موضوع : پژوهش | مقاله

برداشت مرگ


تحمیل الگوهای اقتصادی از سوی نهادهای بین‌المللی و در رأس آن بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی بر کشورهای توسعه نیافته که اقتصادشان نه بر صنعت که عمدتاً بر کشاورزی استوار می‌باشد، زندگی مردم این کشورها را سخت مورد تهدید قرار داده است. از سوی دیگر، فعالیت شرکت‌های فعال در کشاورزی صنعتی و گسترش این کشاورزی سوداگرانه در سراسر جهان، در آینده‌ای نه چندان دور، کشاورزی سنتی و طبیعی را کاملاً از بین خواهد برد که عوارض و پیامدهای آن از سویی بر کشاورزان سنتی و از سوی دیگر بر محیط زیست و طبیعت، اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.


در دنیای امروز، کشاورزی به تجارتی بی‌رحمانه تبدیل شده است. کشاورزان خرده‌پا در کشورهای در حال توسعه، به قربانیان این تجارت مبدل شده‌اند. طی ده سال گذشته، شمار کشاورزان در برزیل از بیست و سه میلیون به هجده میلیون کاهش یافته است. در فیلیپین، نیمی از کشاورزان سنتی بیکار شده‌اند و آینده میلیون‌ها کشاورز در آفریقا و آسیای جنوب شرقی که تولید محصولات کشاورزی، عمده‌ترین مبنع درآمدشان محسوب می‌شود، مورد تهدید قرار گرفته است.
به مخاطره افتادن وضعیت کشاورزان خرده‌پا، مقارن گسترش کشاورزی صنعتی یعنی کشاورزی‌ای که کشت در مقیاس وسیع، کشت تک محصولی، استفاده از مواد شیمیایی و فن‌آوری‌های بی‌شمار از ویژگی‌های آن محسوب می‌شود، پدیده‌ای تصادفی نیست. هم اکنون شرکت‌های غربی‌ای که بر کل چرخه غذایی جهان ـ از مرحله تولید بذر گرفته تا عرضه در فروشگاه‌ها ـ استیلا یافته‌اند، به نحو چشمگیری کنترل حوزه کشاورزی صنعتی را در اختیار خود گرفته‌اند.
شاید قوی‌ترین شرکت کشاورزی فعال در این حوزه، شرکت «کارگیل» باشد؛ شرکت آمریکایی که احتمالاً چیزی در مورد آن نشنیده‌اید. این شرکت تجاری خانوادگی که در سال 1865 فعالیت خود را آغاز نمود، همواره بر آن بوده تا توجه رسانه‌ها را به خود جلب نکند و اصولاً درآمد 50 میلیارد دلاری این شرکت خانوادگی هشتاد عضوی، اساسی‌ترین دلیل این مسأله است. این شرکت که به عنوان یک دلال در عرصه محصولاتی همچون گندم، ذرت، سویا، شکر و پنبه به فعالیت مشغول است، با خرید ارزان و فروش گران محصولات کشاورزی، به چنین سرمایه‌ای نایل آمده است. تعجب برانگیز نیست که این شرکت، یکی از گردانندگان متنفذ و عوامل پشت پرده در خلق سازمان تجارت جهانی باشد که هدف از تأسیس آن چیزی جز از بین بردن موانع تجاری موجود در راه سودآوری آنها نبوده است و اساساً برای چنین شرکتی، جهانی‌سازی رؤیایی است که در حال تحقق یافتن است.
در سایه شکل‌گیری کشاورزی صنعتی و روند جهانی‌سازی و همچنین حمایت حامیان چنین جریانی است که صنعت کشاورزی بر آن شده تا تولید خود را به محصولاتی خاص محدود سازد. شاید در نگاه اول، چنین رویکردی مناسب و مطلوب به نظر آید، اما پیامدهای چنین جریانی واقعاً نگران‌کننده خواهد بود. نظریه اقتصادی حاکم بر دنیای امروز، با تحمیل خواسته‌هایش بر دیگر کشورها، از آنها می‌خواهد تا توان تولیدی خود را بر روی حوزه‌هایی خاص متمرکز سازند. این خواسته‌ها امروزه توسط اقتصاددانان بانک جهانی و با حمایت صندوق بین‌المللی پول، بر دیگر کشورها تحمیل می‌شود.
