موضوع : پژوهش | مقاله

ظهور اندیشه شهروندی


جامعه پذیری سیاسی موضوعی مرتبط با «فرهنگ سیاسی» است. ضمن آنکه فرهنگ سیاسی اعم از روند «جامعه پذیری سیاسی» (التنشئه السیاسیه) بوده و علاوه بر آن در زیرمجموعه مطالعه عملی جامعه پذیری اجتماعی - مورد توجه جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی و دیگر متخصصان علوم اجتماعی - جای می گیرد. ما در این بخش بدون وارد شدن به جزییات درصدد مشخص کردن فضای مفهومی «جامعه پذیری سیاسی» هستیم. اما پیش از ورود به بحث لازم است «جامعه پذیری» در مفهوم عام آن را مورد بررسی قرار دهیم. همچنان که «آنتونی اورم» بیان داشته است «جامعه پذیری عبارت از فرآیندی است توسط آن انسان ها که چارچوب اعتقادی، ارزشی و گرایشات موجود در جامعه را کسب می کنند.” این تعریف توسط «کاردینر» چنین تکمیل شد که فرآیند جامعه پذیری وسیله رسیدن به توافق جمعی میان اعضای جامعه است که از طریق آن ایشان شیوه ها، ارزش ها و نقش های اجتماعی را فراگرفته و هر یک از اعضا دارای هویتی اساسی می شود.
از این تعاریف معلوم می شود جامعه پذیری در مفهوم عام آن دلالت بر فرآیندی دارد که به انتقال و کسب ارزش ها، نقش ها و رفتارهای اجتماعی منجر می شود. اما مفهوم جامعه پذیری سیاسی، مربوط به بخشی از مظاهر جامعه پذیری شده و از این رو با تاکید بر بخش سیاسی مفهومی مشخص تر و محدودتر یافته است. جامعه پذیری سیاسی فرآیندی است که در زندگی روزانه اعضای جامعه در جریان بوده و به شکل خلاصه و مطابق با تعریف «کنت لنگتن» عبارت از فرآیند مستمر و بخشی از آن نظم اجتماعی است که آموزش و کسب رفتارهای سیاسی معینی برای اعضای جدید جامعه را بر عهده دارد تا ایشان همگام با نظم سیاسی که در آن زندگی می کنند به تفکر و اندیشه بپردازند. در این معنا جامعه پذیری سیاسی به افراد جامعه جهت های سیاسی و شیوه های خاص رفتار سیاسی را می آموزد.
در خصوص تعریف جامعه پذیری سیاسی کوشش های بسیاری از سوی دانشمندان علم سیاست، جامعه شناسی و روانشناسی سیاسی صورت گرفته است. ضمن آنکه در برخی آثار ریشه های توجه به جامعه پذیری سیاسی به افکار «افلاطون» بازگردانده شده است. او متوجه اهمیت تربیت کودک در «مدینه فاضله» و نیز «جامعه یونان باستان» بود. در دوران معاصر توجه بسیاری از دانشمندان معطوف به این موضوع شده است که از زمره آنها می توان به «چارلز مریام» اشاره کرد که تلاش کرد کیفیت شکل گیری فرآیند جامعه پذیری سیاسی را در بسیاری از دولت های اروپایی در خلال قرن بیستم مورد مطالعه قرار دهد. او با مطالعه جامعه آلمان، فرانسه، بریتانیا و نیز ایالات متحده امریکا کوشش کرد چگونگی ظهور یا ایجاد اندیشه «شهروندی» را از طریق مطالعه «موسسات یادگیری مدنی» خصوصاً موسسات آموزشی (مدارس) بشناسد. علاوه بر اینها نظریات هر یک از جامعه شناسانی چون «ماکس وبر» و «کارل مارکس» و «تالکوت پارسونز» دارای سهمی ویژه در زمینه مطالعه جامعه پذیری اجتماعی و سیاسی است. توجه ماکس وبر در زمینه جامعه پذیری سیاسی و اجتماعی متوجه شناخت مذهب پروتستان - که از دید او در تکوین ریشه های اولیه سرمایه داری غرب و گسترش آن نقش آفرین بوده است - شد. این جامعه پذیری همزمان متضمن افکار دینی و اخلاقی، حرفه یی و اقتصادی و سیاسی بود. «پارسونز» نیز در خصوص اهمیت نقش موسسات اجتماعی در جامعه پذیری سیاسی - خاصه مدارس و دانشگاه ها - و نقش جامعه به عنوان مادر سازمان ها تاکید می کرد. به طور کلی نظرات «وبر» و «پارسونز» در نشان دادن اهمیت جامعه پذیری سیاسی است چنان که «وبر» در خصوص مطالعه سیاست به منزله یک حرفه و نیز تحلیل در زمینه جامعه پذیری حرفه های مختلف در جامعه به آن پرداخته است. از زاویه دیگر لازم است به نقش روانشناسان اجتماعی و خصوصاً تحلیل «فروید» از جامعه پذیری اجتماعی در مرحله کودکی اشاره کنیم.

