.

مقاله نویسی
نوشتن مقاله، بخش بزرگی از ساحت ادبیات را به خود اختصاص داده و طیف وسیعی از نویسندگان در کربلا در این زمینه به اوج نبوغ و شکوفایی رسیدند؛ به ویژه در قرن بیستم میلادی مجالی دست داد که تا پیش از آن سابقه نداشت. آنان در نگارش مقاله، به موضوعاتی همچون ادبیات و تاریخ و مسائل اجتماعی شاخص می پرداختند و با جرأت و حفظ امانت و اخلاص، منویات خود را بیان می کردند. نویسندگانی مانند: «هبةالدّین حسینی»، «صادق نشأت»، «صادق وکیل»، «تقی مصعبی» و «حسین خزرجی» از این قبیل هستند. گاهی نیز مقالات خالی از شیطنت های زیرکانه و طنز خوب و راه گشا نبود. چالش های پیش روی جامعه را بزرگ نمایی می کرد تا پیش چشم مسئولین مهم جلوه کند.

همین مقاله نویسی ها بود که راه را برای نگارش کتاب یا ترجمه متون یا فیلم نامه نویسی باز کرد. نگارش مقالات، آن هم در ساحتی وسیع هم برای نویسنده مقاله منافع مادّی و معنوی داشت و هم به طور مستقیم و غیرمستقیم منافعش متوجه مردم و جامعه می شد؛ فرهنگ عمومی را بالا می برد و مُعضلات جامعه را حلّ می کرد یا حدّاقل راه حل هایی ارائه می نمود.

صنعت چاپ و نشر
کربلا اولین شهری در عراق است که با چاپخانه و صنعت چاپ آشنا شد. تاریخ ورود چاپخانه به کربلا، به اواخر قرن سیزدهم قمری بازمی گردد. این شهر با انواع گوناگون چاپ نیز آشناست و از این شناخت در چاپ انواع کتاب و رساله و مجلّه و روزنامه بهره می برد. مهم ترین چاپخانه های قدیم و جدید در کربلا:

1- چاپخانه سنگی: اوّلین چاپخانه در عراق بود که ابتدا وارد کربلا شد (1273 ق).

2- چاپخانه حسینی: به مدیریت «محمود مظفّری» (1329 ق/ 1910 م).

3- چاپخانه جوانان: به مدیریت «عباس علوان صالح» (1354 ق/ 1935 م).

4- چاپخانه فرهنگ: به مدیریت «محسن عبدالرضا» (1360 ق/ 1941 م).

5- چاپخانه اهل بیت: به مدیریت «جاسم کلکاوی» (1375 ق/ 1956 م).

6- چاپخانه طف: به مدیریت «ابراهیم کتبی» (1375 ق/ 1956 م).

7- چاپخانه کربلا: به مدیریت «جواد کاظم موسوی» (1381 ق/ 1962 م).

8- چاپخانه تموز: به مدیریت «محسن معمار و عدنان دارمی» (1391 ق/ 1972 م).

9- چاپخانه شمسی: به مدیریت «مُنا فاضل» (1402 ق/ 1975 م).

10- چاپخانه رسول عربی: به مدیریت «عدنان دارمی» (1406 ق/ 1979 م).

روزنامه و مجلّه
انتشار روزنامه و شب نامه در کربلا از ابتدای حرکت ملّی در عراق آغاز شد و نقشی فعّال در خدمت به تراث علما داشت و زمینه آگاهی سیاسی را در مردم فراهم کرد. آرشیو روزنامه هم اکنون به عنوان ذخیره ای گران بها در خدمت تحلیل گران و تاریخ نگاران قرار دارد.

اسامی روزنامه ها و مجلّات کربلا:

1- اتّفاق: «میرزا علی شیرازی حائری» در سال (1916 م) آن را تأسیس کرد.

2- غروب: مجله سیاسی- اجتماعی، «عباس علوان صالح» در سال (1935 م).

3- ندوة: مجله ادبی- سیاسی، «محمدمهدی وهّاب آل طعمه» (1941 م).

4- اسبوع: مجله ادبی- اجتماعی، «عباس علوان صالح» در سال (1938 م).

5- مُنادِی: مجله سیاسی- عمومی، «عباس علوان صالح» در سال (1950 م).

6- قُدْوة: هفته نامه ادبی، «رحیم خضیر کیال» (1951- 1953 م).

