منازعات مذهبی در بغداد 656 - 232
مجله تاریخ اسلام نهم فروردین ماه سال 1384 شماره بیست و یکم
نویسنده : منصوره کریمی قهی
منازعات فرقه ای، مهم ترین عامل حادثه ساز در تاریخ بغداد بود که در شرایط خاص سیاسی، اقتصادی و مذهبی این شهر رخ داد.
با استقرار خلفای عباسی در بغداد، دارالخلافه عباسیان به زودی مرکز اقوام، ادیان و مذاهب گوناگون شد. از همان آغاز، بافت ناهم گون جمعیتی و تضاد منافع سیاسی و اقتصادی، زمینه ساز بسیاری از آشوب ها و درگیری های شهری میان عرب، ترک و ایرانی بود. با شکل گیری رسمی مذاهب شیعه و سنی، تلاش علما و پیروان مذاهب برای نفوذ در ساختار قدرت آغاز شد. رقابت برای کسب قدرت به اختلافات دامن زد و منازعات و آشوب ها رنگ مذهبی به خود گرفت. از سوی دیگر، گرایش مذهبی خلفا و کارگزارانشان و رویکرد آنان به فرقه ای خاص، منازعات را تشدید کرد. در سراسر قرن های چهارم و پنجم هجری، دو فرقه شیعه و سنی به لحاظ قدرت و قوا در حالت توازن به سر می بردند و هر یک می کوشید با جلب حمایت خلفا، دیوانسالاران، گروه های مختلف شهری و یا امرا، به برتری، نفوذ و اقتدار بیشتری دست یابد. این مسئله به منازعات فرقه ای شدت و شتاب بیشتری داد.
در این نوشتار، نقش خلفا، کارگزاران، امرا، علما و توده مردم در پیدایش و تشدید منازعات مذهبی بررسی شده است.
تأثیر رفتار سیاسی و گرایش مذهبی خلفا بر منازعات
ضرورت کسب و حفظ قدرت موجب شد تا عباسیان سیاست دوگانه ای جهت اداره قلمرو اسلامی و حفظ سیادت بنی العباس در پیش گیرند. این سیاست، گاه نفوذ اهل سنت و اعراب را به ساختار قدرت ایجاب می کرد و گاه، مانند سراسر دوره خلافت مأمون، معتصم و واثق، موجبات نفوذ معتزله، شیعیان و ترکان را به دستگاه خلافت فراهم می کرد.
متوکل (247 - 232ه ) برخلاف اسلاف خود، جانب مذاهب سنت و جماعت را گرفت و با معتزله و شیعیان به مخالفت برخاست. وی برای مقابله با معتزله، نخست با صدور فرمانی، مردم را از بحث و جدل درباره قرآن منع کرد. سپس نامه هایی در نهی جدال و خصومت به اطراف نوشت.2 او هم چنین به ترویج سنت و حدیث همت گماشت و بدین منظور، در جلسه ای با حضور برخی از فقها و محدثان، چون مصعب الزبیری، اسحاق بن ابی اسراییل و... از آن ها خواست احادیثی در ردّ معتزله و جهمیه روایت کنند و مذهب سنت و جماعت را رواج دهند.3 نگرانی متوکل از نفوذ معتزله در دستگاه خلافت موجب شد تا خلیفه به حذف و عزل دیوانسالاران معتزلی بپردازد. وی به همین منظور، بر محمدبن احمد بن ابی دؤاد؛ قاضی القضاه معتصم، واثق و متوکل که بر مذهب جهمیه (معتزله) بود و نقش مؤثری در رقم زدن حوادث دوره محنه داشت،4 خشم گرفت؛ او را از مقامش عزل و اموالش را مصادره کرد.5 او هم چنین دستور عزل و دستگیری محمد بن ابی الیث، قاضی القضاه مصر را که از سران معتزله بود، صادر کرد.6
سیاست دیگر متوکل در حمایت از اهل سنت، تکریم و بزرگداشت علمای سنی بود. وی به همین منظور دستور داد تا پیکر احمد بن نصر بن مالک خزاعی که به جرم اعتقاد به خلق قرآن به دستور واثق به دارآویخته شده بود، از دار پایین آورده و به خاک سپارند.7 او احمد بن حنبل را، که به جرم اعتقاد به خلق قرآن به زندان افتاده بود، تکریم نمود و مال بسیار به او بخشید8 و از نظریات و دیدگاه های وی در اداره امور بهره برد. ابن کثیر می نویسد خلیفه بدون مشورت با احمد بن حنبل، به هیچ کس مقام و منصب نمی داد و حتی انتصاب یحیی بن أکثم به جانشینی ابن ابی دؤاد، با مشورت او صورت گرفت.9 متوکل همچنین به منظور جلب حمایت علمای سنی، در بهبود وضعیت معیشتی ایشان کوشید و به آنان عطایا، جوایز وارزاق بسیاری اهدا کرد10 و آنان را به منصب قضا گماشت.11 وی بیشتر به دیدگاه های علمای حنبلی، به ویژه احمدبن حنبل، توجه داشت و در حمایت از علمای حنفی و شافعی، کوشش چندانی به عمل نمی آورد. او حارث بن مسکین را به منصب قضای مصر منصوب کرد و به او دستور داد اصحاب ابی حنیفه و شافعی را از مساجد اخراج کرده و آنان را در فشار قرار دهد.12
متوکل با خاندان علی علیه السلام دشمن بود13 اوبه اتکای ترکان و سلفیه، سیاست های خصمانه ای درباره شیعیان در پیش گرفت. از جمله اقدامات او، دستگیری، ضرب و شتم و به بند کشیدن عده زیادی از شیعیان بود.14 وی حتی از بی حرمتی به امام هادی علیه السلام خودداری نکرد؛ ابتدا ایشان را به سامرا احضار15 و سپس به اتهام نگهداری سلاح و نامه های شیعیان، گروهی از ترکان را به منزل وی فرستاد و او را دستگیر کرد.16 سرکوبی شیعیان، به عراق محدود نشد. به دستور متوکل، اسحاق بن یحیی، والی مصر مجبور شد اشراف علویان را از آن کشور اخراج کرده و به عراق بفرستد.17 سیاست دیگر خلیفه، ویران کردن اماکن مقدس شیعیان بود؛ به دستور وی، مرقد امام حسین علیه السلام و بناهای پیرامون آن ویران شد و به ساکنان نواحی اطراف حرم امر شد؛ زمین آن را شخم زده و بر آن کشاورزی نمایند.18 او هم چنین دستور داد که قبور سایر علویان را نیز ویران کنند.19
متوکل، قائل به برتری ابوبکر و عمر نسبت به علی علیه السلام بود.20 او صحابه پیامبر را به دیده احترام می نگریست و با کسانی که به سبّ صحابه می پرداختند، به شدت برخورد می کرد. وقتی به متوکل خبر رسید؛ هفده تن از اهالی بغداد، نزد قاضی ابوحسان زیادی شهادت داده اند که عیسی بن جعفر بن محمد بن عاصم، یکی از اعیان بغداد و صاحب سرای عاصم، به ابوبکر، عمر، عایشه و حفصه ناسزا گفته، خلیفه به محمد بن عبداللَّه بن طاهر، حاکم بغداد، دستور داد او را شلاق زده و به جرم الحاد به دجله بیندازد.21
دشمنی با شیعیان فقط به خلیفه منحصر نبود. ندیمان و یاران متوکل نیز همه ناصبی و دشمن علی علیه السلام بودند. علی بن الجهم شاعر شامی، عمروبن فرخ رخجی، ابوالسمط و عبداللَّه بن محمد بن داود هاشمی، معروف به ابن انزجه از جمله این ندیمان بودند. این افراد که مشاوران اصلی متوکل بودند. به خلیفه در خصوص قیام علویان هشدار داده و او را تشویق می کردند که علویان را از اطراف خود دور کند و بدخواه آنها باشد. این مشاوران کار را به جایی رساندند که متوکل را ترغیب کردند تا به علی علیه السلام توهین نماید.22 علی بن الجهم در مجلس بزم خلیفه خود را در هیأت علی علیه السلام می آراست 23 و با اشعاری که در هجو علی و سایر علویان می سرود، باعث نشاط خلیفه می شد.24
سیاست های سرکوب گرایانه و متعصبانه متوکل، با واکنش جوامع شیعی بغداد رو به رو شد. اهالی بغداد مکتوبی در سرزنش متوکل نوشته و بر دیوار مساجد آویختند و شعرایی، چون دعبل خزایی به هجو خلیفه پرداختند.25
با استقرار معتز برمسند خلافت، خلیفه سیاست های دیگری علیه شیعیان و معتزله در پیش گرفت؛ به دستور او جماعتی از طالبیان و علویان، نظیر محمد بن علی بن خلف العطار، محمد بن جعفر بن الحسن و ابو هاشم داود بن القاسم الجعفری از بغداد به سامرا فرا خوانده شدند تا در آنجا تحت نظر قرار گیرند.26 در زمان او امام هادی علیه السلام در سامرا تحت نظر بود و بنا به روایت شیعه، امام علیه السلام به دستور معتز، به شهادت رسید.27 معتز مانند متوکل، با معتزله وجهمیه مخالف بود و با آنان، با خشونت برخورد می کرد. او در تداوم سیاست متوکل، دستور داد عده ای از قضات را به اتهام معتزلی و شیعی بودن، از سامرا اخراج کرده و به بغداد فرستند.28
بیشتر آشوب هایی که از دوران خلافت متوکل تا عهد المستکفی، بغداد را عرصه مناقشه نمود، نزاع میان گروه های مختلف شهری، نظیر عیاران و شطار و جدال میان سپاهیان بود که عمدتاً به دلایل مالی و اقتصادی و یا تحت تأثیر بافت ناهم گون جمعیت بغداد صورت می گرفت. در این سال ها مذاهب شیعه و سنی هنوز تشکل رسمی نیافته و تنها برخی از مذاهب اهل سنت به تازگی در آستانه شکل گیری بود. اختلافات عقیدتی، فقهی و کلامی، که زمینه ساز تفرق در مذاهب شیعه و سنی گردید هنوز از چارچوب محافل علمی فراتر نرفته و دامنه آن به پیروان فرق کشیده نشده بود. علاوه بر این، نفوذ بیش از حد ترکان در ساختار قدرت و دور بودن بغداد از مرکز سیاسی عباسیان موجب شد آتش منازعات فرقه ای در این سال ها شعله ور نگردد. با انتقال مجدد پایتخت به بغداد و قدرت گیری مذاهب سنی، به ویژه مذهب حنبلی و قرامطه در اطراف سامرا، بغداد بیش از پیش تحت تأثیر سیاست های مذهبی خلفا قرار گرفته و صحنه منازعات و آشوب های فرقه ای گشت.
