موضوع : پژوهش | مقاله

علی (ع) و نحوه نگرش به قدرت

مجله  تاریخ اسلام  هشتم دیماه سال 1381 شماره دوازدهم 

نویسنده : علی کریمی
تشریح اندیشه سیاسی علی(ع) و دیدگاه های وی درباره قدرت همواره مورد توجه مورخان و محققان بوده است. اما در این میان نظریه ای که امام علی(ع) را از سایر حاکمان اسلامی متمایز می نماید, حاکم آرمانی و اصولی بودن و نگاه اعتباری داشتن به قدرت است. نوشتار حاضر که مقدمه ای در این زمینه است, سعی در بررسی این دیدگاه بر اساس برخی شواهد تاریخی دارد.

مقدمه
به طور کلی, دو دیدگاه درباره نوع نگاه به قدرت وجود دارد که هر کدام تعریف و شاخص های ویژه خود را دارند, دیدگاه آرمان گرایی (ایده آلیسم) و دیدگاه واقع گرایی (رئالیسم).

بررسی دیدگاه واقع گرایی خارج از حوزه بحث است, اما ایده آلیسم ((به آن دسته از تئوریهایی اطلاق می شود که به ذهن یا روح اهمیت می دهد و قدرت مهم روح انسان را فکر او می داند و علاوه بر آن قدرت اراده یا آزادی اراده را نیز جزء قدرت های روح می داند)).((2))در این دیدگاه, جست جوی قدرت به هر قیمت و حفظ آن با هر شیوه ای نامناسب است.اندیشه آرمان گرایی یا ایده آلیسم, بشر را ذاتا خوب و خیرخواه فرض می کند و این نظر که همگان در تلاش برای کسب قدرتند را مردود می داند. ایده آلیست ها امور و روابط بین الملل را بر مبنای اخلاق, عدالت, اعتماد و تعهد در نظر می گیرند. به اعتقاد آنان, سیاست باید مطابق آرمان ها یا اصول متعالی عمل کند. شاخص های مهم اندیشه آرمان گرایی عبارتند از:

قدرت, فی نفسه, محلی از اعراب ندارد, بلکه فقط در جهت خیر از آن استفاده می شود;
در این اندیشه, بیشتر به اعمال مسالمتآمیز تکیه و راه حل اختلاف از طریق آشتی جویانه دنبال می شود;
آرمان ها و اخلاق در صحنه بین المللی, راهنما, انگیزه و معیار کشورها است;
این اندیشه, بشر را ذاتا خوب و خیرخواه فرض می کند.((3))
به نظر ما قدرت در دیدگاه علی(ع) اصیل نبوده تا جست و جو و حفظ آن به هر قیمت باشد, بلکه در نگاه حضرت, قدرت سیاسی, اعتباری و دستیابی و حفظ آن با استفاده از هر شیوه ای جایز نیست. علی(ع) واقعا اصول گرا بود و اصول را مهم تر از حکومت می دانست و در حقیقت قدرت برای او اصل و محور نبود, بلکه آن چه برایش مطرح بود, حفظ مکتب بود.

جرج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی می نویسد:

حکومت و سیاست از آغاز پیدایش تا امروز دو معنا داشته, یکی این که سیاست دانش احیای مردم است و اگر این نباشد وسیله ای بی ارزش برای هدف پست است. دیگر این که سیاست چیزی جز یک مشت کارهای پهلوانی نیست و از علم و وجدان دور است, بلکه متکی بر حیله, نیرنگ, تزویر و نفاق است تا منافع اشخاص را تإمین کند, بدون این که به مصلحت و منفعت جمعی ارتباط داشته باشد.((4))

در نگاه علی(ع) وظیفه حکومت, خدمتگزاری و دادگری است و اعتبارش فقط در این جهت است; بدین سبب حضرت قدرت را در خدمت احیا و گسترش اصول و اهداف متعالی مورد نظرش ـ که احیای سنت رسول و اصول اصیل اسلامی بود ـ می دانست.

در ادامه به اختصار, برای آرمانی نگریستن و اصولی و اعتباری بودن قدرت در نگاه علی (ع), شواهد تاریخی ارائه می شود. 1. پاسخ منفی علی (ع) به درخواست حمایت ابوسفیان

بعد از آن که بیعت با ابوبکر روی داد ـ و محمد بن اسحاق هم تحت عناوین ((بیعت یوم السقیفه و بیعت العامه))((5)) از آن یاد کرده است ـ و عده ای مهاجر و انصار از پذیرش بیعت ابوبکر خودداری ورزیدند و ابوسفیان هم آشکارا اعلام کرد که حاضر است در حمایت از علی (ع) مدینه را پر از سواران کند, حضرت دست به شورش نزد و حاضر نشد از حمایت شخصی چون ابوسفیان برای رسیدن به قدرت استفاده کند. جدا از امکان تحقق این امر, یک علت نپذیرفتن پیشنهاد ابوسفیان از جانب علی(ع) را می توان نگاه خاص آن حضرت به قدرت دانست; چه اگر قدرت را اصیل می دید, شاید می توانست با حمایت ابوسفیان آن را به دست آورد.

ابوسفیان بن حرب نیز از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید و گفت:

بنی هاشم, چنان نباشید که مردم و به ویژه تیم بن مره یا عدی در حق شما طمع کنند; چه امر زمامداری جز در میان شما و به دست شما نیست و جز ابوالحسن کسی شایستگی آن را ندارد. ای ابوالحسن, با دستی کاردان و نیرومند خلافت را قبضه کن, چه تو بر آن چه امید می رود, نیرومند و توانایی و البته مردی که قصی پشتیبان او است حق او پایمال شدنی نیست.((6))

ابوسفیان بعد از جریان سقیفه به علی گفت:

آیا شایسته است پایین ترین تیره های قریش در کسب قدرت از تو پیش بیفتند؟! به خدا قسم, اگر بخواهی در حمایت از تو مدینه را پر از سواران جنگی می کنم, دست خود را دراز کن که با تو بیعت کنم.

علی(ع) در پاسخ گفت:

ای ابوسفیان, نه, همیشه به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به اسلام هستی و من هیچ نیاز به کمک تو که پیوسته با اسلام و مسلمانان خصومت کردی ندارم.((7))

حضرت خود درباره رد درخواست ابوسفیان می فرماید:

خلافت را بدینسان به دست آوردن, همچون آبی بد مزه و نا دلپذیر و لقمه ای گلوگیر است.((8))

به هر حال, اگر چه ابوسفیان و عباس از علی(ع) خواستند برای کسب خلافت اقدام کند, اما او هیچ کوششی برای کنترل جماعت به وسیله بنی هاشم انجام نداد.((9))

در حقیقت, با آن که علی(ع) بعد از رحلت پیامبر خود را شایسته خلافت و جانشینی رسول را, حق خود می دانست, چون با عدم اقبال مردم و جریان سقیفه مواجه شد, در چهار چوب نگاه اعتباری خود به قدرت, حاضر نشد از هر ابزاری برای کسب آن استفاده کند. 2.همراهی با خلفای نخستین برای حفظ وحدت اسلامی

بعد از وقوع جریان سقیفه و بیعت مردم با ابوبکر و پیش آمدن جریان مرتدین, علی(ع) به منظور حفظ وحدت جامعه اسلامی و یاران اندک خود با ابوبکر بیعت کرد.

