ماسک، سردرد، گلایه و انتظار
اینجا تهران است و اواخر پاییز. از آخرین باد و نسیمی که بر سر تهران و شاید نیمی از ایران رد شد یک ماه گذشته است. در این مدت میلیونها ایرانی پایتخت نشین نه خنکای نسیمی به خود دیده اند و نه تکه ابری. آلودگی این روزهای تهران نه شمال میشناسد و نه جنوب، هر چه که هست خاکستر است و غبار و پایتخت نشینانی که هر روزه چشم به آسمان دوخته اند. آنها دیگر نه به باران که حتی به نیمه بادی هم قانع شده اند.
تهرانیها دیگربه پارادوکس اختصاصی پایتخت در فصل خزان عادت کرده اند. آنها همه ساله در کنارانتظارعمومی برای ورود باران و خیس شدن زمین و زمان هر از گاهی سکون و وارونگی هوا و آلودگی در حد هشدار و اضطرار را تجربه میکنند. اما ظاهرا امسال سال دیگریست و وضعیت ازعادت و تجربه گذشته است. چرا که در این یک ماهه اخیر تهران نه دچاریک پدیده که به چیزی شبیه یک بلا مبتلا شده است. بلایی که زندگی را هم وارونه کرده است.
در طول این مدت بی آنکه ذره ای از غبار و آلودگی هوا از شهر خارج شده باشد، روز به روز تیرگی و سیاهی هوا بیشتر و بیشتر شد. طنز تلخ اینکه در توزیع این آلودگی اما عدالت برقرار است و این هوای ناپاک نه شمال میشناسد و نه جنوب نه فقیر میشناسد و نه غنی. اگر اینجا روزی چشمی ده کیلومتر آن سوتر را میدید این روزها اما اگر سوز آلودگی هم اجازه بازماندن و خیره شدن چشمها را بدهد به زحمت میتوان تا دو کیلومتری خود را دید.... بله «سقف آسمان کوتاه» شده است اما از ابرهای به زمین رسیده و سرشار از اکسیژن خبری نیست «نگه جز پیش پا را دید نتواند» اما از مه و حتی سوز سرما هم خبری نیست. تهرانیها دیگرعاصی شده اند، دلشان برای خودشان و شهرشان میسوزد وهمینطوردلشان برای برج میلادشان و کوههای شمال شهرشان و گشت گذار شبانه در خیابانها و سرک کشیدن در رستورانها و مراکز خرید و فست فودها تنگ شده است..... اینجا زندگی از رونق افتاده است و هر چه هست سر درد و سوز چشم و سرفه است و ماسک و گلایه و انتظار...
هوا حیاتیترین نیاز بشراست و اگر اختلالی در آن ایجاد شود ادامه زندگی را غیرممکن میکند. چیزی که این روزها دقیقا در تهران رخ داده است. انتشار و باقی ماندن ذرات ریز میکرونی حاصل از سوخت خودروها، خانهها و صنایع شایع ترین علل آلودگی هوا در شهرهای بزرگ و از جمله قاتلان اصلی اما نامرئی شهرنشینان محسوب میشوند که کمتر دادگاهی به جرم آنان رسیدگی میکند و کمتر کیفرخواستی علیه آنها نوشته میشود.
هوای مسموم پایتخت در این مدت بسیاری را راهی مراکز درمانی و حتی بهشت زهرا کرد. به گواهی آماررسمی طی دو هفته اخیر مراجعه به مراکز اورژانس و بیمارستان تا 40 درصد نسبت به میانگین معمول افزایش یافته است و متاسفانه در همین مدت مرگ و میر بیماران بخصوص بیماران ریوی و قلبی در پایتخت و برخی شهرهای بزرگ کشوررو به فزونی گذاشته است که مثال بارز فوتهای ناشی ازهوای ناسالم، مرگ دو تن از خبرنگاران روزنامههای سراسری کشور است که حداقل یکی از این دونفربه طور قطع بدلیل حاد شدن مشکل ریوی اش طی چند روز گذشته دار فانی را وداع گفت. آمارها میگویند که سالیانه / میلیون نفر در جهان جان خود را از دست میدهند که در این میان بیشترین میزان مرگ و میرها ناشی از آلودگی هوا در فضاهای شهری و بسته است. آمارهای داخلی هم میگویند که هر ساله حدود 4 هزار نفر در تهران خودمان در اثر آلودگی هوا از دنیا میروند اما آیا با این هوا که نه، با این بلا، امسال هم آمار مرگ و میر تهرانیها مانند سالهای قبل روی حدود 4 هزار نفر ثابت میماند... قطعا نه!