7- رسالة الشرق: ماهنامه دینی، «سید صدرالدّین حکیم شهرستانی» (1953 م).

8- شعله أهالی: هفته نامه سیاسی، «عبدالصّاحب اشَیعر» (1960 م).

9- المجتمع: روزنامه سیاسی- اجتماعی «جاسم کلکاوی» (1963 م). این نشریه توقیف شد و دوباره در سال (1969 م) کار خویش را آغاز کرد.

10- اجوبة المسائل الدینیة، «سید عبدالرّضا شهرستانی» (1951 م تا 1971 م).

11- اقتصاد، توسط بازار و کسَبه کربلا چاپ و منتشر می شد (1960 م).

12- رائد، مجله تربیتی، توسط فرهنگیان و معلّمان کربلا چاپ و منتشر می شد (1968 م).

13- حَرْف، مجله ادبی، توسط مدیر امور تربیتی کربلا چاپ و منتشر می شد (1969 م).

14- صدای اسلام، مجله دینی- علمی که توسط جمعیت نهضت اسلامی و ریاست «شیخ عبداللطیف دارمی» از سال 1972 به مدّت هشت سال چاپ و منتشر می شد.

محافل ادبی
همیشه تشکل ها و جمعیت ها و به طور وسیع تر احزاب نقش به سزایی در پیشبُرد اهداف خویش داشته اند. در عالم ادبیات نیز تشکل ها چنین کارکردی دارند. تعداد تشکل های ادبی در کربلا به بیش از بیست می رسد. هر یک از این تشکل ها در زیرمجموعه خود دارای محافل و مجالس ادبی هستند. برپایی این مجالس مثل شب شعر و مانند آن، تاثیر به سزایی در پیشرفت روند ادبیات داشته و دارد. برخی از این محافل در اماکن عمومی مثل حرم های مطهّر و برخی به طور خصوصی تر در «دیوانیه» ها که مکانی شبیه سالن بود و برخی هم در خانه ها و حجره ها برگزار می شد.

دیوانیه های معروف کربلا عبارت بود از: دیوانیه آل رشیدی، دیوانیه آل ثابت، دیوانیه آل نقیب، دیوانیه سید عبدالوهّاب آل طعمه، دیوانیه سید احمد وهّاب، دیوانیه آل کمونه، دیوانیه آل جارالله، دیوانیه آل شهیب، دیوانیه بکتاشیه.

در این محافل، اهل فضل و ادب دور هم می نشینند و گفت وگو کرده و تبادل نظر می کنند. آثار مثبت این هم نشینی ها بر چهره و زبان تمامی شرکت کنندگان پیداست. در این تضارب آراء و افکار، مطالب جالب و نغز به وفور یافت می شود. حکایات و داستان ها و حتّی نکاتی در باب نعت و ضرب المثل های عربی و نقد و تاریخ ادب و سیره ادیبان و عجایب و غرایب و نوادر به گوش می خورد. در این بین، شعر جای خاصّ خود را دارد و بدیهه گویی های جالبی هم اتفاق می افتد. شخصیت آزاد شاعر و ظرفیت بالای حُضار، این اجازه را به او می دهد که با خاطری آسوده به بیان ما آنچه در فکر و قلبش دارد، بپردازد.

یکی از مهم ترین اهداف تشکیل این محافل، استحکام پایه های روابط اجتماعی میان آحاد مردم و عمق بخشیدن به آن است. این محافل از دیرباز در کربلا تشکیل می شد و فرصتی بود تا شاعران جدیدترین تراوشات ذهنی خود را عرضه کرده و آن را در معرض نقد قرار دهند. گاهی نیز گفت وگوهای ردّ و بدل می شد که بسیار جالب به نظر می رسید. حاضرجوابی ها در این بین اتفاقات جالبی را رقم زده است که به بیان چند نمونه از آن بسنده می کنیم:

1- روزی «شیخ صالح کواز حلّی» در محفل ادبی «حاج جواد بدکت اسدی» حاضر می شود. حاج جواد پسری داشت به نام «یاقوت» که در اثر غبار، چشمانش قرمز شده بود و ناله می کرد. شیخ صالح به بداهه می گوید:

أَلا انَّ یاقُوتاً یصَوِّتُ مُعْلناً                                          

عَذاةُ غَدَتْ عَیناه یاقُوتةً حَمْراء

بدان که یاقوت، خود با صدای بلند اعلان می کند که دو چشمش مُبدل به یک یاقوت سُرخ شده است.