او به هیچ وجه نمی خواست رویداد سقیفه موجب بر هم خوردن وحدت مسلمانان شود. علی(ع) با تقدم بخشیدن به وحدت در روش سیاسی خود ثابت کرد که به رغم زمینه و موقعیت مناسب, وارد هیچ حرکت ماجرا جویانه ای نمی شود.((10))

علی(ع) وقتی می بیند, اگر شمشیر بکشد مرکز خلافت اسلامی متلاشی است, اگر بخواهد به خاطر احقاق حقش شمشیر بکشد, ناچار صبر می کند.((11))

بر اساس منابع تاریخی, ابوبکر اندکی قبل از مرگش عمربن خطاب را به جانشینی برگزید. علی(ع) چون با خلافت عمر مواجه شد, همانند عصر ابوبکر, به منظور پیشرفت امور مسلمین با او بیعت و همراهی نمود و حتی با این که خود را از حاضران شورای عمر, شایسته تر به خلافت می دانست, چون عثمان به خلافت رسید به منظور تقویت حاکمیت اسلام با او بیعت و همراهی کرد, هر چند که کمی بعد به سبب موضوعاتی که بررسی آن ها در حوصله این بحث نیست از عثمان فاصله گرفت.

می توان گفت, اگر علی(ع) به قدرت نگاه اصیلی داشت, دست کم می توانست با اتخاذ برخی مواضع و همراهی نکردن با خلفا, موجبات ضعف آنان را فراهم کند; اما به سبب آن که حفظ مکتب برایش مهم شمرده می شد, صبر تلخ پیشه کرد, که در خطبه شقشقیه بدان اشاره می کند:

خلافت را چون شتری ماده دیدند و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند و تا توانستند, نوشیدند و من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم, رنج دیدم و خون دل خوردم.((12)) 3. علی(ع) و شورای عمر

علی(ع) بهترین فرصت برای کسب قدرت را در جریان شورای عمر به سبب پایبندی به اصول از دست داد و حاضر نشد با گفتن دروغ مصلحتی مبنی بر پیروی از سنت شیخین, قدرت را کسب کند و بعد به راه خود رود.

چون عمر ضربت خورد و رإیش درباره شخص معین قرار نگرفت, از این رو کار را در میان شش نفر از بزرگان صحابه نهاد که عبارت بودند از علی(ع), عثمان بن عفان, طلحه, زبیر, عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص و به آن ها دستور داد در طی سه روز کسی را از میان خود به خلافت برگزینند.((13))

در این شورا, چون بعد از مدتی عبدالرحمان از حق انتخاب شدن صرف نظر کرد, حق انتخاب کردن خلیفه را به دست آورد. عبدالرحمان به سوی علی(ع) آمد و دستش را گرفت و گفت:

با تو بیعت می کنم به شرط آن که بر اساس کتاب خدا و سنت رسول و سیره ابوبکر و عمر عمل کنی.

علی(ع) در پاسخ گفت:

تو با من بر اساس پیروی از کتاب خدا و سنت رسول و اجتهاد و رإی خودم بیعت کن. ((14))

عبدالرحمن نپذیرفت و پیشنهاد خود را با عثمان در میان گذاشت و او به پیروی از کتاب خدا و سنت رسول و شیخین متعهد شد و به خلافت برگزیده شد.((15)) در نگاه علی(ع) به قدرت, مصلحت اندیشی به منظور جلب نفع شخصی, زشت شمرده می شود. مصلحت همیشه مونتاژ دین و دنیا بوده است, اما علی(ع) مصلحت اندیشی را نمی پذیرد,((16)) هر چند به بهای از دست دادن قدرت باشد. 4.علی (ع) و تإکید بر محاکمه پسر خلیفه

بنا به نوشته مورخان, پس از کشته شدن عمر به دست ابولولو, عبیدالله بن عمر ,اقدام به قتل خود سرانه هرمزان (مسلمان) و دختر ابولولو و جفینه (مردی ترسا از حیره) کرد, اما عثمان با این استدلال که نمی تواند تحمل کند, دیروز پدر را بکشند و امروز فرزند را, حاضر به پرداخت دیه شد و از اجرای حکم قصاص خودداری کرد, اما علی(ع) بر این امر اصرار داشت که او باید قصاص شود, تا جایی که این تصمیم سبب شد بعد از روی کار آمدن علی(ع) به خلافت, عبیدالله بن عمر به نزد معاویه روانه شود.

مردم درباره خون هرمزان و نگهداری عثمان از عبیدالله بن عمر سخن بسیار گفتند. پس عثمان به منبر آمد و گفت: من خودم صاحب خون هرمزانم و آن را برای خدا و عمر بخشیدم و برای خون عمر آن را رها کردم.

پس مقداد بن عمرو به پا خاست و گفت: هرمزان چاکر خدا و پیامبر او است و تو را نمی رسد که حق خدا و پیامبرش را ببخشی. گفت: پس می نگریم و می نگرید. سپس عثمان, عبیدالله بن عمر را از مدینه به کوفه فرستاد و او را در خانه ای فرود آورد.((17))

اما علی(ع) در عهد عثمان خواهان قصاص عبیدالله بن عمر بود و بر خلاف نظر عثمان بر این امر اصرار داشت.((18)) و این امر به سبب پایبندی حضرت بر اجرای احکام اسلامی بوده است. 5. علی (ع) و بدرقه ابوذر

علی(ع) در زمان عثمان, بر خلاف رإی او به همراه فرزندانش به بدرقه ابوذر که, از سوی عثمان به ربذه تبعید شده بود, رفت. عثمان به مروان گفت: ای مروان, او (ابوذر) را بیرون کن و کسی را مگذار که با او سخن گوید تا بیرون رود. پس علی و حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و عمار بن یاسر برای دیدن ابوذر بیرون آمدند, پس علی رفت که با او سخن گوید, لیکن مروان گفت: امیرمومنان نهی کرده است که کسی با او سخن گوید. پس علی تازیانه را بلند کرد و بر شتر مروان نواخت و گفت: دور شو, خدایت به آتش کشاند. سپس او را بدرقه کرد و با او سخنانی گفت که شرح آن طولانی است((19)) و هر مردی از آنان با او سخن گفت و بازگشتند و مروان نزد عثمان باز آمد و در این باب میان او و علی گله مندی پیش آمد و سخنانی زننده به یکدیگر گفتند.((20)) 6.علی (ع) و تإکید بر اجرای حکم شرعی درباره ولید بن عقبه