متأسفانه تحمیل چنین نظریاتی، در دنیایی که با بی‌عدالتی عجین شده است، همواره با کاستی‌ها و آسیب‌هایی همراه نمی‌باشد. سال‌هاست که برزیل تحت فشار بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول به تولید بیش از پیش سویا روی آورده است. این محصول که به اروپا و ژاپن فرستاده می‌شود، عمدتاً به عنوان غذای خوک‌ها، مرغ‌ها و گاوها مصرف می‌شود، اما آنچه که در این باره هنوز هم مبهم می‌نماید، آن است که به راستی منافع چنین راهبردی که با گرسنگی شانزده میلیون برزیلی همراه شده، چیست؟ آیا بهتر نیست تا مردم این کشور از خاک حاصلخیز خود برای تولید مایحتاج و محصولات غذایی مورد نیاز خود استفاده کنند. اگرچه رئیس جمهور کنونی برزیل، مهم‌ترین اولویت خود را ریشه‌کنی گرسنگی برشمرده است، اما متأسفانه وی به واسطه توافق‌های اسلافش با نهادهای بین‌المللی، واقعاً هیچ کار مثبتی در این زمینه نمی‌تواند انجام دهد و در سال‌های آینده نیز میلیون‌ها برزیلی به دام گرسنگی کشیده خواهند شد. چنین شرایطی برای میلیون‌ها نفر از ساکنان دیگر کشورهای در حال توسعه که از آنان خواسته شده تا به تولید پنبه، قهوه، تنباکو و یا گل‌های زینتی بپردازند تا به تولیدکنندگان محصولات شیک مورد نیاز کشورهای غربی تبدیل شوند، به خوبی قابل تصور است.
مالاوی را در نظر بگیرید که در دهه‌های گذشته، سخت‌ترین قحطی‌ها و گرسنگی را تجربه کرده است. اگرچه خشکسالی به عنوان مهم‌ترین عامل این گرسنگی معرفی شده است، اما باز هم در چنین شرایط بحرانی‌ای، دولت مجبور شد تا به جای استفاده داخلی از ذخایر غله خود، آنها را بر طبق تعهدات بین‌المللی به فروش رساند. در چنین شرایطی، بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، پرداخت‌ بدهی‌های این کشور را در اولویت برنامه‌های دولت مالاوی معرفی می‌کنند. همین امر در سال گذشته (2002) این کشور را با یک فاجعه انسانی روبه‌رو نمود که نتیجه‌ی آن، فقر و گرسنگی غیرقابل تصور هفتاد درصد کشاورزان این کشور بود، چرا که تحت فشار صندوق بین‌المللی پول، نیمی از زمین‌های زراعی این کشور به محصولات صادراتی اختصاص یافته تا در قبال عرضه آنها به دیگر کشورها، بدهی‌های این کشور پرداخت شود.
اما در کشورهای اروپایی و آمریکایی، شرایط به گونه‌ای دیگر است. کشاورزان در این کشورها با دریافت یارانه‌های دولتی، محصولات خود را با قیمت نازل به بازارهای جهانی عرضه می‌کنند. عرضه محصولات کشاورزی با چنین قیمت‌هایی، به معنای ورود کشورهای ضعیف در رقابتی نابرابر و ناعادلانه است.
اما کمک‌های غذایی نیز تنها به حفظ ساختارهای شکل گرفته تحمیلی در تولید و عرضه محصولات این کشورهای ضعیف کمک می‌کند، بدین معنا که مثلاً در خلال قحطی سال 1984در اتیوپی، به رغم کمک‌های غذایی کشورهای غربی، این کشور بیش از آنچه که از دیگر کشورها به عنوان کمک دریافت نمود، تولید داخلی خود را طبق تعهداتش صادر نمود.
