تشیع بصره در قرون نخستین
مجله تاریخ اسلام هفتم مهر ماه سال 1381 شماره یازدهم
نویسنده : مصطفی سلطانی
منابع تاریخی بصره را شهری سنی و طرفدار عثمان معرفی کرده اند, در حالی که بصره قدیم فی الجمله شیعه عثمان بوده نه بالجمله. استعمال واژه شیعه علی(ع) در مقابل شیعه عثمان در محاورات مردم بصره و... گویای این مدعا است که شیعیان از آغاز در حیات سیاسی ـ مذهبی شهر تإثیر گذار بوده اند; از این رو باید پیشینه تشیع بصره را همگام با تولد شهر دانست, هر چند این گروه از جمله اقلیت های مذهبی شهر به شمار میآمدند. در قرن پنجم, تفکر شیعی در این شهر بسط و گسترش یافت و مذهب غالب شهر شد. مقاله حاضر به ارائه شواهدی در اثبات وجود تشیع در بصره در قرون نخستین می پردازد.
مقدمه
شیعه به معنای پیرو است که در ادبیات اسلامی بر پیروان علی(ع) و محبان آن حضرت اطلاق می شود, البته این واژه در قرون نخستین بر کسانی که به تقدم علی بن ابی طالب(ع) بر عثمان باور داشتند یا قائل به افضلیت علی(ع) بر خلفا بودند یا اطاعت و پیروی تام از ائمه می کردند نیز اطلاق می شد و گاه افرادی را شیعه می خواندند که جنبه لاهوتی به ائمه می دادند. مقاله حاضر در جستجوی شواهد و قرائنی است که نشان از وجود تشیع در بصره در قرن های اولیه اسلام (تا سال 400 ق) دارد. مورخین عموما این شهر را عثمانی می دانند اما شواهد و قرائن فراوانی نشان می دهد که در سده های نخست قمری شیعیانی در این شهر سکونت داشته اند. به نظر نگارنده, حکم به عثمانی مذهب بودن عموم ساکنان بصره می تواند ناشی از تإثیر عثمانی ها بر تاریخ نگاری باشد(2) چون می توان گفت آغاز و رشد شیعه امامی در بین قبائل عراق از نواحی بصره و کوفه و حله بوده است. در هر حال در بین قبایل مختلف گرایش به شیعه وجود داشته و عده زیادی از اهالی شهر دوستدار اهل بیت بوده اند. بصره امروز هم از جمله شهرهای شیعه نشین عراق می باشد, هر چند اقلیت های مذهبی دیگری نیز در این شهر زندگی می کنند; به هر حال درباره مذهب این شهر دو فرضیه قابل طرح و بررسی است:
در قرون نخستین این شهر عثمانی مذهب بوده و با امامت علی بن ابی طالب(ع) مخالفت می کرد.(3) اصمعی معتقد است ((البصره کلها عثمانیه)).(4) حماد بن ابی سلیمان نیز معتقد است این شهر عثمانی بوده است, او می گوید ((بصره قطعه ای از شام است که در میان ما فرود آمده است)).(5) ماسینیون می گوید ((بصره موطن اهل جماعت بود)).(6) حسین جعفری می گوید ((در بصره به طور کلی جو ضد تشیع حاکم بود)).(7) شارل پلا معتقد است تا زمان مرگ عثمان در بصره شیعه ای وجود نداشت.
با وجود حاکمیت حاکمان عثمانی این شهر نیز چون شهرهای دیگر شیعه داشته است.
مقاله حاضر قصد ندارد وجود عثمانی مذهبان را در بصره نفی کند, بلکه همگام با مورخین معتقد است مذهب غالب در بصره عثمانی گری بوده است, اما در پی آن است با غبار روبی از فرضیه دوم بدون نظر به گونه های مختلف تشیع شواهد و قرائنی را ارائه نماید که از وجود تشیع در این شهر حکایت دارد. پیشینه تحقیق
درباره این موضوع (تشیع بصره) کمتر کند و کاو شده و مطالبی هم که در منابع تاریخی آمده پراکنده و گاه مختصر است, البته کتاب هایی مستقل به این بحث پرداخته اند که شمارشان از انگشتان دست تجاوز نمی کند, از جمله:
شارل پلا صفحاتی از کتاب الجاحظ فی البصره و بغداد و سامرإ را به این مهم اختصاص داده است; کتاب پلا را دکتر ابراهیم الکیلانی به عربی ترجمه کرده و در سال 1406ق در بصره به زیور چاپ آراست. نوشتار دوم کتاب مختصر البصره فی نصره الامام الحسین(ع) است که نزار منصوری تإلیف کرده است. منصوری در کتاب خود, نیم نگاهی به تشیع بصره و نقش آن ها در قیام عاشورا و خونخواهی سالار شهیدان دارد. این کتاب نیز در سال 1421ق در قم به چاپ رسید. گفتنی است در بعضی منابع سخن از کتبی به میان آمده که از تشیع بصره بحث کرده اند که متإسفانه به دلایل مختلفی در دسترس ما نیستند. سابقه تاریخی شهر بصره قبل از اسلام
قبل از اسلام به آن منطقه الیصیر می گفتند. در زمان کلدانیان این شهر دارای نام هایی چون; تدمر و تروم و ترون بود. این نام ها برگرفته از زبان آرامی هاست که کلدانیان بر این شهر نهادند.(8) در عهد کورش, عجم به قصد نابودی دولت کلدانی به عراق حمله برد و با تصرف شهرهای عراق دولت کلدانی حاکم بر عراق فرو پاشید. عجم بعد از تسلط بر عراق نام جدید ((هستاباد اردشیر)) را بر این شهر نهاد. بعد از حمله عجم به عراق به دلیل نبود دولتی مستقل و تاخت و تاز فارس ها و دولت روم, خرابی کامل بر شهر استیلا یافت; از این رو نام این شهر را الموتکفه نهادند.
بصره بعد از اسلام
تاریخ تإسیس
در تاریخ تإسیس این شهر اختلاف نظر وجود دارد. عده ای بر این باورند بصره در سال چهاردهم قمری به دستور عمر و به وسیله عتبه بن غزوان ساخته شد.(9) گروه دیگری قائلند بصره در سال پانزدهم هجری قمری ساخته شد. در نظر عده ای از مورخان, این شهر در سال شانزدهم هجری قمری تإسیس شد.(10) برخی منابع گزارش از احداث بصره در سال هفدهم هجری قمری می دهند.(11) گروهی معتقدند بصره شش ماه قبل از کوفه تإسیس شد,(12) نیز گفته اند کوفه در سال هفدهم یا هجدهم هجری قمری تإسیس شد.
نتیجه این که در بین منابع تاریخی, اجماع و اتفاقی درباره تإسیس این شهر وجود ندارد, اما می توان گفت این شهر بین سال های چهاردهم تا هجدهم بنا شده است. بصره قدیم (تا قرن چهارم قمری)
این عنوان در جغرافیای عراق بر بصره از زمان تإسیس تا اواخر قرن چهارم اطلاق می شود. مراد از آن شهری است که در سال شانزدهم هجری قمری به دستور عمر و به وسیله عتبه بن غزوان ساخته شد که بر اساس آمار ارائه شده از سوی امویان حدود سی و پنج هزار نفر در آن زندگی می کردند. بر پایه همین گزارش بافت جمعیتی شهر قدیم بصره عبارت بود از مسیحیانی که حدود شش هزار نفر بودند و فارس ها که آن ها نیز حدود شش هزار نفر از جمعیت شهر را تشکیل می دادند, بقیه جمعیت بصره قدیم متشکل از اعرابی بود که عده کثیری از آن ها عثمانی مذهب بودند, هر چند عده قلیلی از شیعه مذهبان و نژاد ترک نیز در بافت جمعیتی بصره وجود داشته اند.