رویکرد خلیفه المعتضد (289 - 279ه ) در دامن زدن به اختلافات فرقه ای بی تأثیر نبود. معتضد، سیاست دوگانه ای در پیش گرفت. از یک سو، در حمایت از اهل حدیث به مقابله با فلاسفه و متکلمین پرداخت و با صدور فرمانی خرید و فروش کتب کلامی و فلسفی و بحث و جدل را ممنوع کرد29 و از سوی دیگر، به آل علی بن ابی طالب نیکویی ها کرد30 و بر آن شد نامه مأمون - که در نکوهش معاویه نگاشته شده بود -31 بیرون آورده و در برابر مردم قرائت شود.32 او هم چنین دستور داد خطبای مساجد، معاویه بن ابی سفیان را بر فراز منابر لعن کنند.33 معتضد به سخنان عبیداللَّه بن سلیمان که او را از این اقدام برحذر داشته و از شورش عامه می ترسانید، توجه نکرد و نخستین گام در اجرای این سیاست را با انتشار نامه ای برای عامه (اهل سنت) برداشت.34 خلیفه به سقایان و... دستور داد بر معاویه درود نفرستند و از او یاد نکنند35 و داستان سرایان و نقل گویان را نیز از نقل و قصه خوانی منع کرد.36 تصمیمات معتضد سبب شد عبیداللَّه بن سلیمان از قاضی، یوسف بن یعقوب حنبلی درخواست کند که خلیفه را از تصمیماتش منصرف نماید. قاضی یوسف به خلیفه هشدار داد که چنین سیاستی، موجب قدرت یافتن طالبیان و آشکار شدن ادعاهای آنان برای احراز خلافت خواهد شد. قاضی حنبلی موفق شد، با بازنمایی شرایط سیاسی جامعه برای خلیفه، او را از تصمیماتش منصرف کند.37
با آغاز عصر غیبت، خلفای عباسی که رقیب سرسختی پیش روی خود نمی دیدند، سیاست معتدلی درباره شیعیان امامی در پیش گرفتند. علمای شیعی نیز، برای حفظ موجودیت مذهب شیعه و تشکل بخشی به آن، تلاش کردند به جای مبارزه ی رودررو با حاکمیت، سیاست رفق و مدارا یا تقیه را در پیش گیرند.
جعفر بن معتضد (320 - 295ه ) با کمک دیوانیان شیعی، نظیر ابن فرات به خلافت رسید.38 مقتدر نیز، مانند پدرش معتضد، سیاست معتدلی در خصوص شیعیان امامیه داشت. در دوره خلافت او، شیعیانی، چون آل فرات و آل نوبخت به دستگاه خلافت راه یافتند.39 اما قدرت یافتن فاطمیان در مصر و نیز دیدگاه های خاص اسماعیلیه درباره امامت و خلافت، سیاست خلفا در خصوص شیعیان هفت امامی و قرامطه را خشن و سرکوب گرانه کرد. از این رو، وقتی به مقتدر خبر رسید که رافضیان در مسجد براثا تجمع کرده و قرامطه با نوشتن نامه، آنها را به پیروی از محمد بن اسماعیل و تبّری از مقتدر، دعوت نموده اند، خلیفه، وزیر خود «خاقانی» را مأمور سرکوبی آنها کرد. وزیر با تشویق علمای سلفی، فتوای انهدام مسجد را از ایشان گرفت.40
گرایش های شیعی خلیفه موجب تکاپوی اهل سنت برای خارج ساختن خلافت از نفوذ این خاندان شد. کودتای ابن معتز ناصبی با کمک دیوان سالاران سنی، مانند محمد بن داود، علی بن عیسی و محمد بن عبدون، به همین منظور صورت گرفت، اما خلافت او بیش از یک روز به طول نینجامید. در پایان آن روز، همه حامیان خلیفه از اطرافش پراکنده شدند و فقط محمد بن داود در کنار خلیفه ماند. او برای جلب حمایت اهل سنت فریاد می زد؛ «مردم برای خلیفه بربهاری خود دعا کنید».41 در این سال ها، بربهاریان قدرت مندترین و متعصب ترین شاخه حنابله بغداد بودند و پیشوای آنان، حسین بن قاسم بن عبیداللَّه بربهاری بود. ابن معتز می کوشید با انتساب خود به بربهاریان حمایتشان را جلب کند، زیرا عوام سنی به آنان اعتقاد داشتند.42 با تمام این اقدامات، ابن معتز شکست خورد و ابن فرات شورشیان را دستگیر کرد، اما نسبت به آنان نرمش نشان داد و مقتدر را تشویق کرد که از گناه آنان درگذرد. به دستور ابن فرات، پرونده همه شورشیان به دجله ریخته شد.43 سیاست نرمش با سنیان که ابن فرات نسبت به عوامل کودتای سال 296ه در پیش گرفت، همان سیاست شیعیان امامیه بود که پس از غیبت، برای حفظ موجودیت مذهب شیعه، اتخاذ نمودند.