شرکت‌های کشت و صنعت آمریکایی، در دامن زدن به گرسنگی نقش اساسی ایفا می‌کنند. این شرکت‌ها، همواره در پی آنند تا در کشورهایی که با کمبود مواد غذایی مواجهند، محصولات دستکاری شده ژنتیکی خود را عرضه کنند. چندی پیش، دولت آمریکا به دولت زامبیا پیشنهاد داد تا مقادیری از ذرت دستکاری شده این کشور به ارزش پنجاه میلیون دلار را بپذیرد که البته این دولت از پذیرش آن سرباز زد. چنین پیشنهادی به کشورهای موزامبیک، زیمباوه، لسوتو و مالاوی نیز داده شد. سخنگوی کمیته ارسال کمک‌های غذایی به کشورهای فقیر در دولت آمریکا، طی یکی از پیشنهادهای خود به هند برای دریافت این کمک‌ها، در واکنش به امتناع کشورهای فقیر از پذیرش چنین محصولاتی، گفت: «گدایان نمی‌توانند انتخابگر باشند».
یکی از سازمان‌های فعال در آفریقای جنوبی در قبال پیشنهادی از سوی آمریکا، با مضحک خواندن آن گفت: «آفریقا می‌رود تا به زباله‌دان دیگر کشورها تبدیل شود. اساساً، پیشنهاد اعطای غذاها و بذرهای آزمایش نشده، نه یک عمل خیرخواهانه که تلاشی برای اغوای آفریقاییان و محتاج ساختن بیش از پیش آنها به کمک‌های خارجی است».
دلیل عدم پذیرش چنین کمکی توسط زامبیا، اکوادور، بولیوی، کلمبیا، گواتمالا، نیکاراگوئه و بوسنی ـ که البته در برخی از این کشورها، دولت‌ها تحت فشارهای فزاینده داخلی از پذیرش آنها سرباز زدند، ـ دقیقاً توجه به همین موضوع است، اما در هند و بروندی وضعیت متفاوت بود چرا که این دو کشور پس از دریافت کمک آمریکا، دریافتند که محصولات اعطا شده، از نوع محصولات دستکاری شده ژنتیکی است، از این رو پس از دریافت این محصولات، از توزیع آن در داخل کشورهای خود جلوگیری نمودند.
اساساً «بیوتکنولوژی» تلاش برای گسترش و کنترل «صنعت کشاورزی» بر زنجیره غذایی دیگر کشورها است. هم اینک، ظهور قهوه دستکاری شده که در آمریکا تولید می‌شود، با بیکاری شصت میلیون قهوه‌کار در بیش از پنجاه کشور جهان همراه شده است. به علاوه، گسترش پنبه دستکاری شده نیز سبب شد تا میلیون‌ها زارع پنبه سنتی، زمین‌های خود را رها کنند. اما به راستی کشاورزان بیکار باید به کجا روند؟ جایی جز شهرهای شلوغ و پرجمعیت؟
اگرچه در دنیای امروز، مرزهای جغرافیایی در حال محو شدن است، اما فاصله بین تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان روزبه روز عمیق‌تر می‌شود. یکی از مؤسسات تحقیقاتی سوئد در بررسی خود از روند تولید یک قوطی سس گوجه فرهنگی، اعلام نمود که گوجه‌فرنگی‌ها در ایتالیا کشت می‌شوند، در هلند بسته‌بندی شده و به سوئد صادر می‌شوند. فلز قوطی‌های این نوع سس در انگلستان تولید می‌شود که احتمالاً از ژاپن، ایتالیا، بلژیک و ایالات متحده به انگلیس وارد می‌شود و البته در قوطی‌ها هم در دانمارک تولید می‌شود. چنین وضعیتی نیز برای برچسب، چسب و مقوای مورد نیاز ـ که البته در این بررسی بدان‌ها پرداخته نشده است ـ متصور است. حال اگر تولید، عرضه و انتقال کودهای شیمیایی، آفت‌کش‌ها و لوازم و ماشین‌آلات مورد نیاز در چنین چرخه‌ای را هم مدنظر بگیریم، واقعاً چهره‌ واقعی چرخه تولید یک قوطی سس گوجه فرنگی بر همگان آشکار خواهد شد.
