تمدن اسلامی مبانی و مولفه های اساسی آن
مجله تاریخ اسلام نهم تیر ماه سال 1379 شماره دوم
سرمقاله
سردبیر
اسلام به عنوان دینی تمدن ساز(1) در منطقه ای ظهور کرد که از هر سو, تمدن هایی بزرگ آن را احاطه کرده بود. اما همان گونه که سرزمین خشک جزیره العرب از رطوبت دریاهای اطراف محروم بود, نسیم فرهنگ و اندیشه تمدن های پیرامون نیز در این سرزمین چندان وزیدن نگرفت. نیز اسلام در هنگامه ای پا به عرصه گیتی نهاد که به علل مختلف, تمدن های منطقه ای دوره بالندگی خودرا پشت سرگذاشته, رو به ضعف می رفتند و این خود یکی از عوامل موثر در گسترش اسلام بود.
دینی که حضرت محمد(ص) آورد به زودی از مرزهای جزیره العرب گذشت و امپراتوریهای بزرگ را به چالش واداشت, از اندلس در غرب تا مرزهای چین را در شرق در نوردید و تمدن و فرهنگی بنانهاد که نقش مهمی در تاریخ تمدن بشری ایفا کرد و هنوز هم یکی از حوزه های بالقوه تمدن ساز محسوب می گردد.
همان گونه که در شماره قبل متذکر شدیم, برخی مستشرقان و محققان ضمن تعریف و تمجیدهای فراوان از فرهنگ و تمدن اسلامی, آن را امری تاریخی و مربوط به گذشته می دانند. از نظر اینان فرهنگ به مثابه ارگانیسمی زنده است که فقط دارای یک دور زندگی است; موجی است که اوج می گیرد و سپس فرو می افتد و هرگز دوباره به اوج نمی رسد. این دیدگاه, اوج ترقی فرهنگ اسلامی را قرون سوم تا ششم قمری می داند که بعد از آن به انحطاط دچار گردیده و دیگر تمدن ساز نیست. سخن در مورد علل افول و راه های احیای فرهنگ و تمدن اسلامی و اصولا این موضوع که آیا اسلام می تواند مجددا تمدن سازی کند یا خیر, از مسائل مناقشه انگیز عرصه فرهنگ و تمدن در عصر حاضر بوده و هست و خود تحقیقی جداگانه می طلبد. به طور خلاصه باید گفت:
دولت ها پدید میآیند و می روند ولی فرهنگ ها هرگز نه چون ارگانیسم پدید میآیند و نه چون ارگانیسم نابود می شوند. یونان باستان به عنوان یک دولت مرد, اما پس از مرگ, قسمت بزرگی از فرهنگ آن به سراسر عالم گسترش یافت و هنوز هم چون عنصر مهمی در فرهنگ های اروپایی به حیات خود ادامه می دهد. رویهم رفته هر فرهنگی ممکن است چندین قله داشته باشد; ممکن است اوج و حضیض هایی را به خود ببیند و هیچ چیزی که مخالف امکان تجدید حیات آن باشد وجود ندارد.(2)
بنابراین فرق است میان فرهنگ اسلام و آن چه به عنوان خلافت اسلامی در تاریخ شناخته شده است. با انحطاط و سقوط خلافت, فرهنگ اسلامی مضمحل نشد. تمدنی که اسلام بنا کرد گرچه دوره های ضعف و رکود داشت اما منحط نشد و در زمان ها و مکان های مختلف از مدینه و کوفه و شام و بغداد و قاهره و قرطبه تا هرات و استانبول و اصفهان و دهلی در چرخش بود.
