موضوع : پژوهش | مقاله

تأملی در آرا و اندیشه های حکمی - فلسفی ابوعلی سینا

نویسنده:حسین فرزانه
منبع:روزنامه قدس
1) با ظهور اسلام و گسترش آن مسلمانان با میراث فرهنگی و فکری بسیاری از فرهنگها آشنا می شوند. مسلمانان از یک سو با قرآن و تعالیم انسان ساز اسلام آشنا بودند و از سوی دیگر دستاوردهای فکری و فرهنگی دیار مختلف را روبه روی خود می دیدند. بسیاری از دانشمندان و متفکران اسلامی حتی از همین حوزه های فرهنگی بودند که مسلمانان گام در آنها نهاده بودند. البته بسیاری از این نخبگان، ایرانی بودند. ایرانیان نه تنها سنت خود را داشتند، بلکه به تعالیم اسلامی هم آشنا شدند. ظهور اسلام باعث شد نخبگان با یک سنت غنی دیگر که سنت یونانی بود، آشنا گردند. این آشنایی پرسشهای زیادی را در مورد نسبت فرهنگ یونانی و فرهنگی دینی برای نخبگان و متفکران اسلامی بخصوص فیلسوفان اسلامی به وجود آورد. متفکری گفته است، تفکر از تضاد و تعارض و اختلاف شروع می شود. اهمیت گفتگو برای تفکر این است که اختلاف را برجسته می کند. نخبگان و فیلسوفان مسلمان این اختلافها را می دیدند و برای این دو دستاورد ارزش قایل بودند. آنها از یک سو مسلمان بودند و با جدیت به اصول دین خود اهتمام داشتند و از سوی دیگر نمی خواستند از دستاوردهای بشری دور بمانند در این میان، دستاوردهای فکری - فلسفی یونانیان بسیار خیره کننده بود. همین امر باعث شد این متفکران با دغدغه بسیار در صدد تلفیق این دو رویکرد که در مواردی باهم شباهت و در مواردی دیگر اختلاف نیز داشت، برآیند. فلسفه اسلامی با توجه به این دغدغه به وجود می آید. به همین دلیل هرچند در فلسفه اسلامی آموزه های فکری متفکران یونان چون افلاطون و ارسطو موجود است، اما روح حاکم بر این اصول، اسلامی است. اسلامی بودن فلسفه اسلامی بدان معنا نیست که فیلسوفان مسلمان جزء جزء گزاره های فکری خود را از قرآن یا سنت استخراج کرده باشند؛ بلکه بدین معناست که اسلام فضا و گستره ای را مهیا نمود که متفکران مسلمان فکر کردن را با تکیه بر آموزه های فیلسوفان یونانی آغاز کردند؛ اسلامی بودن فلسفه اسلامی بدین معناست. به تعبیر دیگر، اسلام به صورت مستقیم که به صورت غیرمستقیم فلسفه اسلامی را تحت تأثیر قرار داده است اما این تأثیرگذاری جدی و اثرگذار بوده است.
2) بنیانگذار فلسفه اسلامی را فردی می دانند به نام «کندی» که مانند دیگر حکیمان قدیم در بسیاری از علوم چون منطق، علوم طبیعی، طب، موسیقی و همچنین مابعدالطبیعه آرا و نظرات قابل توجهی دارد. دغدغه اصلی «کندی»، جمع دین و فلسفه بود. او از سویی متفکری مسلمان است و از سوی دیگر یادآوری می کند که حتی باید از بیگانگان هم علم آموخت. «کندی» در مسائل دینی طرفدار مشرب اعتزالیه بود و سعی می کرد حسن و قبح عقلی را به صورت مستقل از حسن و قبح دینی مورد توجه قرار دهد. با وجود این، همه به نظر او راه علم الهی برای دست یافتن به حقیقت، از علم فلسفه متقن تر و قابل اتکاتر است. فارابی را عموماً شارح بزرگ ارسطو می شناسند. او شرحهایی بر بسیاری از آثار ارسطو نگاشته است. یکی از معروفترین این شرحها، شرحی است که وی بر مابعدالطبیعه ارسطو نگاشته و همین شرح است که تأثیر مستقیمی بر فهم ابن سینا از مابعدالطبیعه گذاشته است. شرحهای فارابی بر منطق ارسطو در جهان اسلام بسیار مورد توجه قرار گرفتند و پایه گذار یک سنت قوی در این زمینه شدند. هرچند فارابی بسیار از ارسطو متأثر است، این امر باعث نمی شود وی با افلاطون خصومت داشته باشد. به نظر وی، این دو فیلسوف در واقع یک حرف را می زنند و بدین جهت کتابی با موضوع جمع آرای این دو (جمع آرای میان دو حکیم) نگاشت و سعی کرد نشان دهد افلاطون و ارسطو در واقع یک حرف را می زنند. این رویکرد به رویکرد نوافلاطونیان بسیار شبیه است که جنبه های اشراقی و استدلالی را با هم جمع کرده بودند. آثاری که فارابی در فلسفه سیاسی دارد و «نظرات اهالی مدینه فاضله» از جمله آنهاست، تأثیرپذیری فارابی از افلاطون را نشان می دهند.