در نتیجه‌ی گسترش کشاورزی صنعتی، فاصله بین بشر و طبیعت هم افزایش یافته است. کشاوزی صنعتی با آسیب‌هایی گسترده بر محیط زیست همراه بوده است. این نوع کشاورزی که پس از جنگ جهانی دوم و با تولید و عرضه کودهای شیمیایی، جایی برای خود در دنیای کشاورزی پیدا کرد، دیگر مدت‌هاست که ماهیت‌اش بر بسیاری روشن شده است. همه می‌دانیم که کودهای شیمیایی، حاصلخیزی خاک را از بین می‌برد و تأثیرات آن تنها به خاک محدود نمی‌شود و بر هوا و منابع آب هم تأثیرگذار است. کودهای شیمایی که حاوی نیتروژن، فسفر و پتاسیم می‌باشد، تنها بر روی محصولاتی که برای تغذیه، صرفاً به ترکیب این سه ماده نیازمندند، سودمند می‌باشند، اما چنین ترکیبی به ارگانیسم‌ها و موجوداتی که به مواد غذایی دیگر نیاز دارند، سخت آسیب می‌رساند. در نتیجه‌ی استفاده از چنین فرآورده‌ای است که توازن خاک به هم خورده و توان نگهداری آب و هوا را از آن می‌گیرد. ماحصل استفاده از این گونه کودها، آبیاری بیشتر زمین است. با نفوذ آب به این گونه زمین‌ها است که مواد موجود در خاک، دیگر توان نگهداری آن را از دست داده و در سطوح مختلف زمین جاری می‌شوند و نهایتاً هم از بین می‌روند. از آن جا که خاک اکسیژن خود را از دست می‌دهد، رشد موجودات ذره‌بینی در خاک کاهش یافته و میزان تغییرات زیستی اکوسیستم هم به نحوی تقلیل می‌یابد. نتیجه این که، خاک اسیدی‌تر شده و مواد آلی بیشتری تجزیه و متلاشی می‌شود و نهایتاً چنین آبی، لایه‌های حاصلخیز فوقانی خاک را برای همیشه و به کلی از بین می‌برد. اما راه حل پیشنهادی کشاورزی صنعتی برای رفع این مشکل، استفاده افزون‌تر از کودهای شیمایی است، اما این چرخه به همین جا ختم نمی‌شود، چرا که چنین کودهایی علاوه بر مزارع کشاورزی، بر منابع آب و هوا نیز سخت تأثیر گذارند.
در کنار کودهای شیمیایی، استفاده از آفت‌کش‌هایی که با هدف مقابله در برابر حشرات و علف‌های هرز مورد استفاده قرار می‌گیرند، ابتدائاً در دهه 1950 با ذوق و شوق فراوان کشاورزان همراه شد. با شکل‌گیری چنین شرایطی، کشاورزی صنعتی، کشاورزان را به کشت تک محصولی و با هدف کنترل بهتر آفات و تولید بیشتر محصولات وسوسه نمود، اما نتیجه چنین رویکردی، چیزی جز افزایش مقاومت آفات در برابر مواد شیمیایی نبود و اما راه حل پایان دادن به این معضل چه بود؟ استفاده از سموم شیمایی بیشتر و البته قوی‌تر.
سموم آفت کش به معنای واقعی به نابودی کشاورزان کمک کرده‌اند. دیگر شکی نیست که چنین مواردی در ایجاد آسیب‌های مغزی، سرطان، نازایی، سقط جنین، مشکلات چشمی، پوستی، ششی و تنفسی، اختلالات کلیه، آسم، سردردهای میگرنی و .. سخت مؤثرند. در حالی که استفاده از پوشش‌های محافظتی، چکمه‌های ضدآب، دستکش و ماسک صورت می‌پذیرد، اما در کشورهای در حال توسعه، کشاورزان عمدتاً با پاهای برهنه و با کمترین لباس ممکن اقدام به استفاده از این مواد می‌کنند. با این وجود، دولت‌ها به واسطه مطالعه تأثیرات کوتاه مدت این سموم، همواره بر آن بوده‌اند تا ایمنی‌ آنها را تأیید نمایند؛ فارغ از این که اصولاً نتایج و آسیب‌های استفاده از چنین سمومی، محصول استفاده طولانی مدت از آنها است.
