موضوع : پژوهش | مقاله

نسب شناسی در دوره اسلامی

مجله تاریخ اسلام  نهم فروردین ماه سال 1382 شماره سیزدهم 

نویسنده : محمدجواد نجفی
پژوهش گر و دانش آموخته حوزه علمیه قم

علم انساب از تعیین نسب مردم و روش های پژوهش در آن، با هدف پرهیز از خطا در تعیین نسب اشخاص سخن می گوید. نسب شناسی از جمله علوم پایه برای مورخ محسوب می شود و می توان آن را در زیر مجموعه تراجم طبقه بندی کرد.

تاریخ نسب شناسی در میان عرب به قبل از اسلام بر می گردد لکن خلافت اموی بیشترین حمایت را از نسب شناسی داشت. در دوره عباسیان نیز مسأله ی کلامی و فقهی حقانیتِ قریش و نفی بنی امیه از آن، به طرح مباحث جدیدتر و جدی تر در عرصه ی نسب شناسی انجامید. در مقاله حاضر ضمن معرفی علم انساب و مکاتب آن سیر تاریخی پیدایش و تطور این دانش در اسلام تا عصر حاضر مورد بررسی قرار گرفته و در انتهای مقاله گزیده ای از منابع مهم این شعبه از معرفت، شامل منابع عمومی، انساب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم قبایل، و بالاخره پاره ای از تحقیقات خاورشناسان به اجمال ارائه شده است.

مقدمه
علم انساب(1) از تعیین نسب مردم و روش های تحقیق آن سخن می گوید و غرض آن، پیش گیری از خطا در تعیین نسب اشخاص است.(2) حاجی خلیفه نسب شناسی را این گونه تعریف کرده است:

علمی است که به شناسایی نسب های مردم می پردازد و دارای منفعت زیاد است و هدف آن احتراز خطا در نسب اشخاص است.(3)

این علم گاهی به بررسی نسب قبایل و به دست آوردن پیوند و ارتباط یک قبیله با قبایل دیگر می پردازد که از آن به انساب قبایل یاد می کنند.(4)

مسائل مربوط به نسب را در سه دسته می توان طبقه بندی کرد:

1 - واقعیتی است در نظام قبیله ای دوره ی جاهلیت که در دوره ی اسلامی تداوم یافته است. در آن جامعه ها، پیوندهای خانوادگی و مناسبات اجتماعی با مشخصه های خاص تابع این واقعیت بود.(5)

2 - به عنوان نهادی دولتی که از زمان خلیفه ی دوم (عمربن خطاب) تأسیس شد و می توان تسامحاً و توسعاً آن را با ثبت احوال امروز قیاس کرد.

3 - به عنوان دانشی با ویژگی های یک علم که در گذشته با عنوان علم انساب، جزئی از دانش تاریخ بود و در این مقاله از آن به نسب شناسی یاد می کنیم.

برخی از محققان، نسب و نژاد را یکی دانسته اند؛(6) ولی نژاد شناسی(7) شاخه ای از مردم شناسی است نه تاریخ. این دانش به فرهنگ های ممیز گونه های مختلف نوع بشر می پردازد. نژاد یا Race در زیست شناسی و ژن شناسی هم کاربرد دارد.(8)

بعضی نسب شناسان عصر حاضر، متعرّض کم توجّهی یا بی توجّهی به این دانش شده و این بی مهری ها را موجب متروک شدن آن دانسته اند(9)؛ و بعضی، از احیای این دانش سخن گفته و استدلال کسانی را که به دلیل پیشرفت

های بشر در علوم زیستی و جامعه شناسی و آمار، نیاز به نسب شناسی را نفی می کنند پاسخ گفته اند.

طرف داران احیا معتقدند که آگاهی از پیشینه ی هر نسل، فرد و قبیله ضروری است و این در پرتو نسب شناسی به دست می آید. نیز نیازهای شرعی، ادبی و اجتماعی بر ضرورت آن تأکید دارد؛ از این رو، نسب شناسی دارای فواید علمی و عملی فراوانی است.(10)

مرحوم آیت اللَّه نجفی مرعشی با احیای کتاب های اصیل نسب شناسی، در بازسازی این دانش با جدیت کوشید و، حداقل، علم انساب شیعی به همت ایشان حیات دوباره یافت.(11)

در دوره های پیشین، نیاز به نسب همانند نیاز به شناسنامه ی امروزی بود؛ چنان که آدمی بدون آگاهی به نسب خود، مانند انسان بی شناسنامه، مجهول بود و نمی توانست به استیفای حقوق خود بپردازد؛(12) بنابراین، دسترسی به انساب از طریق علم انساب، فقط برای تبعیض نژادی و تفاخر طبقاتی و برتری جویی قبیله ای نبود، بلکه وسیله ای برای ترقی اجتماعی نیز بود.(13)

به درستی می توان ادعا کرد که نسب شناسی در گذشته یک ضرورت اجتماعی بوده، ولی امروزه این کارآیی خود را از دست داده و به مثابه جزئی از میراث فرهنگی مسلمانان و عرب است که هویت تاریخی و تمدنی مسلمانان منوط به آن است.(14)

در گذشته نسب شناسی آن قدر پیشرفت کرده بود که برای برخی حیوانات هم تحقیقات کارشناسانه انجام می دادند. هشام بن محمّد، معروف به ابن کلبی، پس از پژوهش درباره ی انساب اسب، کتاب انساب الخیل فی الجاهلیة و الاسلام را تدوین کرد.(15) استفاده های نسب شناسی

عرب، به ویژه عرب بادیه نشین، شأن و اهمیت ویژه ای برای نسب قایل بود. در بین عرب های صحرایی، حقوق انسانی و حتی ارزش زندگی هر کس به نسب او بستگی داشت. نسب هر فرد تعیین کننده ی درجه ی حمایت اجتماعی و دفاع طبقه یا قشری از او بود؛(16) به همین دلیل، نسّابه (نسب شناس)ها موقعیت بالایی در جامعه ی عرب داشتند و به بزرگی از آنان یاد می شد، زیرا مرجعِ حل بسیاری از اختلافات بودند.(17) البتّه این تلقی برای فرهنگ غیرعرب، غیر عادی و غیر معقول است.

نتایج به دست آمده از نسب شناسی، موضوع و اساس بسیاری از مؤلفه های جامعه شناختی (مانند نوع روابط مصلحت آمیز بین افراد قبیله و مناسبات افراد یک قبیله با قبیله ی دیگر و حمایت درون قبیله ای و برون قبیله ای) و روان شناختی (مانند رشد روحیات و اخلاقیات ویژه در قالب تحقیر یا تفاخر) و حتی حقوقی و فقهی (مانند بهره مندی از بیت المال یا تأمین حقوق اجتماعی) بود.(18)

مسائل چندی در فقه و کلام شیعه، تابع نتایج پژوهش های نسب شناسی است؛ مانند:

تولّی و قبول امامت اهل بیت علیهم السلام واجب است. چنان که در قرآن آمده است:
به امت بگو که من مزد رسالت نمی خواهم جز محبت به خویشاوندان.(19)

2 - حرمت پرداخت صدقه به اهل بیت علیهم السلام و نوادگان آنها و وجوب پرداخت خمس به آنها؛ البته تشخیص اهل بیت علیهم السلام و نوادگان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بر عهده ی نسب شناسی است.

فقیهان یکی از شرایط مشروعیت امام علیه السلام را اعتبار نسب وی، به ویژه قریشی بودن او، می دانند.(20) در وقف، ارث و ازدواج مسائلی وجود دارد که مصادیق آنها قریشی بودن است و نیاز به تعیین مصداق توسط دانش انساب دارد.

