موضوع : پژوهش | مقاله

با کمک همسرم افسردگی را شکست دادم

نویسنده:مریم قربانزاده
منبع:روزنامه کیهان
آن دو دست در دست هم بر روی مبل راحتی اتاق نشیمن در کنار فرزندانشان نشسته اند. و برای تعطیلات تابستانی برنامه ریزی می کنند. نمی توان باور کرد این زن و شوهرکمتر از یک سال قبل در همین مکان در مورد فروش خانه و دارایی هایشان و تقسیم آنچه دارند صحبت می کردند و اینکه کدام یک باید سرپرستی کودکان را به عهده می گرفت؟
درحال حاضر معتقدند بیماری قابل درمانی می خواست به ارتباط مستحکم دوازده ساله آنها صدمه بزند ولی آنها به کمک هم آن را درمان کردند.
شوهر می گوید: «اولین روز که به مشکل همسرم پی بردم زمانی بود که صبح زود وارد آشپزخانه شدم و مشاهده کردم او با حوله حمام روی زمین آشپزخانه نشسته و گریه می کند.
از او سؤال کردم آیا اتفاقی افتاده؟ او پاسخ داد: خودم هم نمی دانم.»
ما زندگی خوبی داشتیم. هیچ درگیری و بحثی بینمان نبود. با کودکانمان هم هیچ مشکلی نداشتیم.همسرم هم می دانست که دلیلی برای گریستن وجود ندارد ولی اشکهایش قابل کنترل نبود. هر روز که می گذشت تمرکز حواس او کمتر می شد.
سرانجام از همسرم خواستم به پزشک مراجعه کند.
او درحالی که سرش را ناباورانه تکان می داد گفت: من مطمئن هستم که مشکلی وجود ندارد. امیدوارم برای من فقط قرص ویتامین و داروی تقویتی تجویز کند. نمی توانم پیش بینی کنم که پزشک چه خواهد گفت اما امیدوارم بگوید: کافی است کمی فعالیتم را کم کنم تا مشکلی نداشته باشم.
بعداز چند بار معاینه و گفت وگو؛ پزشک به همسرم گفت: «شما از افسردگی رنج می برید» او برایش توضیح داد: بدن ما به سطح معین و متعادلی از سروتنین نیاز دارد تا قادر باشد به فعالیت طبیعی خود ادامه دهد. ولی گیرنده های مغز در بعضی از افراد ترشح این هورمون به نقاط خاصی از بدن را مهار می کند.
لذا پیشنهاد کرد داروی تجویز شده برای کنترل سطح سروتنین در خون را مصرف کند ولی همسرم نپذیرفت و مطب را ترک کرد درحالی که احساس شکست می کرد و با خودش در ستیز بود. او به خودش نهیب می زد:به نظرم اعتقاد و ایمان من ضعیف شده و آنچه که من نیاز دارم تقویت ایمان است نه دارو. من که بیمار نیستم. اما نکند به هر دوی آنها نیاز دارم؟ من که جرأت ندارم به شوهرم بگویم از نظر پزشک سلامتی روان من زیر سؤال رفته است.»
او مدت چند هفته سعی کرد رازش را مخفی نگه دارد. ولی شدت غم و اندوه او بزرگتر از آن بود که بتواند آن را پنهان کند.
بچه ها که نگران شده بودند مرتب از من سؤال می کردند چه اتفاقی برای مادرشان افتاده است؟
من هم از اینکه نمی توانستم کمکی به حل مشکل کنم احساس بدی داشتم. هر روز این احساس در همسرم بدتر می شد. عصبانی بود از اینکه هرچه تلاش کرده شرایط شاد و راحتی را برای خانواده فراهم کند موفق نبوده است و هرچه بیشتر عصبانی می شد فاصله آنها هم بیشتر می شد. هر دو احساس گناه می کردند و گویی به سمت مخالف هم پرتاب می شدند.
دراین مدت همسرم سعی می کرد به عبادت بپردازد ولی ادای کلمات برایش مشکل بود. گویی حافظه اش را از دست داده بود. احساس می کرد نه تنها خانواده اش را از دست داده بلکه خدا نیز او را به حال خود رها کرده است.
ماجرای زندگی این زن و شوهر ماجرای زندگی بسیاری از خانواده هاست. زنان دو برابر مردان مبتلا به افسردگی می شوند و البته مردان تمایل کمتری به مراجعه به پزشک نشان می دهند. در واقع بسیاری از افسردگی ها تشخیص داده نمی شوند درحالی که اثرات مخرب خود را بر قربانیان می گذارند.
کلیدهای تشخیص افسردگی