اما نکته قابل توجه دیگر درباره اینگونه مواد، این است که استفاده از بسیاری از آنها در اروپا و ایالات متحده ممنوع شده است، ولی نوعی «تمایل کثیف» در دیگر کشورها بر آن است تا آنها را موادی بی‌خطر معرفی کند.
در ایالت واشنگتن، کشاورزانی که از مواد آفت‌کش استفاده نموده‌اند، میزان چنین مواد شیمیایی «بی‌خطری»! در ادرار فرزندان‌شان، سه تا بیست برابر دیگر کودکان بوده است. امروزه سرطان در بین کشاورزان بیش از شهرنشینان رواج یافته است. البته در کشورهای غیرتوسعه یافته، وضعیت حقیقتاً وخیم‌تر است. «مویرا برمنر» نویسنده کتاب «مهندسی ژنتیک و شما» در این اثر خود، گزارشی از سم‌پاشی، مزارع روستایی «کاسارگاد» در هند را نقل می‌کند که واقعاً تکان‌دهنده است. سال‌ها پیش با به پرواز درآمدن هلی‌کوپترهای سم‌پاش، بچه‌های روستایی به دنبال آنها راه افتادند تا با پای خود به استقبال این باران ناخوانده بروند. بیست سال بعد، اهالی این روستا با فاجعه‌ای دردناک مواجه شدند. در 183 خانوار این روستا، 279 نفر به بیماری‌هایی شدید مبتلا شدند. در حقیقت با پرواز هلی‌کوپترهای حامل مواد سمی بود که نازایی، سرطان، عقب‌ماندگی و ... به خانه‌های روستاییان رخنه کرد. امروزه وجود کودکان مبتلا به عوارضی همچون: پرآبی مغزی، کوتولگی و عقب‌ماندگی ذهنی، به پدیده‌ای رایج در این روستا تبدیل شده است.
نمونه‌هایی از این دست، عمدتاً به عقب‌ماندگی‌ها و اختلالات جسمی همراه است. برمنر در ادامه به مورد تکان‌دهنده دیگری اشاره می‌کند مبنی بر اینکه در یکی از روستاها، خانواده‌ای شاهد بزرگ شدن ناگهانی سر دخترشان شدند، تا آنجا که سر کودک به آستانه متلاشی شدن می‌رسد و بالاخره با انقباضی ناگهانی، دختربچه به شکل دردناکی از پای درمی‌آید. پزشک وی پس از مطالعه خون این دختر دریافت که میزان «اندوسولفان» بدنش 637 برابر میزان طبیعی بوده است و البته استفاده از سم عامل این فاجعه، چهار سال پس از مرگ این دختر ممنوع شد.
برمنر با ذکر چنین شواهدی، این سؤال را مطرح می‌کند که آیا به راستی هنوز هم باید خود را مردمانی متمدن بنامیم و اصلاً تا کی می‌توانیم به چنین روندی ادامه دهیم؟
دیگر مواد غذایی آلی و طبیعی که محصول کشاورزان خرده‌پا و محلی است، نه یک انتخاب لوکس و تجملی که اساساً می‌رود تا به مسأله مرگ و زندگی ما تبدیل شود. هم اکنون وقت آن رسیده تا مصرف‌کنندگان، رک و راست و بی‌پرده به این پرسش پاسخ دهند که: «ما امروزه در کجا ایستاده‌ایم؟»

منبع: نشریه Ode ـ (چاپ هلند) جولای 2003.


منبع: / ماهنامه / سیاحت غرب / 1383 / سال دوم، شماره 13، مرداد ۱۳۸۳/۰۵/۱۵
نویسنده : مارکو ویسشر

نظر شما