غیر از بهره وری از تجارب و دستاوردهای این دانش در حقوق، روایت هایی به دیدگاه های اخلاقی پرداخته اند؛ برای نمونه، در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم چنین آمده است:

تَخَیرُوا لنطفکم وَ انکحُوا الأکفاء وَ انکحُوا إلَیهِم؛(21)

در روایت دیگری آمده است:

مَن انتَسَب إلی غَیر أَبِیه أَو تولی غَیر مَوالِیه فَعَلَیه لَعنَةُاللَّه وَ المَلائِکة وَ النَّاس أَجمَعِین.(22)

شعر عرب در زمینه های فخر به آبا و اجداد و هجو و ناسزاگویی به آنها، از مطالب نسب شناسی بسیار سود برده است.(23)

سترستین(Zettersteen) فواید دینی، فرهنگی و اجتماعی نسب شناسی را این گونه طبقه بندی کرده است:

ایمان به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم منوط به شناخت ایشان است و بخشی از این شناخت از طریق علم انساب صورت می گیرد؛
مشروعیت امامت؛
شناخت مردم از یکدیگر؛
ضرورت شناخت همسر لایق.(24) زبان نسب شناسی
نسب شناسی، مانند هر دانش دیگری، دارای زبان و در نتیجه، واژگان و اصطلاحات ویژه ی خود است. برخی از این اصطلاحات عبارت اند از: صحیح النسب، مقبول النسب، مشهورالنسب، مردود النسب، نسب القطع، معقب، مطعون، درج، منقرض، مذیل، وحده، قعید، حفید، عریق، ناقله، مکثر، نازله.(25)

نسب شناسان چندگونه اصطلاح دارند:

اصطلاحاتی که بیانگر نوع و درجه ی فرد در یک سلسله یا نوع و درجه ی خود سلسله اند؛ مانند: مقبول النسب، حفید و....
اصطلاحاتی که بیانگر صحت یک حلقه در یک سلسله یا صحت خود سلسله اند، مانند: له ذریة، له ذیل و... اگر درجه ی صحت متوسط یا پایین باشد، اصطلاحاتی نظیر: «صحیح»، «لاریب فیه» و «لا غبار علیه» را به کار می برند.
اصطلاحاتی که گویای عدم صحت و جرح است؛ مانند: «فیه نظر»، «لقیط» و...
در طبقه بندی گروه های اجتماعی هم اصطلاحاتی نظیر: قبیله، شعب، بطن، فخر و... به کار می رود. مکاتب و انواع نسب شناسی
نسّابه ها برای این دانش دو نوع کتاب مُشجّر (بحر الانساب) و مبسوط نوشته اند. کتاب های مشجر بیش تر از مبسوط است. برخی معتقدند شافعی روش مشجر را ابداع کرد.(26) در این روش همه ی شخصیت های یک سلسله در شاخه های اصلی و فرعی، به صورت درخت، نمایش داده می شوند. ابن عبدالسمیع خطیب از مشجرنویسان مشهور و مؤلف الحاوی، و ابوعبیده قاسم بن سلام از مبسوطنویسان و نویسنده ی مبسوط نسب الطالبیین می باشد.

در روش مبسوط از بالاترین (قدیمی ترین) نیا و پدر بزرگ آغاز می کنند و پس از آن فرزندان از نسل دوّم را نام می برند و آن گاه اولاد یکی از همین فرزندان و فرزندان او را و... دنبال می کنند؛ پس از اتمام آن شاخه به برادر دیگر نسل دوّم به ترتیب می پردازند.

تفاوت عمده ی روش مشجر و مبسوط این است که در اولی بررسی از پایین (جدید) به بالاست؛ یعنی از نوادگان به سمت نیا می روند، ولی در مبسوط از نیا به نوادگان می رسند.(27)

در مورد نسب شناسی قبایل هم طبقه بندی ویژه ای وجود دارد. ترتیب طبقه بندی مرسوم چنین است: شعب، قبیله، عماره، بطن، فَخِذ و فصیله؛(28) مثلاً سلسله ی بنی عباس این گونه است: خزیمه، کنانه، قریش، قصی، هاشم و عباس.

نسب شناسان مسلمان در چهار مکتب مهم جای می گیرند:

مکتب مدینه و شام؛
مکتب عراق؛
مکتب یمن؛
مکتب غرب اسلامی.
مثلاً ابن کلبی متعلق به مکتب عراق و، ابن حزم متعلق به مکتب غرب اسلامی (اندلس) است. هریک از این مکاتب رویکرد و گرایش های تئوریک خاص خود را دارند.(29) جایگاه نسب شناسی در بین شاخه های دانش تاریخ

نسب شناسی از علوم پایه برای مورخ است؛ زیرا اطلاعات لازم مربوط به افراد را در اختیار مورخ قرار می دهد. بخشی از هویت شخص با شناخت اجداد و پدر و مادر مشخص می گردد که از طریق نسب شناسی صورت می گیرد. بعضی نسب شناسی را یکی از ارکان تاریخ نگاری می دانند.(30)

نسب شناسی با شاخه های دیگر تاریخ، یعنی اسم شناسی (کنیه و لقب شناسی)، رجال، تراجم یا زندگی نامه، طبقات و تذکرةالقبور ارتباط دارد.

نسب شناسی بیش ترین رابطه را با زندگی نامه نویسی دارد که در فرهنگ اسلامی به تراجم یا ترجمه ی حال یا شرح حال موسوم است.(31) شاید بتوان نسب شناسی را از شاخه های زیرمجموعه ی تراجم دانست؛ (32) زیرا ترجمه یا زندگی نامه به تاریخ زندگی یا تاریخ دوره ای از زندگی شخص گفته می شود؛(33) از این رو، اولین اطلاعات ارائه شده در مورد زندگی نامه ی هر شخص، مربوط به پدر و مادر و اجداد شخص است؛ چون بدون این اطلاعات هویت فرد شناسایی نمی گردد، تا بتوان به خوبی به آن پرداخت.

اسم شناسی که به کنیه و لقب و نام اصلی فرد می پردازد، از گذشته تاکنون تحولاتی داشته است؛ مثلاً به منظور جلوگیری از اشتباهات در نام های مشابه یا نزدیک به هم، آثاری نوشته شد؛ از جمله المؤتلف و المختلف از الحسن بن بشر (درگذشت 370 ق). در دوره ی جدید کتاب های «مستند مشاهیر» به منظور یکدست(استاندارد) کردن ضبطهای مختلف یک نام، نوشته و منتشر شده است.(34) تاریخ نسب شناسی

عرب در جاهلیت فقط به نوعی از تاریخ نگاری، یعنی «انساب قبایل» و «ایام حروب» آشنایی داشت که با قصه و شعر و گاهی اساطیر آمیخته بود.(35) این سبک، به دلیل شورانگیزی، حتی در دوره ی اسلامی و در کاخ های خلفا طرف دارانی داشت.(36)

چون از دوره ی جاهلیت متون مکتوبی در این باره به دست ما نرسیده است، اطلاعات نسب شناسی مربوط به دوره ی جاهلیت، از اشعار، نوشته های روی قبرها و کتیبه ها و خاطرات شفاهی، که در دوره ی اسلامی مکتوب گردیده اند، به دست می آید. البته اشعار جاهلی مهم ترین منبع است.

عرب اهتمام ویژه ای به تمایز اقوام و افراد داشت و شأن و رتبه ی افراد را در هویت خانوادگی آنان و پدر و مادرشان می جست. در مقایسه با زندگی نامه نویسی، که دارای اهداف اخلاقی یا علمی بود، (مثلاً زندگی نامه ی شهدا و عالمان به منظور ارائه ی الگوهای مطلوب تدوین می شد)،(37) نسب شناسی فقط با هدف های تمایز و تفکیک و فخرفروشی شکل گرفت.

اگر نسب شناسی را با رجال (راوی شناسی) مقایسه کنیم، باید بگوییم که هدف رجال فقط صحت و سقم راویان احادیث است. از تلاش های خالصانه ی مورخانی که برای اثبات طهارت و بزرگی اجداد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم کوشیدند و نسب شناسی ایشان را تهیه نمودند، نباید غفلت کرد؛ در واقع این تلاش ها دانش نسب شناسی را گام ها به پیش برد.