حاج جواد بدکت نیز فوراً پاسخ داد:

وَقَدْ صَیرَ الرَّحْمانُ عَینَهُ هکذا                                    

لِأنّی اذا ادْعُوه ینْظُرُنی شَزَراً

به تحقیق، خداوند چشمانش را چنین قرار داده؛ چون وقتی صدایش می کنم، با تندی به من نگاه می کند.

2- «شیخ موسی اصغر» (م 1289 ق) شاعری مُسن، امّا با روحی جوان و شاداب، بیشتر سروده هایش دارای ظرافت خاصّی بود. در محفلی از علّامه «سید علی نقی طباطبائی» در ماه مبارک رمضان چنین پرسید:

مَسألةٌ اعْضَلَین حَلُّها                                              

وَانْتَ فیها سیدی اخْبَرُ!

رمضانُ شهرٌ جاءَنا مُسْرعاً                                        

یصُومُه المُفْلِسُ امْ یفْطُرُ؟

من در حلّ مسئله ای که شما در آن واردترید مانده ام! ماه رمضان به سرعت آمده، مُفلس و فقیر روزه بگیرد یا بخورد؟

«شیخ محسن خضری» که در آن مجلس حاضر بود، به نیابت از علّامه طباطبائی فوراً چنین به بداهه پاسخ داد:

رَمَضانُ شَهْرٌ واجِبَ صُوْمُهُ                                        

وَغَیرُ ذاتِ عُذْرٍ لایعْذَرُ

الصَّوْمُ امْساک وکفٌّ وَمَنْ                                          

افْلَسَ فِی احرازِه اجْدَر

رمضان ماهی است که روزه اش واجب است و غیر از کسی که عذر دارد معذور نیست. روزه همان امساک و دست نگه داشتن [و نخوردن ] است و کسی که ندارد که بخورد، پس به روزه گرفتن سزوارتر است.

3- شیخ کاظم هِرّ (م 1333 ق) زبانی لطیفه گو و حاضرجواب داشت. در بدیهه گویی سریع بود و نکته ای را از قلم نمی انداخت. در یکی از این محافل به دوستش لیث (به معنای شیر) که از او شکایتی داشت، چنین گفت:

أَتَتْنی رَعاک اللهُ مِنْک شکایةٌ                                    

لَقَدْ سَلَبَتْ صَبْری وَضاق لَها صَدْری

وَمِنْ عَجَبٍ وَالدَّهْرُ فیهِ عَجائِبُ شِکایةُ                        

«لَیث» الغابِ مِنْ سَطْوَة «الهِرَّ»                                

خدا تو را حفظ کند؛ جز شکایتت که به من رسید، طاقت از کف دادم و سینه ام تنگ شد. از طرفی عجیب است (که در روزگار عجایبی وجود دارد) که شیر از گربه ای شکوه کند! (با توجه به این که لقبش «هرّ» بود و این که در عربی به معنای گربه است).

4- در یکی از محافل ادبی که در صحن مطهر حرم حسینی برپا شد، شیخ مُحسن ابوالحُبّ و شیخ محمدحسن ابومحاسن و شیخ کاظم هرّ و تنی چند از بزرگان ادب و عموم مردم حضور داشتند. شیخ مُحسن برای این که نبض جلسه را در دست بگیرد، چنین گفت:

وَلَوْ باتَ مَنْ اهْواهُ وَسَ حَشاشَتی                              

لَقُلْتُ ادْنُ مِنّی أیما المتباعِدُ                                    

اگر کسی که او را دوست دارم، میان جگرم بیتوته کند، به او خواهم گفت: به من نزدیک شو ای کسی که دوری می کنی!

حاج عبدالمهدی حافظ که با عصایش بازی می کرد، بلافاصله چنین گفت:

وَلَوْ باتَ مَنْ اهْواهُ وَسْطَ حَشاشَتی                            

تَبَرَّج همّی وَانْجَلی ما اکابَدُ

ولَوْ حَلَّ فی عَینی و بین سَوادِها                              

لَقُلْتُ ادْنُ مِنّی ایما المتباعِدُ

اگر کسی که او را دوست دارم، میان جگرم اقامت کند، تمام غصه ام می رود و از بین می رود آنچه از آن رنج می برم، و اگر بیاید در چشمم و روی مرْدُمَک آن قرار بگیرد، به او خواهم گفت: به من نزدیک شو ای کسی که دوری می کنی.