3) ابن سینا که در غرب از وی با نام «اویسنا» نام برده می شود، در سال 370 در بخارا به دنیا آمده است. از استعداد عجیب و غریب وی داستانها ساخته اند. می گویند وی در ده سالگی تمام قرآن، صرف و نحو را آموخته و به فراگرفتن منطق و ریاضیات پرداخته است. همچنین گفته اند در شانزده سالگی تقریباً در همه علوم زمان خویش استاد شد و مهارت وی در پزشکی او را به دربار آ ل بویه کشاند.
تعداد آثار ابن سینا را 250 اثر برآورد کرده اند که در آنها هم آثار مشایی و هم آثار اشراقی موجودند. «شفا» و خلاصه آن «نجات»، مشی مشایی ابن سینا را نشان می دهند و چند فصل آخر کتاب «اشارات و تنبیهات» و آثاری چون «حی بی یقظان» معرف آثار عرفانی و اشراقی وی هستند. کتاب «قانون» وی هم در زمینه پزشکی است. می گویند ابن سینا اثر مهم دیگری در اشراق به نام «منطق المشرقیین» نیز نگاشته که در حمله ای که به اصفهان شده از بین رفته است.
یکی از مهمترین ایده های فلسفی ابن سینا تمایز افکندن میان وجود و ماهیت است. به نظر وی، وجود پرسش از هستی و ماهیت پرسش از چیستی است. در جهان خارج، چیستی و هستی در هم تنیده هستند و این ذهن است که این دو را مستقل از هم در نظر می گیرد. از سوی دیگر، ابن سینا ماهیت را حد وجود می داند که به وسیله ذهن ایجاد می شود. این نظریه بعدها از سوی ملاصدرا مورد توجه قرار گرفت، هرچند سهروردی و میرداماد با آن مخالفت کردند.
تقسیم ابن سینا میان واجب و ممکن و ممتنع نیز با تقسیم وجود و ماهیت ارتباط دارد. این تقسیم بندی از ابداعات ابن سیناست که در فلسفه ارسطو دیده نمی شود و بعدها توماس آکویناس و دیگران هم از آن استفاده های زیادی می کنند.
به نظر ابن سینا، اگر ماهیتی از شیئی در ذهن باشد و انسان یقین بداند که این شیء نمی تواند موجود باشد، آن شیء ممتنع است. اگر وجود و عدم برای ماهیت یکسان باشند، یعنی شیء بتواند باشد یا نباشد، آن شیء ممکن الوجود است؛ مانند همه موجودات جهان و اگر شیئی فقدانش محال باشد، آن شیء واجب الوجود است. که تنها خدا این ویژگی را دارد. در واقع، وجود و ماهیت خدا یک چیز است. این جهان از واجب الوجود به وجود آمده اما از آنجا که از امری واحد جز واحد صادر نمی شود، ابن سینا در صدد است تنوع عالم را با تکیه بر عقول ده گانه نوافلاطونیان توجیه کند؛ بدین معنا که خدا عقل اول را به وجود می آورد و عقل اول، عقول بعد را تا عقل دهم و عقل دهم هم جهان ما را به وجود می آورد.
4) ابن سینا در طبیعیات و انسان شناسی در بیشتر مواقع تحت تأثیر ارسطوست آثار «شفا» و «قانون» که این وجوه از اندیشه وی را نشان می دهند، مؤید این نکته اند که او چه هنگامی که به کار طبیعت شناسی و فیزیک مشغول بود و چه هنگامی که وجوه نفس را مورد توجه قرار می داد، در صدد بود از مشی استقرایی استفاده کند، به تجربه بسیار بها دهد و مبتنی بر شواهد و مشاهدات به قوانینی دست یابد.