عامل دیگر در نضج و رشد این دانش، استفاده های سیاسی از نسب افراد حاکم، برای دست یابی به مشروعیت، بود.

برخی از نویسندگان رشد نسب شناسی اسلامی را در پرتو رویکرد قبیله گرایی پاره ای از مورخان، در مقابل رویکرد حدیث گرایی دیگر مورخان دانسته اند.(38) در اوایل قرن دوّم هجری برخی از نویسندگان انساب قبایل خود را تدوین کردند و حتی تک نگاری هایی درباره ی انساب قبیله ی خود نوشتند.(39) این سبک نگارش ها از مایه هایی هم چون شعر و اقوال شفاهی عامیانه بیش تر بهره می برد.(40)

بسط قلمرو اسلامی با فتوحات، بینش نسّابان را از نظر کمی، گسترش بخشید و در شالوده ها و روش های آنها نیز تحول ایجاد کرد.(41) نسب شناسی به تدریج در تاریخ های عمومی ادغام و هضم گردید.(42)

گاهی اولین نسب نگار را محمّدبن مسلم شهاب زُهری (د. 124ق) نویسنده ی کتاب نسب قومه می دانند؛ البته کتابش به دست ما نرسیده است.(43) ابویقظان (د. 190 ق) کتاب اخبار تمیم و کتاب نسب خندف را نوشت و این دانش را بسط داد. از این آثار چیزی جز قطعه های پراکنده در کتاب ها در دسترس نیست.

برخی گفته اند: نخستین کسی که در این زمینه فعالیت علمی انجام داد، هشام بن محمّدبن سائب کلبی (د. 206 یا 204 ق) بود و پنج کتاب در این موضوع تألیف کرد.(44) این نظر چندان صحیح نیست؛ البته هشام و پدرش محمّد (د. 146 ق) تحول اساسی در نسب شناسی به وجود آوردند، ولی از پدر، کتابی به ما نرسیده است. سید حسن صدر، ابوعبداللَّه احمد جهمی را از اولین نویسندگان دوره ی اسلامی و کتاب انساب قریش و اخبارها را از او می داند.(45)

جواد علی، مورخ عراقی، می نویسد:

نوشته ای از نسب شناسی دوره ی جاهلی نمی شناسیم. اولین گزارش مدون رسمی مربوط به زمان خلیفه ی دوم، عمربن خطاب است. در این دوره ثبت نام مردم برای پرداخت حقوق شهروندان از بیت المال بر اساس شأن اجتماعی و خاندان، ضرورت نسب شناسی پیش آمد. متأسفانه، ثبت های آن دیوان به دست ما نرسیده و از نسابه ها کسی به اخذ و اقتباس از آن دفاتر ثبتی اعتراف و تصریح نکرده است.(46)

اهتمام به انساب، ابتکار عرب ها نبود. بلکه ملت های دیگر، مانند یونانی ها، رومی ها، فارس ها، هندی ها، اروپایی ها و سامی ها نیز به روابط نسبی خود اهمیت می دادند.(47) تورات گاهی اجداد یک نفر را تا چندین نسل آورده است؛(48) اما قرآن این گونه به اجداد و نسل های یک نفر نپرداخته، گویا نگاه قرآن به نسب با نگاه تورات متفاوت است.

عمر در سال پانزدهم یا بیستم قمری به ثبت و ضبط انساب و طبقه بندی آنها در دیوان دستور داد.(49) روش دیوانیان عمر این گونه بود که عرب را به دو بخش قحطانیان و عدنانیان تقسیم می کردند و عدنانیان را به دلیل ظهور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از آنها، مقدم می داشتند؛ پس از آن عدنانیان را به ربیعه و مضر تقسیم می کردند و مضر را مقدم می شمردند؛ سپس مضر را به دو گروه قریش و غیر قریش تفکیک کرده، قریش را برتری می دادند؛ نیز قریش به بنی هاشم و غیر بنی هاشم تقسیم می شد که بنی هاشم برتری داشتند. ملاک برتری در نظر آنها، ظهور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از بین آنها بود؛ بنابراین محور اصلی طبقه بندی، بنی هاشم بود و به ترتیب بر اساس نزدیکی به بنی هاشم، لایه لایه می شدند.(50) البته ابن اثیر ضمن حوادث سال 15 هجری گزارش زیر را آورده است:

وقتی خلیفه ی دوّم دیوان محاسبات را برای پرداخت حقوق تأسیس کرد به صفوان بن امیه و حارث بن هشام مبلغی پرداخت و آنها از گرفتن آن به دلیل کمی امتناع کردند. خلیفه به آنها گفت: إنّی إنما اعطیتکم علی السابقة فی الإسلام لا علی الأنساب.(51)

این گونه گزارش ها نشان می دهد که فقط خصوصیات قبیله ای ملاک احتساب ها نبوده است. طرح انساب در دیوان مذکور را عقیل بن ابی طالب، مخرمةبن نوفل و جبیربن مطعم تهیه کردند.(52) گاهی چنین طرحی را گرته برداری از رومی ها در اعطائات به اهالی شام دانسته اند.(53) اقدام به ثبت نسب ها و تأسیس دیوان، تأثیر فوق العاده ای در ارتقای این دانش داشت.(54)

با وجود عملیات تسجیلی مذکور، انساب قبایل از دوره ی امویان به بعد به درستی ثبت و ضبط نشده است. شاخه ها و فرع های جدید در یک قبیله و روابط یک قبیله با قبیله های دیگر معلوم نیست. اسناد و مدارک دیوانی دولتی از دوره ی عمر به بعد هم در دسترس نیست که بر ابهامات موجود افزوده است.(55)

علاوه بر این ها، «فتوحات» نیز از چند جهت بر نسب شناسی تأثیر داشت:

اموال و غنایم زیادی در فتوحات به خلافت اسلامی می رسید و ضرورت تأسیس نظام حساب رسی و توزیع ثروت احساس شد. ملاک پرداخت ها در این نظام، غیر از نسب، قرابت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، سابقه ی گرایش به اسلام و ابراز شجاعت در جهادها بود.(56)
جامعه ی بسته ی مکه و مدینه باز شد و تعدادی از عرب ها در نقاط مختلف جهان اسلام پراکنده شدند و با دیگر اقوام اختلاط یافتند.
ورود ملیت های غیر عرب به جامعه عرب شدّت گرفت.
تعصبات قبیله ای با رشد تمدن و فرهنگ جدید کاهش یافت.
در عصر خلافت اموی با وجود گشایش جامعه ی عرب، منازعات قبیله ای دامن زده شد. گویا سیاست امویان بر تشدید اختلافات بود. ادبیات این دوره پر از تفاخرات و تنقیص ها است؛ از سوی دیگر خلافت اموی، برای کسب و ارتقای مشروعیت سیاسی و اجتماعی به انساب و مفاخر قبیله ای خود پناه می برد که خود به خود به ترویج انساب منجر می شد. در مجموع، خلافت اموی بیش ترین حمایت را از نسب شناسی داشت.(57)

دوره ی خلافت عباسی با شعار «الرضا من آل محمّد» آغاز شد و هدف عباسیان بازگرداندن خلافت به اهلش، یعنی نوادگان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، بود؛ از این رو، مسأله ی کلامی و فقهی حقانیت قریش برای خلافت را پیش کشیدند. منظورشان از قریش منسوبان به علی علیه السلام (علویان)، جعفر(جعفریان) و عباس(عباسیان) بود و بنی امیه را بیرون از قریش می دانستند. بدین ترتیب این اختلافات سیاسی به طرح مباحث جدیدتر و جدّی تر در عرصه ی نسب شناسی منجر شد.(58)

در همین دوره، عروبت گرایی بنی امیه به شعوبیه گرایی انجامید که به طعن عرب می پرداختند. اینان بسیاری از مفاخر عرب ها را تبدیل به مثالب کردند.(59) در مقابل این حملات شعوبیه اعراب کتاب های زیادی در فضایل نسب عرب نوشتند، مانند فضایل قریش از علی بن محمد مدائنی و مناقب قریش از ابن عبده. در این جدال ها و منازعات نسب شناسی هم رشد یافت.(60)

عامل دیگر در رشد نسب شناسی منازعات گسترده بر سر خلافت یا مجادله بر سر آموزه های دینی در مشروعیت حاکم بود؛ مانند درگیری بین بنی هاشم و بنی عباس بر سر خلافت و شرایط حاکم.(61) قرآن و نسب شناسی

قرآن از یک سو، تفاخر نسبی را کنار نهاده و از سوی دیگر به آثار حقوقی نسبت های خانوادگی پرداخته و روش هایی را برای تصحیح نسب ها یا شیوه هایی برای جلوگیری از آثار سوء اختلاط نسبت ها پیش نهاده است.