بصره شناسان معتقدند روستای الزبیر کنونی نشانه ای از بصره قدیم است. این شهر به دلایل مختلفی چون حمله تاتار و مغول. .. و اعراب بادیه نشین و آتش سوزیها(13) و امراض و بیماریهایی چون طاعون و... کاملا از بین رفته است. از شهر قدیم بصره آثاری چون مسجد علی(ع) و قبر طلحه و زبیر و ابن سیرین و حسن بصری باقی مانده است.(14) بصره جدید (از قرن چهارم به بعد)
از قرن چهار قمری به بعد مراد از شهر بصره در جغرافیای عراق شهری است که در دوره ((شیخ عبدالسلام عباسی)) که به ((آل باش اعیان العباسی))مشهور بوده است تإسیس شد. این شهر در هفت مایلی شرق بصره قدیم در حوالی ابله باستانی بنیاد نهاده شد. مورخین بنای بصره امروزی را در سال 375ق می دانند که در آغاز بصیره (بصره کوچک) نامیده می شد. این شهر کم کم توسعه یافت و به شهر بزرگی تبدیل شد که امروزه به بصره مشهور شده است.(15) بافت جمعیتی شهر (بصره قدیم)
جمعیت بصره از پنج قبیله مهم تشکیل می شد که عبارتند از:
بکر بن وائل که در مرکز و بخش شرقی بصره و در دو محل البطنیه و الزابوقه زندگی می کردند.
قبیله عبدالقیس, که در شرق و شمال در محلی در نزدیکی البورت سکونت داشتند وعده کثیری از آن ها شیعه بودند.
بنی تمیم, که در غرب و جنوب غربی این شهر و در منطقه ای از مربد تا جامع زندگی می کردند.
قبیله ازد, که در شمال غربی و در منطقه حدان و هداد زندگی می کردند.
اهل العالیه, که افراد آن متشکل از قبائل بنی قیس و قریش و کنانه و بجیله و خثعم و مزینه و اسد بودند که در بخش مرکزی شهر و در بین الجامع و البطنیه زندگی می کردند.(16)
ماسینیون معتقد است تمام افراد قبیله بکر و عبدالقیس شیعه بودند, اما اکثر طوائف تمیم ضد تشیع بودند به جز طائفه ای از بنی سعد که متمایل به تشیع بودند; در دیدگاه وی به جز موالی از طائفه بنی اسد همه آن ها ضد تشیع بودند.
شواهد تاریخی وجود تشیع در بصره
نشانه های وجود تشیع در نیمه اول قرن نخست
ادله قاطعی در نیمه اول قرن اول قمری بر تشیع بصره وجود ندارد, ولی بعضی از شواهد نشان از ظهور و بروز گرایش به تشیع است. زمان عثمان در وقت جمعآوری قرآن و یکی کردن نسخ آن بعضی از شیعیان کوفه و بصره بر عثمان خرده گرفتند که چرا نسخه قرآن عثمانی با نسخه ای که به خط علی است تفاوت دارد.(17) این اعتراض و توجه به قرآن امیرمومنان(ع) می تواند علامتی بر وجود علویان (در مقابل عثمانیان) در بصره باشد.
مورخان نقل می کنند در سال 35ق مالک بن حارث نخعی و مالک اشتر با دویست نفر از اهالی کوفه و حکیم بن جبله عبدی با صد نفر از اهل بصره و عبدالرحمن بن عدیس بلوی با سیصد نفر از مصر برای اعتراض به عملکرد عثمان و حکام او به طرف مدینه حرکت کردند و در محلی به نام ذی خشب مستقر شدند;(18) در نهایت این حرکت به قتل عثمان انجامید. نتیجه این که شرکت صد نفر از اهالی بصره در این اعتراض و محاصره خانه عثمان و قتل وی می تواند نشانه ای از وجود تشیع در این شهر باشد.
وقتی عثمان از ورود شورشیان به ذی خشب آگاه می شود علی(ع) را به نزد آن ها می فرستد و شورشیان با وساطت حضرت منصرف می شوند و به بلاد خویش برمی گردند. پذیرش وساطت علی(ع) از سوی شورشیان موید تمایل آن ها به علی و تشیع است.(19)
مورخان می نویسند زمانی که عایشه آهنگ بصره نمود دعوتنامه ای برای قبیله بنی سعد فرستاد و آن ها را به همکاری و شرکت در جنگ جمل دعوت نمود, اما قبیله بنی سعد از یاری عایشه خودداری کردند و به منطقه الحلجا که در دو فرسخی بصره بود کوچیدند. مهم تر این که احنف بن قیس نامه ای به این مضمون برای علی(ع) نوشت: یا امیرالمومنین قبیله ما آماده یاری رساندن به شما هستند, اگر اجازه دهی با صد سوار به سوی شما آییم و اگر اجازه ندهی ما (بنی سعد) وارد معرکه جمل نمی شویم. در نهایت آن ها به دستور علی(ع) در جنگ شرکت نکردند, زیرا علی(ع) به آن ها گفت: مصلحت در این است که شما در جنگ شرکت نکنید.(20) برخورد بنی سعد با عایشه و ارسال نامه به علی(ع) نشان از وجود شیعه در این شهر دارد, در حالی که خیلی از قبایل بصره به عایشه پیوستند و خلیفه زمان خویش را تنها گذاشتند. این عکس العمل بنی سعد را اگر به حب تعبیر نکنیم نشان از این واقعیت است که از علی(ع) بغض نداشته اند.
از جمله شواهد تشیع بصره تا واقعه جمل (36یا 35ق) گزارش ابوعمر است, مبنی بر این که وقتی طلحه و زبیر به بصره نزدیک شدند عثمان بن حنیف با استعداد هفتصد نفر که عمدتا از قبیله ربیعه بودند سپاهی تشکیل داد و حکیم بن جبله العبدی و بکر بن وائل را به فرماندهی انتخاب کرد و به سوی آن ها گسیل داشت. این لشکر در الزابوقه با سپاه عایشه برخورد کردند. بین دو جبهه جنگی سخت شعله ور شد. معروف است در آن معرکه حکیم بن جبله می گفت: اللهم اشهد, اللهم اشهد. او می گفت در جنگ با طلحه و زبیر هیچ شک و تردیدی ندارم, هر کس در ستیز با این دو مردد است برگردد.(21) بر اساس این گزارش شیعیانی قبل از جنگ جمل در بصره زندگی می کردند و از نماینده علی(ع) نیز اطاعت می کردند.
نشانه دیگر پیروی بصریها از علی(ع) روایاتی می باشد که حاکی از وجود تصوری کلی از واژه دین علی در مقابل واژه دین عثمان است, از جمله این روایات داستان اسارت عمرو بن یثربی ضبی است. گفته شده که در جنگ جمل یکی از یاران عایشه به نام عمرو بن یثربی ضبی اسیر سپاهیان علی(ع) شد. او سه نفر از مردان جنگجوی علی(ع) را به شهادت رسانده بود. وی هنگام اسارت شعری به این مضمون سرود که من بر دین عثمانی هستم. علی(ع) دستور قتل او را صادر نمود. وقتی از علت حکم پرسیدند. حضرت علی(ع) فرمود: او می گوید سه نفر از پیروان دین علی را کشته است.
عبدالوهاب الخیرو در این زمینه می گوید: بعد از سقیفه علی(ع) یاران و پیروانی در بصره داشت که بعد از قتل عثمان و بیعت مهاجر و انصار با علی(ع) به شیعه علی(ع) مشهور شدند.(22) شارل پلا هم می گوید: قبل از مرگ عثمان عده ای از قبیله بکر بن وائل و الزط وسیابجه و بنی عبدالقیس در صف یاران و انصار علی(ع) بودند که بعد از جنگ جمل با علی(ع) بیعت کردند.(23)
گفته می شود بعد از شکست مصر, عمرو بن حمق , حجر بن عدی, حبه بن جوین عرنی بجلی, حارث بن اعور همدانی و عبدالله بن سبإ همدانی نزد علی(ع) آمدند و نظرش را درباره ابوبکر و عمر و... پرسیدند. علی(ع) جوابیه ای برای آن ها نوشت. در بخشی از جوابیه آمده است... شنیدم آن ها به مکه رفتند و با سپاهی که یک یک آن ها با من بیعت کرده بودند آهنگ بصره کردند, این دو بر نماینده من و نگهبانان بیت المال تعرض کردند و بر مردم شهری که همه در بیعت من بوده اند تاختند... آن ها به شیعیان من هجوم آوردند و شیعیان مرا زیر شکنجه و حبس و تبعید قرار دادند و عده ای از آن ها را به شهادت رساندند... ;(24) لفظ شیعه در کلام حضرت می تواند نشانی از تشیع در بصره باشد.
