انقلابی کیست
یکی از مقوله های چالش برانگیز در سال های قبل از انقلاب و نیز سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب مفهوم شخصیت انقلابی بود. این مفهوم در رقابت های سیاسی نقش مهمی بازی می کرد. جریان ها و افراد برای مطرود کردن دیگری او را به غیرانقلابی یا ضدانقلابی متهم می کردند. انقلابی بودن یک ارزش تلقی می شد. هنوز هم در جامعه ما این واژه بار سیاسی و اعتباری خاصی دارد که در میان اقشار مختلف وزن گوناگونی دارد اما اینکه انقلابی کیست و چه شاخصه هایی دارد کمتر مورد بحث بوده است. عبدالعلی حسینیون که از مبارزان قبل از پیروزی است از منظر جامعه شناسی نگاهی به این واژه سیاسی تاریخی انداخته و کوشیده از آن ابهام زدایی کند و این مفهوم تاریخی را با مسائل روز ما که انتخابات است پیوند زند.
در جوامعی که به جای احزاب و برنامه هایش باید به اشخاص رای داد که گاهی برنامه یی هم ارائه نمی کنند، مشکلات زیادی به وجود می آید. مهم ترین دغدغه و تردید در چنین جامعه یی این است که آیا این کاندیدا به حرف ها و شعار ها و برنامه هایش (اگر اعلام کند) عمل خواهد کرد یا نه؟ و اگر به وعده ها و شعار ها و برنامه های اعلام شده اش عمل نکرد چه باید کرد. این همان مشکل مبارزان دهه 50 بود. چه کسی در مبارزه با رژیم پهلوی راست می گفت و صدیق بود، چه کسی واقعاً خواهان تغییرات زیربنایی و ساختاری بود و چه کسی فقط حرف می زد؟ و امروز باز همان سوال مطرح است؛ چه کسی راست می گوید و پای حرف های خود ایستاده است. معمول چنین است که کاندیدا ها تا قبل از رای گیری با رای دهندگان حرف می زنند اما بعد از انتخاب شدن آنها را فراموش می کنند و هنوز مکانیسمی که رای دهندگان بتوانند بعداً مطالبات وعده داده شده از سوی کاندیدا را پیگیری کنند وجود ندارد. در دهه 50 مرزی وجود داشت بین سه شخصیت و تیپ اجتماعی که مخالف نظام شاهنشاهی بودند و هر سه تیپ به زندان نیز افتادند. روشنفکران و روحانیون که عموماً مبارزه شان کلامی و با حرف بود و از طریق تریبون یا منبر، جامعه یی عاری از ظلم و تبعیض و فقر می خواستند.
ویژگی های یک انقلابی
شخصیت های انقلابی تا پای جان بر سر آرمان خود می ایستادند و از جان و مال و همه زندگی خود مایه می گذاشتند. طبعاً در مقام ارزش گذاری به خاطر فداکاری بیشتر و برتر و بالاتر آنها، هم جامعه و هم مبارزان سیاسی و فرهنگی نیز برای انقلابیون ارزش بیشتری قائل می شدند. به عبارتی از بین سه شخصیت حاضر در صحنه یعنی روشنفکران و روحانیون و انقلابیون بیشترین نمره و ارزش به انقلابیون داده می شد. البته ارزش والای انقلابی گری به واسطه جنبه های ایجابی و اثباتی و سازندگی نظرات انقلابی به وجود آمده بود نه به واسطه جنبه های گریز ناپذیر تخریبی و نفی کردنی آن و نه آن جنبه هایی که باعث می شوند کسانی که به نیت ساختن بهشت از جان خود هم می گذشتند خدای نکرده جهنم برای مردم خود به پا کنند یعنی کینه های طبقاتی و نفرت های انباشته شده به دلایل مختلف. در تاریخ همه انقلاب ها نیز انقلابیون دو دسته بودند؛ آنها که برای بهتر و متعالی کردن زندگی و با عشق به زندگی به سوی انقلاب و مبارزه می رفتند و آنها که به خاطر کینه ها و نفرت ها و با انگیزه تخریب و نابود کردن به انقلاب می پیوستند که خود از بحث های اساسی در تحلیل انقلابات و سرنوشت آنهاست. اما چون غلبه با کسانی است که به خاطر زندگی متعالی و بهتر به انقلاب می پیوندند در مجموع انقلابیون با ارزش مثبت ارزیابی می شوند. به همین دلیل اریک فروم متفکر و روانکاو معروف انتقادی می گوید؛ «اما دلیل اینکه ما دیگر در