تمایلات شیعی المقتدر، باعث نفوذ خاندان شیعی فرات به دربار عباسیان شد. از سوی دیگر، قدرت حنابله در آستانه قرن چهارم رو به افزایش بود و علما و پیروان متعصب حنبلی که نمی خواستند شاهد قدرت نمایی شیعیان و حضور آنان در دستگاه خلافت باشند، تلاش مضاعفی برای احیای سنت و نفوذ بر خلیفه آغاز کردند. شورش حنابله در سال 306قمری، با این هدف صورت گرفت، اما نتیجه ای دربر نداشت؛ به فرمان خلیفه عده ای از حنابله به بصره تبعید شدند.44 حنابله به منظور نفوذ بر خلیفه و تسلط بر امور خلافت، به بهانه امر به معروف و نهی از منکر با هجوم به خانه سالاران، فرماندهان و سایر مردم، چنان چه باده و آلت طرب می یافتند، آنها را دور ریخته یا تاراج می کردند. آنان هم چنین نزد رئیس شرطه رفته و با دادن شهادت دروغ درباره مردان و زنان، آنان را به فسق و فجور متهم می کردند.45 رهبری حنابله بغداد را در این دوران، ابو محمد حسن بن علی بن خلف بربهاری برعهده داشت. او از مذهب حنبلی به شدت دفاع می کرد46 و نقش مؤثری در برپایی فتنه های فرقه ای داشت. اقدامات خشونت بار حنابله، به ویژه پیروان ابو محمد بربهاری، بغداد را به آشوب کشانده، خشم خلیفه و رئیس شرطه بغداد را برانگیخت و موجب صدور فرامین سختی درباره آنان شد. در اطلاعیه خلیفه الراضی، به برخی رفتارهای بربهاری و یارانش، از جمله تعرض به پیروان مذهب شافعی، کافر و گمراه خواندن شیعیان، انتساب مسلمانان به بدعت گذاری، آزار رساندن به زائران و مخالفت با زیارت قبور، اعتراض شده است.47
در عهد القادر (422 - 381ه )، محمود بن سبکتکین در خراسان و ری قدرت یافت و جهت ترویج مذهب حنفی، به مقابله با شیعه، باطنیه و معتزله پرداخت. محمود در جهت همین سیاست، در سال 420ه با خلیفه القادر مکاتبه کرد و ضمن آن، معتزله، روافض و باطنیه را کافر خواند و مذهب آنان را اباحیه نامید.48 خلیفه القادر، که حامی جدی اهل سنت، به ویژه حنابله بود، به کمک پشتیبان جدید خود و با استفاده از ضعف امرای بویهی، تلاش خود را برای احیای مذهب سنت و جماعت آغاز کرد. از این رو، وی در رمضان سال 420 قمری مکتوب کوتاهی منتشر کرد. این مکتوب که در حضور فقها و علمای دار الخلافه قرائت شد، حاوی اخبار وفات پیامبر، فضایل ابوبکر و عمر، ردّ قبول خلق قرآن و مخالفت با معتزله بود.49 او سپس در ماه ذوالقعده اعلامیه معروف خود را با عنوان «اصول القادری» منتشر کرد.50 خلیفه پیش از این هم نوشته هایی در حمایت مذهب سنت منتشر کرده بود. از جمله در سال 408ه، ضمن مکتوبی به فقهای حنفی معتزلی، از آنان خواست از معتزله و روافض تبرّی جویند51 و در سال 409ه با صدور نامه ای اعلام کرد؛ افراد قائل به خلق قرآن، کافرند و ریختن خونشان مباح است.52 مخالفت القادر با معتزله به حدّی رسید که شرط انتصاب افراد به مشاغل دیوانی بغداد را تبرّی از عقاید اعتزالی دانست.53 خلیفه هم چنین دست سلطان محمود غزنوی را در قتل یا حبس قرامطه، اسماعیلیه، معتزله، شیعه، جهمیه و مشبهه باز گذاشت و به او اجازه لعن آنها را بر فراز منابر خراسان داد.54
اقدام دیگر القادر برای احیای مذهب سنت و جماعت، انتصاب خطبای سنی در مساجد مهم دارالخلافه جهت وعظ و خطابه بود. در سال 420ه به دستور خلیفه القادر، ابی منصور بن تمام سنی به عنوان خطیب مسجد براثا تعیین گردید.55 مسجد براثا برای شیعیان «مقدس» بود. آنان معتقد بودند امام علی علیه السلام در این مسجد نماز خوانده است.56 تقدّس مسجد و قرار گرفتن آن در محله شیعه نشین براثا، این مسجد را به مرکز فعالیت های مذهبی و سیاسی شیعیان تبدیل کرد. در همین سال به دنبال سخنرانی غلوآمیز خطیب شیعی، نماز جمعه در مسجد براثا تعطیل شده بود.57 خلیفه به منظور جلوگیری از تحریک شیعیان توسط خطبای شیعی، خطیبی سنی برای وعظ و اقامه نماز جمعه به آن جا فرستاد، اما شیعیان با دیدن این شخص به سوی او آجر انداخته و سنگ بارانش کردند. رؤسای شیعه به همراه نقیب مرتضی نزد خلیفه رفته و از او پوزش خواستند،58 خلیفه که به دنبال بهانه برای سرزنش شیعیان بود، از فرصت پیش آمده استفاده کرد و ضمن مکتوبی مسجد براثا را مسجد ضرار نامید و آن جا را اقامتگاه کفار و زنادقه خواند و سخنان غلوآمیز خطیب شیعی درباره علی علیه السلام را تکذیب نمود.59 اقدام دیگر القادر برای تضعیف شیعیان، مقابله با خلافت فاطمیان بود. بر این اساس، خلیفه از علمای شیعی، نظیر ابو احمد موسوی و سید مرتضی خواست تا صحت انتساب فاطمیان به حضرت فاطمه علیها السلام را رد کنند.60
القائم بأمر اللَّه (467 - 422ه ) برای احیای سنت، سیاست پدر را در پیش گرفت. او با استفاده از ضعف امرای بویهی، افرادی، مانند ابن مسلمه حنبلی را به وزارت برگزید.61 به دستور او، اعتقادنامه القادری مجدداً در حضور علما و فقها قرائت شد و همه ائمه سلف ملزم به رعایت آن اصول شدند.62 در دوره خلیفه القائم، منازعات فرقه ای شیعه و سنی در کنار فتنه ترکان و عیاران، بغداد را به آشوب کشاند. در سال 422ه، فتنه بزرگی بین شیعیان و اهل سنت رخ داد. در این درگیری خانه شریف مرتضی، نقیب علویان و کوی یهودیان غارت شد.63 در همین سال شخصی به نام خزلجی صوفی تصمیم به غزا گرفت و پس از کسب اجازه از خلیفه، عده ای را به دور خود جمع کرد. خزلجی در جمع افراد مذکور، به ذکر فضایل ابوبکر و عمر پرداخت. سخنان او موجب خشم و قیام شیعیان کرخ علیه سنیان شد.64
دوران خلافت القائم با حضور آل سلجوق در بغداد پیوند خورد. تضاد مذهبی میان خلفای حنبلی، سلاطین حنفی و وزرای شافعی آنان، بارها و بارها بغداد را عرصه کشمکش های فرقه ای نمود.65 در سال 447ه چند درگیری مهم بغداد را به آشوب کشاند. ابتدا فتنه شیعیان و اهل سنت رخ داد.66 سپس حنابله با اشاعره 67 و شافعیان 68 درگیر شدند. در سال 448ه ساکنان کرخ و باب البصره بر سر گفتن ذکر «حی علی خیر العمل» به جان هم افتادند.69 در سال 449ه شیعیان و اهل سنت با یک دیگر درگیر شدند. در این واقعه، خانه شیخ طوسی، فقیه امامیه به غارت رفت و کتاب خانه ارزش مند او در آتش سوخت.70 در سال 458 قمری اهالی کرخ به برگزاری مراسم نوحه خوانی عاشورا پرداختند. اهل سنت علیه آنان قیام کردند و القائم، شیعیان را از مراسم نوحه خوانی باز داشت.71
در مراسم بیعت با خلیفه المقتدی بامراللَّه (487 - 467ه )، شریف ابو جعفر، عالم حنبلی و دو عالم بزرگ شافعی به نام های ابو اسحاق شیرازی و رقیبش ابو نصر بن صباغ شرکت داشتند.72 این رویداد ضمن آن که مؤید تلاش علمای سنی برای نفوذ بر خلیفه است، رقابت تنگاتنگ میان شافعیان، حنفیان و حنبلیان را نیز نشان می دهد. بنابراین، از این تاریخ به بعد در کنار کشمکش دائمی شیعه و سنی، شاهد جدال میان مذاهب مختلف اهل سنت نیز هستیم. مقتدی دستور منع وعاظ از سخنرانی را لغو کرد و خطبا آزادانه به وعظ پرداختند. خلیفه حتی به ابوالقاسم قشیری، فقیه اشعری اجازه وعظ داد. سخنان او موجب فتنه میان حنابله و اشاعره شد؛ در این واقعه عده ای از طرف داران هر دو فرقه به قتل رسیدند.73