در جنگ جمل عده ای مإمور پی کردن شتر عایشه شدند, از جمله عدی بن حاتم الطائی, ابوظریف, مالک اشتر, عمار بن یاسر, المثنی بن مخرمه العبدی. به نظر بلاذری مثنی ابن مخرمه از شیعیان بصره بوده است.(25) همچنین گفته می شود رزمنده ای که به دستور علی(ع) با شمشیرش پای شتر عایشه را قطع کرد اعین بن ناحیه تمیمی دارمی بود, وی از شیعیان بصره و از طایفه شاعر مشهور بصری فرزدق بوده است و هم اکنون قبر وی در بصره زیارتگاه شیعیان است.(26) شیعیان بصره و جنگ صفین
شرکت شیعیان بصره در پیکار صفین خود نشانی از وجود تشیع در این شهر است.(27) بنابه نقل مجلسی(ره) وقتی علی(ع) از بصره به سوی کوفه حرکت کرد عده ای از بزرگان بصره, چون احنف بن قیس و جاریه بن قدامه و حارث بن زید و زید بن جبله و اعین بن ضبیعه با عده زیادی از اشراف بنی تمیم همراه علی(ع) بودند; به گزارش وی احنف بن قیس خطاب به علی(ع) گفت: ای امیرالمومنین اگر بنی سعد در جنگ جمل شما را یاری نکردند با دشمن شما نیز همراه نبودند... ای امیرالمومنین بستگان ما در بصره زندگی می کنند, اگر ما را به سوی آن ها بفرستی عده زیادی از آن ها همگام با ما به یاری تو خواهند پرداخت و کوتاهی گذشته را جبران خواهند کرد. همو می افزاید وقتی سخن احنف به پایان رسید علی(ع) به احنف بن قیس فرمود: نامه ای برای قوم خود بنویس و آن ها را به قیام علیه معاویه دعوت کن. او نیز به دستور امیرالمومنین(ع) عمل نمود و فردی به نام حارث نامه احنف را به بستگان بصری وی رساند. گفته می شود وقتی نامه احنف به بستگانش رسید اکثر اهالی بصره به قصد یاری علی(ع) به کوفه آمدند.(28) علاوه بر نامه احنف بن قیس, نامه علی(ع) به ابن عباس (فرماندار بصره) شاهد گویایی بر وجود تشیع در بصره قبل از جریان صفین است; بنا به گزارش اسکافی وقتی علی(ع) مصمم بر جنگ با ناکثین شد نامه ای به فرماندار شیعی بصره (عبدالله بن عباس) نوشت واز او خواست فردی را جانشین خود نماید و به حضرت ملحق شود تا با هم به جنگ معاویه بروند. این نامه بیانگر وجود حکومت شیعی در بصره است و نشان از وجود شیعیان در این شهر دارد, چون فرد شیعی باید به جای ابن عباس معرفی شود تا نماینده علی(ع) در بصره شود. همچنین گزارش می شود در صفین مضریان از کوفه و بصره در میانه و قلب لشکر علی(ع) می جنگیدند و احنف بن قیس فرماندهی تمیمیان بصره را به عهده داشت. حضین بن منذر فرمانده بکریان و جاریه بن قدامه سعدی فرمانده بنی رباب و اعین بن ضبیعه فرماندهی بنی حنظله بصره را به عهده داشتند. اسکافی در ادامه گزارش می گوید خالد بن معمر فرماندهی زهل بصره و حریث بن جابر حنفی فرماندهی لهازم بصره و عمروبن حنظله فرمانده عبد قیس بصره و حارث بن نوفل هاشمی فرماندهی قریش بصره و قبیصه بن شداد هلالی فرماندهی بنی قیس بصره را به عهده داشتند. علامه مجلسی هم از شرکت قبیله ربیعه در جنگ صفین خبر می دهد. وی از بسیاری بزرگان چون خالد بن العمر الذهلی, علی بن بکر بن وائل, عمرو بن مرجوم العبدی از عبدالقیس, صبره بن شیبان الازدی(29) و شریک بن الاعور الحارثی از اهل العالیه وا حنف بن قیس و...(30) نام می برد.
هاشم عثمان از ((الهدایه الکبری)) نوشته ابن حمدان خصیبی نقل می کند: وقتی جنگ بین علی(ع) و معاویه به پایان رسید علی(ع) دستور داد تا اهالی عراقین (کوفه و بصره) دست از جنگ بردارند, علی(ع) به رزمندگان خطاب کرد ((...انکم معاشر شیعتنا طالبتمونا بالمراجعه عن قتال معاویه والهدنه)). گفته شده وقتی پیام علی(ع) به رزمندگان رسید حدود سه هزار نفر رزمنده شیعی ـ که همه آن ها اهل کوفه و بصره بودند ـ دست از جنگ کشیدند و در نزد امیرالمومنین اجتماع کردند.(31)
شیعیان بصره و امام حسن(ع)
صلح امام حسن(ع) و بازتاب آن نیز از وجود شیعیان در بصره خبر می دهد. سلیمان بن صرد بعد از صلح امام حسن(ع), خدمت امام رسید و گفت: صلح شما باعث تعجب ما شد, چرا که چهل هزار جنگجو از اهل کوفه و جمعی از شیعیان بصره با تو بودند.(32) استعمال لفظ شیعه در این گفتگو دال بر وجود شیعیانی در بصره است.
گفتگوی عمرو بن عاص با معاویه بن ابوسفیان شاهد دیگری بر وجود تشیع در بصره است; علامه مجلسی نقل می کند در زمان امام حسن(ع) احنف بن قیس و صعصعه بن صوحان به نمایندگی از مردم بصره نزد معاویه رفتند, عمروعاص به معاویه گفت: این دو نفر از شیعیان علی(ع) هستند و علی را در جنگ جمل و صفین یاری کردند.(33)
در نقل دیگری آمده است مغیره تصمیم داشت با لشکری بر خوارج بتازد, فردی از یاران وی گفت: افراد این لشکر را از شیعیان انتخاب کن. او با استعداد حدود سه هزار نفر که همه از شیعیان بصره بودند به جنگ خوارج رفت.(34) به بیان ((مادلونگ)) وقتی بصریان ماجرای صلح امام حسن(ع) را شنیدند و از رفتار معاویه در کوفه آگاه شدند خلافت معاویه را نپذیرفتند و دست به قیام و انقلاب زدند.
از سوی دیگر ابن قتیبه گزارش می دهد بعد از صلح امام حسن(ع) عده قلیلی از شیعیان شهرهای مدینه و مکه و یمن و بصره صلح را نپذیرفتند و نزد محمدبن حنفیه رفتند و با او دست بیعت دادند و زکات مال خود را به او می پرداختند, وی نیز برای شهرهای مختلف نماینده تعیین کرد; از این رو شیعیان شهرهای مذکور نظام اموی را تحمل نکردند و علیه آنان دست به قیام زدند.(35) شیعیان بصره مرتبا از اطاعت امویان سرباز زدند تا این که در سال 45ق زیاد بن ابیه والی بصره شد و کشتار فجیعی بین شیعیان به راه انداخت و مجددا بصره را به حکومت امویان برگردانید. (36) آنچه ذکر شد اگرچه ادله قاطعی بر وجود تشیع در بصره نیست, اما می تواند نشانه ای از آن باشد.
شیعیان بصره و امام حسین(ع)
هر چند در زمان قیام سالار شهیدان حاکمان بصره راه های خروجی شهر را به شدت تحت کنترل قرار دادند و از خروج بصریان ممانعت می کردند,(37) اما منابع تاریخی بیان از آن دارند که هوشیاری و بیداری تشیع از دوره امامت امام حسن(ع) تا دوره ولایت و امامت امام حسین(ع) همچنان ادامه یافت و عده کثیری از شیعیان بصره در واقعه طف به یاری سالار شهیدان شتافتند. گفته شد وقتی کوفیان سالار شهیدان را به کوفه دعوت کردند حضرت در روز ترویه سال 60ق رهسپار عراق شد, در حالی که عده ای از اهالی مکه و حجاز و جمعی از اهالی بصره سالار شهیدان را همراهی می کردند.(38) بصریهایی که حضرت را همراهی می کردند در مکه به او ملحق شدند که یزید بن بثیط و فرزندان عبدالله و... از آن جمله اند.