غارها زندگی نمی کنیم، این است که در جامعه های انسانی همواره به اندازه کافی شخصیت های انقلابی می زیسته اند که ما را از غارها و نظایر آن بیرون کشیده اند. اما بسیاری دیگر نیز بوده اند که تظاهر به انقلابی گری کرده اند، در صورتی که تنها آشوبگر و اقتدارگرا یا فرصت طلبانی بیش نبوده اند.» امروز نیز راه برون رفت از بن بست هایی که جامعه ما را فرا گرفته به صحنه آمدن شخصیت های انقلابی است با تعریفی دقیق تر و امروزی تر. اما چه در آن زمان و چه در این زمان برای شناخت انقلابیون شاخص های دقیقی وجود ندارد. اگر به دلیل گفتمان حاکم بر دهه 50، آنها که به مبارزه مستقیم و مسلحانه پیوسته بودند انقلابی شناخته می شدند اکنون آن شناخت ها قابل تامل بیشتر و باز نگری است زیرا مشی مسلحانه تنها یک روش و راه مبارزه بود و چه بسا حتی در این راه رهرو هایی پیدا می شدند که با راه و هدف انتهای راه هم سنخ نبودند اما به دلیلی وارد این مسیر شده بودند. در عین حال درست در راه های دیگر مبارزاتی مانند فرهنگی و سیاسی رهروانی بودند با شخصیتی انقلابی. برای مثال انقلابیون مشی چریکی آن دوران دکتر علی شریعتی را تنها یک روشنفکر می دانستند یا بعضی از مبارزان روحانی را فقط یک منبری می دانستند. در حالی که در واقع آنان دارای شخصیت هایی انقلابی بودند و این را تاریخ آینده روشن کرد زیرا کم لطفی مجاهدین به شریعتی به خاطر موضع انتقادی او بود که می گفت «جنبش به جای اینکه روی پای خود راه برود بر سر خود راه می رود.» در حالی که با معیار های امروزین «شخصیت انقلابی»، او و بعضی بزرگان حوزه روحانیت یک انقلابی محسوب می شدند. کسانی که او را یک روشنفکر حراف می دانستند یا فلان آیت الله را آدمی ساده دل و غیرسیاسی، اکنون یک عذرخواهی به آنها و خانواده خانواده هایشان بدهکار هستند.
ملاک انقلابی بودن
لفظ انقلابی به هرچیز یا کسی گفته می شد که به نوعی با انقلاب مربوط بود اما همان طور که دکتر علی شریعتی هم مانند روانکاو مکتب انتقادی اشاره کرده است خودخواه ها و ماجراجویان و فرصت طلبان هم در انقلاب شرکت می کنند و به همراه انقلابیون دیده می شوند. پس چگونه می توان اینها را از هم تمییز داد؟ در هر حال درک اینکه در دل و ذهن شرکت کنندگان در دوران و لحظات انقلاب چه می گذشت بسیار مشکل است. تنها از طریق پیشینه و اعمال آینده آن انقلابیون می توان فهمید در دل و ذهن خود چه داشته اند؛ نکته یی که بسیار قابل مطالعه است. این پیشینه شامل هزینه و مایه یی که فرد انقلابی برای انقلاب گذاشته است نیز می شود. یکی از بزرگان انقلاب گفته است؛ «ارزش هر کس در مبارزه به اندازه مایه یی است که برای مبارزه اش می گذارد.» یک شاخص برای انقلابی بودن شهادت خودآگاهانه انقلابی است و شاخص دیگر زندان و حبس است، البته به شرط پایداری بر سر آرمان ها و مواضع. بنابراین شهیدان و زندان رفته ها را به اعتبار تنها شاخصی که در دست داریم و قابل مشاهده است یعنی مایه یی که گذاشته اند و هزینه هایی که پرداخت کرده اند (جان شان و مال شان و سال های جوانی خود را) می توان در مجموعه انقلابیون دانست و این به معنای این نیست که زندان نرفته ها انقلابی نیستند. چه بسا آنها مایه و هزینه بیشتری پرداخته باشند و به دلیل هوشیاری و تقدیر، از صدمات مصون مانده باشند. اما هزینه های پرداختی آنها نیز به روشنی باید آشکار شود. خصوصاً پس از پیروزی که انقلابی بودن یک ارزش مثبت تلقی می شود و خطرات امنیتی هم ندارد و دارای منافعی هم هست، همه علاقه مندند خود را انقلابی و طرفدار نظام حاکم بخوانند و فوج فوج به جمع انقلابیون می پیوندند.