بسیاری از مفسران ذیل آیه «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ» به بررسی نظر اسلام درباره ی فلسفه ی تعدد و تکثر قبایل پرداخته اند. علامه طباطبایی معتقد است:

این آیه در مقام از میان برداشتن تفاخر به انساب است.(62) اختلافات بین مردم، فقط به منظور شناسایی یکدیگر و تمایز افراد است نه این که دست مایه ی فخرفروشی و امتیازات طبقاتی و نژادی گردد.(63)

رابطه ی نسبی یعنی رابطه ای که از راه ولادت و رحم، فردی را به فرد دیگر پیوند می دهد که در اصل یک رابطه ی طبیعی است. این واقعیت در قوانین اسلامی، مانند ازدواج و ارث، مؤثر است.(64) از سوی دیگر برای جلوگیری از آلودگی نسب ها، زنا در شریعت اسلام تحریم شده است.(65)

اساس علم نسب شناسی عرب بر تقسیم عرب به قحطانیان و عدنانیان است.حتی عمر بین آنها، در پرداخت، تفاوت و تمایز قایل بود؛ ولی در قرآن از این طبقه بندی خبری نیست و همه ی عرب را از یک جد اعلی یعنی ابراهیم می داند.(66)

برخی از دانشمندان اهمیت دادن به نسب را مولود نیاز انسان به تعاون و بهره مندی از کمک دیگران دانسته اند و برای اثبات نظرشان به آیات قرآن استشهاد می کنند:

قرآن کریم شرح حال دو تن از فرستادگان خدای متعال را نقل کرده که یکی از آنها به دلیل نداشتن خویشاوندان از ناتوانی خود خبر داده و گفته است: ای کاش مرا بر منع شما توانی بود(هود، آیه 91).(67)

البته باید متذکر شد نسب شناسی غیر از تعاضد و تعاون اجتماعی است.

اساس جامعه ی جاهلی بر قبایل و قبایل بر عصبیت نهاده شده بود. عصبیت محور وفاق و تعاون درونی قبیله را ایجاد می کرد. و در واقع پیوند درونی اعضای قبیله بود که بدون نسب تحقق نمی یافت.(68)

با ظهور اسلام نظام قبیله ای به نظام بزرگ تر مدنی و سیاسی تبدیل شد و اسلام فرهنگ و گفتمان جدیدی در مناسبات و روابط اجتماعی طرح کرد و تعریف جدیدی از نسب ارائه نمود.(69) قرآن در این بازسازی فرهنگی نقش زیادی داشت.(70) نسب شناسی در دوره ی معاصر

جامعه های مسلمان با پشت سر گذاشتن دوره ی کهن و سادگی، به مرور گسترش یافت و پیچیده شد؛ به طوری که مناسبات اجتماعی و روابط افراد قابل کنترل و گزارش نیست. از سوی دیگر، بسط و گسترش روابط انسانی و ازدیاد جمعیت موجب شد که مردم دوره ی جدید کم تر از گذشته به انساب اعتنا کنند؛ حتی شهرنشینان دوره های گذشته نیز نسبت به بادیه نشینان چنین بودند؛(71) از این رو، هر چه به عصر جدید نزدیک تر شدند، اختلاط نسب ها از تمایزها بیش تر گردید؛ به طوری که تشخیص اجداد و پدران افراد گاهی بسیار دشوار است. در این دوره که پدیده ی «جهانی شدن» در حال رسوخ و نفوذ در همه ی جوامع است، اختلاط و امتزاج نسل ها، منحصر به یک کشور نیست، بلکه در حال گسترش به همه ی کشورهاست؛ از این رو پیش بینی می گردد که در آینده روابط و مناسبات سببی جای گزین ممیزهای خون و نژاد و روابط نسبی گردد. این وضعیت حتی در دوره ی گسترش اسلام با فتوحات و نضج امپراتوری بزرگ مسلمانان وجود داشت.(72) با اختلاط عرب با عجم نسل «مستعرب جدید» پدید آمد. با فروپاشی خاندان حکومت گزار بنی نصر در 897 قمری در اندلس و تسلط دولت مسیحی بر آن مناطق، مسلمانان اندلس که عمدتاً سه تیره ی عرب، مختلط و اروپایی بودند، به «داجنین» (مدجّنان) مشهور شدند و با اروپاییان اختلاط بیش تری پیدا کردند؛ (73) به طوری که بعدها در کشوری مانند فرانسه، «مسلمانان فرانسوی و اسلام فرانسه» اصطلاح رایجی شده بود که گویای از بین رفتن اصالت عربی آنان است.

به هر حال در زندگی شهرنشینی، به ویژه در دوره ی جدید، حفظ نسب غیر ممکن است؛ از این رو دانش نسب شناسی باید متحوّل گردد و در قالب «ثبت احوال» مدرن با ابزارها و شیوه های جدید به ارائه ی هویت فردی یا خانوادگی هرکس بپردازد.

در دوره ی جدید نوع دیگری از قومیت گرایی عربی رشد یافت که در ناصریسم به اوج خود رسید و زمینه ساز بازگشت به سنن و از جمله انساب عرب بود. آثاری که در این دوره و بر پایه ی ناسیونالیسم عربی منتشر شد، تفاخرات نسبی را ترویج کرد. تحول علم نسب شناسی

این دانش همانند دیگر علوم بشری در سده های گذشته دست خوش تحولات محتوایی و روشی شده است. این تحولات به شرح زیر است:

تحول از نقل و حفظ به نوشتار و کتابت: در جاهلیت و حتی دوره ی اسلامی، بسیاری از نسّابه ها به جای تألیف به حفظ و انتقال سینه به سینه می پرداختند؛(74) ولی به تدریج تألیف ها بیش تر شد و ابن ندیم با اختصاص فصلی به «اخباریین و النسابین» به معرفی این تألیف ها پرداخت.(75) برخی گزارش ها درباره ی بعضی از نسابین دوره های جاهلیت و اسلام، حیرت آور است و قدرت فوق العاده ی حافظه آنها در حفظ انساب را نشان می دهد.(76)
تنظیم قواعد و بنیان ها: فرمان عمر برای تأسیس دیوان و ثبت نسب ها برای طبقه بندی مردم به منظور پرداخت حقوق و مزایا، تحول بزرگی در رشد و گسترش و مهم تر از آن، پی ریزی قواعد این دانش به وجود آورد. پایه هایی که در ملاک های گروه بندی مردم در نظر گرفته شد و نوع تقسیم و تفکیک ها، مبانی ماندگاری برای پژوهش های بعدی نسب شناسان گردید.(77)
در دوره ی جدید، نهاد ثبت احوال جای دیوان انساب گذشته را گرفت و با آمدن شناسنامه، هویت نگاری افراد به وسیله ی علم انساب، کنار نهاده شد. می توان گفت نظام های اجتماعی امروزی، ضرورتی برای پی گیری انساب به سبک و روش گذشته نمی بینند.
در دوره ی جدید به نسب شناسی صرفاً به عنوان یک میراث باستانی فرهنگی نگاه می کنند. البته در بازخوانی مطالب این میراث، روش ها و ابزارهای کهن هم دگرگون شده است؛ مثلاً از سکه خوانی، کتیبه خوانی و دیگر روش های باستان شناسی که در انساب شناسی قرون اولیه ی اسلام خبری نیست، استفاده ی فراوان می شود. لین پل و زامباور همین مشی را پی گرفتند.
با پیشرفت دانش های زیست شناسی، جغرافیای انسانی و ژنتیک، در دوره ی جدید، سلسله بندی و طبقه بندی انسان ها تغییر یافت. در واقع این علوم بسیاری از دسته بندی های قدیم در انساب افراد را نمی پذیرند و مبانی دیگری طرح کرده اند.(78) آشنایی با منابع نسب شناسی
از سده ی اول هجری / هفتم میلادی تاکنون صدها اثر در حوزه ی نسب شناسی مسلمانان تألیف شده است. عبدالغنی نام های نسب شناسان عرب از سده ی اول تا چهاردهم هجری را فهرست کرده است.(79) البته فهرست او کامل و جامع نیست، اما گویای کثرت تألیفات و فراوانی مؤلفان در این قلمرو است. اولین نسب شناسی را که وی نام برده، عقیل بن ابی طالب (د. 50ق) و آخرین آنها حسین طباطبایی بروجردی (د. 1385ق) است. سترستین فهرست بلندی از آثار نسب شناسی را آورده است.(80)

جواد علی هم فصل مطولی را به نسب شناسی اختصاص داده و اطلاعات مفیدی ارائه کرده است.(81) ابن ندیم در الفهرست و ابن خیر در الفهرسة نیز فصل هایی را به اطلاعات مربوط به نسب شناسان اختصاص داده اند. حاجی خلیفه در کشف الظنون ذیل علم الانساب به معرفی کتاب های مهمّ می پردازد.(82) آیت اللَّه سیدشهاب الدین مرعشی کشف الارتیاب را در مقدمه ی لباب الانساب بیهقی نوشت و کارنامه ی نسب شناسان از سده ی اول تا پانزدهم را معرفی کرد. کتاب کشاف الدوریات العربیة، که مقالات عربی را فهرست کرده است، در بخشی به مهم ترین مقالات درباره ی انساب پرداخته است.(83)

سبک و اسلوب و خاستگاه همه ی نسابه ها در کتاب هایشان یکسان نیست. گروهی به نسب شناسی قبایل یا شخصیت ها پرداخته و گروهی دیگر به تألیف منابع عمومی دست زده اند. به منظور تکمیل این مقاله گزیده ای از منابع مهم این علم معرفی می گردد: منابع عمومی

الأخبار و الأنساب، ابوجعفر احمدبن یحیی مشهور به بلاذری.(84)

الأخبار و الأنساب و السیر، ابوالعباس عبداللَّه بن اسحاق.(85)

الإشتقاق، ابوبکر محمدبن حسن ازدی معروف به ابن درید (د. 321ق)، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت. 1991م.

این اثر با این که موسوعه ای از معارف است ولی چون بسیاری از اطلاعات نسب شناسی در آن وجود دارد، در زمره ی کتاب های نسب نگاری طبقه بندی شده است.(86)

الأنساب و الأخبار، محمدبن قاسم تمیمی معروف به ابوالحسن نسابه.(87)

أنساب الأشراف، احمدبن یحیی بلاذری (227 - 279ق).

این کتاب درباره ی انساب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، علویان، عباسیان، آل هاشم و امویان است. بخش پایانی کتاب را مفقود دانسته اند.(88) ولی به نظر می رسد نسخه ی کامل آن در دسترس است. آقایان عالم زاده و سجادی، چاپ های مختلف آن را همراه با توصیفی جامع معرفی کرده اند.(89)

بحث مختصر فی أنساب العرب، محمدنبیل القوتلی.(90)

جلد اول این اثر درباره ی قحطان و قضاعه است که نویسنده به جدول بندی انساب و تشجیر آنها پرداخته است.

التشجیر، دَغْفَل بن حنظلةبن زید سدوسی شیبانی (د. 65ق).

عبدالغنی به نقل منابع مختلف از جمله همدانی در الاکلیل(91) و ابن ندیم در الفهرست(92) از آن یاد کرده است.

التعریف بالأنساب، ابوالحسن احمدبن محمد اشعری یمنی (د. 500 یا 600ق).

این اثر مختصرِ الأنساب سمعانی است و التعریف بالأنساب را زیر عنوان اللباب فی معرفة الأنساب تلخیص کرد.(93)

التعریف فی الأنساب و التنویه لذوی الأحساب، احمدبن محمدبن ابراهیم اشعری قرطبی (د. 550ق) تصحیح و چاپ سعد عبدالمقصود ظلام.

این اثر به اجداد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و دیگر شخصیت های عرب پرداخته است. اشعری گویا کتاب دیگری در انساب زیر عنوان اللباب فی معرفة الأنساب دارد. زندگی وی توسط سعد عبدالمقصود ظلام در مقدمه آمده است.

تهذیب الأنساب و نهایة الأعقاب، ابوالحسن محمدبن ابی جعفر شیخ شرف العبیدلی معروف به ابی الحسن نسابه (د. 435ق)، تحقیق محمد کاظم محمودی، قم، کتابخانه آیت اللَّه نجفی، 1413ق.

این چاپ به همراه استدراک و تعلیق عبداللَّه الشریف الحسین معروف به ابن طباطبا حسنی نسابه (د. 449ق) است.

جمهرة الأنساب العرب، ابومحمد علی بن احمد معروف به ابن حزم اندلسی (384 - 456ق)، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، اسکندریه، دار المعارف، بی تا.

جمهرة النسب،(94) هشام ابومنذربن محمدبن سائب کلبی (د. 204ق).

جزء اول آن دو چاپ مهم دارد یکی به کوشش عبدالستار احمد فرّاج و دوم به کوشش محمود فردوس العظم و مقدمه ی سهیل زکار در دمشق چاپ شده است.

جزء دوم و سوم هم به کوشش محمود فردوس العظم چاپ شده است. این کتاب جایگاه بلندی در نسب شناسی دارد و اولین منبع در این زمینه شناخته شده است. کلبی در واقع مؤسس مکتب عراق در نسب نگاری است.

الحاوی، ابن عبدالسمیع خطیب.

این اثر به سبک مشجر تدوین شده است.(95)

سراج الأنساب، سیداحمدبن محمدبن عبدالرحمن کیاء گیلانی (سده دهم قمری)، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت اللَّه مرعشی نجفی.

طرفة الأصحاب فی معرفة الأنساب، عمربن یوسف بن رسول، چاپ سترستین )Zettersteen(K. W، دمشق، 1949م / 1369ق.

صلاح الدین منجد مقدمه ی تحلیلی مفیدی بر این اثر نگاشته است.

الکافی فی النسب، محمدبن عبده بن سلیمان معروف به ابن عبده.

او را به ثقه ستوده اند.(96) کتاب های دیگر او در زمینه ی نسب شناسی عبارت اند از:

النسب الکبیر، بر اساس کتاب هشام کلبی؛ نسب ولد ابی صفرة الملهب و ولده؛ نسب الاخنس و کتاب نسب کنانة.(97)

کتاب الأنساب، ابوسعید عبدالکریم بن محمد معروف به سمعانی (د. 562ق).

کتاب النسب، ابوعبداللَّه سعیدبن حکم معروف ابن ابی مریم.(98)

کتاب النسب، ابوعبید قاسم ابن سلام (154 - 224ق)، به اهتمام مریم محمد حیز الدرع و مقدمه ی سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1989م، چاپ اول.