علی(ع) در عهد عثمان, بر ولید بن عقبه, حاکم منصوب خلیفه بر شهر کوفه, به دلیل شرب خمر حد جاری ساخت; این در حالی بود که بسیاری به سبب خویشی ولید با خلیفه از اجرای این حکم خودداری می ورزیدند. در سال 26, عثمان ولید بن عقبه را والی کوفه کرد و او نماز بامداد را با مردم در حال مستی چهار رکعت خواند, پس عثمان او را عزل و به جای او سعید بن عاص را نصب کرد, و چون ولید از راه رسید, عثمان گفت که او را حد می زند, پس مردم برای خویشاوندی او, که برادر مادری عثمان بود, پیش نرفتند, اما علی برخاست و او را حد زد.((21)) 7. علی (ع) و قتل عثمان

از مطالعه منابع تاریخی و نهج البلاغه به دست میآید که علی(ع) موضع اصلاحی, انفعالی در جریان شورش علیه عثمان اتخاذ کرده و نظر حضرت اصلاح عثمان یا کناره گیری او از خلافت و واگذاری آن به شورا بوده است, نه قتل خلیفه. و علی(ع) شخصا برنامه ای برای قتل عثمان و استفاده از این موقعیت برای رسیدن به قدرت نداشته است. حضرت در جریان شورش علیه عثمان خواهان مهار بحران بود و بدین سبب بود که میانجیگری میان شورشیان و عثمان را پذیرفت و سعی کرد با سخنان خویش عثمان را وادار به اصلاح امور کند.

علی(ع) در نهج البلاغه شانزده نوبت درباره عثمان سخن گفته است و هر چند گروه انقلابیون را ذیحق دانسته, قتل عثمان در مسند خلافت را با مصالح کلی اسلام منطبق ندانسته است.((22))

برای مثال, علی(ع) در چند مورد موضع خود را درباره قتل عثمان بیان داشت:

مردم بر عثمان خرده گرفتند, من یکی از مهاجران بودم, بیش تر خشنودی او را می خواستم و کم تر سرزنش نمودم.((23))

به خدا سوگند کوشیدم آزار مردم را از او باز دارم, چندان که ترسیدم در این کار گناهکار شوم.((24))

اگر کشتن عثمان را فرمان داده بودم, قاتل بودم و اگر مردمان را از قتل وی باز داشته بودم, یاری او کرده بودم.((25)) 8. علی (ع) و پذیرش خلافت

علی(ع) که خود را شایسته ترین کس برای جانشینی رسول خدا می دانست, چون پس از رحلت پیامبر به مدت بیست و پنج سال از کسب مقام خلافت دور ماند و در این مدت تغییراتی بر خلاف دیدگاهش در جامعه بروز کرد, بعد از آن که عثمان به قتل رسید, در آغاز حاضر به پذیرش مقام خلافت نشد و شرایط زمانی را بدترین زمان برای تحقق حکومت خود دانست و تنها بعد از اصرار توإم با فشار مردم و پذیرش شروطش آن را پذیرفت و این امر تنها بدین سبب بود که بتواند اهداف متعالی خود را پیاده کند, و گرنه علی(ع) قدرت محور نبوده است که در هر شرایطی به دنبال کسب قدرت برود.

بر اساس روایت منقری, علی(ع) در حالی که از پذیرفتن قدرت ناراضی بود, با اصرار مردم و به علت جلوگیری از تفرقه, خلافت را پذیرفت.((26))

به گزارش مولف الغارات علی(ع) به علت فشار مردم و بعد از آن که مردم شروط وی را پذیرفتند و آنان قول همکاری و وحدت دادند, به ناچار خلافت را پذیرفت.((27)) حضرت در پاسخ اصرار مردم فرمود:

مرا بگذارید و دیگری را به دست آورید که ما پیشاپیش کاری می رویم که آن را رویه ها است و راه راست ناشناسا گردید... من اگر وزیر باشم بهتر است تا امیر. ((28)) 9. علی (ع) و تإکید بر ظلم ستیزی و عدالت خواهی

نوع نگاهی که علی(ع) به قدرت و مظاهر آن داشت, سبب شد هیچ گونه ملاحظه ای در اجرای حق و گرفتن حق مظلوم از ظالم نداشته باشد, بدین منظور, به محض به دست گرفتن قدرت آشکارا اعلام کرد که تمام امتیازات باطل و اموالی که به ناحق در دوره عثمان به افراد داده شده است را باز پس می گیرد, و عدالت را بر قرار می سازد; و البته با علم به این که اتخاذ چنین سیاستی او را با مشکلاتی مواجه می کند, دست به این اقدام زد.

سیاست علی(ع) صریح بود و نمی خواست کاری را که می خواهد بکند در دلش مخفی نگه دارد و بگوید فعلا حرف صریحی نزنم تا این مردم که امروز آمدند با ما بیعت کنند و خیال کنند که این نظم موجود همان طوری که هست حفظ می شود, ولی بعد که بر کار سوار شدیم برنامه هایی را که می خواهیم, اجرا کنیم.((29))

علی(ع) سعی در اجرای حدود الهی و برقراری عدالت و مساوات داشت; بدین منظور, در همان آغاز خلافت خود فرمود:

بدانید, اگر درخواست شما را پذیرفتم با شما چنان کنم که خود می دانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده ای گوش نمی دهم.()

(30) علی(ع) در زمینه ستاندن حق مظلوم از ظالم فرمود:الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له, والقوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه.((31))

عدالت خواهی و ستم ستیزی, شاخصه مهم شخصیت علی(ع) است تا جایی که علی(ع) یکی از اهداف حکومت خود را احقاق حق مستضعفان و برقراری عدالت می داند و گر نه حکومت فی نفسه برایش ارزشی نداشته است و خود در پاسخ ابن عباس حکومت را بی ارزش تر از نعلین پینه بسته ای دانسته است((مگر آن که حقی را بر پا سازم یا باطلی را بر اندازم)).((32))

علی(ع) عدالت را رساندن هر فردی به حقش و در هم شکستن تمام موانع در ارتقای افراد و قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش و اعطای هر حقی به مستحقش می داند و درباره فلسفه عدالت می فرماید:

خداوند متعال برای رهبران عدالت مقرر داشته که خود را با مستمندان یکسان قرار دهند تا فقرا ناراحت نشوند.((33))

حضرت در اهمیت عدالت می فرماید:((ملاک السیاسه العدل))((34)) و ((خیرالسیاسات العدل))((35)) و ((العدل إفضل السیاستین)).()

علی(ع) در آغاز (36)حکومت درباره اجرای عدالت فرمود:

به خدا اگر ببینم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد, آن را باز می گردانم که در عدالت گشایشی است و آن که عدالت را برنتابد ستم را سخت تر یابد. ((37))

حضرت در جای دیگر می فرماید:

به خدا اگر هفت اقلیم را با آن چه زیر آسمان ها است به من بدهند, تا خدا را نافرمانی کنم و پوست جوی را از مورچه ای ناروا بربایم چنین نخواهم کرد.((38)) 10.علی (ع) و تإکید بر اجرای سیاست تسویه درباره بیت المال