در تاریخ آمده, سالار شهیدان نامه ای خطاب به بزرگان شیعه بصره نوشت و آن ها را به اطاعت و یاری خود دعوت کرد, رجال و بزرگانی چون مالک بن مسمع البکری, احنف بن قیس, منذر بن الجارود و... مخاطب نامه بوده اند. وقتی نامه امام حسین(ع) به اهالی بصره رسید یزید بن مسعود عده ای از قبایل مختلف را ـ که از بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد... و بنی عامر بودند ـ جمع نمود و نامه سالار شهیدان را برای آن ها قرائت کرد و سپس برای آن ها سخن گفت.
وی ضمن سخنانی معاویه و حسین(ع) را معرفی کرد و مردم را به یاری حسین(ع) تشویق نمود. بنابر نقل مورخان, اهالی بصره دعوت سالار شهیدان را پذیرفتند و یزید بن مسعود طی نامه ای ـ که حجاج بن بدر السعدی آن را خدمت امام برد ـ خبر قبول ولایت سالار شهیدان از جانب بصریها را به امام رساند.(39) ما برای جلوه بهتر بحث به مطالبی چند اشاره می نمائیم: شهدای شیعی بصره در واقعه کربلا
ادهم بن امیه العبدی البصری, او از جمله صحابیانی بود که در مکه به سالار شهیدان پیوست.(40)
حجاج بن بدر التمیمی السعدی البصری.(41)
سیف بن مالک العبدی البصری.(42)
سالم مولی عامربن مسلم البصری العبدی.(43)
عامربن مسلم بن حسان بن شریح العبدی البصری.(44)
عبدالله بن یزید بن ثبیط العبدی البصری.(45)
الهفهاف بن المهند الراسبی البصری.(46)
یزیدبن ثبیط العبدی بن عبدالقیس البصری.(47) راویان شیعی بصره و امام حسین(ع)
بصره از جمله شهرهای مهم عراق و عدل کوفه بود. در این شهر راویان شیعی فراوانی به سماع و نقل حدیث مشغول بودند; در این قسمت به نام چند راوی شیعی که از امام حسین(ع) نقل حدیث نمودند اشاره می شود:
ابان بن العیاش, الاحنف بن قیس بن معاویه, ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل,(48) عبدالله بن حکیم بن جبله العبدی البصری,(49) قیس بن الهیثم,(50) ماریه بنت منفذ العبدی بن عبدالقیس البصری,(51) المثنی بن مخرمه العبدی البصری,(52) مسعود بن عمرو ابوقیس الازدی البصری,(53) نضره الازدیه البصریه,(54) یزید بن مسعود ابوخالد النهشلی البصری.(55) بازتاب شهادت سالار شهیدان در بصره
مورخان و مقاتل نویسان می نویسند زمانی که سالار شهیدان رهسپار کربلا شد نامه ای به سران بصره نوشت.(56) وقتی نامه سالار شهیدان به بصره رسید عبیدالله مردم را از یاری سالار شهیدان منع کرد و دستور داد تا مرزبانان راه های خروجی شهر را با دقت کنترل کنند و از خروج شیعیان جلوگیری نمایند; از این رو اکثر شیعیان بصره توفیق یاری حسین(ع) را نیافتند.(57) بعد از شهادت سالار شهیدان کوفیان پشیمان شدند و در صدد خونخواهی حسین(ع) برآمدند. کوفیان قبل از هر اقدامی, نامه دعوتی برای شیعیان بصره نوشتند تا بصریها نیز در خونخواهی حسین(ع) شیعیان کوفه را یاری کنند. نامه کوفیان به دست ((المثنی بن مخرمه العبدی)) از قبیله بنی تمیم رسید. المثنی جوابیه ای خطاب به سلیمان بن صرد خزاعی نوشت و در آن جوابیه گفت: نامه شما را خواندیم و با فکر شما (خونخواهی حسین) موافقیم. به نقل طبری بعد از مدت بسیار کوتاهی, المثنی بن مخرمه با سیصد نفر از اهالی بصره برای خونخواهی حسین(ع) راهی کوفه شد;(58) نتیجه این که در زمان شهادت سالار شهیدان و بعد از آن شیعیانی در بصره بودند.
هر چند این عده به دلایلی در واقعه کربلا حضور فعالی نداشتند, اما در خونخواهی سالار شهیدان ایفای نقش کردند. به گزارش ((الکساندر آدامون)) شیعیان بصره بعد از مرگ یزید از فرصت استفاده کردند و به قیام و انقلاب دست زدند. در این قیام حدود ده هزار مسلح شرکت داشتند. این لشکر به قصد انتقام از عبیدالله بن زیاد به سوی شام حرکت کرد. ثمره این قیام فرار عبیدالله از بصره بود. گفته می شود مروان بن حکم با فرستادن لشکری انقلاب بصریها را سرکوب کرد.(59)
جلوه های شیعی بصره در قرون اولیه اسلام
قیام های شیعی بصره
وقوع قیام های شیعی در بصره خود نشانی از وجود تشیع در سده های نخست در این شهر است; با توجه به این که در ضمن مباحث به قیام های به وجود آمده در قرن نخست اشاره می شود در این قسمت به قیام های به وجود آمده از قرن دوم قمری به بعد اشاره می کنیم:
قیام زید بن علی بن الحسین در کوفه
از جمله شواهد تاریخی تشیع در بصره, شرکت شیعیان بصره در قیام زید بن علی بن الحسین است. به گزارش مورخان از جمله قیام های علوی که نیمه اول قرن دوم قمری در کوفه به وقوع پیوست قیام زید بن علی بن الحسین بود که ماهیتی شیعی و ضد اموی داشت. وقتی زید تصمیم به قیام گرفت یاران شیعی کوفی وی به او گفتند: صدهزار نفر از شیعیان کوفه و بصره و خراسان با تو بیعت و از تو حمایت می کنند. به گزارش ابومخنف فقط پانزده هزار نفر از رزمندگان زید کوفی بوده اند و بخش عمده نیروی رزمی زید را شیعیانی از مدائن و بصره و واسط و موصل و خراسان و جرجان تشکیل می دادند.(60)
موید کلام فوق سخن عبدالله فیاض است که می گوید: در قرن اول و دوم قمری در مناطق شرقی سرزمین های اسلامی تشیع به فرقه زیدیه گرایش داشته اند. از این رو وقتی قیام زید بن علی در کوفه ظهور می کند عده زیادی از شیعیان بلاد دیگر به او ملحق می شوند که در بین آنان شیعیانی از بصره نیز وجود داشته اند.(61)
قیام ابراهیم بن عبدالله
از جمله قیام های شیعی که در نیمه قرن دوم در بصره به وقوع پیوست قیام ابراهیم بن عبدالله بود. این قیام را محافل زیدی و تشیع معتزلی کوفه و بصره پشتیبانی کردند. موید سخن فوق این است که در دیوان ابراهیم نام عده کثیری از اهالی بصره ثبت شده است. گفته شده ابراهیم در سال 145ق به بصره رسید, اما چنین به نظر می رسد که وی بعد از انجام حج در سال 142ق در بصره اقامت داشت و در طی اقامتش در بصره, کاتب ابراهیم که از قبیله بنی عبدالقیس بود نامه ای برای وی نوشت. وی در این نامه به تبیین جایگاه وی در بصره پرداخت و خطاب به او نوشت: تو در بصره از جایگاه بلندی بهره مندی , عده زیادی از انصار با تو همراه هستند و خوارج نیز به یاری تو همت گماشتند. وی با تکیه بر این دو عامل قیام کرد. به هر حال حرکت وی از وسیع ترین حرکت های شیعی بصره بود که با تکیه بر تعلقات شیعی به وقوع پیوست. در مراحل اولیه نهضت عده ای از رجال بصری چون بشیر الرحال واعمش سلیمان بن مهران و عباد بن منصور القاضی و المفضل بن محمد و... با او بیعت کردند و در جنگ, با وی همراه بودند. منابع تاریخی جریان قیام را این گونه حکایت می کنند:
وقتی نفس زکیه در سال 145 در مدینه دست به قیام زد برادرش ابراهیم بن عبدالله در بصره مستقر شد, چرا که عمده اهالی این شهر شیعه بودند. وی در سال 145ق اقدام به قیام و انقلاب نمود. گفته می شود علویون که حدود چهارده هزار نفر آن ها از بصره بودند نقش تعیین کننده ای در قیام وی ایفا نمودند. بعد از شکست نفس زکیه منصور تصمیم گرفت با ابراهیم بجنگد, از این رو لشکری را به فرماندهی عیسی بن موسی به جنگ وی فرستاد. دو لشکر در باخمری با هم روبه رو شدند که با شکست ابراهیم و شهادت وی جنگ به پایان رسید.(62) مسلم بن قتیبه الباهلی و محمدبن سلیمان پس از ابراهیم به ترتیب فرماندار بصره شدند. محمد بن سلیمان بیش از سه هزار خانه و صد هزار نخل خرما را که متعلق به شیعیان بود از بین برد و پنج نفر از برجستگان شیعه را در بصره به دار آویخت. دعبل خزائی قصیده بلندی در رثای محمد بن سلیمان دارد.(63) گفتنی است در قیام ابراهیم بیست هزار جنگجوی بصری به شهادت رسیدند. (64) 3. قیام های دیگر
از قیام های شیعی بصره می توان به قیام ابن طباطبا استناد کرد که مدتی در بصره حکومت شیعی برقرار کرد. قیام صاحب زنج در سال 255ق که ادعای تشیع داشت یکی دیگر از نشانه های وجود تشیع در بصره است.