کتاب النسب، ابوزید عمربن شبّربن عبیدبن ریطة (د. 262ق).(99)

کتاب نوادر أخبار النسب، ابوعبداللَّه الزبیربن ابی بکر بکاربن عبداللَّه بن مصعب (د. 256ق). وی کتاب دیگری در نسب قریش نوشته است.(100)

کشف الإرتیاب فی ترجمة صاحب لباب الأنساب و الأعقاب و الألقاب، سید شهاب الدین مرعشی نجفی (نسب شناس معاصر).

این اثر به عنوان مقدمه لباب الأنساب بیهقی نگاشته شده و محمدرضا عطایی ترجمه ی فارسی آن را در پایان کتاب مهاجران آل ابوطالب آورده است. مرعشی از دویست تن از دانشمندان مشهور نسب شناس، از قرن اول تا پانزدهم، به ترتیب یاد کرده است. این اثر در واقع فهرستواره و کارنامه ای از نسب شناسی اسلامی است.

لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب، ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید بیهقی معروف به ابن فندق (د. 565ق)، دو جلد، تحقیق سیدمهدی رجائی، مقدمه ی آیت اللَّه نجفی مرعشی، قم، کتابخانه ی آیت اللَّه نجفی، 1400ق.

مقدمه ی آیت اللَّه نجفی دارای این عنوان است: «کشف الارتیاب فی ترجمة صاحب لباب الأنساب و الأعقاب و الألقاب».

لبّ اللباب فی تحریر الأنساب، جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، بیروت، دار صادر.

المقتضب من کتاب جمهرة النسب، یاقوت حموی (575 - 626ق)، تحقیق و نشر ناجی حسن.

این اثر خلاصه ی کتاب جمهرة النسب کلبی است.

المؤتلف و المختلف فی النسب، ابوجعفر محمدبن حبیب بن امیةبن عمر.

وی از نسب شناسان بزرگ عرب است و کتاب های دیگری نیز درباره ی نسب عرب تهیه کرد که عبارت اند از:

کتاب النسب؛ العمائر و الربائل فی النسب و کتاب المشجر.

النسب الکبیر، ابوعبداللَّه بن مصعب بن ثایت معروف به مصعب بن عبداللَّه الزبیری (د. 230ق).

وی غیر از این اثر، کتاب نسب قریش را هم در نسب شناسی تدوین کرد.(101)

النسب الکبیر، ابویقظان (د. 170ق).

وی مورخ و نسب شناس است و آثاری در این زمینه ها دارد. در نسب شناسی، کتاب نسب خندف و اخبارها را نیز تدوین کرده است.(102)

النسب الکبیر، هشام بن محمدبن سائب معروف به هشام کلبی (د. 206ق). وی مورخ و نسب شناس بزرگ عرب است.(103)

نهایة الارب فی معرفة أنساب العرب، ابوالعباس احمد معروف به قلقشندی (د. 821ق). آثاری درباره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

جمهرة أنساب امهات النبی صلی الله علیه وآله وسلم، حسین بن حیدر محبوب هاشمی، مقدمه ی یوسف بن عبدالرحمن مرعشی، مدینه ی منوره، دار البخاری، 1418ق.

النفحة العنبریة فی أنساب خیرالبریة، محمد کاظم بن ابی الفتوح یمانی موسوی (سده نهم)، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت اللَّه نجفی مرعشی، 1419ق / 1377، چاپ اول. آثاری درباره ی دیگر شخصیت ها

جامع الأنساب، محمدعلی روضاتی.

جلد اول این اثر شامل مشجرات نسب، احوال و آثار تواریخ و مزارات فرزندان امام موسی بن جعفرعلیه السلام است.

کتاب نسبر النمر بن قاسط، علان الشعوبی.

وی یکی از محققان بیت الحکمة رشید و مأمون عباسی است و کتاب دیگری در نسب تغلب بن وایل نگاشته است(104). آثاری درباره ی قبایل و خاندان ها

الأصیلی فی أنساب الطالبیین، صفی الدین محمدبن تاج الدین علی، معروف به ابن طقطقی (د. 709ق)، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت اللَّه نجفی، 1418ق.

الأکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ابی محمد حسن بن احمدبن یعقوب همدانی (د. 350ق).

او یمنی الاصل است و این اثر را در تاریخ یمن و انساب یمنی در ده جلد نوشته است.

أب انستاس کرملی، جلد هشتم و محب الدین خطیب، جلد دهم و محمدبن علی اکوع حوالی، جلد دوم آن را منتشر کردند. اولین چاپ جلد دهم در قاهره، 1368 انجام یافت.

أنساب آل أبی طالب، ابونصر سهل بن عبداللَّه بخاری.

این کتاب در دوره ی ناصر باللَّه (575 - 622ق) نگاشته شده و آقابزرگ از نسخه ی خطی آن در کتابخانه ی حسن صدرالدین یاد کرده است.(105)

أنساب أزد عمان، ابوعبداللَّه بن صالح بن نظّاح.(106)

انساب بنی عبدالمطلب، حسن بن سعید معروف به سکونی.(107)

أنساب قریش و أخبارها، ابوعبداللَّه بن محمدبن حمید معروف به جهمی.(108)

التبیین فی أنساب القرشیین، موفق الدین عبداللَّه بن احمدبن قرامه مقدسی (د. 620ق)، به اهتمام محمد نایف الدلیمی.

بحر الأنساب، منصورالباب الاشهب (د. 578ق).

این اثر در انساب علویان است.(109)

تحفة لب اللباب فی ذکر نسب السادة الأنجاب، سید ضامن بن شدقم حسینی مدنی (سده 11 قمری)، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه ی آیت اللَّه نجفی، 1418ق.

الجوهر الشفاف فی أنساب السادة الأشراف، عارف احمد عبدالغنی، دو جلد، دمشق، دار کنان، 1997م.

این اثر به نسب شناسی فرزندان امام حسین علیه السلام پرداخته است. نویسنده ابتدا زندگی نامه ای از امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام آورده، سپس به معرفی سادات از شهادت امام تا دوره ی جدید پرداخته و سادات شبه قاره ی هند و فلسطین را در دو فصل مستقل آورده است.

شجره ی خاندان مرعشی، سیدعلی اکبر مرعشی (مورخ معاصر)، تهران، 1365.

الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیة، فخر رازی (د. 606ق)، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه ی آیت اللَّه نجفی 1409ق.

عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، جمال الدین احمدبن علی الحسینی معروف به ابن عنبر (د. 614ق)، با مقدمه ی محمد صادق آل بحرالعلوم، قم، مؤسسه انصاریان، 1417ق / 1996م.

الفخری فی أنساب الطالبین، اسماعیل بن حسین بن محمدبن حسین مروزی (577 - بعد از 614ق) با مقدمه ی آیت اللَّه شهاب الدین نجفی مرعشی، و تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت اللَّه نجفی مرعشی، 1409ق.

القول الجازم فی نسب بنی هاشم، جمیل ابراهیم حبیب، بغداد، منشورات مکتبة دار الکتب العلمیة، 1987م.

کتاب حذفِ من نسب قریش، مورّج بن عمرو السَدوسی، به اهتمام صلاح الدین المنجد، بیروت، دار الکتاب الجدید، 1976م.

کتاب نسب طی، ابوعبدالرحمان هیثم بن عدی الثُعَلی (د. 207ق).

المجدی فی أنساب الطابیین، علی بن ابی غنائم عمری، با مقدمه ی آیت اللَّه مرعشی نجفی با عنوان المجدی فی حیاة صاحب المجدی، تحقیق احمد مهدوی دامغانی، قم، کتابخانه آیت اللَّه مرعشی نجفی، 1409ق.

منتقلة الطالبیة، اسماعیل ابراهیم بن ناصر ابن طباطبا (سده پنجم قمری)، تحقیق سیدمحمد مهدی خرسان، نجف اشرف، 1969م.