علی(ع) با روش هایی که بعد از پیامبر در تقسیم بیت المال شکل گرفت به مخالفت برخاست و در این امر بر مساوات و برابری بدون هیچ گونه تبعیض و امتیازی تإکید کرد و در یک اقدام عملی در آغاز خلافت خود به عبیدالله بن رافع, خزانه دارش, دستور داد به همه سه درهم بدهد که این عمل با اعتراض عده ای از اشراف و بزرگان مواجه شد و حتی عده ای چون طلحه و زبیر و... از قبول سهم خود به نشانه اعتراض خودداری کردند و مدتی بعد زنان عرب هم از این که در عطا با زنان عجم مساوی شدند, اعتراض کردند; اما علی(ع) کسی نبود که برای جلب رضایت عده ای از اصولش بگذرد و بدین سبب حتی در اواخر خلافت خود به درخواست مالک اشتر مبنی بر بخشش به سران قبایل و شیوخ به منظور استفاده از نفوذشان در بسیج مردم, پاسخ منفی داد.

علی(ع) با این که می دانست تقسیم عادلانه بیت المال هر چند حق است, اما هماهنگ با مصلحت نیست و باید سردمداران را مقدم شمرد و ثروتمندان صاحب زور را سهم بیش تر دهد و از سهم مستضعفان بکاهد, اما هرگز این کار را نکرد و دقیقا طرفدار اجرای حق و عدالت بود; هر چند برای گروهی ناخوشایند باشد تا جایی که از حمایتش دست بردارند و به مخالفتش برخیزند.((39)) رفتارهای علی(ع) در عصر پیامبر هم به تبعیت از سنت رسول موید تقسیم برابر دارایی ها است. علی بعد از سریه یمن در زمان پیامبر, چون به خدمت حضرت رسید و سپس به سوی سپاه بازگشت و دید ابو رافع در قبال درخواست سپاهیان لباس های نو به آنان بخشیده است, از این کار او به شدت ناراحت شد و دستور داد آن جامه ها را از تن به در کندند.((40)) حضرت به خویشان خود در این زمینه امتیازی نداد. ابو رافع, خزانه دار علی(ع) بر بیت المال می گوید:

روزی علی به خانه رفت, دخترش زیور گرفته بود و مرواریدی از بیت المال را بر او دید که از پیش می شناخته بود, گفت: این را از کجا آورده ای؟ به خدا باید دست او را ببرم. ابو رافع گوید: چون اصرار وی بدیدم, گفتم:ای امیرمومنان, به خدا من این را زیور برادر زاده ام کرده ام, اگر من نداده بودمش چگونه بدان دست می یافت. پس او خاموش شد.((41))

بر اساس روایت های مختلف, علی(ع) به درخواست عقیل بن ابی طالب مبنی بر بخشش بیش از سهمش از بیت المال توجهی نکرد و آن را برابر با خیانت کردن به نمازگزاران روز جمعه (روایت ثقفی کوفی) یا سوختن در آتش (روایت نهج البلاغه) یا سرقت (روایت سیوطی) دانسته است. علی(ع) املاکی که عثمان به خویشان خود داد را باز پس گرفت((42)) و بیت المال را طوری تقسیم می کرد که در محل آن چیزی دیده نمی شد.((43))

عبدالله بن عباس به امام حسن(ع) نوشت:

برخی مردم به این دلیل پدر تو را ترک کرده و به سوی معاویه رفتند که چون او در تقسیم بیت المال به صورت مساوی با همه رفتار می کرد و آن ها نمی توانستند این اقدام او را تحمل کنند.((44))

علی آن قدر در حفظ بیت المال دقیق بود و در این راه بر عمال و نزدیکان و مإموران خراج سخت می گرفت که مورخان او را به بخل و خست وصف کردند و کاملا طبیعی بود کسانی که به انگیزه حصول به منافع مادی قیام کرده بودند در مقابل چنین نگرشی به پا خیزند.((45)) 11. علی (ع) و بی اعتنایی به توصیه مصلحت اندیشان

علی(ع) در اقدامی مهم به عزل والیان عثمان (جز ابوموسی اشعری) پرداخت و به توصیه های کسانی چون مغیره بن شعبه و عبدالله بن عباس در ابقای موقت آن ها, به خصوص معاویه, توجهی نکرد و از طرف دیگر حاضر نشد به افرادی چون طلحه و زبیر و رهبران قبایلی چون اشعث بن قیس امتیازی بدهد و از این طریق قدرت خود را حفظ کند.

طلحه و زبیر از علی خواستار ولایت بصره و کوفه شدند, علی نپذیرفت و گفت شما نزد من بمانید تا به کمک شما این کار را تحمل کنم.((46)) مغیره گفت:

تو را حق نیک خواهی و اطاعت مسلم است. با رإی درست امروز کار فردا را سامان توانی داد و با تباهی امروز کار فردا را تباه خواهی کرد.معاویه را بر سر کارش نگهدار و همه عاملان عثمان را بر کارشان نگهدار و چون اطاعت آوردند و از سپاهیان بیعت گرفتند, تغییرشان بده یا واگذار.((47))

علی(ع) در برابر درخواست ابن عباس مبنی بر ابقای موقت معاویه و دادن امتیاز به طلحه و زبیر گفت:

این که گفتی نگاهش دارم به خدا تردید ندارم که از لحاظ کار دنیا نکو است و به صلاح است, اما تکلیفی که بر گردن دارم و معرفتی که از حال عملشان دارم ایجاب می کند که هیچ کدامشان را به کار نگمارم.((48))

در حقیقت علی(ع) حاضر نبود از ستمگران به عنوان عوامل اجرایی خویش استفاده کند, هر چند به کارگیری آن ها سبب استحکام حکومتش شود.

علی(ع) بر اساس عقیده به مخالفت با عثمان برخاست و هنگامی که با او بیعت شد, خواست قبیله و غنیمت را باطل کند و تمام امور را بر اساس عقیده قرار دهد و در این راه ناچار بود در صفوف موافقان خود تغییراتی ایجاد کند و در حقیقت این عمل نوعی تمرین اساسی در سیاست بود.((49)) 12. پای بندی به عهد و پیمان

علی(ع) شاخصه تفاوت سیاست خود را با معاویه در همین امر می دانست و نه تنها خود به این امر سخت پایبند بود, در نامه هایی که به کارگزارانش می نوشت بر اجرای این اصل تإکید داشت و این مسإله در راستای نگاه اعتباری به قدرت بود; چه اگر قدرت در نظر او اصیل بود باید با استفاده از هر شیوه ای از آن محافظت می کرد.

علی(ع) فرمود:

به خدا سوگند, معاویه زیرک تر از من نیست, لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود زیرک تر از من کسی نبود.((50))

حضرت با آن که در جریان جنگ صفین راضی به حکمیت نبود, اما بعد از انعقاد صلحنامه با معاویه آن را محترم شمرد و نقض آن را جایز ندانست.