نشانه های تشیع در میراث فرهنگی بصره
فرهیختگان شیعی بصره
وجود رجال شیعی در بصره گواه دیگری بر وجود تشیع در این شهر است, در صفحاتی که پیش روی شماست به تعدادی از رجال فرهیخته شیعی این شهر اشاره می کنیم: 1. إبوالاسود الدوئلی
وی در طبقه اول راویان حدیث بصره قرار دارد که علاوه بر حدیث, شعر و حکمت نیز می دانست.(65) او از جمله ثقات و تابعینی بود که از علی(ع) و ابوذر و ابن عباس... نقل روایت نموده است. او از بزرگان سادات شیعی و از طایفه قریش بصره بود که در محبت به علی(ع) زبانزد عموم بوده است. در جنگ جمل و صفین همگام با علی(ع) جنگید و در زمان حکومت ابن عباس بر بصره کاتب وی و قاضی شهر بود(66) و بعد از ابن عباس نماینده علی(ع) در بصره شد. او بعد از شهادت علی(ع) از مردم برای امام حسن مجتبی(ع) بیعت گرفت و هنگام دعوت مردم به بیعت با امام مجتبی(ع) می گفت: او از سوی پدر به وصایت و امامت رسیده است. گفته شده وی از اصحاب امیرالمومنین علی(ع) و امام حسن و امام حسین و امام سجاد(ع) بوده است و در سال 69ق از دنیا رفت. 2. الخلیل بن احمد الفراهیدی
گفته شده که وی در سال صد قمری متولد شد و در سال 175 در بصره درگذشت. مورخین درباره نحوه تفکر و مذهب وی اختلاف نظر دارند. عده ای بر این نظرند که وی پیرو تفکر خوارج بوده است, گروهی دیگر بر این عقیده اند که وی اباضی مذهب بوده و دیدگاه دیگری حکایت از تشیع وی دارد. مخزومی که در شناخت خلیل و ارائه نظرهای وی تلاش گسترده ای کرده می گوید: وی از جمله خوارج و اباضی مذهب بود, اما بعدا تحت تإثیر استاد خود ایوب سختیانی از اباضی گری عدول کرد و به مذهب اهل سنت روی آورد; وی پس از مدت کوتاهی مجددا به اباضی گری برگشت و در نهایت از اباضی گری به تشیع روی آورد و با تفکر شیعی بدرود حیات گفت. اعتقاد خلیل به ((امر بین امرین)) شاهدی بر تشیع وی است. سخن وی به شاگردانش بر تشیع وی صحت می نهد. گفته شده که یکی از شاگردان وی از او پرسید: چرا علی(ع) امام الکل فی الکل است. وی جواب داد: چون مجموعه هستی به علی(ع) محتاج اند, در حالی که علی نیازمند به چیزی نیست. در سوال دیگری از وی پرسیدند که چرا مردم از ابوبکر پیروی می کنند, در حالی که علی(ع) افضل از اوست, وی جواب داد: بهر نوره نورهم وغلب ظهوره ظهورهم والناس إمیل بإمثالهم.(67)
همچنین گزارش می شود که از وی درباره فضائل علی(ع) سوال شد, وی جواب داد: در حق کسی که دوست دارانش از ترس دشمن و دشمنانش از روی حسد و بغض فضائل وی را کتمان می کنند چه بگویم, همین قدر بگویم که فضائل وی مغرب و مشرق عالم را مسخر کرده است.
همچنین از خلیل نقل شد بهترین مشوق انسان در طلب علم سخن علی(ع) است که می گوید: قدر کل إمر ما یحسن.
گفتنی است که روضات الجنات می گوید: او هم عصر با امام صادق(ع) و از جمله اصحاب وی بوده است. محسن امین نیز گزارش می دهد که وی امام باقر(ع) را درک کرده است.(68) 3. فرزدق شاعر ابو فراس همام بن غالب التمیمی الدارمی
وی در سال نوزدهم قمری در بصره متولد شد. اجداد او از فصحای عرب بودند. وی شیعه مذهب بود, اما در زمان بنی امیه تشیع خود را کتمان می کرد و در عهد هشام که مراحل پایانی حیات خود را می گذراند عقیده خود را اظهار نمود و به اتهام شیعه گری به دستور هشام زندانی شد. به گزارش منتهی المقال وی از اصحاب علی بن الحسین(ع) بوده است. قصیده میمیه وی در مدح امام سجاد(ع) مشهور است(69) و گفتگوی وی با امام حسین(ع) نیز بیانگر محبت وی به اهل بیت(ع) است. وی در سن نود سالگی در بصره به دیار معبود شتافت. 4. سید حمیری, اسماعیل بن محمد بن یزید بن ربیعه المعروف بالسید الحمیری
وی در سال 105ق در عمان متولد شد و زندگی خود را در بصره گذراند و در سال 173در بغداد درگذشت. وی از اصحاب امام صادق(ع) بود و امام کاظم(ع) را نیز درک نموده است. او در اوائل زندگی خود از جمله خوارج بوده است, اما با گذشت زمان به مذهب کیسانیه گرایش یافت و بعد از آن مذهب شیعه امامی را برگزید. گفته می شود که پدر و مادر وی پیرو فرقه اباضیه بودند و در خانه محقری در محله بنی ضبه بصره زندگی می کردند. احمد کمال زکی می گوید: وجود شاعر شیعی بزرگی چون سید حمیری در بصره سبب افتخار علویان بصری بوده است.(70) او در مدح اهل بیت(ع) سروده های فراوانی دارد, قصیده بائیه یا مذهبه وی که حاوی 117 بیت و در مدح اهل بیت(ع) است زبانزد اهل ادب است. این قصیده از اهمیت ویژه ای برخوردار بود, از اینرو سید مرتضی علم الهدی, محمد باقر مجلسی و نورالله شوشتری و سید محمد مسدد شرحی بر آن نگاشتند. 5. ابان, بکر بن محمد بن حبیب بن بقیه ابو عثمان المازنی
وی از قبیله مازن بنی شیبان است و در علم نحو و لغت تبحر داشت و زندگی را در بصره سپری نمود و از علمای امامیه بصره به شمار میآمد. عده زیادی از رجالیون وی را از جمله ثقات شمرده اند. گفته شده که وی قائل به ارجإ بود. علمای علم رجال درباره تولد وی سکوت اختیار نموده اند و در سال وفات وی نیز اختلاف دارند. چنین گزارش شده که وی در سال 247 تا 249ق درگذشت, در حالی که به گزارش ((روضات)) ابوعبدالله عبدون مدعی بود که به خط ابوسعید السکری دیده است که ابوعثمان در سال 284ق به رحمت خدا رفت و ((معجم الادبإ)) می گوید که وی در سال 230ق دعوت حق را اجابت کرد.(71)
کمال زکی گزارش می دهد بکربن محمد خود شیعی مذهب بود, در قبیله ای شیعی زندگی می کرد, اما در نزد دشمنان شیعه خود را مخالف شیعه خصوصا شیعیان کوفه معرفی می کرد.(72) 6. محمد بن احمد بن عبیدالله الکاتب
وی معروف به ((المفجع)) و ((مضراب اللبن)) می باشد که شاعری شیعی و اهل بصره بوده است. او قصیده ای در مدح علی(ع) دارد که به ((قصیده الاشباه)) معروف است. در علت نام گذاری قصیده آمده است که روزی رسول خدا(ص) با اصحاب خود نشسته بود, در آن انجمن رسول خدا(ص) فرمود: اگر می خواهید در علم آدم و همت نوح و اخلاق ابراهیم و مناجات موسی و سنت عیسی و صبر محمد(ص) خلاصه شوید به کسی که الان وارد انجمن می شود بنگرید. لحظاتی از کلام رسول الله(ص) نگذشته بود که علی(ع) وارد مجلس شد. مفجع هم چکیده این نقل را در قصیده خود به نظم درآورده است, لذا قصیده خود را به ((الاشباه)) نامیده. گفته شده که وی قبل از سال 330ق به رحمت خدا شتافت. به نظر حاجی خلیفه وی در سال 320ق درگذشت.(73) 7. ابواسماعیل ابان بن ابی عیاش البصری التابعی
وی مقیم بصره بود و در ولای قبیله عبدالقیس زندگی می کرد. او از زمره تابعین بود, او مردی زاهد و پارسا بود و از انس بن مالک صحابی رسول خدا(ص) احادیثی نقل نمود و با حسن بصری نشست و برخاست داشت. وقتی متولیان دولت بر شیعه گری وی آگاه شدند و فهمیدند که وی حامل اسناد دست اول نهضت اسلام نبوی است او را منزوی و متروک الحدیثش کردند; از آن به بعد وی را به صفاتی چون مسکوت عنه و منکر الحدیث و ضعیف و... موصوف کردند و به کذب در حدیث متهم نمودند.