مهاجران آل أبوطالب، (ترجمه ی کتاب المنتقلة الطالبیة)، محمد رضا عطایی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1372، چاپ اول.

این اثر به ترتیب نام شهرهایی را که نوادگان ابوطالب، پدر امام علی علیه السلام، در آن جا پراکنده و ساکن شدند و اسامی افراد را آورده است.

نویسنده کتاب دیگری با عنوان دیوان الانساب و مجمع الاسماء و الألقاب دارد.(110)

الموسوعة الذهبیة فی أنساب قبائل و اُسَر شبه الجزیرة العربیة، ابراهیم جار اللَّه بن دخنة الشریفی، نه جلد، بی جا، 1998م.

نسب بنی عبد شمس، علی بن حسین معروف به ابوالفرج اصفهانی (د. 360ق)(111).

نسب السادة العلویین السوامرة فی دیالی، محمد جاسم حمادی مشهدانی و عبدالرسول سلمان زیدی، بغداد 1994 میلادی.

نسب عرب، عاتق بن غیث البلادی، مکه مکرمه، دار مکه، 1984م، چاپ دوم.

نویسنده از مورخان معاصر است که به انساب، تاریخ و جغرافیای قبیله های عرب پرداخته است.

نسب قریش، المصعب زبیری.

أ.لیفی بروفنسال آن را به صورت ناقص منتشر کرد.

نسب معد و الیمن الکبیر، هشام بن محمد مشهور به ابن کلبی، سه جلد، تحقیق محمود فردوس العظم، دمشق، بی تا. خاورشناسان و نسب شناسی

خاورشناسان اسلام شناس مجذوب این دانش بودند و تألیفات زیادی در این باره دارند. کتاب Index Islamicus حدود هزار کتاب و مقاله را که در 50 سال اخیر مستشرقان تألیف و منتشر ساخته اند فهرست کرده است. کارهای پژوهشی آنها متفاوت است. ترجمه ی آثار نسب شناسی، تصحیح و نشر آنها و نقد و بررسی این دانش، سه نوع کار شناخته شده ی آنهاست.

گاهی آنان نقدهای جدی به ارکان این دانش دارند؛ مثلاً نسب شناسان، عرب را به دو دسته ی عدنانیان و قحطانیان تقسیم کرده و شاخه هایی زیر مجموعه ی آنها می آورند. کسانی هم چون دللافید برخی از این زیر مجموعه ها را خیالی و غیر واقعی دانسته و اساساً تقسیم به قحطانی و عدنانی را غیر معقول می دانند.(112) اینان معتقدند: طبقه بندی انساب، مربوط به دوره ی بعد از عمر و ساخته و پرداخته ی ذهن نسب شناسان برای تمشیت امور اجتماعی بود. برخی مورخان مسلمان، هم چون جواد علی، بر بعضی از رهیافت های پژوهشی خاورشناسان تأکید دارند. گاهی نیز این گونه طبقه بندی ها و تشجیرها را برگرفته از اسرائیلیات تورات دانسته اند.(113)

در اینجا فقط بخشی از تحقیقات آنها معرّفی می شود تا با مطالعه آنها واقعیت ها بهتر روشن گردد:

ی نغریم ن ادناخ ی سانشب سن: )ج ع(ب یاغ ی ماما ن ادنزرف(Sudanic Africa, 3, 2991, pp. 9-72.
ی سانشب سن( )ن اتسزیقرق ه ب طوبرم Instochnikovedenie i tekstologiya srednevekovogo Blizhnego i Srednego Vostoka Bartol"dovskie Chteniya. Moscow: Nauka, 4891. pp. 641-151.
،)7891-2571 ت یوک م کاح ن ادناخ ی سانشب سن و خ یرات: ح ابصلا( London: Ithaca Press, 7891, pp. 403.
ی اه سیاقم ی تاظحلام: ی سانشب سن ی ه ژیو ی اهه لاسر( Problemi di onomastica semitica meridionale Seminari di Orientalistica, Pisa: Giardini, 9891. pp. 161-802.
،)ت یوک م کاح ن ادناخ ی سانشن امدود( London: Rush, ]3891[ pp. ]641[.
Abbas Hamdani, "A re-examination of al-Mahdi"s letter to the Yemenites on the genealogy of the Fatimid caliphs" ی ه رابرد اهی نمی ه ب »ی دهملا« ی اهه مان ی رگنزاب( )ی مطاف ی افلخ ی سانشب سن Journal of the Royal Asiatic Society, 3891, pp. 371-702.

Abdalla Omar Mansur, "The nature of the Somali clan system", م تسیس ت یهام( )ی لاموس ی اه فیاط Ali Jimale, Lawrenceville: Red Sea Press, 5991, pp. 711-431.

Abdur-Rahman Momin. "On "Islamic fundamentalism": the genealogy of a stereotype", )ه شیلک ک ی ی سانشب سن: ی ملاسا ی یارگل وصا ه رابرد( Hamdard Islamicus, 01 iv, 7891. pp. 53-64.

Ali Sadki. "L"interpretation genealogique de I"histoire nord-africaine pourrait-elle etre depassee?",)ی لامش ی اقیرفا ب اقعا خ یرات، ی حیرشت ی سانشب سن( Hesperis-Tamuda, 52, 7891. pp. 721-641.

ةلسلس( )ی خیرات ی سانشب سن( ن یطلاسلا( Instochnikovedenie i tekstologiya srednevekovogo Blizhnego i Srednego Vostoka Bartol"dovskie Chteniya. Mowcow: Nauka, 4891. pp. 03-53.
ی سانشب سن( )61 ن رق رد ی سایس osmanli Arastirmalari / Journal of Ottoman Studies, 7-8, 8891. pp. 321-731.
ی ضاق ی سانشب سن( Genealogias Mozarabes Serie B. Toledo: Inst. Estudios Visigotico - Mozarabes de San Eugenio, 1891. pp. 18-09.
Bahadur Khan Abu" l-Ghazi. Rodoslovnoe drevo tyurkov / Abul" -Gazi-Khan, )ی ضاقلاوبا ن اخ رداهب: ک رت ی ه رجش خ یرات( )Perevod g. Sablukova.(. Ashkhabad: Metbugat, 4991. 802p.

رد ی تاظحلام: گ رزب ک لامم دنویپ ی ه رابرد ی هافش ع بانم( )اگایناک، ویسراج ی سانشب سن History in Africa, 11, 4891. pp. 53-55.
و صلی الله علیه وآله وسلم دمحم ت رضح ی سانش ن امدود: س دقم خ یرات و ت اراعتسا( )ی برع ی ه لیبق Anthropological Quarterly, 86 iii, 5991. pp. 931-651.
ن رق ل یاوا رد ل وغم ی اهن اخ ی سانشب سن رد ت شاددای ود( Journal of Turkish Studies, 71, 3991. pp. 711-321.
ن ادناخ ی ه مانه رجش( )ل وغم Journal of the walters Art Gallery, 93, 1891. pp. 33-53.
داعبا( )»اهدرک ن ایم رد ه ناسانشب سن ف لاخا ی عامتجا Acta Kurdica, 1, 4991. pp. 37-67.
رارَح و ل ادع« »امشلااو« ن یطلاس ی سانشب سن(Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 141 ii, 1991. pp. 673-683.
Emel Esin. "--Hanlat ula--ki )The succesion of kings(: on the illustrated genealogy, with Uygur inscriptions, of Mongol and Temurid dynasties, at the Topkapi Library",رد ی رومیت و ل وغم ی اهن ادناخ رّوصم ی سانشب سن ه رابرد: ن اهاش ی نیشناج(، )ی روغیوا ی اهه بیتک اب ه ارمه، ی پاقپوت ی ه ناخباتک Asiatische Forschungen, Wiesbaden: Harrassowitz, 9891. pp. 311-721.