علی(ع) در نامه معروف خویش به مالک اشتر او را به پایبندی به عهد و پیمان سفارش می کند و دلیل این کار را برایش توضیح می دهد:

و اگر با دشمنت پیمان نهادی و در ذمه خود او را امان دادی به عهد و پیمان خویش وفا کن و آن چه را بر ذمه داری ادا و خود را چون سپری برای پیمانت بر پا, چه مردم بر هیچ چیز از واجب های خدا چون بزرگ شمردن وفای به عهد سخت همداستان نباشند... پس در پیمان نه خیانتی توان کرد و نه فریبی داد و نه مکری پیش آورد. ((51)) 13. علی (ع) و پای بندی به اخلاق سیاسی

علی(ع) برای حفظ قدرت, حاضر به گفتن دروغی یا به کارگیری نیرنگ و فریبی نبود و به راستی و درستی توجه خاصی داشت.البته خود می دانست در عصری زندگی می کند که

گوینده حق اندک است, و زبان در گفتن راست ناتوان, آنان که با حقند, خوارند و مردم به نافرمانی خدا گرفتار, سازش یکدیگر را پذیرفتار, جوانشان بدخو و پیرشان گنهکار, عالمشان دو رو و قاری شان سود جو.((52))

علی(ع) تإکید دارد که برای دستیابی و حفظ حکومت حاضر به دغل کاری و خیانت نیست و فرمود:

بزرگ ترین خیانت, خیانت به مسلمانان است.((53))

از نظر او, حفظ قدرت بر مبنای صداقت ارزش دارد و حضرت ((صداقت را بنیادیترین اصل سیاست مدیریتی شمرد و صداقت و رو راستی با مردمان را اصل مهم حاکمیتش قرار داده بود. در نگاه او, صداقت نخستین شرط سیاستمداری است)).((54))

علی(ع) برای تداوم حکومتش از زور, استبداد, تطمیع و فریفتن مردمان با امور دنیوی, اجبار یا فریب استفاده نکرد و مقید به اصول دینی بود و با این که می دانست مردم چگونه رام می شوند, حاضر به استفاده از شیوه های نادرست نبود و به همین دلیل هم در صحنه سیاسی مغلوب شد; اما به سبب پایبندی به این امور است که به عنوان چهره ای ماندگار در تاریخ بشری می درخشد و به سبب الگوی خاصی که در حکومت داری ارائه داده است مورد ستایش عموم مورخان و محققان قرار گرفته است. 14. علی (ع) و بی اعتنایی به مظاهر دنیوی

علی(ع) هرگز برای رسیدن به مواهب دنیوی حاضر به زیر پا گذاشتن اصول اساسی خود نبوده و اگر هم به دنیا, قدرت و مظاهر آن توجه داشت, برای اجرای عدالت و ستاندن حق مظلومان از ستمگران و احیای سنت رسول بود.

علی(ع) دعوا بر سر قدرت را اختلاف بر سر آب بینی بز می داند و در نکوهش دنیا گفته است ((به خدا که این دنیای شما در دیده من خوارتر از استخوان خوکی است که در دست گری باشد)).((55))

علی(ع) قدرت را وسیله آزمایش می داند:

خدا ساختن کارشان را از تو خواست و آنان را وسیلت آزمایش تو ساخت.((56))

حضرت دنیا و مظاهر آن را فریب خود ناتوان دانست:

ای دنیا, ای دنیا, از من دور شو! با خودنمایی فرا راه من آمده ای؟ یا شیفته ام شده ای؟ مباد که تو در دل من جایگیری, هرگز! جز مرا بفریب! مرا با تو چه نیازی است؟ من تو را سه بار طلاق گفته ام و بازگشتی در آن نیست, زندگانی ات کوتاه است و جاهت ناچیز و آرزوی تو داشتن خرد.((57))

علی(ع) در موارد دیگری هم به نکوهش دنیا پرداخته است,((58)) اما این بدان معنا نیست که حضرت توجهی به دنیا نداشته است, بلکه بر عکس خود به کار و کوشش و آباد کردن زمین ها, کشاورزی و درخت کاری توصیه می کرد و خود نیز این کارها را انجام می داد. منتها آن چه از نگاه علی(ع) ناپسند شمرده می شد, غرق شدن در دنیا و دور شدن از خداوند متعال است. 15. علی (ع) و تإکید بر ساده زیستی

علی(ع) اگر می خواست, می توانست به عنوان خلیفه و بالاترین مقام سیاسی جامعه اسلامی هر طور بخواهد زندگی کند, اما هیچ گاه این گونه رفتار نکرد. ابن قتیبه می نویسد:

علی در دوران خلافتش از هر وقت دیگر زاهدانه تر زندگی کرد و وقتی به او اعتراض می شد, می گفت پیشوای مردم باید مراقب اعمال خود باشد.((59))

علی(ع) برای بهبود زندگی خود و نزدیکانش برداشت شخصی از بیت المال را نمی پسندد و از نظر او ((مال, مال مردم است و حاکم و خویشان او حق گرفتن چیزی از آن به مقدار حق خود ندارند.((60))

علی(ع) به ساده زیستی خود و علت آن اشاره دارد:

بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرصه نان را خوردنی خویش نموده... به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمت های آن ذخیرت ننمودم. بر جامه کهنه ام نیفزودم... و اگر خواستمی, دانستمی چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را به کار برم, لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراک ها نخواهد کشید. چه بود که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد, یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی باشند از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهای سوخته, یا چنان باشم که گویند درد تو این بس که سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بود در آرزوی پوست بزغاله. آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمومنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونه ای برایشان نشوم.((61))

تجزیه و تحلیل محتوای این نامه که علی(ع) آن را در خطاب به عثمان بن حنیف والی بصره در اعتراض به شرکت در مهمانی یکی از جوانان ثروتمند بصره نوشته است,نشان می دهد که حضرت با درک شرایط زمانه و با علم به این که در برخی نقاط دنیای اسلام مردم در سختی زندگی می کنند, به اتخاذ این شیوه منظور همراهی با آنان و درک شرایطشان نمود و در راستای همین سیاست است که به محض ورود به کوفه حاضر نشد در قصر اقامت کند. ((حضرت دوازدهم رجب سال سی و ششم هجری وارد کوفه شد. به آن حضرت گفتند:

ای امیرمومنان, آیا در کاخ منزل نمی کنی؟ فرمود: حاجتی به منزل کردن در آن قصر نیست)).((62))

حضرت نه تنها ساده می زیست, بلکه ثروتی هم که داشت در میان تهیدستان و تنگدستان تقسیم می کرد.((روش او در زندگی, قناعت در خوراک و پوشاک بود, او تمام درآمد سرشاری که از املاک خود به دست میآورد را در میان تنگدستان و بینوایان صرف می کرد و خود و خانواده اش از جامه تنها به کرباسی خشن و از خوراک به قرص نانی جوین می ساختند)).((63))