انقلابی از دید اریک فروم
مفهوم انقلابی و ضدانقلابی به دلیل اهمیت آن در همه انقلاب ها، مورد تحقیق و بررسی اهالی مکتب فرانکفورت نیز قرار گرفته است. اهالی مکتب انتقادی فرانکفورت به تعبیری بسیار بدیع و ارزشمند از انقلابی رسیده اند که به نظر می رسد در سال های اول انقلاب مورد توجه انقلابیون قرار نگرفته است درحالی که توجه به آن می توانست از بروز بسیاری از اختلافات جلوگیری کند. اما معیار عرضه شده هنوز می تواند مفید واقع شود، مخصوصاً در دوران انتخابات که باز نیازمند ملاک هایی برای سنجش افراد هستیم. شخصیتی که می تواند بن بست های جامعه امروز ما را بشکند و زندگی بهتری فراهم کند شخصیت انقلابی است با تعریف جدیدی که اریک فروم ارائه می دهد. چکیده نظر اریک فروم درباره شخصیت انقلابی بدون دخل و تصرف در آن چنین است؛ «مفهوم شخصیت انقلابی یک مفهوم سیاسی - روانشناختی است و از این دیدگاه، همانند مفهوم «شخصیت اقتدارگرا» است. مفهوم «شخصیت اقتدارگرا» ترکیبی از یک مقوله سیاسی (یعنی ساختار اقتدار در دولت و خانواده)، و یک مقوله روانشناختی (یعنی ساختار شخصیت، که بر پایه ساختار سیاسی یا اجتماعی شکل می گیرد) است. برای تعریف «شخصیت انقلابی»، نیز باید از این نکته آغاز کنیم که شخصیت انقلابی چه چیزها نیست. قدر مسلم شخصیت انقلابی کسی نیست که الزاماً در انقلابات شرکت می جوید. این امر دقیقاً نکته اختلاف میان رفتار و شخصیت پویا، به مفهوم فرویدی آن است. هرکس به دلایلی می تواند در یک انقلاب شرکت کند. صرف نظر از اینکه چه احساسی دارد یا با چه زمینه یی به انقلاب پیوسته است. اما این نکته که وی به عنوان یک انقلابی عمل می کند، خود جلوه هایی از شخصیت او را به ما بازمی نماید.