المستظهر باللّه (512 - 487ه ) برای کاهش نفوذ شیعیان، به ترویج اعتقادات اهل سنت پرداخت. او در سال 499ه جامع قصر را گشود، تا همه مردم در آن جا نماز تراویح 74 بخوانند. وی دستور داد «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را به شیوه حنابله، بلند ذکر کنند و قنوت نماز را نیز به شیوه شافعیان ادا کنند. ترک جهر (بلند گفتن) بسم اللَّه در مساجد بغداد به این دلیل بود که علویان پیرو فاطمیان مصر، آن ذکر را بلند می گفتند،75 اما به دنبال شکست بساسیری در دعوت مردم به سوی فاطمیان، خلیفه بر اجرای سنت ها و معتقدات اهل سنت همت گماشت. علی رغم این اقدامات آتش منازعات هم چنان شعله ور بود. در سال 495ه فتنه ایلغاری در بغداد، بهانه شرکت عامه در آشوب را فراهم کرد.76 در سال 497ه عامه با کمک عیاران دست به فتنه زده و بغداد را به آشوب کشاندند.77 در دوره المستظهر، قدرت باطنیه هم چنان رو به افزایش بود. باطنیان، حتی در بغداد نیز علماء خلفا و کارگزارانشان را تهدید می کردند. آنها با نفوذ در بغداد توانستند عبدالواحد الرویانی، شیخ شافعیه را به قتل رسانند.78
خلیفه المسترشد (529 - 512ه ) در سیاست گذاری های خود، تحت تأثیر علمای سنی بود، اما رویکرد او به برخی از فِرَق، به درگیری علمای سنی دامن زد. چنان که در سال 515ه اجازه وعظ به قاضی اسماعیل بن ابی العلأ، مدرس حنفیان در خانه سلطان، موجب خشم شافعیان شد.79 اجازه وعظ به ابوالفتوح اسفراینی و حضور خلیفه در مجلس وعظ او نیز، سبب نگرانی حنابله و درگیری یاران اسفراینی و سایر سنیان شد.80 علاوه بر درگیری فرقه های مختلف اهل سنت با یک دیگر81 و جدال آنها با شیعیان، بغداد با خطر باطنیه نیز روبه رو بود.82 باطنیان علاوه بر آن که به ابن ایوب، قاضی عکبرا حمله کرده و او را غارت نمودند، به قافله های بغداد نیز حمله می کردند.83 آنها هم چنین ابوطالب سیمری، وزیر سلطان مسعود84 و خلیفه المسترشد را به قتل رساندند.85
المقتفی (555 - 530ه ) در ایام خلافتش به زیارت مرقد ائمه می رفت.86 او حتی تحت تأثیر ابوالحسن غزنوی 87 که به تشیع گرایش داشت، ابوالفتوح اسفراینی را به دلیل دخالت در فتنه اشاعره از بغداد اخراج کرد،88 اما نگرانی خلیفه از نفوذ شیعیان، وی را به مقابله با آنان وادار کرد. در سال 547ه مردی متصوف، که مردم را موعظه می کرد، دستگیر شد. نزد وی الواحی از گل یافتند که بر همه آنها نام امامان دوازده گانه نوشته شده بود. او را به اتهام رفض در محله باب النوبی گردانده و پس از تأدیب، خانه نشین کردند.89 اقدام دیگر مقتفی برای کاهش نفوذ شیعیان، انتصاب ابن هبیره حنبلی به مقام وزارت بود. ابن هبیره با شیعیان رابطه خوبی نداشت.90 در این ایام منازعات افزایش یافت. دخالت علما و خطیبان شیعه و سنی در منازعات،91 باعث شد خلیفه در سال 550ه فرمان منع وعظ را صادر نماید.92
در عهد خلافت المستنجد، تشیع در بغداد گسترش یافت و اهالی کرخ علناً به سبّ صحابه پرداختند.93 المستنجد که از نفوذ فراوان شیعیان در عراق به هراس افتاده بود، برای تضعیف آن ها تصمیم گرفت بنی اسد، مهم ترین گروه سرکرده شیعه را از عراق اخراج کند. سرداران خلیفه دستور وی مبنی بر اخراج بنی اسد از عراق را در سال 558ه به اجرا درآوردند. مأموران پس از کشتار چهار هزار تن از ایشان، بقیه را وادار به کوچ کردند. از این رو، از قبیله بنی اسد، جز تعداد اندکی در عراق باقی نماند.94 کثرت فعالیت های شیعیان در این ایام سبب شد تا وزیر المستنجد به محتسب دستور دهد گروهی از حصیربافان - که بر حصیرهاشان نام دوازده امام را نوشته بودند - در معرض تماشای مردم بغداد قرار گیرند.95
در عهد المستضیی ء (575 - 566ه )، با شکست دولت بنی عبید، مصر به دست عباسیان افتاد و در آن جا خطبه به نام خلیفه المستضیی ء خوانده شد. شکست دولت فاطمیان، تضعیف تشیع در بغداد را در پی داشت.96 با این حال، خلیفه المستضیی ء ترجیح داد برای جلوگیری از منازعات فرقه ای و جلب حمایت شیعیان، سیاست معتدلی درباره هر دو فرقه در پیش گیرد؛ خلیفه از یک سو حکم اخراج شیخ محمد طوسی، خطیب سنی را که سخنانش در مسجد تاجیه موجب شورش شیعیان شده بود، صادر کرد97 و از سوی دیگر، لوح یادبودی بر مزار احمد بن حنبل نصب نمود.98 المستضیی ء به وعاظ حنبلی، به ویژه ابن جوزی اجازه وعظ در جامع قصر را داد99 و به توصیه صاحب المخزن او را در مبارزه با بدعت ها تقویت کرد.100 به دستور وی، برای جلوس و سخنرانی شیخ ابوالفتوح، فقیه حنبلی، صفه ای در جامع قصر ساخته شد. پیروان دیگر مذاهب از این اقدامات که برای حنبلیان صورت می گرفت، سخت آزرده شدند.101 در این سال ها منازعات هم چنان ادامه داشت. در سال 569ه هنگامی که شیعیان کرخ همراه ساکنان سنی باب البصره مشغول بستن سد بر روی دجله بودند، با خواندن آواز «انقلعت الشجره لعن اللَّه العشره» به سبّ صحابه پرداختند. این کار موجب خشم سنیان و درگیری آنان با اهالی کرخ شد. خلیفه به منظور پایان دادن به درگیری، از علاءالدین تنامش کمک خواست، اما تنامش که خود شیعی مذهب بود، با اهالی باب البصره ناسازگاری کرد. چون این خبر به گوش خلیفه رسید، او را به سختی نکوهش کرد و بازگرداند.102 در همین سال، محمد طوسی، ضمن وعظ در تاجیه اظهار داشت: ابن ملجم به خاطر کشتن علی علیه السلام کافر نشده است. مستمعین حاضر در مجلس به سوی خطیب آجر پرت کرده و آشوب به پا نمودند. این واقعه موجب شد خلیفه همه وعاظ را از وعظ منع کند.103 محمد طوسی نیز به خاطر مشاجره با نقیب النقبا و تعصب در رفتار، از بغداد اخراج شد.104 سبّ صحابه در سال 574ه نیز شیعیان کرخ و اهل سنت را به جان هم انداخت. عوام کتاب هایی در سبّ صحابه نزد مردی به نام ابن قرایا یافتند. و او را پس از بریدن زبان و قطع کردن دستش، آن قدر کتک زدند تا جان باخت. سپس به جست و جوی شیعیان دیگری که آن کتاب ها را در اختیار داشتند، پرداخته و همه کتاب ها را سوزاندند.105
در دوران خلافت آخرین خلفای عباسی، قدرت شیعیان هم چنان رو به افزایش بود. خلفا چاره ای جز رفق و مدارا با شیعیان نداشتند. در این دوران، عباسیان با ضعف خلفای فاطمی، رقبای دیرینه خود مواجه بودند، اما خلافت و قلمروشان از دو سو در معرض تهدید قرار گرفته بود. از سال ها قبل، خطر حمله صلیبیون، قلمرو عباسیان را تهدید کرده بود و اکنون در اواسط قرن هفتم، حمله قوم تاتار، دارالخلافه عباسیان را با خطر جدی روبه رو می ساخت.
