دوباره هبوط
مفهوم طبیعت احتمالاً در تمام زبان ها دلالت بر طیف وسیعی از معانی دارد و با این که به لحاظ شرح الاسم، با رجوع به لغتنامه ها، ظاهراً مشکلی باقی نمی ماند، ولی باز این کلمه از هر جهت مفهوم آن را روشن نمی کند. به یقین قابل انکار نیست که گسترش کمی و کیفی مجموعه معانی مورد جستجو، بر حسب نظرگاه و درجه اطلاعات و تخصص شخص، افزایش و یا کاهش می یابد. به هرترتیب مسائل مربوط به مفهوم «طبیعت» از هر لحاظ از محدوده صرف لغت شناسی و زبان دانی فراتر می رود و عملاً نه فقط نمی توان از ابعاد علمی و اختلاف نظرهای فلسفی و گرایش های ذوقی هنری صرف نظر کرد، بلکه از جهات زیاد دیگر نیز مثلاً محیط زیست و حفظ سلامت آن و تغذیه و بهداشت و اخلاق و خاصّه با توجه به منابع طبیعی به ناچار باید همچنین به لحاظ اقتصاد و سیاست، در سطح بین المللی، به آن پرداخت. این مقاله درذیل چهارمحور، مفهوم طبیعت راتوضیح می دهد.
۱. طبیعت و مفهوم نظم
در تأمل درمورد مفهوم طبیعت، به نظر می رسد که یکی از ممیزات اصلی آن راباید مفهوم «نظم» دانست. شاید در دوره های بسیار قدیم، در اثر دقت در طلوع و غروب روزانه خورشید و افزایش تدریجی هلال ماه بر پهنه آسمان در مدت معین و همچنین تغییر فصول و بازگشت مقطعی هریک از آنها و بسیاری از پدیدارهای مشابه، انسان به مرور موفق به کشف نظم حاکم بر طبیعت شده است. احتمالاً این کشف رابطه مستقیمی با رشد تدریجی هوش انسان نیز داشته و عملاً گسترش امکانات ذهنی او را به نحوی فراهم آورده است. شناخت چنین نظمی در بطن طبیعت، انسان را احتمالاً از قید زمان «حال» رها ساخته و نه فقط او را با زمان «گذشته» و مهم تر از آن با زمان «آینده» آشنا نموده است، بلکه عملاً گذشته را مبدل به «تجربه» و آینده را مبدل به «پیش بینی» و در نتیجه به «برنامه ریزی» کرده است.
در زبان یونانی، طبیعت را «فوسیکا»(ریشه لغت فیزیک) می نامند که در واقع به معنای رشد و نمو است. این رشد، اعم ازخارجی یا درونی مطابق نظم و ترتیب خاصّ انجام می گیرد و مسلماً اولین متفکران یونانی با اینکه خود در واقع وارث سنّت های بسیار کهن تر از نوع اسطوره ها و باورهای ابتدائی بوده اند با تأمل درمورد نظمی که مشاهده می کرده اند کم کم عالم هستی را با عنوان«کاسموس »casmosمعرفی کرده اند. معنای لغوی این اصطلاح« زینت و آرایش»است و یونانیان لفظ را در ابتداء به معنای تزئین و زیباسازی موی سر زنان خود به کار می برده اند. «کاسموس»عالمی است صرفاً نظام مند به نحوی که هر چیزی در حیّز و جایگاه اصلی و مناسب خود قرار گرفته است و همین نظم در کلّ سنّت یونانی دلالت بر نوعی هم آهنگی می کند که عین زیبائی و کمال است.
۲. طبیعت و مفهوم مثل
در رساله طیمائوس«درباره طبیعت»اثر افلاطون که یکی از قدیمی ترین کتاب های« طبیعیات فیزیک» جهان است، صانع (Dmiurge) با الگوبرداری از یک عالم معقول و موزون ازلی و ابدی، یعنی عالم مُثُل( Eidos) طبیعت را صورتمند و هم آهنگ می کند. عالم محسوس جزئی و صیرورت پذیر وگذراست و به خودی خود اعتباری ندارد وصرفاً با بهره مندی از مُثُل است که اوصاف آنها را انعکاس می دهد. افلاطون با اقتدا به فیثاغورس جنبه جدیدی نیز بر نظام طبیعت افزوده و نظم و هم آهنگی طبیعت را مبتنی بر نسبت های ریاضی کرده است. همین در نزد نوافلاطونیان به نحو وسیع تر مورد استفاده قرار گرفته و از احد و واحد و حتی صریحاً از اعداد نیز صحبت به میان آمده است. البته عالم«کاسموس»فقط محل جمال بصری نیست، بلکه همچنین تصویر کاملی از« عدالت »را نیز نمایان می سازد و در واقع از آن جا که عدالت به نحوی مقوّم تمام فضایل است، پس از این رهگذر، طبیعت منشأ کلّ ارزش ها محسوب می شود و انسان نیز با هم آهنگی با آن می تواند از فضایل در مراتب مختلف، بهره مند شود. به همین دلیل همچنین نوعی تشابه میان عالم کبیر و عالم صغیر یعنی طبیعت و انسان برقرار می شود و انسان نمی تواند به سعادت برسد مگر اینکه با طبیعت هم آهنگ شود و از این جهت به معنایی، هم آهنگی انسان با خودش، همان هم آهنگی او با طبیعت است و بالعکس.