رعایت اصول انسانی و اخلاقی در رویارویی با دشمنان
علی(ع) همواره سعی در حفظ اصول انسانی و اسلامی داشت و توصیه های آن حضرت به سپاهیانش در آغاز و جریان جنگ جمل, صفین و نهروان و اجازه برداشت آب به سپاه معاویه بعد از تصرف شریعه (بر خلاف اقدام معاویه) و رفتارش با کسانی چون عمروبن عاص در جنگ صفین این مدعا را ثابت می کند. به تعبیر مودودی, روشی که حضرت طی نبرد جمل اختیار کرد فرق خلیفه و پادشاه را به خوبی نشان می دهد.((64))

علی(ع) در جریان جنگ جمل بر یاران خود بانگ زد و فرمود:

هیچ کس را تعقیب مکنید و هیچ زخمی را مکشید و هیچ مالی را غارت نکنید و هر کسی سلاح بر زمین گذارد و هر کس در خانه خود را ببندد در امان است.((65))

همچنین به یاران خود توصیه کرد:

تا ایشان کسی از شما را نکشته اند جنگ را آغاز مکنید و چون به هزیمت شدند از اموال ایشان چیزی مگیرید و بر زخمیان و مجروحان تندی و بد رفتاری مکنید.((66))

همچنین فرمود:

شرمگاهی را آشکار مکنید, هیچ پرده ای را مدرید, بی آن که بار یابید به هیچ خرمگاهی درون مشوید و زنان را بر میازارید هر چند شما را دشنام دهند و به فرماندهان و نیکانتان ناسزا گویند.((67))

علی(ع) در برابر اعتراض یاران خویش که می گفتند, چگونه جنگ کردن با مخالفان جایز است, اما غارت زنان و اموال آنان نه, فرمود:

مسلمانان را نمی توان به اسارت گرفت و اموالشان را غارت کرد و زنانشان را به خود تعلق داد, چون اینان بر مبنای اسلام ازدواج کرده اند. و چون قانع نشدند, گفت: کدام یک از شما حاضر است, ام المومنین عایشه را سهم خود بگیرد و در این جا بود که شورشیان متوجه خطای خود شدند و به حکم او گردن نهادند.((68))

نوع نگاه علی(ع) به قدرت و پایبندی اش به رعایت اصول اخلاقی آن قدر واضح بود که سیاستمداران و زیرکان عصر آن را می شناختند و این مطلب از پاسخی که عمرو بن عاص به معاویه در خصوص نگرانی اش در تصرف شریعه به دست علی(ع) داد, نمایان است. ((چون یاران علی بر شریعه غالب شدند, یاران معاویه گفتند: اکنون که آب را گرفته اند ما بیچاره ایم, عمرو بن عاص گفت: کاری که تو با علی و همراهانش روا شمردی علی با تو و یارانت روا نمی شمارد)).((69)) ملاحظه می شود که علی(ع) بر خلاف تاکتیک های نظامی آن عصر ((امر کرد قشون معاویه از آب مانند لشکر خودش استفاده نمایند)).((70)) و این کار حضرت, آشکارا تفاوت میان نگاه اعتباری و اصیل را به قدرت نمایان می سازد. برخورد علی(ع) با عمروبن عاص در جریان جنگ صفین,((71)) بر رعایت اصول اخلاقی از سوی ایشان تإکید دارد, در حالی که دشمنان او از انجام هر اقدامی حتی کشف عورت برای نجات خویش صرف نظر نمی کردند, حضرت حاضر نشد دشمن خویش را در هر حالی به قتل برساند.

علی(ع) برای حفظ قدرت حاضر نشد از اصول غیر اخلاقی چون سب و دشنام گویی استفاده کند و چون در جریان جنگ صفین مطلع شد کسانی چون حجر بن عدی و عمرو بن حمق خزاعی به لعن معاویه و اهل شام مشغولند,((72)) فرمود:

من خوش ندارم شما دشنام گو باشید, لیکن اگر کرده های آنان را باز گویید و حالشان را فرا یاد آرید به صواب نزدیک تر بود و در عذرخواهی رساتر. به جای دشنام بگویید: خدایا ما و آنان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان.((73))

در حالی که دشمنان علی بد گویی و ناسزا گفتن را شعار خود قرار داده و آن را یکی از طرق تبلیغ علیه او می دانستند, علی(ع) از این راه استفاده نکرد و با بهترین بیان حقیقت حال آن ها را بیان می فرمود.((74)) علی نه تنها به جعل حدیث نپرداخت, بلکه استفاده از این ابزار را برای حفظ قدرت بسیار زشت می شمرد. حضرت توصیه می کرد که مراقب جاعلان حدیث باشند و در قبول حدیث احتیاط کنند.

در دست مردم حق است و باطل, راست و دروغ, ناسخ و منسوخ, عام و خاص, و آن چه در خاطر سپرده شده است و آن چه حدیث گوید, بدان گمان برده است و بر رسول خدا در زمان او دروغ بستند تا آن که برخاست و گفت: هرکه به عمد بر من دروغ بندد, جایی در آتش برای خود آماده سازد.((75)) 17. امانت دانستن قدرت

علی(ع) بر خلاف حاکمانی چون معاویه که نگاهی اصیل به قدرت داشت, آن را به منزله امانت می نگریست و تلاشش رعایت اصول امانت داری درباره قدرت بود و این امر از اعمال او و سفارش هایی که به والیان خویش نمود, به دست میآید.

حضرت در نامه ای که به اشعث بن قیس والی آذربایجان نوشت, حکومت را امانتی در دست او معرفی کرد:

وظیفه حکومتی که به تو سپرده اند طعمه ای نیست که به چنگ آورده باشی, بلکه امانتی است که به تو داده اند و مالی که در دست داری همه اموال خدا است و تو فقط گنجور خداوند بر آن اموالی تا آن را به من بسپاری.((76))

علی(ع) در نامه ای دیگر به عبدالله یا عبیدالله بن عباس او را به سبب سهل انگاری در نگهداری امانت و استفاده شخصی از مظاهر قدرت, سرزنش کرده است:

من تو را در امانت شریک خود داشتم و تو امانت مسلمانان را تباه کردی, چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود گوارا نمودی, در حالی که می دانی حرام می خوری و حرام میآشامی... به خدا اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردی, از من روی خوش ندیدندی و به آرزوی نرسیدندی تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلی که به ستمشان پدید شده, نابود گردانم.((77)) 18.توصیه به فرزندانش در چگونگی برخورد با ابن ملجم

علی(ع) برای تبعیت از سنت پیامبر ـ علی رغم قول شیخ مفید در ارشاد, که معتقد است حضرت دستور به سوزاندن ابن ملجم داده است ـ به فرزندان خود توصیه کرد که حتی در برخورد با ابن ملجم اصول انسانی و اسلامی را رعایت کنند و اگر پدرشان با ضربت او به شهادت رسید, ضربتی به او بزنند و اگر زنده ماند خود در این باره تصمیم خواهد گرفت:

پسران عبدالمطلب, نبینم در خون مسلمانان فرو رفته اید و دست ها را بدان آلوده و گویید امیرمومنان را کشته اند! بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود, بنگرید! اگر من از این ضربت مردم او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اندام مرده هر چند سگ دیوانه باشد.((78))

در حقیقت, علی(ع) با این توصیه خواست سنت جاهلی مثله کردن که پیامبر(ص) آن را لغو کرده بود و دوباره زمینه های احیای آن فراهم شده بود را ملغا سازد. 19. محتوای وصیت علی(ع)

علی(ع) در توصیه های خود به فرزندانش شیوه های حفظ قدرت را به آنان نیاموخت, بلکه آن چه بر آن تإکید داشت رعایت اصول اصیل اسلامی و مسائل اخلاقی و عدم توجه به دنیا و مظاهر آن است.