در همین لحظه شیخ ابومحاسن که به این مناظره گوش می داد، به حاج عبدالمهدی و شیخ محسن رو کرد و گفت: زبان من در مقابل شما دو بزرگوار کم می آورد، ولی خوب، هر شاعری را ذوقی و هر سخن وَری را قریحه ای است. اگر اجازه بدهید، من هم دَلْو خود را بیاندازم (کنایه از این که شانس خود را امتحان کنم). حاج عبدالمهدی و شیخ محسن از او سپاس گذاری کرده و از او خواستند تا همگان را به فیض برساند. ابومحاسن نیز چنین گفت:  وَلَوْ باتَ مَنْ اهْواهُ وَسْطَ حَشاشَتی                        

وَقَلْبی مَنْ یشْفِی أنا واجدٌ

وَلَوْ مَزِحبَّ رُوحی وَروحی                                          

مُعانِقی لَقُلْتُ ادْنُ مِنّی ایما المتباعِدُ                        

اگر کسی را که دوست دارم، میان جگر و قلبم اقامت کند، دیگر چه کسی است که بخواهد مرا شفا دهد؟ و اگر قلبم با روحم مخلوط شود و من روحَم را در بغل بگیرم، خواهم گفت: به من نزدیک شو ای کسی که دوری می کنی!

این جا بود که صدای حاضران به احسنت گفتن و تشویق بلند شد. در این لحظه شیخ کاظم هرّ برخاست و گفت: من توان هماوردی با شما سه بزرگوار را ندارم، امّا دوست دارم با یک دو بیتی همنشین شما باشم و چنین گفت:

تَلُوبُ الرّوحُ مِنْ فِرقاک لَوْ باتَ                                    

انْقَطَعَ مِنْ کبِدی تَبینُ لَوْ باتَ

حَبِیبُ الرّوحِ بَسْطَ حَشای لَوْ باتَ                              

اقُولُ اقْرُبْ الی ایما المُتباعِدُ                                      

روحم از دوری تو آب می شود. چه خوب است که بمانی. رگ از جگرم جدا می شود، خوب است که بمانی. ای روح من که در میان مَنی! چه خوب است که بمانی. می گویم به من نزدیک شو که ای جانی که دوری می کنی!

درباره فریاد تشویق حاضران بلند شد. حاج عبدالمهدی به احترام شیخ بلند شد و گفت: هر چه ما رِشتیم، تو پنبه کردی و تمام بلاغت ما را از بین بُردی. تو معشوق را به مانند جانی و روحی در بدن عاشق فرض گرفتی.

5- حاج جواد، فرزند شیخ کاظم هرّ نیز مانند پدرش طبعی لطیف داشت و بسیار طنّاز بود. در یکی از این محافل ادبی، یک دوبیتی خطاب به حاضرانی که از خاندان نقیب بودند سرود که در این دوبیتی محترمانه اعتراض کرده بود که چرا او را به ولیمه عروسی خویش دعوت نکرده اند:

أَنَسِیتُم سادَی هِرَّکمْ                                              

عن طَبیخ دَسْمٍ فی الأَکل مُحمَّدُ

امْ عَلِمْتُم بِالَّذی قِیل بِنا                                          

عِنْدَ الأَکل فِی اللَّحْمِ الهرُّ یطْرَدُ                                  

ای سروران من! آیا «هرّ» خود را (اشاره به خود) فراموش کردید و او را به سفره چرب که همه از آن تعریف می کنند، دعوت نکردید؟! یا فکر کردید آنچه می گویند، دُرست است که به وقت خوردن گوشت باید «هرّ» یعنی گربه را دور کرد. (منظور شاعر این است که نکند چون من هم نامم «هرّ» است، به خوردن گوشت ولیمه دعوت نکردید).