دیدگاه های موجود در جامعه پذیری سیاسی

الف- دیدگاه های کلاسیک
برخی از تحلیل ها در این زمینه در پرتو دیدگاهی عام به جامعه شناسی اجتماعی- به مثابه یک کل- توجه می کنند. «آنتونی اورم» در کتاب «جامعه شناسی سیاسی» زمانی که درصدد بیان نظریه های روانشناسی اجتماعی بوده و در آن به مطالعه مراحل تطور شناخت ادراکی افراد در طول عمرشان می پردازد، به سه نظریه یا مدخل عام که از طریق آنها مطالعه جامعه شناسی سیاسی ممکن می شود، اشاره می کند که عبارتند از؛
1- نظریه ارتقای شناختی که اول بار توسط «ژان پیاژه» و سپس در مطالعات روانشناسان امریکایی مانند «لورنس کوهلبرگ» دنبال شد. او معتقد بود تطور نظم شناختی فرد بر پایه جامعه یی است که در خلال دوران های زندگی اش (طفولیت، بلوغ، رشد و عقلانی شدن) در آن سیر می کند. در مرحله اول اشیای محسوس پیرامون خود را احساس می کند اما از مرحله دوم است که تفکر را به ماورای محسوسات گسترش داده و در مرحله سوم توانایی ادراک همه اشیای محسوس و مجرد (مابعدالطبیعی) فراهم می شود. نظیر این تطور در اکتساب شناخت پیرامون نظام سیاسی و چگونگی تطور نظم شناختی فردی و به کارگیری آن در صدور احکام ارزشی و اخلاقی در زمینه این نظام یا به طور کلی فرهنگ شناخت سیاسی مشاهده می شود.
2- نظریه تعلیم اجتماعی؛ بنا بر دیدگاه وی کسب جامعه پذیری سیاسی مهم ترین مرحله از مراحل زندگی فرد است. در نظریه پیشین مشاهده شد وی جامعه پذیری سیاسی را طی همه مراحل زندگی در نظر گرفته بود اما در نظریه تعلیم اجتماعی تاکید اصلی بر مرحله آغازین زندگی فرد است که از حیث استقرار و رشد معلومات و آگاهی ها بیشترین نقش را ایفا می کند. اگرچه در مرحله رشد و عقلانی شدن اختیار انتخاب صورتی عقلانی تر از کمیت شناختی خویش یا صدور احکام ارزشی از خلال تجربیات فردی و اجتماعی اش یا تقلید رفتارهای دیگران - خصوصاً والدین و افراد خانواده یا عرف جامعه - پیدا می کند. این نظریه در آثار «سیرز» و «باندارا» به ویژه در مطالعه وی در خصوص «شخصیت سیاسی» مشهود است. «باندارا» اشاره دارد شخصیت سیاسی فرد خصوصاً از طریق آموزش از والدین و خانواده و به ویژه در دوران طفولیت کسب می شود.
3- نظریه تحلیل روانی که ریشه های پیدایش آن به «زیگموند فروید» و نیز «اریک اریکسون» بازمی گردد. این نظریه بر ساختار شخصیت فرد و به ویژه چگونگی ایجاد آن - در خلال شیوه های رفتاری - از دوران کودکی می پردازد. تحلیل اریکسون از جامعه پذیری سیاسی ضمن تاکید بر افکار فروید پیرامون تحلیل روانی فرد در مرحله طفولیت به مطالعه عملی «فرآیند خویشتن» و کیفیت تکوین آن در خلال اولین مرحله زندگی (آغازین کودکی) می پردازد. او تاکید می کند شناخت مکتسبه فرد از فرهنگ و سیاست در دوران فوق در دیگر مراحل زندگی (و به توسط تجربیات عینی) قابل بازسازی است. به عنوان مثال فرد در دوران بلوغ و رشد خود قادر به طرد برخی از افکار یا تصورات سیاسی پیرامون عمل خویش و نظام سیاسی و اخذ دیدگاه ها و گرایشات و مکاتب سیاسی جدیدی است.
4- نظریه نقش اجتماعی؛ ریشه فکری این نظریه به افرادی چون «چارلز کولی» و «جرج مید» بازگشته که در ابتدای قرن بیستم بر یادگیری و اکتساب نقش های اجتماعی و انتقال معیارها، گرایشات، ارزش ها و امیال تاکید می کردند. این یادگیری در موسسات جامعه پذیری اجتماعی به ویژه خانواده شکل می گیرد و این به خاطر آن است که بیشترین نقش را بر سازگاری فرد با محیط خارجی داراست. این شیوه تحلیل با نظریات «رابرت مرتن» (جامعه شناس) ادامه یافت. وی به مطالعه جامعه پذیری سیاسی در میان دانشجویان مدارس و دانشگاه های امریکا پرداخت.