نگاهی به وصیت علی(ع) که منابع مختلف((79)) آن را نقل کرده اند, نشان می دهد که حضرت فرزندانش را به برپایی نماز و روزه گرفتن, پرداخت زکات, بردباری, پایداری, نیکی, امر به معروف و نهی از منکر, عمل به فرمان های الهی و ادای فرایض, دفاع از حق, به یاد مردم بودن, خدا را همواره در نظر داشتن, فریفته دنیا نشدن, رعایت عدالت, تقوا, بخشش گناهکاران, فرو بردن خشم, نیکی با همسایگان, تربیت درست فرزندان, به حساب خود رسیدگی کردن, دوستی با نیکان, حفظ دین, توجه به ستم دیدگان, حفظ اتحاد, تلاش در برقراری صلح میان مسلمین, توجه به قرآن و سنت رسول, توجه به ایتام, برپایی جهاد و... توصیه نموده است. نتیجه

نگاه علی(ع) به قدرت, آرمانی, اعتباری و اصولی بوده است و آن چه برای حضرت اهمیت داشت, حفظ مکتب و عقیده بود و ایشان به قدرت به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف متعالی مد نظرش می نگریست و اساسا حضرت, اصول محور بوده است نه قدرت محور; بدین سبب دست به هر اقدامی جهت کسب قدرت و حفظ آن نزد و نگاه علی(ع) به دنیا, قدرت, ثروت و سیاست آن است که از آن ها حداقل استفاده را بکند و از دیدگاه او قدرت زمانی ارزش دارد که در خدمت حق و سعادت مردم باشد.$$

منابع:

ـ ابن ابی الحدید, عزالدین, شرح نهج البلاغه, تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, چاپ اول, (قاهره, دار احیإ الکتب العربیه, 1378 ق).

ـ ابن اسحاق, رفیع الدین محمد همدانی, سیرت رسول الله, مصحح جعفر مدرس صادقی, چاپ دوم, (تهران, نشر مرکز اطلاعات, 1364).

ـ ابن العبری, غریغوریوس ابوالفرج امرون, تاریخ مختصر الدول, ترجمه محمد علی تاج پور و حشمت الله ریاضی, چاپ اول(تهران, اطلاعات, 1364).

ـ ابن خلدون, عبدالرحمن, مقدمه, ترجمه محمدپروین گنابادی, چاپ دوم, (تهران, شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, 1366).

ـ ابن طباطبا, محمد بن علی, تاریخ فخری, ترجمه محمد وحید گلپایگانی, چاپ سوم, (تهران, شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, 1367).

ـ ابن عساکر, إبی القاسم علی بن الحسن, تاریخ مدینه دمشق, (بی جا, دارالبشیر, بی تا).

ـ ابن قتیبه الدینوری, إبی محمد عبدالله بن مسلم, الامامه و السیاسه, تحقیق, محمد الزینی (بیروت, دارالمعرفه, بی تا).

ـ اصفهانی, ابوالفرج علی بن حسین, فرزندان ابوطالب, ترجمه جواد فاضل, چاپ دوم (بی جا, موسسه مطبوعاتی علمی, بی تا).

ـ بیضون, ابراهیم, رفتارشناسی امام علی(ع) در آیینه تاریخ, ترجمه علی اصغر محمدی, سیجانی, چاپ اول, (تهران, دفتر نشر و فرهنگ اسلامی, 1379).

ـ بیات, عزیزالله, تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه, چاپ دوم(تهران, مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی, 1370).

ـ البحرانی, کمال الدین میثم بن علی بن میثم, شرح نهج البلاغه, چاپ دوم, (بی جا, دفتر نشر الکتاب, 1404ق).

ـ ثقفی کوفی, ابراهیم بن محمد, الغارات, ترجمه محمد باقر کمره ای, چاپ اول(بی جا, فرهنگ اسلام, 2536).

ـ الجابری, محمد عابد, العقل السیاسه و العربی (نقد العقل العربی3) چاپ دوم (بیروت, مرکز دراسات الوحده العربیه, 1992م).

ـ جرداق, جرج, امام علی(ع) صدای عدالت انسانی,ترجمه سید هادی خسروشاهی, چاپ سوم(قم, خرم, بی تا).

ـ دینوری, ابوحنیفه احمد بن داوود, اخبار الطوال, محمود مهدوی دامغانی, چاپ اول(تهران, نشر نی, 1364).

ـ الدوری, عبدالعزیز, مقدمه فی تاریخ صدر الاسلامی, چاپ دوم, (بیروت, المطبعه الکاتولیکیه, 1961م).

ـ سید قطب, عدالت اجتماعی در اسلام, ترجمه سیدهادی خسروشاهی و محمدعلی گرامی, چاپ هشتم, (تهران, شرکت سهامی انتشار, بی تا).

ـ شریعتی, علی, شیعه, (مجموعه آثار, ج7)چاپ اول, (تهران, سحاب کتاب, 1358).

ـ ــــــــــ, علی حقیقتی بر گونه اساطیر, (بی جا, بعثت, بی تا).

ـ شریعتمداری, علی, اصول و فلسفه تعلیم و تربیت, چاپ هیجدهم(تهران, موسسه انتشارات امیر کبیر, 1380).

ـ شهیدی, سید جعفر, ترجمه نهج البلاغه, چاپ یازدهم(تهران, شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, 1376).

ـ ـــــــــــــ, زندگانی امیرمومنان علی(ع) (علی از زبان علی), چاپ نوزدهم(تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامی, 1379).

ـ شعبانلو, حسن, ((الگوی آرمان گرایی واقع بینی در اندیشه و سیره امام علی(ع), اندیشه صادق, 1379, شماره اول.

ـ طبری, محمدبن جریر, تاریخ طبری, ترجمه ابوالقاسم پاینده, چاپ دوم, (تهران, اساطیر, 1362).

ـ عسکری, سید مرتضی, نقش ائمه در احیإ دین, چاپ اول (تهران, دانشکده اصول الدین, 1379).

ـ عقاد, عباس محمود, شخصیت حضرت علی(ع), ترجمه سید جعفر غضبان, چاپ سوم (ساحل, بی تا).