در دوره خلافت الناصر (640 - 575ه ) قدرت شیعیان پس از ضعف دولت سلجوقی، رو به افزایش نهاد. خلیفه الناصر کوشید با تحت نفوذ درآوردن نیروی عظیم فتیان و شیعیان، بر دشمنان خود غلبه کند. از این رو، وی شیعیان را به مناصب دیوانی رساند. خلیفه، پس از عزل ابن یونس حنبلی، وزارت را به مؤید الدین محمد بن احمد، معروف به ابن قصاب داد.106 و پس از او نصیرالدین شیعی را به وزارت رساند.107 در دوره او ابن جوزی، عالم حنبلی از وعظ منع گشت و به زندان افتاد.108 ابن یونس حنبلی نیز بازداشت شد.109 خلیفه هم چنین به منظور کنترل نیروهای فعال جامعه، اعم از عیاران، شطار و فتیان، به جماعت فتیان پیوست. الناصر در سال 578ه به دست مالک بن عبدالجبار لباس فتوت پوشید و پس از مرگ او با بیعت بزرگان این فرقه به ریاست آن رسید.110 تلاش الناصر برای وحدت بخشی به نیروهای دارالخلافه، ایجاد توازن میان گروه ها و فرقه های مختلف و تحت پوشش قرار دادن فتیان و عیاران، از آشوب های شهری و منازعات فرقه ای کم نکرد. در سال های 111581 و 582ه 112 میان شیعیان کرخ و اهل سنت درگیری شد. در سال 576ه سبّ شافعی توسط مردی در نظامیه، باعث درگیری فقهای شافعی با او شد113 و خلیفه به دنبال شنیدن اخباری درباره فساد اخلاق فقهای نظامیه، دستور اخراج آنان را صادر کرد.114
المستعصم باللّه (656 - 640ه )، برای حفظ خلافت عباسی کوشید ضمن مدارا با شیعیان، جهت حفظ آرامش دار الخلافه، عواملی را که به منازعات و آشوب های فرقه ای دامن می زدند، حذف نماید. خلیفه که از نیروی شیعیان آگاه بود، تلاش کرد با انتصاب شیعیانی، نظیر ابن علقمی به مناصب دیوانی،115 حمایت این گروه عظیم را به دست آورد. او هم چنین به زیارت مرقدموسی بن جعفرعلیه السلام رفت 116 و دستور مرمت آرامگاه امام را داد.117 خلیفه به منظور بهبود وضعیت معیشتی علویان، مبلغ سه هزار دینار در اختیار ابو عبداللَّه حسین بن اقساسی، نقیب طالبیان گذاشت تا در میان علویان مقیم مشهد امام علی و امام کاظم علیه السلام تقسیم کند.118 در کنار این گونه اقدامات، المستعصم به منظور جلوگیری از درگیری های شیعه و سنی در سال 641ه، شیعیان را از خواندن مقتل و شعر در روز عاشورا در مناطق غرب و شرق بغداد به جز مشهد موسی بن جعفرعلیه السلام، منع کرد.119 این فرمان در سال 648 نیز صادر شد و برای جلوگیری از فتنه، اهالی کرخ و مختاره از نوحه خوانی، مرثیه سرایی و قرائت مقتل امام حسین منع شدند.120 المستعصم برای جلوگیری از تحریک مردم از جانب وعاظ، همه خطیبان را از وعظ منع کرد.121 با این وجود، گاه گاهی آتش منازعات فرقه ای دامان بغداد را می گرفت. در سال 641ه اهالی مأمونیه و باب الأزج با یک دیگر به زد و خورد پرداختند.122 در سال های 123654 و 655ه 124 شیعیان کرخ با اهالی محله های سنی نشین درگیر شدند. ذهبی معتقد است که خلیفه از این اوضاع و احوال اطلاعی نداشت و همه این امور، به دستور ابن علقمی که قصد داشت خلافت را از خاندان عباسی بیرون کرده و به علویان بسپارد، صورت می گرفت.125 تأثیر سیاست گذاری های کارگزاران بر منازعات
یکی از ارکان مهم اقتدار رسمی خلافت عباسی، کارگزاران بودند. کارگزاران شامل وزیر، مأموران دیوانی، والیان شهرها، رؤسای شرطه، سرکردگان سپاه، قضات و نقیبان علوی و عباسی بودند که در اداره قلمرو عباسیان نقش مهمی داشتند. این افراد با سیاست گذاری ها یا جهت گیری های خویش به سوی فرقه ای خاص، موجی از تنش و آشوب را در جامعه اسلامی، به ویژه بغداد ایجاد می کردند.
در دوران خلافت مقتدر، شیعیان امامیه در دستگاه خلافت عباسی نفوذ کردند.126 مقتدر، فردی شیعی به نام علی بن فرات را به وزارت برگزید. ابن فرات راه ورود شیعیان به تشکیلات دیوانی عباسیان را هموار کرد؛ افرادی، چون شلمغانی در دستگاه دیوانی ابن فرات خدمت می کردند. او هم چنین جهت گشایش حال هاشمیان و علویان، حقوق و مزایای آنان را افزایش داد.127 دیوانیان سنی به منظور مقابله با نفوذ شیعیان، در سال های 296 و 317ه اقدام به برپایی کودتا علیه مقتدر نمودند،128 اما موفقیتی به دست نیاوردند. اقدامات حامد بن عباس در دستگیری و قتل حلاج و شلمغانی و تلاش او برای مجبور کردن مقتدر به قتل ابن فرات و پسرش، با هدف جلوگیری از نفوذ شیعیان صورت گرفت.
با قدرت یافتن حنابله در اواسط قرن سوم هجری، شیعیان تحت آزار قرار گرفتند و اوضاع دارالخلافه متشنج شد. از این رو، علی بن یلبق و حسن بن هارون بر آن شدند تا جهت تضعیف حنابله - که به سبّ صحابه پیامبر تعصب خاصی داشتند - معاویه و یزید بر فراز منابر لعن شوند. اهل سنت از این اقدام برآشفتند و نزدیک بود دارالخلافه به آشوب کشیده شود که علی بن یلبق پیشنهاد داد برای جلوگیری از آشوب، بربهاری، پیشوای حنبلیان را دستگیر کنند، اما بربهاری گریخت و ابن یلبق تنها موفق به دستگیری و تبعید عده ای از یاران او به بصره شد.129 در سال 323ه پیروان بربهاری بغداد را به آشوب کشانده، بازار و دکان های کسبه را غارت کردند.130 آنها به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، به خانه مردم ریخته و آلات لهو را شکستند. بدرخرشنی، رئیس شرطه بغداد برای سرکوب آنان دستور داد در دو طرف بغداد جار زنند که حتی دو نفر از پیروان بربهاری نباید با هم باشند و هیچ یک از آنان حق ندارند درباره مذهب خود بحث و مناظره کنند. حنبلیان حق ندارند امام نماز جماعت شوند مگر آن که «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را چه در نماز صبح و چه در نماز عشا، علناً بلند بخوانند.131
دوره امیر الامرایان به رقابت و کشاکش مدعیان مقام امیرالامرایی بر سر کسب این مقام گذشت و درگیری های مذهبی در هیاهوی آشوب های سیاسی گم شد، اما گرایش برخی از سران به این فرقه های مذهبی، زمینه ساز منازعات فرقه ای در آینده شد؛ برای مثال، بجکم، امیرالامرای ترک در سال 329 قمری دستور داد مسجد براثا که قبلاً به دستور مقتدر منهدم شده بود، بازسازی شود و شیعیان مجدداً در آن جا نماز جماعت بخوانند.132 این سیاست موجب رونق یافتن یکی از مراکز مهم مذهبی - سیاسی شیعیان بغداد شد.
ابو محمد مهلبی، وزیر معز الدوله، به مقابله با غلات شیعه پرداخت و قومی از تناسخیه را - که معتقد بودند روح علی بن ابی طالب علیه السلام، جبرئیل و فاطمه علیها السلام در آنان حلول یافته - مجازات نمود.133 مهلبی هم چنین مردی از پیروان ابن ابی العز (شلمغانی) - که ادعای خدایی داشت و جماعتی از اهالی بغداد را گرد خود جمع کرده بود - به قتل رساند.134 در سال 362ه پس از آن که یکی از زندانبان ها مردی عامی را به قتل رساند، اهالی و ترکان دست به شورش زدند. قاتل از ترس به منزل یکی از ترکان پناه برد، اما شورشیان او را بیرون کشیده و پس از کشتن، جسدش را به آتش کشیدند. سپس درب زندان را گشودند و زندانیان گریختند. چون معلوم شد عده ای از زندانیان فراری، از شیعیان ساکن کرخ بوده یا از حمایت شیعیان کرخ برخوردار بودند، ابوالفضل شیرازی وزیر طائع، صافی حاجب را همراه گروهی برای جنگ با مردم کرخ فرستاد. صافی که سنی متعصبی بود، محله کرخ را آتش زد.135 اکثر مورخان بر این باورند که ابوالفضل وزیر که سنی متعصبی بود، در آتش زدن محله کرخ دخالت داشته است.136 در سال 363ه فتنه بزرگی بین دو فرقه برخاست. اهل سنت برای برانگیختن خشم شیعیان به شبیه سازی جنگ جمل اقدام نمودند. آنان از این رو، زنی را به عنوان عایشه سوار بر شتر کردند، دو نفر را نیز طلحه و زبیر نامیدند، و هنگامه ای برپا نموده و اظهار داشتند: در حال جنگ با علی علیه السلام هستند.137
در دوره استیلای آل بویه در بغداد، عوامل اصلی منازعه ساز عبارت بودند از: سبّ صحابه، برپایی مراسم عاشورا و جشن غدیر. صاحب منصبان سنی برای جلوگیری از درگیری شیعیان و اهل سنت سعی می کردند مانع از انجام این مراسم شوند. در سال 382ه پس از آن که ابوالحسن علی بن محمد کوکبی، معروف به ابن معلم بر کارهای سلطان بهاالدوله دیلمی مسلط شد، برای جلوگیری از فتنه، فرمان ممنوعیت مراسم عاشورا را صادر نمود و این ممنوعیت تا سه سال ادامه یافت.138 حسن بن ابی جعفر، استاد هرمز (عمید الجیوش) سیاست موازنه ای را نسبت به هر دو فرقه در پیش گرفت؛ او ضمن آن که شیعیان کرخ و سایر محلات را از برپایی مراسم نوحه خوانی عاشورا باز داشت، اهالی باب البصره را نیز از زیارت مرقد مصعب بن زبیر منع کرد.139 عمید الجیوش بدون هیچ ملاحظه ای علویان، عباسیان، شیعیان و سنیانی که قوانین تعیین شده را نادیده می گرفتند، به شدت مجازات کرد. این سیاست ها موجب آرامش در بغداد شد، اما موقتی بود.