علاوه بر رجال یاد شده بزرگانی چون جعفر بن سلیمان, علی بن زید, عماره بن جوین, نوح بن قیس, ابو صفره ظالم بن سواق, ابوالعینإ ابو عبدالله محمد بن القاسم بن خلاد الاهوازی البصری, ابوالقاسم نصر بن احمد بن نصر البصری, علی بن زید بن جدعان الاعمی ابوالحسن القرشی البصری, شعبه بن الحجاج بن الورد العتکی ابوبسطام البصری, عباد بن عبدالصمد ابومعمر البصری, عوف بن ابی جمیله ابوسهل الاعرابی البصری (م 58ـ م147ق), نوح بن ریاح الازدی الحدانی, (... ـ م 183ق), الجلودی ابو احمد عبدالعزیز بن یحیی بن احمد بن عیسی الجلودی البصری, احمد بن علی بن العباس بن نوح السیرافی, محمد بن هذیل بن عبدالله شیعی (معروف به ابوهذیل علاف) (135ـ م225ق) و عامر بن عبدالله بن حسین بن علی الهاشمی البصری(217ـ م278ق) و انس بن مالک بن النضر, خادم رسول خدا (م92ق) و عبدالله بن الجارود رئیس قبیله عبدالقیس و محمد بن سیرین(74) و عمر بن اذینه(75) و ابومحمد الحسن علی بن محمد بن هارون و ابوالحسن علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم التمار ـ که امامی مذهب بود ـ در بصره زندگی می کردند.
باید اذعان کرد جمع کثیری از علمای شیعه در سده های نخست قمری در بصره زندگی می کردند, به نحوی که در سال 210ق وقتی خلیفه عباسی به عامل خود در بصره دستور داد که آمار علمای مدرسه بصره و مولفات مهم آن ها را برای وی اعلام دارد. او به خلیفه عباسی نوشت که هفتصد استاد و مدرس و مجتهد مشغول تدریس هستند که اکثر آن ها شیعه هستند و یازده هزار محصل مشغول تعلیم و تحصیل می باشند که اکثر آن ها نیز شیعه هستند, همچنین جمع کثیری از روات و اصحاب ائمه اطهار(ع) از بصره برخاسته اند, چنان که شیخ طوسی در ((رجال)) و ((الفهرست)) خود به بعضی از آن ها اشاره کرده است. شیخ محمد علی اردبیلی حائری جمعی از ثقات بصره را در ((جامع الرواه)) ضبط نموده است و در اکثر کتب رجالی نام آن ها ثبت است.(76) فرق شیعی بصره
گفتنی است عقیلیه از جمله فرقه های شیعی بصره است. این فرقه حدود هزار خانوار بودند که خود را منسوب به علی(ع) می دانستند.(77) ناووسیه از جمله فرقه های شیعی بصره در سده های اول است; اینان منسوب به عجلان بن ناووس هستند و ایشان را ((صارمه)) نیز گفته اند. در نظر شارل پلا زیدیه که منسوب به زید بن علی هستند از بصره نشإت گرفتند. (78) به دلیل وجود بستر مناسب در بصره, ابراهیم بن عبدالله که یکی از رهبران فرقه زیدیه است محل قیام خود را این شهر قرار می دهد و عده زیادی از اهالی بصره با او همراه می شوند, به نحوی که در دیوان وی نام عده زیادی از بصریها ثبت شده است. موید سخن پلا گزارش اصفهانی است که می گوید: ان الشیعه لما لقوا زیدا فقالوا له إین تخرج عنا... و معک مائه إلف سیف من إهل الکوفه والبصره والخراسان و.... (79)
همچنین نصیریه فرقه دیگر شیعی است که محمد بن نصیر النمری البصری در این شهر بوجود آورده است. در عصر حاضر این فرقه در سواحل شمالی لبنان و الجزیره و انطاکیه و اسکندرونه (که از استانهای ترکیه می باشد) و استانبول و بلغارستان و امریکای جنوبی خصوصا در برزیل مشغول به فعالیت هستند و از جمله غالیان در حق علی(ع) می باشند. فرق شیعی بصره در قرن چهارم
به روایت مقدسی در قرن چهارم بیشتر اهل بصره قدری, شیعی, معتزلی و حنبلی بودند. مقریزی سخن مقدسی را تإیید نموده می گوید: مذهب رافضی در بلاد مغرب, شام, دیار بکر, کوفه, بصره, بغداد و جمیع عراق و بلاد خراسان و ماورإالنهر همچنین حجاز, یمن و بحرین منتشر شده بود.(80) نتیجه این که در قرن چهارم عده ای از ساکنان بصره شیعی مذهب بوده اند, ولی به سبب سیطره عثمانیان در فشار بودند. به نظر خوارزمی در قرن چهارم قمری عراق محل پویایی شیعه بود. مرکز تشیع عراق کوفه بود و عقاید شیعه از کوفه به بصره راه یافت و بصره نیز شیعی مذهب شد. اسماعیلیان و بصره
با تحقیق در زندگانی حمیدالدین کرمانی, ردپایی از وی را در عراق خصوصا بصره می یابیم که خود نشان از وجود اسماعیلیان در بصره در دهه های آخر سده چهارم و دو دهه اول قرن پنجم قمری است. وی برجسته ترین داعی فاطمی است که در دوران خلافت حاکم در شرق فعالیت داشت. کرمانی نویسنده ای ایرانی بود که احتمالا در کرمان زاده شد و بعدها نیز تماس خود را با اسماعیلیان آن خطه حفظ کرد. وی بیشتر زندگی خود را در عراق سپری کرد و به خصوص در بغداد و بصره فعالیت داشت, از این رو ملقب به حجه العراقین بود. در تاریخ وفات وی اختلاف است, اما می توان گفت که او بعد از سال 411ق در بصره وفات یافت.