ـ مجلسی, محمدباقر, بحارالانوار, عزیزالله عطاردی, چاپ اول(تهران, عطارد, 1378).

ـ مسعودی, علی بن الحسین, مروج الذهب و معادن الجوهر, ترجمه ابوالقاسم پاینده, چاپ دوم(تهران, بنگاه ترجمه و نشر کتاب, 2536).

ـ مسکپی نوشت ها: 1. کارشناس ارشد تاریخ اسلام. 2. علی شریعتمداری, اصول و فلسفه تعلیم و تربیت, ص161. 3. حسن شعبانلو, ((الگوی آرمان گرایی و واقع بینی در اندیشه و سیره امام علی(ع))), اندیشه صادق, 1379, شماره اول, ص37. 4. جرج جرداق, امام علی(ع) صدای عدالت انسانی, ترجمه سید هادی خسروشاهی, ج5, ص33. 5. رفیع الدین محمدبن اسحاق همدانی, سیرت رسول الله, ص553. 6. احمد بن ابی یعقوب(یعقوبی), تاریخ یعقوبی, ترجمه محمد ابراهیم آیتی, ج1, ص526. 7. تقی الدین المقریزی, النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم, ص73. 8. سید جعفر شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 5, ص12, 13. 9. the Encyclopedia of islam, leiden, E,J.Brill, volume I A - B,P.381. 10. ابراهیم بیضون, رفتار شناسی امام علی(ع) در آیینه تاریخ, ترجمه علی اصغر محمد سبحانی, تلخیصی از صفحات 33, 35. 11. علی شریعتی, علی حقیقتی بر گونه اساطیر, ص75. 12. شهیدی, همان, خطبه 3, ص10. 13. محمد بن علی, ابن طباطبا, تاریخ فخری, ترجمه محمد وحید گلپایگانی, ص131, 132. 14. کمال الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی, شرح نهج البلاغه, ج1, ص261. 15. عبدالعزیزالدوری, مقدمه فی تاریخ صدر الاسلام, ص50. 16. علی شریعتی, شیعه, (مجموعه آثار, ج7) ص191. 17. یعقوبی, همان, ج2, ص55. 18. سید جعفر شهیدی, زندگانی امیرمومنان علی(ع) (علی از زبان علی(ع)), ص51. 19. سید جعفر شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 130, ص 128, 129. 20. یعقوبی, همان, ص67, 68. 21. همان, ص57, 58. 22. عزیزالله بیات, تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه, ص68. 23. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, نامه 1, ص271. 24. همان, خطبه 240, ص269. 25. همان, خطبه 30, ص31. 26. نصربن مزاحم منقری, واقعه صفین, ترجمه کریم زمانی, ص119. 27. ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی, الغارات, ترجمه محمد باقر کمره ای, ص131, 132. 28. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 92, ص85. 29. مرتضی مطهری, پیرامون انقلاب اسلامی, ص146, 147. 30. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 192, ص244. 31. همان, خطبه 37, ص37. 32. همان, خطبه 33, ص34. 33. محمدباقر مجلسی, بحارالانوار, ج1, ص378. 34. محمد محمدیریشهری, میزان الحکمه, ج4, ص445. 35. همان. 36. همان. 37. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 15, ص16. 38. همان, خطبه 244, ص260. 39. ناصر مکارم شیرازی و همکاران, پیام امیرالمومنین(ع), ج2, ص353. 40. محمد بن عمر واقدی, مغازی, ترجمه محمود مهدی دامغانی, ج3, ص828. 42. محمدبن جریر طبری, تاریخ طبری, ترجمه ابوالقاسم پاینده, ج6, ص2698. 43. ابوالحسن علی بن حسین مسعودی, مروج الذهب و معادن الجوهر, ترجمه ابوالقاسم پاینده, ج1, ص708, 709. 44. علی بن الحسن الشافعی, ابن عساکر, تاریخ مدینه دمشق, ج3, ص277. 45. عزالدین ابن ابی الحدید, شرح نهج البلاغه, ج16, ص1. 46. محمد عابد الجابری, العقل السیاسه و العربی (نقد العقل العربی 3), ص159. 47. مطهربن طاهر مقدسی, آفرینش و تاریخ, ج1 ـ 3, ص875. 48. طبری, همان, ص;2340 غریغوریوس ابوالفرج امرون ابن العبری, تاریخ مختصر الدول, ترجمه محمدعلی تاجرپور و حشمت الله ریاضی, ص;165 عبدالرحمن بن خلدون, مقدمه, ترجمه محمدپروین گنابادی, ج1, ص398, 399. 49. همان, ص;2342 شهاب الدین احمد نویری, نهایه الارب فی فنون الادب, ترجمه محمود مهدوی دامغانی, ج5, ص111. 50. الجابری, همان, 159. 51. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 200, ص236. 52. همان, نامه 53, ص338, 339. 53. همان, خطبه 233, ص265. 54. همان, نامه 62, ص288. 55. محمد محمدیریشهری, سیاست نامه امام علی(ع), ترجمه مهدی مهریزی, ص38. 56. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, کلمات قصار236, ص400. 57. همان, نامه 53, ص326. 58. همان, کلمات قصار, 77, ص372. 59. همان, نامه 38, ص312 و نامه 53, ص319 و کلمات قصار103, ص377. 60. محمدبن عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدینوری, الامامه و السیاسه, ج1, ص51. 61. سید قطب, عدالت اجتماعی در اسلام, ترجمه سید هادی خسرو شاهی و محمد گرامی, ج2, ص394. 62. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, نامه 45, ص317, 318. 63. ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری, اخبار الطوال, ترجمه محمود مهدوی دامغانی, ص189. 64. ابن طباطبا, همان, ص189. 65. ابوالاعلی مودودی, خلافت و ملوکیت, ص152. 66. دینوری, همان, ص178, 188. 67. مقدسی, همان, ص;877 شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, نامه 14, ص280. 68. ابو علی مسکویه رازی, تجارب الامم, ج1, ص491. 69. سید مرتضی عسکری, نقش ائمه در احیإ دین, ج16, ص195. 70. یعقوبی, همان, ص83. 71. عباس محمود عقاد, شخصیت حضرت علی(ع), ترجمه سید جعفر غضبان, ص35. 72. مقدسی, همان, ص;888 شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 84, ص66. 73. بیضون, همان ص96 به نقل از اخبار الطوال, ص164. 74. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 206, ص240. 75. عباس محمود عقاد, همان, ص45. 76. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 210, ص240. 77. نصربن مزاحم منقری, پیکار صفین, ترجمه پرویز اتابکی, ص38. 78. شهیدی, ترجمه نهج البلاغه,نامه 41, ص313, 314. 79. همان, نامه 47, ص321 و ابن طباطبا, همان, ص137, 138. 80. همان, نامه 31, ص296 ـ ;307 ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی, فرزندان ابوطالب, ترجمه جواد فاضل, ج1, ص50, 51.

 

نظر شما