در سال 389ه خلیفه و اهل سنت با بهره گیری از حمایت سلطان محمود غزنوی، جانی تازه یافته و به احیای رسوم تازه ای دست زدند. آنها هشت روز پس از عاشورا، برای مصعب بن زبیر مراسم سوگواری برپا کردند و هشت روز پس از عید غدیر نیز به مناسبت ورود پیامبر و ابوبکر به غار ثور، جشنی برپا داشتند.140 برپایی این مراسم، شدت بیشتری به منازعات داد. سال 398 یکی از هاشمیان در مسجد باب الرباح نزد ابو عبداللَّه محمد بن نعمان، معروف به ابن معلم، فقیه شیعی از سبّ اهل سنت دادخواهی کرد. پیروان ابن معلم (شیخ مفید) به خشم آمده و همراه مردم کرخ به خانه قاضی ابو محمد اکفانی رفتند. در این هنگام درگیری شدیدی آغاز شد. شیعیان قرآنی آورده و مدعی شدند قرآن ابن مسعود است و با قرآن های دیگر تفاوت دارد. سپس اشراف، قضات و فقها گرد آمده و دستور آتش زدن آن قرآن را صادر نمودند. شیعیان از این موضوع به شدت خشمگین شده، در حالی که به حمایت از خلفای فاطمی فریاد می زدند: یا حاکم و یا منصور، به خیابان ها ریختند، گروهی نیز به منزل شیخ ابو حامد اسفراینی حمله کردند. چون اخبار این واقعه به گوش خلیفه رسید، دستیارانش را به حمایت از اهل سنت به میدان فرستاد. عمید الجیوش نیز از طرف بهاءالدوله مأمور سرکوبی شیعیان شد. او تصمیم گرفت ابن معلم را تبعید کند که با شفاعت گروهی از بزرگان بخشیده شد، اما آشوبگران دست بردار نبودند، در همان زمان گروهی با حمله به مسجد براثا، حصیرها، پرده ها و قندیل های آن را به غارت بردند. مأموران برای فرو نشاندن فتنه، عده ای از مجرمان را دستگیر کرده و در شهر گرداندند، سپس چشمهایشان را کور و دست و پای آنان را قطع کردند.141
ابو غالب بن خلف (فخر الملک) جانشین عمید الجیوش، برپایی مراسم مذهبی را آزاد کرد.142 این آزادی دوام چندانی نداشت. در جریان فتنه سال 406ه، فخر الملک ناگزیر شد اهالی کرخ را از سوگواری روز عاشورا باز دارد.143 علی بن عبد الصمد شیرازی، داروغه جدید بغداد سعی کرد اوضاع را سر و سامان دهد. وی متعصبان شیعه و سنی را به شدت مجازات کرد و فقیه شیعی، ابن معلم را همراه گروهی تبعید نمود. اما ابوالقاسم مغربی، وزیر مشرف الدوله، فعالیت های ضد شیعی ابن عبدالصمد را نپذیرفت و او را پنجاه هزار دینار جریمه کرد. سرانجام عده ای را گمارد تا او را به قتل رسانند.144
در سال 442ه با تلاش ابو محمد النسوی، رئیس شرطه بغداد، میان دو فرقه شیعه و سنی صلح برقرار شد.145 این صلح دیری نپائید و آتش فتنه دوباره شعله ور شد. در ماه صفر سال 443ه شیعیان کرخ، برج هایی برپا کرده و با طلا جمله «محمد و علی خیر البشر» را بر آن نوشتند. سنیان محله قلائین از آنان خواستند جمله «فمن رضی فقد شکر و من ابی فقد کفر» را به آن اضافه کنند ولی شیعیان نپذیرفتند و این امر، سبب درگیری میان آنها شد. خلیفه القائم، اباتمام، نقیب عباسیان و عدنان بن الرضی، نقیب علویان را برای بررسی اوضاع به کرخ فرستاد. هر دو نقیب، گفته ساکنان کرخ را درست دانسته و بر آن گواهی نوشتند، اما اهل سنت، داوری آن ها را نپذیرفته و ابن المذهب، زهیری و عده ای از حنبلیان، سنیان را علیه شیعیان تحریک کردند. در این هنگام ابن مسلمه وزیر که خود از حامیان حنابله بود، با شیعیان به شدت برخورد کرد. شیعیان برای خاتمه دادن به غائله، کلمات «خیر البشر» را از روی دیوار پاک کرده به جای آن «علیهما السلام» نوشتند، اما اهل سنت اعلام کردند باید آجری که کلمات «محمد و علی» روی آن نوشته شده از جای بکنند و در اذان نیز ذکر «حی علی خیر العمل» گفته نشود. گروه شیعی از انجام خواسته آنها خودداری کرد و درگیری ادامه یافت. در این میان، یکی از رجال هاشمی به قتل رسید. اهل سنت پیکر او را در کنار احمد بن حنبل به خاک سپرده و در بازگشت آرامگاه امام کاظم و امام جوادعلیه السلام را ویران نموده و تلاش کردند پیکر آنان را به مقبره احمد بن حنبل منتقل کنند. ابو تمام، نقیب عباسیان و دیگر سنیان با شنیدن این خبر مانع کار آنان شدند، اما اهالی کرخ به «خان الفقها» که متعلق به حنفیان بود حمله و آن جا را غارت کردند و ابا سعد سرخسی، مدرس حنفی را کشتند.146 در سال 445 فتنه شیعه و سنی تجدید شد. ابو محمد النسوی، خیمه ای میان محله باب الشعیر و سوق الطعام برپا کرد، عده ای را به قتل رساند، محله کرخ را آتش زد و شعار «محمد و علی خیر البشر» را ممنوع کرد.147
در دوره حضور آل سلجوق بر بغداد، تضاد عقیدتی خلفای عباسی با سلاجقه حنفی مذهب و وزرای شافعی آنها، بیش از پیش بغداد را عرصه منازعات فرقه ای نمود. در این دوره، علاوه بر درگیری های شیعه و سنی، منازعات فرق مختلف اهل سنت نیز رواج یافت. در این منازعات، ردّ پای علما و دیوانسالاران حنبلی و شافعی را می توان جست و جو نمود.
منصور بن محمد الکندری، وزیر طغرل، معتزلی و شیعه بود. او سبّ شیخین و سایر صحابه را جایز می دانست و با اشاعره مخالف بود. طغرل بیک تحت تأثیر او دستور لعن اشاعره بر فراز منابر خراسان را داد. به دستور عمید الملک، علمای اشعری از تدریس و وعظ در مساجد منع شدند و به آن ها اهانت شد. او هم چنین دستور داد اهل سنت را در مساجد سبّ کنند.148
خواجه نظام الملک، وزیر ملکشاه، به دلیل گرایش به مذهب شافعی، به فقها و متکلمین شافعی اجازه وعظ داده و ایشان را از ایراد سخنرانی درباره کلام اشعری منع نمی کرد. این سیاست خواجه، رقابت و دشمنی علما و رؤسای مذاهب سنی به ویژه حنابله را بیشتر و آنان را با یک دیگر درگیر می کرد. به دنبال ورود هر عالم اشعری مسلک به بغداد و ایراد وعظ در حمایت از کلام اشعری، حنابله در صف مقدم مخالفان وی قرار گرفته و شهر را به آشوب می کشاندند. سال 495ه سخنان عیسی بن عبداللَّه قونوی، عالم اشعری موجب منازعه حنابله و اشاعره شد.149 در سال 538 ابوالفتوح اسفراینی از علمای اشعری وارد بغداد شد و در حمایت از مذهب اشعری، سخنان متعصبانه ای ایراد کرد. سخنان او سبب فتنه شد و میان او و ابوالحسن غزنوی معارضاتی درگرفت؛ آن ها یک دیگر را بر منبر دشنام دادند. غزنوی نزد سلطان مسعود سلجوقی رفت و به تحریک او، سلطان دستور اخراج اسفراینی را صادر نمود.150
علاوه بر وزرا، نقیبان علوی و عباسی نیز در حوادث و تحولات نقش داشتند. ابو احمد موسوی، نقیب طالبیان در فرو نشاندن آتش فتنه میان شیعیان و سنیان دار الخلافه و حفظ قدرت فرقه شیعه، نقش مهمی ایفا نمود. او به همراه سید مرتضی برای جلب رضایت خلیفه القادر باللّه، صحت انتساب خلفای فاطمی به حضرت فاطمه علیها السلام را ردّ کرد151 و در سال 361ه اقدام وزیر ابوالفضل شیرازی را در آتش زدن محله کرخ محکوم کرد. همین مسأله موجب عزل او از نقابت شد.152 شریف رضی، نقیب طالبیان در سال 406ه برای جلوگیری از تجدید فتنه و حفظ مصالح شیعیان، ساکنان کرخ را از برپایی مراسم عاشورا باز داشت. با وجود رفق و مداری نقبا با عباسیان، گاهی از اوقات، آنان نیز مجازات می شدند. در سال 630ه نقیب حسین بن اقساسی اشعاری در بزرگداشت مقام پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام سرود و آن را برای نقیب النقبای عباسیان فرستاد. مخالفانش بر او خرده گرفتند که در اشعارش به صحابه و تابعین اهانت کرده است، سپس از فقها خواستند فتوا دهند که اقساسی به صحابه و تابعین طعن زده و در دین خود دچار ضعف شده است.153 تأثیر گرایش مذهبی و سیاست گذاری های امرا بر منازعات
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر منازعات فرقه ای، امرا بودند. از میان امیرالامرایان، نخستین کسانی که موفق شدند به طور مستقل در دار الخلافه عباسیان به اعمال قدرت بپردازند، امرای بویهی بودند.