دسته ای دیگر از محققان نیز نقش فرهنگ و تمدن اسلامی را بیشتر واسطه و حلقه انتقال فرهنگ یونان باستان به اروپای قرون وسطی از طریق اندلس و جنگ های صلیبی می دانند و نقش نهضت ترجمه در بلوغ فرهنگ و تمدن اسلامی را بیش از حد جلوه می دهند. اما حقیقت آن است که فرهنگ یونانی فقط یکی از عناصری بود که در هاضمه قوی تمدن اسلامی هضم شد. ضمن این که همین فرهنگ یونانی قبلا یک بار دیگر پس از حمله اسکندر به شرق و در نهضت هلنیسم, این منطقه را فرا گرفت اما در آن دوره شاهد چنین نهضت علمی گسترده ای که در دوره اسلامی ظهور کرد, نیستیم. حال به قول دکتر زرین کوب:
اگر هنوز در مغرب زمین, تاریخ نویس ساده دلی هست که خالصانه گمان می کند اسلام هیچ فرهنگ تازه ای به وجود نیاورده است و جز آن که فرهنگ یونان قدیم را به دنیای غرب منتقل کند کاری نکرده است, عذرش روشن است....(3)
فرهنگی که اسلام بنانهاد جامع الاطراف بود ولی توحید جوهره اصلی آن محسوب می شد. از این رو مبانی و منابع تمدن اسلامی را باید در خود اسلام جست وجو کرد نه بیرون از آن.
اصولا در نظام فرهنگی اسلام, دین عنصری در کنار سایر عناصر نیست, بلکه محور و اساس فرهنگ اسلامی است و تجلی آن در تمامی مظاهر فرهنگی از معماری تا ادبیات و از پزشکی تا آداب و رسوم قابل مشاهده است. پاره ای از مهم ترین مولفه های فرهنگ و تمدن اسلامی که به موفقیت و پیشرفت سریع آن یاری رساندند عبارت اند از:
1ـ جهانی اندیشیدن, جهان شمول بودن و مرز نشناختن;
2ـ تساهل و مدارا, گشادگی مشرب و آمادگی برای پذیرش افکار تازه و عناصر فرهنگی دیگران و منطبق ساختن آن با روح توحیدی اسلام;
3ـ تبلیغی و باز بودن اسلام در مقایسه با آیین های بسته ای چون یهودی و زرتشتی;
4ـ تعادل در نگرش میان دنیا و عقبا و نیز توجه به سیاست و اجتماع;
5ـ تإکید بر عدالت و برابری نژادها و احترام به حقوق ملل و مذاهب دیگر;
6- ایجاد زمینه فکری برای گسترش نهضت علمی با تإکید بر تجربی اندیشیدن و توجه دادن انسان به نظام طبیعی و اسرار آن.
شرح و بسط هر یک از مباحث فوق فرصتی دیگر می طلبد اما در یک کلام, فرهنگ اسلامی با حفظ اصول اساسی خود تإلیفی و ترکیبی بود. این فرهنگ عظیم یک باره برنیامد بلکه برشالوده تمدن های پیشین بنا گشت و مصالح را از تمدن های قبل از خود گرفت اما روح آن از اسلام بود.
فصلنامه (تاریخ اسلام) کاوش و تتبع در ابعاد مختلف فرهنگ و تمدن اسلامی را وظیفه اصلی خویش می شمرد و مسئولین و دست اندرکاران آن به جد معتقدند این امر جز با کمک و مساعدت علمی عالمان و اندیشمندان عرصه تحقیقات اسلامی میسر نمی شود, خدای رحمان و رحیم را سپاسگزاریم که اولین شماره فصلنامه را در آستانه میلاد با سعادت رسول خاتم(ص) تقدیم علاقه مندان کردیم و دومین شماره آن زمانی آماده می شود که جهان اسلام در عید مبعث خاتم النبیین(ص) غرق در سرور و شادی است. این مهم را به فال نیک گرفته و توفیق بهره مندی بیشتر از میراث نبی مکرم اسلام را از درگاه احدیت آرزو می کنیم.
بمنه و کرمه
پی نوشت ها: 1. نقش اسلام در این زمینه از آن جهت بسیار جالب است که خود بنیان گذار یک تمدن است نه این که تمدنی به آن بگرود, چنان که تمدن رومی, به مسیحیت گروید. 2. شریف, م.م, تاریخ فلسفه در اسلام, زیر نظر نصرالله پور جوادی (چاپ اول: تهران, مرکز نشر دانشگاهی, 1362) ج1, ص 4 ـ 5. 3. عبدالحسین زرین کوب, کارنامه اسلام (چاپ سوم: تهران, امیرکبیر, 1362) ص 32.
نظر شما