ب- دیدگاه ها و تحلیل های نوین
در حقیقت نظریه های روانشناسانه اجتماعی و آنچه به نظریه های جامعه پذیری سیاسی بازگشته و توسط بسیاری از پژوهشگران و متخصصان این مساله به کار گرفته می شود عرصه های بسیاری را برای مطالعات معاصر دیگر گشوده است که نمونه یی از آن نظریه های روانشناسان اجتماعی کلاسیکی است که در خلال نیمه اول قرن بیستم ظاهر شدند. به تدریج تحلیل مساله جامعه پذیری سیاسی دارای ابعاد وسیع تر و دیدگاه های عمیق تری شده و نیز به دلیل انباشتگی نتایج تحقیقات سیاسی که بر مطالعه جامعه پذیری سیاسی به شکلی خاص تاکید می شد. چنان که در دهه های پایانی قرن بیستم مشاهده می شود در این مجال به مهم ترین تطورات معاصر در رابطه با آن- چه در قالب نظری یا به شکلی میدانی (تجربی) - می پردازیم.
از ابتدای دهه 70 میلادی بررسی های دانشمند علم سیاست «دیوید ایستون» منتشر شد که با همکاری برخی روانشناسان معاصر نظیر «هس» و «دنیس» به شکلی میدانی به جامعه پذیری سیاسی در ایالات متحده امریکا می پرداخت. آنها در تلاش برای طراحی نمونه یی نظری جهت مطالعه جامعه پذیری سیاسی کودکان و دانش آموزان بودند و آن را در چهار مرحله به شرح ذیل تبیین کردند؛
مرحله اول یا «مرحله سیاسی شدن» که در این مرحله طفل به رشد سیاسی یا کوشش در جهت شناخت عرصه سیاست نائل می آید. مرحله دوم یا «مرحله تشخیص و بازشناخت» است. این مرحله زمانی آغاز می شود که کودک در اصطکاک با نظام سیاسی قرار گرفته و برخی از نمونه ها یا اشکال سلطه سیاسی یا سلطه در معنای عام را دریابد.
مرحله سوم یا مرحله «مثالی» که در این مرحله کودک گرایش به صدور احکام ارزشی در اسلوب های معینی می کند و در پرتو اسلوب های مثالی فوق به سلب یا ایجاب به قضاوت در خصوص اشکال سلطه و سیاست در حال جریان (به شکل یک کل) می پردازد. مرحله چهارم «مرحله تحول به سمت نهادینه شدن» است که در آن از مرحله ادراک برخی از اشکال مطروحه سیاسی فراتر رفته و در خصوص تمامی اجزای تشکیل دهنده نظام سیاسی به قضاوت ارزشی می نشیند.
از ابتدای دهه 1970 مطالعات و تحقیقات سیاسی متعددی در فرانسه و در دیگر کشورهای اروپایی و ایالات متحده امریکا در خصوص بررسی اندیشه های «دیوید ایستون» درباره مراحل جامعه پذیری سیاسی فوق الذکر صورت پذیرفت. یکی از این مطالعات توسط «ایک پرچن» و «شارل روینگ» در فرانسه با تاکید بر شناخت نظر کودکان و جوانان در خصوص نظام سیاسی فرانسه در دوره حکومت «ژنرال دوگل» (در دهه 70) صورت پذیرفت. نتیجه این تحقیق در خصوص برخی از مراحل جامعه پذیری سیاسی کاملاً مخالف با پژوهش «ایستون» بود و در برخی موارد - خصوصاً در مرحله چهارم - با آن همخوانی داشت. این دو محقق متوجه شدند مرحله بازشناخت (مرحله دوم) مرحله یی نسبی در میان کودکان بوده، چنان که کودکان به خوبی توانایی شناخت این را که «دوگل کیست؟” نداشتند و بیشتر افکارشان به صورتی مجرد و بسیط بیان می شد. ضمن آنکه به ارائه قضاوت ارزشی درباره «دوگل» به صورت عام نمی پرداختند و از این رو نتایج در مرحله سوم بسیار ضعیف بود. اما در مرحله پایانی