¤ حزن و غم روزانه
¤ کم شدن تمایل به انجام فعالیتهایی که فرد پیش از این از انجام آنها لذت می برده است.
¤ عدم آرامش، نگرانی و اضطراب و رفتارهای تحریک پذیر
¤ مشکل در ایجاد تمرکز و کاهش حافظه
¤ احساس خستگی و بی حالی
¤ خواب و خوراک بیش از حد یا کمتر از معمول
¤ دردهای غیرقابل توصیف در نقاط مختلف بدن
¤ تمایل به خودکشی و مرگ
اگر هر کدام از علایم ذکر شده برای بیش از یک هفته در فردی باقی بماند بهتر است برای بررسی بیشتر به پزشک مراجعه کند.
خودتان را برای کمک به دیگران آماده کنید.
امدادگران می گویند اول ماسک اکسیژن را به صورت بزنید بعد به صحنه حادثه وارد شوید و به دیگران کمک کنید. در این مورد هم ابتدا باید خودتان را آماده کنید تا توانایی لازم برای کمک به فرد افسرده را پیدا کنید.
غم و اندوه می تواند مسری باشد و بعید هم نیست فرد کمک کننده غم و اندوه بیمار را بیشتر کند.
تغذیه خوب، نرمش و خواب کافی می تواند همه افراد خانواده را از خطر حفظ کند.
در ضمن مراقب کودکان باشید. آنها اغلب در برابر اضطراب والدین آسیب پذیرند. تحقیقات نشان داده است 20درصد کودکان ده ساله که مادرانشان از افسردگی رنج می برند پنج سال بعد قربانیان این ماجرا خواهند شد.
در برخورد با فرد افسرده بعضی از رفتارها مناسب و بعضی نامناسب اند.
¤ همراه با آنها و برای آنها با شور و شوق دعا کنید. کتابهای دعا و کتاب آسمانی را باهم بخوانید.
¤ هرگز به آنها نگویید فقط درمورد مشکل خودشان دعا کنند که احساس کنند اگر خدا آنها را دوست داشته باشد بیماری آنها درمان خواهدشد.
¤ به آنها ثابت کنید خانواده نیازمند سلامتی آنهاست.
¤ کاری نکنید که به خاطر فشاری که در اثر بیماری او به خانواده وارد شده احساس گناه کند.
¤ خوب به حرفشان گوش کنید و بگذارید احساس کنند باورشان دارید.
¤ هرگز به آنها انتقاد نکنید و آنها را شرمنده نسازید.
¤ برای کمک کردن به او همراهش به مطب رفته با پزشک مشورت کنید و از او کمک بخواهید.
¤ هرگز وانمود نکنید فقط اوست که نیاز به مراجعه به پزشک دارد و اوست که ضعیف است و نیازمند کمک دیگران.
¤ او را به مصرف دارو تشویق کنید. مطالعات نشان داده است 80درصد افراد مبتلا به افسردگی با مصرف دارو درمان شده اند.
¤ انتظار نداشته باشید دارو به تنهایی همه مشکلات را حل کند. تأثیر دعا در درمان را فراموش نکنید.
¤ با محبت باشید. او را تشویق کنید همراه شما به انجام امور بپردازد.
¤ به او اجازه ندهید به خواب در بستر ادامه داده و ایزوله باشد.
عاقبت خوش

عاقبت این زن و شوهر بر ترس خود نسبت به بیماری روحی غلبه کردند. آنها هر هفته در مسجد با روحانی خانواده مشورت می کردند و زن به پزشک مراجعه کرده و مصرف دارو را ادامه داد. بعد از چند ماه احساس کرد دوباره از خودش خوشش می آید. سطح سروتنین خون او به تعادل رسید. کودکان از اینکه مادر را خندان می دیدند بسیار به هیجان آمده بودند.
حالا این خانواده معتقدند که با تلاش گروهی، آموزش، هم دردی و دعای اطرافیان می توانند افسردگی را درمان کنند.

 

نظر شما