در این مدت اما آنچه که کار را سخت تر کرده است نه فقط ناز کردن باد برای وزیدن و باران برای باریدن که بیش از آن، چه کنم چه کنمهای بی سرانجام سیاستگزاران و مسئولان ارشد شهر و کشور برای مواجهه با این بلا است. یکی تصمیم میگیرد، دیگری وتو میکند. یکی تصویب میکند، دیگری اجرا نمیکند و این دور و باطل ادامه دارد...
در طول چند هفته ای که بحران وارونگی در پایتخت اوج گرفت، متولیان امر مانند همه سالهایی که بحران آلودگی و ترافیک در پایتخت حاد و حادتر شد و کسی کاری نکرد، این بار هم فقط به فکر خریدن زمان و موکول کردن تصمیم جدی تر به فردا و فرداهای دیگر بودند که شاید باد و باران از لجاجت دست بردارند و بیایند و کار را از این که هست سخت تر نکنند. یک ماه گذشت نه آنها آمدند و نه اینها بجز تعطیل کردن آخرهفتهها کاری کردند. یعنی زیر ساختی مهیا نبود که کاری کنند. نه برای فرستادن باد نه برای نزول باران و پاشیدن آبی نه برای دورکاری و خانه نشینی مردم و نه برای هیچ.... یکی از حضور اسکادران هواپیماهای آب پاش سخن گفت و دیگری از استقرار صدها جت تهویه هوا در اطراف شهر. کمی قبل تر هم یکی از خانه نشین کردن 50 درصد کارمندان شهر سخن گفت و دیگری از انتقال 50 درصد جمعیت پایتخت به شهرهای دیگر. اما نه آنها عملیاتی شدند و نه اینها توجیه پذیر بودند و در این بین یکی هم رو به خبرنگاران گفت که دیگر خسته شدیم از بس به مردم شهر دروغ گفته ایم!.... دیروز چند هواپیمای آبپاش با مخازن 2 متر مکعبی از قزوین کوبیدند وآمدند و در آسمان تیره شهر ظاهر شدند و 2 مترمکعب آبشان را همان اول شهر پاشیدند و برگشتند... واقعیت این است که اسکادرانی که تهرانیها منتظرش بودند در فرودگاه ویژه هواپیماهای سمپاش در قزوین سالهاست مستهلک شده و خاک میخورند و به گواهی منابع مطلع حداکثر سه تا چهار هواپیمای سالم در آشیانه وجود دارد و این هواپیماها برای فقط کمی خیس کردن تهران باید حداقل 64 هزار سورتی پرواز انجام دهند که در عمل شدنی نیست. کما اینکه دیروز آمدند اما تهران بی در و پیکر کجا و دو سه هواپیما و هلیکوپتر سمپاش کجا؟!... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
اخبارهواشناسی هم که وعده آمدن باد و ابر را طی روزهای پیش رو داده است. اخبار جدی تر اما میگویند که تا چهارشنبه آینده هم از باران خبر نیست. شش، هفت روز که چیزی نیست آقایان؛ این چند روز را هم دست روی دست میگذاریم و مثل اجداد دیم کارمان، چشم به آسمان میدوزیم، میدانیم، باران خودش میآید و ما را نجات میدهد....
منبع: / روزنامه / ابتکار ۱۳۸۹/۹/۱۵
نویسنده : سیدعلی محقق
نظر شما