سال 334ه معز الدوله دیلمی پس از غلبه بر حسین بن حمدان وارد بغداد شد و پس از مدتی، خلیفه المستکفی را از خلافت خلع و المطیع باللّه را به جای وی نشاند.154 هم زمان با امارت آل بویه بر بغداد حوادث مهمی در قلمرو اسلام رخ داد. از یک سو، خاندان شیعی مزید، تحت حمایت بویهیان در حله قدرت یافت و از سوی دیگر، سرسخت ترین رقیب عباسیان؛ یعنی فاطمیان، در مصر تشکیل حکومت دادند. در این دوره، قدرت از خلیفه به امرای بویهی منتقل شد و خلافت به مقامی تشریفاتی مبدّل گشت. از آن جا که آل بویه شیعه مذهب بودند، سیاست های مذهبی آنها بر قدرت و نفوذ شیعیان افزود و تشیع به عنوان مذهب و حزبی رسمی، در برابر حزب سیاسی - مذهبی حنابله قد علم کرد.
معز الدوله در سال 350ه به منظور حمایت از شیعیان و احیای مراسم مذهبی ایشان، قوانین جدیدی را تصویب کرد که منشأ تحولات تازه ای در دار الخلافه عباسیان شد. او شعار لعن معاویه که پس از خلیفه المقتدر دیگر به طور رسمی مطرح نشد، مجدداً احیا نمود و علاوه بر لعن معاویه، دستور داد بر دیوار مساجد نوشته شود:
نفرین خداوند بر معاویه بن ابی سفیان و بر کسی که فدک را از فاطمه رضی اللَّه عنها غصب کرده بود و بر کسی که مانع دفن حسن در مقبره جدش علیه السلام شده بود و بر کسی که ابوذر غفاری را تبعید کرد و بر کسی که عباس عموی پیامبر را از شوری محروم کرد.155
این مسئله خشم اهل سنت را برانگیخت؛ عده ای از سنیان در واکنش به این سیاست امیر دیلمی، شعارها را از دیوار مساجد پاک کردند. معز الدوله تصمیم داشت مجدداً شعارها را بنویسد که وزیرش، ابو محمد مهلبی او را از این کار باز داشت و درخواست کرد به جای آن شعار تحریک کننده، بنویسند: «لعن اللَّه الظالمین لآل رسول اللَّه صلی الله علیه وآله» و به جز معاویه، برای شخص دیگری لعن ننویسند. معز الدوله که می دانست سنیان بغداد جمعیت و قدرت قابل توجهی دارند، توصیه وزیر را پذیرفت.156 سبّ صحابه، پیش از این در سال های 346، 348 و 349ه 157 هم باعث درگیری شیعیان و اهل سنت بغداد شده بود، اما فرمان معز الدوله به آن رسمیت داد.
علاوه بر ترویج سبّ معاویه، معز الدوله دو رسم دیگر هم رواج داد. در عاشورای سال 352ه به فرمان او مردم بازارها و اماکن کسب را بسته و به عزاداری امام حسین علیه السلام پرداختند.158 و در هجدهم ذی الحجه همان سال نیز به دستور معز الدوله، شیعیان به مناسبت غدیر خم، شهر را آذین بسته و به جشن و شادمانی پرداختند.159 این مراسم که از این پس هر ساله برگزار می شد، به یکی از عوامل مهم منازعه میان شیعیان و اهل سنت مبدل شد. در ابتدا، اهل سنت به دلیلپی نوشت ها 1.کارشناس ارشد تاریخ اسلام.2. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1371ش) ج 2، ص 513.3. ابن جوزی، المنتظم، به تصحیح نعیم زرزور، (بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا)، ج 11، ص 207.4. همان، ص 273.5. همان، ص 249.6. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، به اهتمام محمدحسین شمس الدین، (بیروت، دار الکتب العلمیه، 1992م)، ج 2، ص 346.7. طبری، تاریخ الطبری، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، (بیروت، روائع التراث العربی، 1966م)، ج 9، ص 190 - 191.8. ابن جوزی، پیشین، ج 11، ص 286 - 288؛ ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، به اهتمام ابو حازم اسامه بن حسن و ابو الزهرا حازم علی بهجت، (بیروت، دار الکتب العلمیه، 1997م)، ج 1، ص 15 - 25.9. ابن کثیر، البدایه و النهایه، به کوشش یوسف الشیخ محمد البقاعی و صدقی جمیل العطار. (بیروت، دار الفکر، 1998م)، ج 7، ص 328.10. ابن جوزی، پیشین، ج 11، ص 207.11. ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 328.12. ابن تغری بردی، پیشین، ج 2، ص 346.13. ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367ش)، ص 327 - 328؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 2، ص 341.14. ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 326.15. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 512.16. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، (قم، دار الهجره، 1984م)، ج 2، ص 10 - 11.17. ابن تغری بردی، پیشین، ج 2، ص 341.18. ابن اثیر، الکامل، (بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1994م)، ج 4، ص 318.19. ابن تغری بردی، پیشین، ج 2، ص 341.20. جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفا، به اهتمام ابراهیم صالح، (بیروت، دار صدر، 1997م)، ص 364.21. طبری، پیشین، ج 9، ص 200 - 201؛ ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 337.22. ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 318 - 319.23. همان، ص 318.24. ابو الفرج اصفهانی، الأغانی، به شرح عبداللَّه علی مهنا، (بیروت، دار الکتب العلمیه، 1992م)، ج 10، ص 250 - 252.25. ابن تغری بردی، پیشین، ج 2، ص 341.26. طبری، پیشین، ج 9، ص 369 - 371؛ ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 392.27. طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، به اهتمام سید مهدی الخرسان، (بی جا، دار الکتب الاسلامیه، بی تا)، ص 355؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، (تهران، مؤسسه مطبوعاتی حسینی، بی تا)، ص 1006.28. ابن جوزی، پیشین، ج 12، ص 56.29. طبری، پیشین، ج 10، ص 28، ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 442.30. ابن طقطقی، پیشین، ص 351.31. طبری، پیشین، ج 10، ص 54 - 63.32. ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه علی نقی منزوی، (تهران، توس، 1376ش)، ج 5، ص 1 - 3.33. همان.34. همان.35. همان، ص 2.36. طبری، پیشین، ج 10، ص 54؛ ابن جوزی، پیشین، ج 12، ص 371.37. طبری، پیشین، ج 10، ص 63؛ ابن مسکویه، پیشین، ج 5، ص 3.38. همان، ص 46.39. همان، ص 61.40. ابن جوزی، پیشین، ج 13، ص 247 - 248؛ ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 543.41. همان، ج 5، ص 50 - 52.42. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 6.43. همان؛ ابن مسکویه، ج 5، ص 61 - 62.44. همان، ص 64.45. همان، ص 175 - 176.46. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 2، ص 18 - 45.47. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 175 - 176.48. ابن جوزی، پیشین، ج 15، ص 194 - 195.49. همان، ص 197.50. همان.51. همان، ص 125؛ ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 642؛ ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 122.52. ابن جوزی، پیشین، ج 15، ص 128؛ ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 123.53. ذهبی، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، (بیروت، دارالکتاب عربی، 1998م)، ج 28، ص 258.54. ابن جوزی، پیشین، ج 15، ص 125 - 126؛ ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 122.55. ابن جوزی، پیشین، ج 11، ص 207.56. ذهبی، پیشین، ج 16، ص 268 - 269؛ ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 107 - 108؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، (قاهره، دارالفکر، بی تا)، ج 1، ص 90.57. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 107 - 108.58. همان، ص 108.59. ذهبی، پیشین، ج 28، ص 269.60. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 596.61. ابن هندوشاه، تجارب السلف، ص 256.62. ذهبی، پیشین، ج 29، ص 322 - 324.63. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 150.64. ابن جوزی، پیشین، ج 15، ص 213.65. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 200.66. ابن کثیر، ج 8، ص 190.67. ابن جوزی، پیشین، ج 15، ص 347.68. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 182.69. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 7 - 8. 70. همان، ص 16.71. ابن تغری بردی، پیشین، ج 5، ص 79.72. سیوطی، پیشین، ص 499.73. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 272.74. نماز تراویح، نماز مستحبی است که در شب های ماه رمضان به جماعت اقامه می شود.75. همان، ص 410.76. همان، ص 417.77. همان، ص 441.78. سیوطی، پیشین، ص 506.79. ابن جوزی، پیشین، ج 17، ص 194.80. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 34.81. ابن جوزی، پیشین، ج 17، ص 245 - 246.82. همان، ص 217؛ ذهبی، پیشین، ج 35، ص 38.83. همان، ص 302.84. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 581.85. همان، ج 7، ص 651.86. ابن جوزی، پیشین، ج 17، ص 302.87. ذهبی، پیشین، ج 5، ص 19.88. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 32 - 37.89. همان، ص 84.90. ابن طقطقی، پیشین، ص 417.91. ابن کثیر، ج 8، ص 371؛ ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 83.92. همان، ص 102.93. همان، ص 222 و 171؛ ذهبی، پیشین، ج 39، ص 5.94. ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 170 - 171.95. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 159.96. سیوطی، پیشین، ص 526.97. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 203.98. همان، ص 220.99. ذهبی، پیشین، ج 39، ص 61؛ همان، ج 40، ص 5 - 25.100. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 222.101. ذهبی، پیشین، ج 40، ص 25.102. ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 247؛ ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 448.103. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 202.104. همان، ص 203.105. همان، ص 251.106. ذهبی، پیشین، ج 41، ص 95.107. ابن طقطقی، پیشین، ص 432 - 440.108. ابن رجب، ذیل طبقات الحنابله، به اهتمام ابو حازم اسامه بن حسن و ابو الزهرا حازم علی بهجت (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1997م)، ج 3، ص 331 - 332؛ ذهبی، پیشین، ج 41، ص 95.109. ابن رجب، پیشین، ج 3، ص 332 - 331.110. ابن معمار حنبلی، الفتوه، به قلم مصطفی جواد، به اهتمام محمدتقی الدین الهلالی، عبدالحلیم النجار، احمد ناجی القیسی، (بغداد، مکتبة المثنی، 1958م)، ص 51 - 52.111. ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 317.112. ذهبی، پیشین، ج 41، ص 11 - 14.113. همان، ج 40، ص 49.114. ابن هندوشاه، پیشین، ص 315.115. ابن طقطقی، پیشین، ص 451 - 453.116. ابن فوطی، حوادث الجامعه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381ش)، ص 59، 112.117. همان، ص 153.118. همان، ص 59.119. همان، ص 111.120. همان، ص 155.121. همان، ص 137.122. همان، 106 - 107.123. همان، ص 159.124. ذهبی، پیشین، ج 48، ص 23.125. همان، ج 47، ص 63.126. ابن جوزی، پیشین، ج 13، ص 247 - 248؛ ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 543.127. ابن مسکویه، پیشین، ج 5، ص 61 - 62.128. همان، ص 370.129. همان، ص 352 - 353.130. ابوبکر صولی، الاوراق، (اخبار الراضی باللّه والمتقی للّه)، به اهتمام هیومرث، دن (مصر، مطبعه الصاوی، 1935م)، ج 1، ص 65.131. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 175 - 176.132. ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 4 - 5.133. ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 351.134. ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 622.135. ابن کثیر، پیشین، ج 5، ص 30 - 31.136. ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص 371؛ ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 30 - 31؛ ذهبی، پیشین، ج 26، ص 248؛ ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 215؛ ابن تغری بردی، پیشین، ج 4، ص 73.137. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 26.138. ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 361.139. همان، ج 15، ص 79 و 37؛ ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 91.140. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 540 - 541.141. ذهبی، پیشین، ج 27، ص 237.142. همان، ج 28، ص 11.143. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 117.144. همان، ج 15، ص 167.145. ابن تغری بردی، پیشین، ج 5، ص 51.146. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 158 - 159.147. همان، ج 15، ص 340.148. تاج الدین عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، به اهتمام عبدالفتاح محمد الحلو و محمود محمد الطناحی، (بی جا، دار احیاء الکتب العربیه، بی تا)، ج 3، ص 29 - 30.149. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 298.150. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 32 - 36.151. همان، ج 5، ص 596.152. ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص 371.153. ابن فوطی، پیشین، ص 24.154. ابن مسکویه، پیشین، ج 6، ص 120.155. ابن اثیر، ج 5، ص 327.156. همان.157. ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 630 - 633 - 635.158. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 331.159. ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 151.160. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 331.161. ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 115.162. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 43.163. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 440.164. همان، ص 447.165. همان.166. همان، ص 448.167. همان، ص 467.168. ذهبی، پیشین، ج 26، ص 487.169. همان، پیشین، ج 14، ص 356.170. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 67.171. همان، ج 4، ص 260.172. ابن جوزی، پیشین، ج 15، ص 204.173. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 153.174. ذهبی، پیشین، ج 29، ص 14.175. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 149.176. ذهبی، پیشین، ج 30، ص 6.177. همان، ج 4، ص 13.178. ابن تغری بردی، پیشین، ج 5، ص 61.179. ذهبی، پیشین، ج 30، ص 30 - 29.180. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 302.181. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 253.182. همان.183. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 309 - 310.184. همان، ج 18، ص 211.185. ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366)، ج 4، ص 778.186. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 2، ص 16 - 27.187. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 175 - 176.188. تنوخی، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، به اهتمام عبود الشالجی، (بی جا، بی نا، 1971م)، ج 2، ص 295.189. همان، ص 233.190. ابن تغری بردی، پیشین، ج 3، ص 230؛ ابن جوزی، پیشین، ج 13، ص 217.191. ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 536 - 537.192. ابن جوزی، ج 15، ص 58 - 59.193. ابن الوردی، تاریخ ابن الوردی، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1996)، ج 1، ص 276.194. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 306.195. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 16؛ ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 196.196. ابن جوزی، پیشین، ج 14، ص 172.197. همان، پیشین، ج 15، ص 85؛ ابن ابی یعلی، پیشین، ج 2، ص 144.198. ابن کثیر، پیشین، ج 7، ص 611.199. ابن فراء، احکام السلطانیه، به اهتمام محمد حامد الفقهی، (بی جا، مرکز النشر، 1406)، ص 37.200. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 105؛ ابن رجب، پیشین، ج 3، ص 16.201. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 225.202. ذهبی، پیشین، ج 28، ص 268.203. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 138؛ ابن رجب، پیشین، ج 3، ص 15.204. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 143.205. همان.206. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 121.207. همان، ص 175 - 176.208. همان، ج 6، ص 88.209. ذهبی، پیشین، ج 47، ص 47.210. سبکی، پیشین، ج 3، ص 374 - 375 - 399 - 425.211. ابن جوزی، پیشین، ج 15، ص 340.212. همان، ج 16، ص 181.213. ابن رجب، پیشین، ج 3، ص 13 - 22؛ سبکی، پیشین، ج 4، ص 234 - 236.214. ابن رجب، پیشین، ج 3، ص 11.215. همان، ص 144 - 146.216. ابن جوزی، پیشین، ج 16، ص 190 - 191.217. همان، ص 211.218. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 285.219. ابن جوزی، پیشین، ج 17، ص 76.220. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 260 - 261.221. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 31.222. همان، ص 79 - 78.223. ابن کثیر، پیشین، ج 8، ص 371.224. ابن جوزی، پیشین، ج 18، ص 159.225. همان، ص 198؛ ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 225.226. همان، ص 343 - 344.227. ابن تغری بردی، پیشین، ج 6، ص 121.228. ذهبی، پیشین، ج 39، ص 61؛ همان، ج 40، ص 12 - 17 - 18 - 24 - 25.229. ابن جبیر، رحله ابن جبیر، (بیروت، دار بیروت، 1984م)، ص 195 - 200.230. ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 47.231. ذهبی، پیشین، ج 28، ص 268 - 269.232. همان، ج 39، ص 58.233. همان، ج 40، ص 49.234. ابن رجب، پیشین، ج 3، ص 22 - 25.235. هانری لائوست، «ابن جوزی»، دانشنامه ایران و اسلام، ج 3، ص 483.236. عبدالجلیل قزوینی، نقض، (بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض)، مصحح میر جلال الدین محدث، (تهران، انجمن آثار ملی، 1358ش)، مقدمه و تمام صفحات کتاب.237. ابوالفرج ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1368ش)، صفحات مختلف کتاب.238. ابن جوزی، المنتظم، ج 17، ص 152.239. ابن فوطی، پیشین، ص 157.240. تنوخی، پیشین، ج 2، ص 134.241. هانری لائوست، سیاست و غزالی، ترجمه مهدی مظفری، (بی جا، بنیاد فرهنگ ایران، 1354ش)، ج 1، ص 75 - 95.
نظر شما