ت رک ه ریزج ب رع ی ارما ی سانشب سن ت قوم ی زاسزاب( Kpthika Xponika, 51 )3691(. pp. 95-37.
اهی نیرم ای ن یرمی نب دروم رد ی تاظحلام: ی اه شیر ی سانشب سن( La Bisaccia dello sheikh: پی نوشت ها: 1. Genealogy. 2. غلامرضا ستوده، مرجع شناسی و روش تحقیق در ادبیات فارسی، ص 87. 3. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 178. 4. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج 4، ص 414 به بعد. 5. ر.ک: مقدمه ی سهیل زکار برکتاب النسب ابن سلام، ص 68 - 69، (بررسی ویژگی های مناسبات اجتماعی جامعه ی عرب). 6. محمدتقی اکبری و دیگران، فرهنگ اصطلاحات علوم و تمدن اسلامی، ص 270. 7. Ethnology. 8. دائرةالمعارف فارسی، ج 3، ص 3021. 9. سیداحمد کیاگیلانی، سراج الانساب، مقدمه، ص 4 - 5. 10. ابن سلام، کتاب النسب، مقدمه، ص 14. 11. سیداحمد کیاگیلانی، همان. 12. ابن سلام، همان، ص 62. 13. همان، ص 19. 14. همان، ص 11 - 13. 15. این کتاب با تحقیق احمد زکی پاشا در قاهره، به سال 1995 منتشر شد. 16. جواد علی، همان، ج 1، ص 466. 17. همان جا. 18. همان، ص 470. 19. سوره ی شوری، آیه ی 23. 20. ماوردی در الاحکام السلطانیة، ابن فراء در الاحکام السلطانیة، ابن حزم در الجمهرة و قلقشندی در النّهایة بر این عقیده پافشاری دارند. 21. سنن ابن ماجه، باب نکاح. 22. صحیح مسلم، تحقیق البانی، باب فضل المدینة. 23. ابن سلام، همان، ص 23 و برای تفصیل بیش تر ر.ک: مهدی دامغانی، المجدی، مقدمه، ص 48 - 65. 24. عمربن یوسف بن الرسول، طرفة الاصحاب، مقدمه، ص 14 - 15. 25. برای تعریف و توضیح این اصطلاحات ر.ک: ابن طباطبا، مهاجران آل ابوطالب، ترجمه ی محمدرضا عطایی، ص 46 - 50؛ مقدمه الاصیلی ابن طقطقی، ص 35 - 40. 26. ابن طباطبا، همان، ص 42. 27. ر.ک: ابن طقطقی، الاصیلی، مقدمه، ص 34. 28. ابن سلام، همان، ص 128 - 132. 29. برای اطلاع از این مکاتب ر.ک: ابن سلام، همان، ص 23 - 24 و 101 - 122. 30. مقدمه ی المقتضب من کتاب جمهرة النسب، ص 7. 31. عناوین برخی از منابع تراجم را حلوجی آورده است: ر.ک: مدخل لدراسة المراجع، عبد الستار الحلوجی، ص 55 - 60. 32. غلامرضا ستوده در مرجع شناسی نیز آن را ذیل شرح حال ها آورده است. 33. همان، ص 203. 34. برای نمونه کتاب فهرست مستند اسامی مشاهیر و مؤلفان، تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1373، از این قبیل است. 35. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه ی اسلام، ص 80. 36. همان. 37. غلامرضا ستوده، همان، ص 205. 38. عبدالعزیز دوری، «مکتب تاریخنگاری عراق در قرن سوم هجری»، ص 90. 39. همان، ص 91. 40. همان. 41. همان، ص 97. 42. همان، ص 98. 43. حذف من نسب قریش، مقدمه، ص 5. 44. غلامرضا ستوده، همان، ص 87. 45. السید حسن الصدر، تأسیس الشیعة، ص 247. 46. جواد علی، همان، ج 4، ص 414؛ یاقوت حموی، المقتضب من کتاب جمهرة النسب، مقدمه ص 10. 47. همان، ج 1، ص 467؛ ابن طباطبا، همان، مقدمه، ص 30. 48. تورات، پیدایش، باب 10، آیه 1. 49. بلاذری، فتوح البلدان، ص 630؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ق 1، ص 202. 50. جواد علی، همان، ج 1، ص 470. 51. الکامل، ج 2، ص 502. 52. جواد علی، همان، ج 1، ص 471. 53. همان. 54. همان، ص 473. 55. همان، ص 472. 56. ابن سلام، همان، ص 74 - 78. 57. همان، ص 23 و 78 - 89. 58. ر.ک: ابن سلام، همان، ص 84 - 87؛ عمربن یوسف بن رسول، همان، ص 7. 59. ابن سلام، همان، ص 87 - 95؛ سترستین، طرفة الاصحاب، مقدمه، ص 6. 60. ابن سلام، همان، ص 23. 61. همان، ص 23؛ درباره ی علل و عوامل دیگر پیدایش و رشد نسب شناسی ر.ک: المجدی، مقدمه، ص 67 - 80. 62. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج 36، ص 202. 63. همان، ص 204. 64. همان، ج 8، ص 141 - 142. 65. همان، ص 146. 66. سوره ی حج، آیه ی 78؛ ر.ک: جواد علی، همان، ج 1، ص 473. 67. ابن طباطبا، همان، مقدمه، ص 29 - 30. 68. ابن سلام، همان، ص 21؛ مقدمه ی ابن خلدون، ج 1، ص 294 - 296. 69. همان. 70. ر.ک: سترستین، همان، ص 4 - 5. 71. جواد علی، همان، ج 1، ص 466. 72. همان، ص 467. 73. محمدکمال شبانه، «السیاسة الخارجیة لمملکة غرناطة النصریة»، ص 36. 74. جواد علی، همان، ج 1، ص 470. 75. همان، ص 496. 76. همان، ص 470. 77. همان، ص 473. 78. ر.ک: یسری الجوهری، الانسان و سلالاته. 79. عارف احمد عبدالغنی، الجوهر الشفاف، ج 1، ص 16 - 59. 80. طرفة الاصحاب، مقدمه، ص 16 - 31. 81. ر.ک: جواد علی، همان، ج 4. 82. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 178 - 180. 83. عبدالجبار عبدالرحمن، کشاف الدوریات العربیة، ج 4، ص 330 - 331. 84. ابن ندیم،الفهرست، ص 125 - 126. 85. همان، ص 126 - 127. 86. مقدمه کتاب النسب، ابن سلام، ص 40. 87.ابن ندیم، همان، ص 127. 88. همان، ص 40. 89. تاریخنگاری در اسلام، ص 134 - 135. 90. مشخصات کتابشناختی: دمشق، دارالبشائر، 1997 میلادی. 91. الجوهر الشفاف، ج 1، ص 16. 92. ابن ندیم،همان،ص 102. 93. تاریخ الأدب العربی، قسم سوم، جزء 5 - 6، ص 409. 94. برای توصیف جامع از آن ر.ک: تاریخنگاری در اسلام، ص 133 - 134. 95. مهاجران آل ابوطالب، ص 44. 96. ابن ندیم،همان، ص 118. 97. همان. 98. همان، ص 107. 99. ابن ندیم،همان،، ص 125. 100. همان، ص 123. 101. همان، ص 123. 102. همان، ص 107. 103. همان، ص 108 و 110. 104.ابن ندیم، همان،، ص 118 - 119. 105. الذریعه، ج 2، ص 377؛ تاریخ الادب العربی، قسم سوم، جزء 5 - 6، ص 413. 106.ابن ندیم،همان،، ص 120. 107. همان، ص 120. 108. همان، ص 124. 109. تاریخ الأدب العربی، قسم سوم، جزء 5 - 6، ص 409. 110. همان، ص 66. 111.ابن ندیم، همان،، ص 127 - 128. 112. ابن سلام، کتاب النسب، مقدمه، ص 134 - 140. 113. همان، ص 134 - 140.
 

نظر شما