نکته دوم در اینکه شخصیت انقلابی چه چیزها نیست، تا اندازه یی مشکل و پیچیده تر است. شخصیت انقلابی آشوب طلب نیست. منظور چیست؟ من آشوب طلب را کسی می دانم که از یک قدرت، به این خاطر که منفور است یا دلخواه و مورد پذیرش او نیست، بدش نمی آید بلکه می خواهد قدرت مورد نظر را سرنگون کند و خود به جای او بنشیند. او در بیشتر موارد که به هدف می رسد، با همان ماهیت قدرت سابق و حتی بدتر از آن، آغاز به تحکیم و توسعه قدرت به چنگ آمده خود می کند. می خواهم نشان دهم یک شخصیت انقلابی چه چیزها نیست. فکر می کنم امروز مفهوم شخصیت شناسی انقلابی، مفهوم پراهمیتی است. همچنان که مفهوم شخصیت اقتدارگرا نیز شاید به همین اهمیت باشد. در واقع ما در عصری از انقلابات زندگی می کنیم که از سه سده پیش به ترتیب از آشوب های سیاسی در انگلستان، سپس فرانسه و امریکا آغاز شده و با انقلابات اجتماعی روسیه، چین و... در حال حاضر در امریکای لاتین ادامه یافته است. در چنین عصری واژه «انقلابی» در بسیاری از نقاط جهان واژه یی جذاب و به عنوان یک کیفیت مثبت برای بسیاری از جنبش های سیاسی به شمار می آمده است. در واقع همه جنبش هایی که واژه انقلابی را زیبنده خود می دانند، مدعی هدف های کاملاً همانندی هستند؛ یعنی اینکه برای آزادی و استقلال مبارزه می کنند اما در عمل، برخی چنین اند و برخی نیستند. منظورم این است که برخی واقعاً برای آزادی و استقلال مبارزه می کنند و برخی از شعارهای آن استفاده می کنند. اما هدف شان استقرار نظام های اقتدارگراست. با این تفاوت که خود آنها به جای اقتدارگرایان پیشین بنشینند.
بنیادی ترین ویژگی شخصیت انقلابی، استقلال و آزادی اوست. برای روشن تر شدن بهتر است مفهوم استقلال را مخالف مفهوم نمادین وابستگی به قدرتمندان بالادست و فاقدان قدرت در پایین دست (همان گونه که در توضیح شخصیت اقتدارگرا گفته شد) بدانیم. آزادی و استقلال کامل زمانی وجود دارد که شخص برای خود می اندیشد، احساس می کند یا تصمیم می گیرد. او تنها هنگامی می تواند چنین مطمئن و خودجوش عمل کند که به مرحله ارتباط پویا و خلاق با جهان پیرامون خود برسد. در این صورت است که می تواند زندگی اصیلی داشته باشد. این گونه مفهوم استقلال و آزادی را می توان در اندیشه عارفان اصیل و نیز کسان دیگری چون مارکس یافت. شخصیت انقلابی کسی است که با انسانیت نمود می یابد و به این ترتیب از محدودیت ها و ناچیزی های جامعه خود فراتر می رود به همین خاطر می تواند جامعه خود یا دیگر جامعه ها را از منظر عقل و انسانیت مورد نقد قرار دهد. او در دام چاله جذابیت های خرد و ریز محیط فرهنگی که در آن زاده شده و هیچ دلیلی جز یک تصادف زمانی و مکانی نداشته، گرفتار نمی شود. او می تواند با چشمان باز پیرامون خود را بنگرد و از این چشم انداز ترازوی داوری به دست گیرد و از میان هنجارهای موجود، برای نژاد انسانی ملاک تشخیص خوب از بد (عقل) را بازشناسد.
شخصیت انقلابی با انسانیت محک می خورد و به گفته آلبرت شوایتزر اشتیاقی ژرف، میلی فزاینده و عشقی عمیق به زندگی دارد. راست آن است که ما هم چون دیگر جانداران به زندگی چنگ می اندازیم و با مرگ می جنگیم. اما چسبیدن به زندگی چیزی متفاوت از عشق به زندگی است.
اندیشه و احساس شخصیت انقلابی مجهز به ابزار انتقاد است. این شعار لاتین که می گوید؛ «به هر چیزی باید شک کرد» در واقع بخش بسیار مهمی از مسوولیت شخصیت انقلابی در برابر جهان است. این روحیه به هیچ وجه خودخواهانه نیست، بلکه برداشتی از واقعیت و به عکس خیالات است که به عنوان جایگزین واقعیت به انسان می دهند. شخصیت غیرانقلابی کسی است که مفتخر است به آنچه اکثریت می گویند، باور دارد. اما کسی که دارای روحیه انتقادی است، درست به عکس عمل می کند. به ویژه هنگامی که عقاید و باورهای محافل بازاری و صاحبان قدرت را می شنود بر ایستار انتقادی خود می ماند.