یا تحول به سوی نهادینه شدن یا آشنایی با طبیعت سلطه سیاسی، کودکان تاییدکننده پژوهش «ایستون» بودند و در آن به قضاوت ارزشی پیرامون حکومت «دوگل» می پرداختند، همچنان که طبیعت نظام سیاسی را ادراک کرده و آن را به صورت عام مورد تحلیل قرار می دادند. از سوی دیگر برخی تحقیقات اخیر درباره جامعه پذیری سیاسی در فرانسه مبتنی بر اسلوب های تحلیل مضامین کتاب های درسی و انواع مکاتب سیاسی درون آن و تاثیر آنها بر فرآیند جامعه پذیری سیاسی در میان دانش آموزان و نیز چگونگی انتقال شیوه های فرهنگی از دوره یی از زندگی به دوره دیگر است. برخی دیگر از تحقیقات با به کارگیری پرسشنامه و مصاحبه های فشرده به بررسی جامعه پذیری سیاسی پرداخته اند که در نهایت به نتایج متمایزی در این مورد خصوصاً پیرامون تصورات و برداشت های دانش آموزان در جامعه پذیری سیاسی و تکوین اساس و نمونه فرهنگ ملی رسیده اند. از آن میان «کریستیان بولو» و «دورگی استبلیه» به برخی نتایج مهم با بررسی دو نوع مدارس در فرانسه رسیدند. در دسته اول این مدارس که در سطح ابتدایی به طبقه کارگر منسوب است دیدگاه ها در خصوص فرهنگ و تربیت سیاسی سطحی و در واقع پرورش دهنده پرولتاریای آینده اند. برخلاف آن در مدارس سطوح بالاتر (متوسطه- عالی) که در طول دوره آموزش و پرورش دانش آموزان، دیدگاه آنها را منعکس کننده دیدگاه های طبقه بورژوای جامعه می سازد. اما نتایج تحقیقات «بوردیو» و «پارسورون» در خصوص تاثیر و ارتباط نظام مدارس بر جامعه پذیری سیاسی و انتقال مکاتب سیاسی از این طریق در نتایجی مغایر با تحقیقات «بولو» و «استبلیه» قرار می گیرد. به رغم آنکه نظام آموزشی فرانسه می کوشد خود را از چارچوب تمایزات طبقاتی دور نگه دارد و تاییدکننده نوعی از طبقات- چه بورژوایی محافظه کار یا کارگری- نیست، اما معلمان و مدیران مدرسه به شکلی ناآگاهانه به تثبیت و استحکام نظام فرهنگی- سیاسی بورژوایی یاری می رسانند. اگرچه کوشش ایشان در پوشش بی طرفی صورت می پذیرد اما به شکلی غیرمستقیم به بازتولید فرهنگ سیاسی بورژوایی می انجامد. این امر بیانگر آن است که گاه مکاتب سیاسی بیش از آنکه به صورت های مستقیم منتقل شود، به شکل غیرمستقیم حرکت و جابه جایی می یابد و آن از طریق ارائه توجیهات معین یا احترام به معیارهای رفتار سیاسی است که در عین حال علیه مکتب سیاسی ضد خود است. «بوردیو» و «پارسورون» با مطالعه مدارس زبان در فرانسه دریافتند این مدارس تنها به تعلیم زبان نپرداخته و آموزش آن به شدت آمیخته با رفتارهای فرهنگی، سیاسی و مکتبی معینی در جهت مکتب بورژوازی عام موجود در فرانسه و در جهت مخالفت با فرهنگ کارگری یا توده یی است؛ امری که در آینده به تولید مبارزه نمادین در جامعه فرانسه و عدم ایجاد فعالیت ادغام فرهنگی و سیاسی به شکل برجسته می انجامد.

منبع؛ علم الاجتماع السیاسی النشاه التطوریه و الاتجاهات الحدیثه و المعاصره، 2001 م، دار النهضه العربیه

منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۸/۰۵/۱۲
مترجم : کامیار صداقت ثمرحسینی
نویسنده : عبدالله محمد عبدالرحمن

نظر شما