کتاب ((المجالس البصریه)) و ((المجالس بغدادیه و البصریه)) در حقیقت مجموعه ای از مباحث تإویلی وی است که در بصره و بغداد ارائه شد. وجود کرمانی نشان از وجود اسماعیلیان در بصره دارد. رسائل اخوان الصفا
در حدود نیمه قرن چهارم یک مکتب فلسفی مهم در بصره رونق گرفت که ((اخوان الصفا)) نامیده می شد. اینان فقط یک گروه فلسفی نبودند, بلکه یک جماعت سیاسی ـ دینی بودند. دانشمندانی که درباره مجموعه رسائل اخوان الصفا تحقیق نموده اند معتقدند اخوان که نویسنده مجموعه رسائل هستند دارای تمایلات شیعی بودند و برخلاف مشی پنهانی و سری خود تشیع خویش را هرگز پنهان نمی کردند, بلکه بارها بر آن تإکید نمودند. آن ها خاندان پیامبر(ص) را گنجینه دانش خدا و وارثان دانش پیامبران می شمارند.(81) در تفکر آنان محبت به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او و نیز ولایت علی بن ابی طالب(ع) بهترین وصی پیامبر(ص) سبب اتحاد بین برادران بوده است. (82) همچنین آن ها ولایت و خلافت بزرگ را شایسته پیامبر(ص) و ولایت ویژه را شایسته اهل بیت(ع) می شمارند و از این راه اهل بیت(ع) را بر همگان برتری می دهند.(83) در مواضع دیگری آن ها به خلفای اموی و عباسی انتقاد می کنند.(84) عده ای معتقدند آن ها از جمله شیعیانی بودند که تمایل به فرقه اسماعیلیه داشتند وعده ای آن ها را معتزلی می دانند.
مصطفی غالب معتقد است آن ها اسماعیلی بودند(85) و مادلونگ تصریح می کند که اخوان از فرقه قرامطه بودند. اما ((فواد معصوم)) از صدور حکم قطعی درباره مذهب اخوان امتناع می کند, گرچه دلایلی بر شیعی ـ معتزلی بودن آن ها ارائه می دهد. با توجه به مجموع نظرهایی که درباره این گروه سری مطرح شد می توان گفت آن ها لااقل شیعه به معنای محب بودند, از این رو وجود آن ها در بصره می تواند نشانی از وجود تشیع در سده چهارم قمری در این شهر باشد. آرامگاه های شیعی بصره تا قرن پنجم قمری
در بصره جمعی از علما و امامزاده ها و اصحاب ائمه و برجستگان شیعه به خاک سپرده شده اند که مدفن آنان از زیارتگاه های شیعیان است که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم: آرامگاه ابوعبید الله احمد بن عیسی بن زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (157ـ247ق) از افاضل و فقهای شیعه که در بصره فوت نمود و در حفه بنی کلیب به خاک سپرده شد; بقعه طاهر بن محمد بن القاسم بن حمزه بن الحسین بن عبید الله ابن عباس بن امیرالمومنین علی(ع) که در عصر المعتمد به شهادت رسید; بقعه طاهر بن احمد بن القاسم بن محمد البطحانی بن القاسم بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی(ع); بقعه ابوالحسن علی بن محمد إبی الطیب بن محمد بن عمر بن امیرالمومنین علی(ع); بقعه حضرت جعفر بن اسحاق امام موسی الکاظم(ع); بقعه ابوعبیدالله محمد بن علی بن حمزه بن الحسن بن عبیدالله بن العباس بن امیرالمومنین علی(ع); بقعه یوسف بن المنتصر بن المختار بن الناصر بن الهادی یحیی بن القاسم الرسی بن ابراهیم طباطبا بن اسماعیل بن ابراهیم الغمر بن الحسن المثنی ابن امام الحسن المجتبی(ع); بقعه طاهر بن القاسم بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زید بن امام الحسن المجتبی(ع) که به دست صاحب الزنج به شهادت رسید; بقعه الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب; بقعه اعین بن ضیعه بن ناجیه تمیمی دارمی, وی پسر برادر صعصعه بن ناجیه جد شاعر معروف فرزدق است, و از ملازمین و اصحاب امیرالمومنین علی(ع) بود, امام(ع) در جنگ جمل به وی دستور داد پاهای شتری را که عایشه بر آن سوار بود قطع کند. وی در سال 38ق به شهادت رسید.
علاوه بر آنچه گذشت عده ای از صحابه پیامبر(ص) و تابعین در بصره مدفون هستند, از جمله آن ها:
پی نوشت ها: 1. پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. 2. ابی بکر خوارزمی, رسائل خوارزمی; تصحیح نسیب وهیبه الخازن, ص 172 ـ ;171 شارل پلا, الجاحظ فی البصره و البغداد و السامرا, ترجمه ابراهیم الکیلانی,ص255. 3. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, تاریخ الامم و الملوک, ج4, ص;146 ابن قتیبه الدینوری, عیون الاخبار, تحقیق محمد الاسکندری, ج1, ص ;237 احمد صدر حاج سیدجوادی و کامران فانی و بهإ الدین خرمشاهی, دائره المعارف تشیع, ج3, ص;362 آدام متز, الحضاره الاسلامی فی القرن الرابع, ج1, ص7. 4. ابی عمر احمدبن محمدبن عبدربه, العقد الفرید, ج3, ص 308. 5. جابر بن زید الازدی, الطبقات الکبری, ج6, ص ;333 رسول جعفریان, تاریخ تشیع در ایران, ج2, ص 359. 6. لوئیس ماسینیون, خطط الکوفه و شرح خریطها, ترجمه محمد تقی المصبعی, ص 57. 7. سید حسین محمد جعفری, تشیع در مسیر تاریخ, ترجمه محمد تقی آیت اللهی, ص293. 8. احمد صدر حاج سید جوادی, کامران فانی, بهإ الدین خرمشاهی, همان, ج3, ص262. 9. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج3, ص89, آثار البلاد و اخبار العباد ,ص ;306 مجمل التواریخ و القصص ص ;512 رسول جعفریان, تاریخ خلفا از رحلت پیامبر (ص) تا اول امویان, ج2, ص114. 10. حسن ابراهیم حسن, تاریخ سیاسی اسلام, ج1, ص;476 رسول جعفریان, همان 326. 11. ترجمه التنبیه و الاشراف, ص340. 12. حسین رجبی,کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی, ص99. 13. احمد صدر حاج سیدجوادی, کامران فانی, بهإ الدین خرمشاهی,همان,ج3, 263. 14. گروهی, دائره المعارف الاسلامیه, ج7, ص303. 15. احمد صدر حاج سید جوادی و..., همان, ج3, ص263. 16. شارل پلا, همان, صص 68 ـ 57 ـ ;56 معجم قبائل عرب, ج1, ص17. 17. محمد هادی معرفت, التمهید فی علوم القرآن, ج1, ص227, به بعد; محمود رامیار, تاریخ قرآن, ص488 رژی بلاشر, در آستانه قرآن, ترجمه محمود رامیار, ص81. 18. ابی جعفر محمد بن جریر الطبری, همان, ج3, ص402 ـ 408,; زندگانی علی (ع), ص 325. 19. مسعودی, ترجمه مروج الذهب,ج1, ص700, 701. 20. ابی جعفر محمد بن جریر الطبری, همان, ج3, ص ;511 ویلفرد مادلونگ, جانشینی حضرت محمد (ص) ص ;232 نزار المنصوری البصره فی نصره الامام الحسین, ص24. 21. ابن اثیر, الکامل فی التاریخ, ج2, ص ;318 مادلونگ, همان,ص22. 22. عبدالوهاب الخیرو, اداره العراق فی صدر الاسلام, ص37. 23. شارل پلا, همان, ص266. 24. ابن هلال ثقفی, الغارات, ترجمه عبدالحمید آیتی, ص;109 مادلونگ, همان ص371. 25. احمد جابر البلاذری, انساب الاشراف, ج3, ص 79 ـ 85. 26. احمد صدر حاج سید جوادی و..., همان, ج3, ص265. 27. احمد بن جابر البلاذری, همان, ج3, ص 79 ـ ;85 نصر بن مزاحم, پیکار صفین, ترجمه پرویز اتابکی, ص2. 28. محمد باقر المجلسی, بحار الانوار, ج32, ص;306 نزار المنصوری, همان, ص;27 ویلفرد مالونگ, همان, ص 325. 