6- «شیخ محمدعلی یعقوبی» در سفری به منطقه «جناجه» واقع در کشور هند، با شاعر معروف «وافی ابومحاسن کربلائی» وزیر معارف عراق همراه می شود. به میمنت حضور این دو شخصیت، یک محفل ادبی به همراه یک مهمان افطاری در اواخر ماه مبارک رمضان ترتیب داده می شود؛ امّا هر دو به دلیل مسافر بودن در حال افطار بوده و روزه نگرفته بودند. مجلس که آغاز شد و سُفره را پهن کردند، جوجه کباب شده ای در میان سفره گذاشتند. أبومحاسن به شوخی گفت:

انّ ابْنَ یعْقُوبَ امْسی                                              

مُرافِقی فِی جَناجِه

ما افْطَر الیوْمَ الّا                                                    

لِکلْی یلفَ الرَّجاجة                                                

جناب یعقوبی با من در جناجه هم سفر شد (از فعل «امْسی» استفاده شده تا دلالت داشته باشد که این همسفری مورد نظر قائل نبوده است)، امروز هم از صبح چیزی نخورد تا یکجا

جوجه کباب شده را بخورد.

أَبا مَحاسِنَ ما لی                                                  

سِواک فِی النّاسِ حاجَةٌ

قَد سَمْتُ مِنْک مُحباً                                              

یحْکی الهِلالُ انْبلاجَه

لِذلک افْطَرْتُ یوْمِی                                                

ما بَینَ اهْلِ جَناجَة

فَلا تَقُلْ عِفْتُ صَوْمِی                                              

لِکی یلفَّ الدَّجاجَةَ                                                  

ای ابومحاسن! من به غیر تو به هیچ کس نیاز ندارم (یعنی همین یک دوست کافیست نیاز به دشمن نیست). من قلب خود را از دوستی تو پُر کردم و این را هلال ماه با لبخند خود شاهد است و شهادت می دهد. به همین دلیل با تو همسفر شدم و روزه خود را شکستم تا میان اهل منطقه جناجه در کنار تو باشم. پس نگو که روزه خود را شکسته ای تا یکجا این جوجه کباب شده را بخوری.

اینجا بود که اهل مجلس به هر دو بزرگوار احسنت گفتند و از این گفت وگوی طنزآمیز تشکر کردند.

7- در دفتر کلیدداری حرم حضرت ابالفضل العباس (ع) محفلی ادبی برپا شد. «شیخ عبدالواحد انصاری» قاضی اسبق کربلا در حالی که میان دو سید، یعنی سید بدرالدین آل ضیاءالدّین کلیددار حرم و برادرش سید شمس الدین نشسته بود، علّامه «شیخ محمدعلی یعقوبی» وارد شد و خطاب به شیخ عبدالواحد گفت:

ابا عَلِی مُهْجَةُ النَفْسِ                                            

جَلَسْتَ بَینَ البَدْرِ وَالشَّمْسِ

هُمْ بَنُو الزَّهراء مَنْ ذَکرهم                                        

اصْبَح فِیه مِثْما امْسِ                                              

ای ابوعلی (کنیه شیخ عبدالواحد)! ای باعث خوشحالی روح و جان، میان ماه و خورشید (دو برادر سید) نشسته ای. اینان فرزندان حضرت فاطمه (س) هستند. کسی که از ایشان زیاد یاد کند، بالاخره مثل یکی از آنان می شود.

من نیز که در جلسه حاضر بودم، چنین اضافه کردم:

حَتَّی ابُومُوسی أَی قاصِدَاً                                        

مَجْلِسَ بَدْرِالدّینِ وَالشَّمْس

ابُوعَلِی زادَهُ بَهْجَةً                                                  

کأَنَّنا فِی مَحْفِلِ العُرْسِ

مَنْ مِنْکما ینْشِدُ أَسْماعَنا                                        

عَنْ سَحَر لَیلی وَهُوی قَیسِ                                    

حتی ابومُوسی (کنیه شیخ یعقوبی) آمده است به مجلس بدرالدین و شمس الدین و این باعث خوشحالی ابوعلی (کنیه شیخ عبدالواحد) شده؛ گویی ما در مجلس عروسی هستیم. هر یک از شما دو بزرگوار شعری بخواند، ما گوش خواهیم کرد؛ حتی اگر تا سحر طول بکشد و سحر شود و قیس (لقب گوینده شعر) خواب بماند.

معرفی سه محفل معروف شعر
1- محفل حسن عبدالأمیر
مجلسی بود که در «خان عائد» تشکیل می شد. این خان در بازاری موسوم به «علاوی» قرار داشت در اوایل دهه پنجاه (1950 م) تعدادی از نخبگان جوان، هدایت این محفل را بر عهده گرفتند؛ افرادی مانند: مهدی جاسم، محمد جواد رضا، صالح جواد آل طعمه، مشکور اسدی، زکی صرّاف اسدی، مرتضی وهّاب و عباس ابوطوس. من در عنفوان جوانی فرصتی یافتم تا چند باری در این جلسه حاضر شوم. شیخ محمدعلی یعقوبی هرگاه برای زیارت به کربلا می آمد، در این جلسه حاضر می شد.