هنگامی که وی آرای خودش را در مورد پزشکی بسط می دهد، از همین سیاق پیروی می نماید. هنگام کار بر حوزه های چون زمین شناسی و شناخت کاینات، جو و نجوم هم شیوه وی همین است. هنگامی که دیدگاه های خود را در مورد پزشکی مطرح می کند، از تجربیات شخصی اش بسیار سخن می گوید، بسیار از تجربیات شخصی اش بسیار سخن می گوید، همان طور که در دیگر حوزه های طبیعت که وارد می شود و قصد شناسایی آنها را دارد هم مشی وی همین است. با این همه، وی در این عرصه ها پیرو و مقلد صرف ارسطو نیست و نوآوریهای خاصی هم ارائه می کند که موضع وی در مورد حرکت، از جمله این نوآوریهاست.
5)گفتیم از دغدغه های فیلسوفان اسلامی، تلفیق آموزه های دینی و آموزه های فلسفی بوده است. در این میان، ابن سینا هم در صدد است میان این دو عرصه جمع ایجاد کند. هرچند مشی وی با واکنشهای زیادی همراه بود ابن سینا در پاسخ به همین واکنشها که عمدتاً از سوی متعصبان رخ می داد، این رباعی را می سراید که:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر؟
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
ابن سینا در جایی دیگر سعی می کند میان تلقی خود از عقول دهگانه با وحی ای که بر پیامبر نازل شده، جمع ایجاد کند و قرابتی میان آنها بیابد. به نظر وی، عقل پیامبر از سوی عقل دهم اشراق می شود . در این میان، هم جنبه های نظری و هم وجوه عملی بر پیامبر ظاهر می شوند. در اندیشه های ابن سینا، نه تنها جنبه های مشایی بلکه جنبه های اشراقی نیز موجودند. در این چشم انداز، جهان نه تنها از جهت عقلی بر انسان عرضه می شود، که از جهت رمزی و شهودی و ذوقی هم بر وی عرضه و نمایان می گردد. در این ساحت، سالک از طریق تجربه رمزی خود به باطن جهان دست می یابد. در این ساحت، فرشته نقشی اساسی در اندیشه ابن سینا بازی می کند. فرشته نماد حکمت مشرقی ابن سیناست که با عقول و نفوس جهان در ارتباط است و عقل انسان در جستجوی تعالی روحی خود توسط فرشته اشراق می گردد. بدین معنا، ابن سینا اصول عقاید فلسفه مشایی را منکر نمی شود، بلکه آنها را به شکلی تأویل می کند که عالم عقلانی ارسطوییان به صورت معبدی در می آید که در آن هر رمز و تمثیلی بر انسان عرضه می شود. این جنبه از اندیشه ابن سینا بود که هرچند از سوی مغرب زمینیان مورد توجه قرار نگرفت، در جهان اسلام مورد توجه خاص قرار گرفت و فردی چون سهروردی آن را ادامه داد.
6) کمتر متفکری در جهان اسلام و حتی جهان غرب می توان یافت که به نوعی تحت تأثیر ابن سینا قرار نگرفته باشد. گذشته از شاگردان مستقیم وی چون بهمنیار و ابوعبید جوزجانی، متفکران برجسته ای چون: خیام، ناصر خسرو، غزالی، فخر رازی، خواجه نصیر و ملاصدرا نیز تحت تأثیر آثار و افکار وی قرار گرفته اند هرچند در این عرصه غزالی و فخر رازی از مخالفان سرسخت وی به شمار می آیند. در عهد صفوی نیز این تأثیر را به جهت وجود جریانهای فلسفی متعدد به خوبی شاهدیم. میرداماد کوشید فلسفه ابن سینا را به روشی اشراقی تفسیر کند و ملاصدرا هم فلسفه ابن سینا را به عنوان یکی از ارکان تفکر خویش قرار داد. در مغرب زمین هم میراث ابن سینا برای مدت زیادی بر جای ماند؛ هرچند در غرب تأثیر ابن سینا به اندازه تأثیر ابن رشد نبوده است. در قرن دوازدهم میلادی، ترجمه برخی از آثار ابن سینا به زبان لاتین آغاز شد و بدین ترتیب نظریه های علمی و فلسفی ابن سینا از قرون دوازدهم میلادی در مراکز علمی اروپا تأثیرگذار بود. تأثیر او بر پزشکی جدید به حدی است که تا اواخر قرن نوزدهم، دیدگاههای پزشکی وی در دانشگاه های غربی تدریس می شد. هرچند به دیدگاه های اشراقی وی کمتر توجه شده است، این وجه از اندیشه وی در مشرق زمین بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

نظر شما