29. محمد باقر المجلسی, همان, ج32, ص120. 30. احمد بن جابر البلاذری, همان, ج3, ص 79. 31. هاشم عثمان, العلویون بین الاسطوره و الحقیقه, ص 305. 32. ابن قتیبه الدینوری, الامامه و السیاسه, ج1, ص;161 علامه مجلسی, همان, ج44, ص;45 احمد جابر البلاذری, همان, ج3, ص 290 ـ 291. 33. علامه مجلسی, همان, ج44, ص 123. 34. عبد الله فیاض, تاریخ الامامیه و اسلافهم من الشیعه, ص;51 ابی جعفرمحمدبن جریرطبری, همان,ج4,ص146. 35. ابن قتیبه الدینوری, همان, ج2, ص;131 عبدالله بن عیسی اسماعیل بصری, تاریخ المدینه البصره, تحقیق فاخر حبر معطر, ص;27 عبدالامیر الشامی, تاریخ الفرقه الزیدیه, ص75. 36. ابن اعثم کوفی, الفتوح, ص772. 37. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, ج4, ص;265 ابن اثیر, همان, ج2, ص 538. 38. نزار المنصوری, همان, ص;41 علامه مجلسی, همان, ج44, ص364. 39. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج4, ص;263 عبدالله بن عیسی اسماعیل بصری, همان, ص;28 ابن اثیر, همان, ج2, ص;535 شارل پلا, همان, ص265. 40. عبد الله مامقانی, تنقیح المقال, ج2, ص;106 نزار المنصوری, همان, ص39. 41. محسن الامین, اعیان الشیعه, ج4, ص;564 نزار المنصوری, همان, ص39. 42. علامه مجلسی, همان, ج101, ص;304 عبد الله مامقانی, همان, ج2, ص;117 نزار المنصوری, همان, ص39. 43. ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی, رجال, ص77, رقم ;16 علامه مجلسی, همان, ج22, ص184, ج4, ص64 و ص72. 44. ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی, همان, ص77, رقم ;16 علی بن داود الحلی, رجال, ص252 رقم ;25 محمدبن جریر طبری, ج5, ص354. 45. ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی, همان, ص83, رقم ;360 ابن حجر العسقلانی, تهذیب التهذیب, ج1, ص97. 46. ابن حبان التمیمی ثقات ابن حبان, ج4, ص;55 محسن الامین, اعیان الشیعه, ج3, ص227. 47. ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی, همان , ص46, رقم ;1 ابن حبان التمیمی,همان, ج4, ص;400 نزار المنصوری, همان, ص46. 48. نزار المنصوری, همان, ص46. 49. ابن حبان, همان, ج4, ص400. 50. نزار المنصوری, همان, ص;37ابی جعفر محمد بن جریر طبری, ج5, ص357. 51. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج5, ص357. 52. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج5, ص;558 علامه مجلسی, همان, ج45, ص354 ـ ;362 نزار المنصوری, همان, ص48. 53. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج5, ص560. 54. جواد شبر, ادب الطف, ج1, ص;103 نزار المنصوری, همان, ص50. 55. جواد شبر, همان, ج1, ص267. 56. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان,ج4, ص;265 ابن اثیر, همان, ج2, ص;538 ابن طاووس, لهوف, ص;38 محسن الامین, همان, ج1, ص;590 لوط بن یحیی الازدی, وقعه الطف, ص;103 سید حسین محمد جعفری, همان, ص212. 57. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان,ج2, ص;536 نزار المنصوری, همان, ص;36 سید حسین محمد جعفری, همان, ص235. 58. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج2, ص536. 59. الکساندر آداموف, ولایه البصره فی ما فیها و حاضرها, ج2, ص;15 عبد الله بن عیسی بن اسماعیل بصری, همان, ص36. 60. احمد یحیی بن جابر الازدی, همان, ج2, ص;237 رسول جعفریان, تاریخ تشیع در ایران, ص;168 ابی الفرج الاصفهانی, مقاتل الطالبیین, ص132 ـ ;134 محمد حسین رجبی, کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی, ص397. 61. عبد الله فیاض, همان, ص ;63 ابی الفرج الاصفهانی, همان, ص128 ـ 131. 62. ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج4, ص318 ـ 305 ـ 319 ـ 327 و ;310 شارل پلا,همان, ص269, عبدالامیر الشامی, همان, ص149. 63. مسعودی, مروج الذهب, ج1, ص300. 64. احمد صدر حاج سید جوادی و... ج3, ص264. 65. کارل بروکلمان, تاریخ الادب العربی, ج1, ص;172 گروهی, موسوعه البصره الحضاریه, ص49. 66. افتدی, ریاض العلمإ, ج3, ص24. 67. محمد باقر الموسوی, روضات الجنات, ج3, ص;300 قاضی نور اله شوشتری, مجالس المومنین, ص;554 محسن الامین, همان, ج6, ص330. 68. محمد باقر الموسوی, همان, ج3, ص300, 69. احمد الاسکندری و مصطفی غیاثی, الوسیط فی ادب العربی و تاریخه, ص;171 محمد باقر الموسوی, همان, ج6, ص;6 عبدالجلیل, تاریخ ادبیات عرب, ص72 و ص217. 70. احمد کمال زکی, الحیاه الادبیه فی البصره, ص469. 71. محمد باقر الموسوی, همان, ج2, ص;134 محسن الامین, همان, مجلد3, ص;595 علامه حلی, رجال علامه, ص106, باب رابع; عبد الله الرومی الحمومی, معجم الادبإ, مجلد2, ص340 به بعد. 72. احمد کمال زکی, همان, ص79. 73. مصطفی بن عبدالله القسطنطینی,کشف الظنون, مجلد6, ص33 74. عبد الواحد ذنون طه, العراق فی عهد الحجاج بن یوسف, ص77. 75. سلیم بن قیس, تاریخ سیاسی صدر اسلام, ترجمه محمود افتخار زاده, ص 38 ـ 25. 76. احمد صدر حاج سید جوادی و... ج3, ص265. 77. الناشی الاکبر, مسائل الامامه, ص42 ـ ;40 محمد جواد مشکور, فرهنگ فرق اسلامی, ;335 قاضی نور الله شوشتری, همان, ص143. 78. شارل پلا, همان, ص 27 ـ 273 ـ ;274 اسماعیل الاشعری, مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ج1,ص 97 ـ 90 ـ 74 ـ ;68 عبدالکریم شهرستانی, صص 166 ـ 174 ـ 176 ـ 178. 79. عبد الله فیاض, همان, ص63. 80. تقی الدین احمد بن علی المریزی, المواعظ و الاعتبار, ج2, ص358. 81. مجموعه رسائل اخوان الصفا و خلان الوفإ, ج4, صص 186 ـ 195 ـ 375 ـ 376. 82. همان. 83. همان. 84. زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی, دائره المعارف بزرگ اسلامی, ج7, ص25. 85. مصطفی غالب, اخوان الصفا, ص20 ـ 25 ـ 28 ـ 29. 86. رسول جعفریان, مناسبات فکری معتزله و شیعه, ص51. 87. رسول جعفریان, همان, ص63 88. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید, ج1, ص 7 ـ 9. 89. احمد بن عبدالجبار, شرح اصول الخمسه, ص767. 90. ابوالقاسم بلخی و الحاکم الجشمی و قاضی عبدالجبار, فضل الاعتزال و طبقات المعتزله, ص214. 91. ابن اثیر, همان, ج3, صص585 ـ ;586 ابی جعفر محمد بن جریر طبری, همان, ج6, ص251 ـ250 92. ابوالقاسم بلخی و الحاکم الجشمی و قاضی عبدالجبار, همان, ص254. 93. عبدالکریم شهرستانی, همان, ج1, ص57. 94. همان. 95. احمد محمود صبحی, فی علم الکلام, ج1, ص219. 96. عبدالکریم شهرستانی, همان, ج1, ص57. 97. ابوالقاسم بلخی و الحاکم الجشمی و قاضی عبدالجبار, همان, ص192. 98. ابن ابی الحدید, همان, ج1, ص 7 ـ 8 ; ر.ک:تاریخ تشیع, ص422 ـ 423. 99. منصور الیمانی, المنیه و الامل فی شرح الملل و النحل, ص190. 100. احمد بن عبدالجبار,همان, ص767.
نظر شما