«ایستار انتقادی» رفتاری است که در آن شخص در برابر روزمرگی، و عوام زدگی، که در واقع تکرار و تکرار مهملات است، حساسیت نشان می دهد. خزعبلاتی که چون همه آن را تکرار می کنند، به نظر معنادار می آید. شخصیت انقلابی افزون بر روحیه انتقادی روابط ویژه یی با قدرت دارد. او خیال باف نیست و می داند قدرت انسان را خوار، کژمدار و نابود می کند. او با قدرت رابطه یی از نوع دیگر دارد. قدرت برای او هیچ گاه مقدس نمی شود و هیچ گاه جای حقیقت یا اخلاق یا خدا را نمی گیرد.
یکی از مهم ترین مسائل امروز ما، رابطه افراد با قدرت است. مساله این نیست که قدرت چیست. مساله این است که چرا قدرت مقدس می شود و چرا اخلاقیات به سیطره قدرت گرفتار می شوند. آن کس که اخلاقیاتش به سیطره قدرت درآید، هرگز ایستار انتقادی نخواهد داشت و در نتیجه هرگز شخصیتی انقلابی نبوده و نیست. شخصیت انقلابی توان «نه» گفتن را دارد. به سخن دیگر او به طوع و خاکساری تن نمی دهد. او کسی است که پرهیز از عبودیت برایش فضیلت و شجاعت است.
از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که شخصیت انقلابی به معنایی که در نظر من است، لزوماً و تنها نوعی شخصیت در بعد سیاسی نیست. بلکه در مذهب، در هنر و در فلسفه نیز هست. بودا و پیامبری چون عیسی، جیوردانو برونو، مایستر اکهارت، گالیله، مارکس و انگلس، اینشتین، شوایتزر و راسل همگی شخصیت های انقلابی اند. در واقع حتی شما می توانید ویژگی های شخصیت انقلابی را در فردی که در هیچ کدام از این زمینه ها جا ندارد، بیابید. فردی که آری او آری، و نه او نه است؛ کسی که می تواند واقعیت را بگوید. کوتاه آنکه «شخصیت انقلابی» یک مفهوم رفتاری نیست بلکه مفهومی است پویا. از این زاویه شخصیت شناختی، هر کسی که شعار انقلابی دهد یا حتی در انقلابی شرکت جوید، شخصیت انقلابی به شمار نمی آید. انقلابی در اینجا کسی است که خود را از بند خون و خاک و از اتکای کودکانه به قدرت پدر مادر و نیز از سرسپردگی های ویژه به قدرت، طبقه، نژاد و... رهانیده باشد. شخصیت انقلابی، به این اعتبار که همه انسانیت را در خود آزموده است، یک انسان گراست و هیچ چیز از انسانیت برای او غریب و بیگانه نیست. او به زندگی عشق می ورزد و به آن احترام می گذارد. او شکاک و مرد صداقت است.
شکاک است زیرا به ایدئولوژی ها و جهان بینی هایی که بر بنیاد های نامطلوب تکیه دارند، اشکال می گیرد و صادق است چون به آنچه بالقوه موجود است، حتی اگر هنوز تحقق نیافته، ایمان دارد. او نه گفتن را بلد است و از اصولی که خود در آنها ریشه دارد، پیروی می کند. او نیمه خواب نیست، بلکه چشمش به روی واقعیت های شخصی و اجتماعی پیرامون خود باز است. او مستقل است. آنچه دارد، حاصل تلاش خود اوست. او آزاد است و بنده هیچ کس نیست. البته اکثریت مردم هرگز شخصیت انقلابی نبوده اند.»1
بنابراین با معیار ها و ملاک هایی که این متفکر مکتب فرانکفورتی می دهد، می توان به مقایسه شخصیت کاندیدا های حاضر در صحنه پرداخت و شخصیت فعلی آنها را با شخصیت انقلابی مقایسه کرد و به اعتبار نزدیکی و دوری آنها به شخصیت انقلابی انتخاب کرد.
پی نوشت؛
1- فروم، صص 208، 187، 1378
منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۸/۰۲/۱۴
نویسنده : سید عبدالعلی حسینیون
نظر شما