با این حال یونانیان در نظام هیئت مسقف و متناهی خود به تفاوت میان عالم فوق القمر وتحت القمر نیز قایل بوده اند. به نظر ارسطو در عالم فوق القمر حرکت مدوّر و کامل و در واقع زوال ناپذیر است و از این لحاظ گویی فوق زمان و مکان قراردارد و هیچ صدفه ای در آن نیست. ولی در عالم تحت القمر حرکت منکسر است و امکان تصادف و موجود ناقص وجود دارد، مثل گوسفند با ۵ دست و پا. در نهایت برای یونانیان طبیعت همان«عقل» و«ونوس» است که کلّ و واحد تلقی می شود و خارج از آن چیزی نیست که مورد جستجو قرار گیرد. از این لحاظ بحث های مابعدالطبیعی ارسطو به هیچ وجه جنبه ماورایی ندارند، بلکه مرتبه تخصصی تری از بحث های طبیعیات او محسوب می شوند.
البته به مرور از لحاظ تاریخی، با پیدایش نظام های فکری توحیدی وتعلیمات وحیانی ابنیاء، از اعتبار سنت های فکری یونانی کاسته می شود، زیرا اگر طبیعت را مخلوق در نظر بگیریم آن دیگر الزاماً جنبه نسبی پیدا خواهد کرد و منشأ هیچ نوع ارزش مطلق نخواهد بود. از این لحاظ تأمل درمورد طبیعت به ناچار ذهن ما را به سوی خالق آن ارتقاء می دهد و در نتیجه در چارچوب امور طبیعی نمی توان به کمال قایل شد و فقط خداوند را می توان کامل و منشأ کلّ ارزش ها دانست.
۳. طبیعت در ادیان ابراهیمی
در سنت های ابراهیمی، از لحاظی، طبیعت به خودی خود خوب دانسته می شود؛ زیرا آن در هر صورت مخلوق خداوند و منشأ خیر و برکت او و نشانگر شگفتی های خلقت اوست. مایستر اکهارت در این مورد گفته است:«کسی که از طبیعت مخلوق خداوند چیزی نیاموزد، با هیچ موعظه ای نیز چیزی نخواهد آموخت.»طبیعت از این لحاظ مثل کتابی است شاید بهتر است بگوئیم دائره المعارفی است که در اختیار ماست؛ باید در درجه اول از آن آموزش بگیریم.
با این حال در سنّت انبیا رستگاری انسان از طبیعت موجود ناشی نمی شود و سعادت او صرفاً اخروی می تواند باشد؛ انسان در عین حالی که موجودی طبیعی است، نهایتاً ساحت فوق طبیعی دارد. نکته بسیار جالب توجه اینکه عملاً در اثر تعلیمات دینی مسیحی، به مرور در اروپای غربی از اواخر قرن شانزدهم و خاصه در قرن هفدهم نوعی تصور نظری وکاملاً مابعدالطبیعی جدیدی درمورد طبیعت پیدا شده که احتمالاً از کتاب عهد عتیق اقتباس شده که فیزیک نیوتن نمونه کاملی از آن است. یعنی دیگر طبیعت به عنوان« کاسموس» به معنای یونانی کلمه مطرح نمی شود بلکه به عنوان عالم نامتناهی در نظر گرفته می شود که درمورد آن اصطلاح لاتینی «Univers» کیهان و جهان به کار می رود.
منظور این که به مرور در علم هیئت جدید، نظام فلکی عالم و خاصه سقف فرضی آن فرو ریخته و مفهوم نامتناهی که در اصل مفهوم کلامی بوده به علم فیزیک راه یافته و مختصات اصلی آن شده است. اگر یونانی ها مثلاً در سنت ارسطو توجه به کیفیات داشته اند، بعد از گالیله و دکارت و نیوتن، جهان صرفاً کمی و ریاضی و آن هم به نحو نامتناهی مورد مطالعه قرار گرفته است. به دیگر سخن دیگر طبیعت آن چیزی دانسته نمی شود که ما به چشم خود می بینیم و به حواس در می یابیم، بلکه طبیعت براساس فضای انتزاعی هندسی و حرکت مکانیکی اعم از ایستا یا پویا اندازه گیری شده و شناخته می شود. به قول کویره، متفکر فرانسوی، «وحدت قوانین وعناصر جنبه بنیادی یافته است» .
۴. طبیعت و عصر جدید
در عصر جدید، دانشمندان ضمن اینکه سعی دارند هرچه بیشتر ساختار ریاضی جهان طبیعی را کشف کنند، در عین حال می خواهند اطلاعات خود را بر آن ا ِعمال نمایند. صنعت یکی از ممیزات علم جدید است که به نحوی نه فقط تابعیت انسان را از طبیعت نشان نمی دهد، بلکه برعکس تفوق کاملاً «مابعدالطبیعی» انسان را نسبت به آن برملاء می سازد. این استیلای انسان برطبیعت، خاصّه به نحوی که در واقعیّت انضمامی آن مشاهده می شود، برخلاف تصورات چند دهه پیش، عواقب خوشایندی نداشته است و روز به روز نتایج ناپسند آن بیش از پیش به چشم می خورد.
در اغلب جوامع شهری امروزی چه از نوع صنعتی پیشرفته و چه از نوع مصرف کننده یکی از اولین احساسی که به شخص دست می دهد، این است که گویی دیواری نامرئی و در مواردی کاملاً مرئی بین او و طبیعت حایل شده است ونه فقط زندگی دیگر جنبه طبیعی خود را از دست داده، بلکه خود انسان و سلامت جسمانی و روانی او نیز دچار مشکل شده و در معرض خطر قرار گرفته است. آلودگی فقط خارجی نیست، بلکه درونی نیز هست. حتی به اصطلاح در بوستان های مصنوعی شهری، انسان دیگر آرامشی نمی یابد و خود را همچنین دور از طبیعت احساس می کند. بدون شک یک بار دیگر خداوند، آدم ابوالبشر را از بهشت با صفا و امن خود طرد کرده و بیرون رانده است.
منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۵/۲/۳۰
نویسنده : کریم مجتهدی
نظر شما