«قاسم مُلّا» شاعر دیگری بود که در این محفل شرکت می کرد. او شاعری با طبع لطیف و احساسی پرشور بود. «محمدجواد غبان» مدیرمسئول مجله «الفکر» نیز از دیگر اهتمام کنندگان به این جلسه بود. مجلّه الفکر در بغداد چاپ می شد.

2- محفل سعادت
این محفل در سال 1941 م با تلاش شبانه روزی «سید سعید سید احمد زینی» تأسیس شد. محلّ آن مقابل باب الشهدای صحف مطهر امام حسین (ع) بود. گروهی از اهل علم و فضل به این جلسه می آمدند. «احمد حامد صرّاف»، حاکم محلّی کربلا و «طاهر قیسی» و مورخ شهیر مرحوم دکتر «عبدالجواد کلیددار» و «سید کاظم کمونه» و دکتر «مصطفی جواد» از حاضرین در این محفل باشکوه بودند. در این محفل، جدیدترین آثار شعری در باب تاریخ و مذهب و فرهنگ عرضه می گردید و گاهی نیز شعری از قدما خوانده می شد. گاهی نیز کتاب های جدیدالانتشار نقد می شد. ادیب لبنانی «محمد علی حومانی» و علامه «شیخ احمد حائری» در این محفل حاضر می شدند. «سید حسن امین» و استاد «نزار زَین» مدیر مسئول مجلّه «عرفان» نیز به این مجلس آمد و شد داشتند.

3- محفل اهل بیت (علیهم السلام)
این محفل توسّط حاج جاسم کلکاوی در سال (1956 م) تأسیس شد و محلّ آن در خیابان امام علی (ع) بود. حاج جاسم خود نویسنده ای زبردست و ماهر بود. ادبای کربلا مانند «سید مرتضی وهّاب» و «سید صادق آل طعمه» و «عباس علوان صالح» و «علی محمد حائری» و «عباس ابوطوس» از مشتریان پروپاقرص این محفل بودند. «دکتر علی وردی» از بغداد و «دکتر حسین علی محفوظ» از کاظمین و دکتر «کامل مصطفی شیبی» و «شیخ محمد علی یعقوبی» از نجف نیز در این محفل حاضر می شدند. میان صحبت های این بزرگان داستان های عجیب و خیال انگیزی را می شنیدیم. جالب این بود که در این محفل، آخرین حوادث کشورهای عربی نیز نقد و بررسی و تحلیل می شد. این محافل ادبی تا حدود زیادی توانست وقت جوانان را به خود اختصاص دهد و از انحراف و کج راهه رفتن ایشان جلوگیری کند و در ضمن، مطالب خوب و مفید نیز به آنان تعلیم دهد. علت دین داری بالا در میان جوانان کربلا و آمار پایین انحرافات، همین محافل و مجلس ادبی در این شهر مقدس بود و این می تواند ایده آفرین برای امروزِ ما باشد و این که در آن دوره، با همین مجالس سرگرم می شدند؛ امّا امروز باید با استفاده از فناوری نوین راهی را یافت تا بتوان جوانان را به کارهای مفید سرگرم نموده و از اقسام انحرافات نجاتشان داد؛ ان شاءالله.

پی نوشت:
[1] . بابلیات، ج 2، ص 2.

[2] . سید عباس مکى حسینى، نزهة الجلیس و منیة الأدیب الأنیس، ج 1، ص 131.

[3] . عباس عزاوى محامى، تاریخ عراق بین احتلالین، ج 4، ص 101.

[4] .« مناخور» مخفّف میرآخور، یعنى مسئول اصطبل اسب‏هاست.

[5] .« ملحمه»، قصیده‏اى است که در رثاى کسى گفته مى‏شود.

[6] . یعنى« درهاى پنهان در اندیشه کمونه».

[7] . تاریخ آداب زبان عربى، ج 4، ص 128.

[8] جمعى از نویسندگان، فرهنگ زیارت - فصلنامه فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، تاریخى، 25جلد، سازمان حج و زیارت، حوزه نمایندگى ولى فقیه در امور حج و زیارات - تهران - ایران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

نظر شما