موضوع : پژوهش | مقاله

قم از نگاه بیگانگان(6)

مجله  فرهنگ کوثر  مهر 1376، شماره 7 

نویسنده : محمدجواد صاحبی
56
دیار آل محمد
مسافران روس

گسترش قلمرو روسیه در قرن شانزدهم که در پی جنگهای گروزی مخوف با دولت عثمانی حاصل گردید، سبب راه یابی روسیه به دریای خزر شد، از سویی موضع متحد دو کشور ایران و روس در خصومت با امپراطوری عثمانی، باب دوستی این دو همسایه را با هم گشود و سبب برقراری روابط و مبادله سفیر شد. در پی این رفت و آمدها، ایران که بر اثر جنگ طولانی با ترکها و ازبکها احساس ضعف می کرد موافقت نمود قسمتی از اراضی ساحلی را به دولت روسیه واگذارد و کوشید ترکها را از کرانه های دریای خزر دور کند، بدین جهت شاه ایران از دولت روسیه درخواست کمک کرد و در ازای آن قول داد نه تنها «دربند» بلکه «باکو» را هم به دولت روسیه واگذارد. و نیز دولت ایران از امپراطوری روسیه خواست که برای پیروزی بر ترکها شهرکهای مرزی رادر دامنه های کوه قفقاز به طرف «اترک » که مرز اصلی کشور روسیه است احداث کند. هر چند ضعف قدرت امپراطوری روسیه مانع از اتخاذ سیاست فعال در جنوب و غرب می گردید ولی دست کم توانست در مرزهای جنوب خود، بدون درگیری با دولت عثمانی، امنیت آنجا را حفظ کند.

در اوایل سده هفدهم جهت کشمکشهایی که بر سر تاج و تخت در روسیه درگرفته بود و نیز به سبب مداخله مسلحانه لهستان مذاکرات ایران و روسیه بی ثمر ماند، فقط گهگاه نمایندگانی جهت ابلاغ پیام میان دو کشور مبادله می شد.

اما از سال 1613 میلادی میان شاه عباس و میخائیل فدرویچ با تزار روسیه، روابط دو کشور و مبادله سفیر از سر گرفته می شود.

از سویی بر اساس توافقی که میان انگلیس و روس پدید آمده بود، روسها اجازه یافتند تا از طریق روسیه در ایران عالیت بازرگانی داشته باشند از این رو میان بازرگانان انگلیسی و تجار روس رقابت شدیدی ایجاد شد.

در سال 1623 میلادی آفاناس یویچ کاتف با کالای دولتی از راه استرخان به ایران فرستاده شد.

کاتف که بی هیچ مانع و مشکلی کالاهای تزاری را به ایران می رساند، هنگام عبور از شهرهای ایران، یادداشتهایی برداشته که بعدها بنیان سفرنامه او به ایران را تشکیل می دهد.

این بازرگان نکته سنج و فعال روسی شرح مشاهدات خود را از ایران در سالهای 1624 -1623 میلادی به رشته تحریر درآورده و به یادگار بر صفحات تاریخ این سرزمین کهنسال بر جای گذاشته است. سفرنامه او یکی از جالب ترین و پرنکته ترین سفرنامه هایی است که به زبان روسی نوشته شده.

کاتف آنچه را در مسیر حرکت خود از مسکو و قفقاز دیده، خیلی فشرده گزارش کرده است او شیوه زندگی، خصوصیات اخلاق تجارت و صنعت مردم سر راه خود را دیده و به قلم آورده و در پایان زندگی پر جنب وجوش پایتخت آن روزگار ایران، یعنی اصفهان را به تفصیل توصیف کرده است. همچنین از جمله شهرهایی که در مسیر اصفهان، از آن عبور کرده ست شهر مقدس قم می باشد. او در این باره می نویسد:

«با ورود به قم از راه ساوه قصر زیبای شاهی و کاروانسرایی دیده می شود. در شهر بازار و کاروانسرا و انواع سبزیهاست. بدین ناحیت شمشیر و زره می سازند و جوشن ها را دو مرتبه آبدیده می کنند نان قم خوب و آبش سرد است. از قم با شتر به قلمرو شاهی مولتانیسکی و هند می روند.»

گزارش زیبا و کوتاه اما منصفانه این بازرگان روسی، نشان از این حقیقت دارد که روسها در آن زمان هنوز به صحنه رقابتهای سیاسی و طمع ورزیهای استعماری خیلی وارد نشده بودند. و گرنه کمی بعد با کسب وحدت و قدرت سیاسی، بویژه از زمان پتر کبیر برای دستیابی به ایران اسلامی با اشکال گوناگون به این سرزمین دست اندازی کردند، که بزرگترین و بدترین شیوه آن تجاوز صریح و آشکار نظامی به مرزهای شمالی و تصرف بخش مهمی از میهن ما و به دنبال آن پیوسته شاهد حضور مستکبرانه و فزونخواهی روسها بودند، تعدی و تحقیری که هیچکدام از اتباع روسیه تزاری از ماموران عالی رتبه سیاسی تا بازرگانان و سیاحان و مسافران روسی از آن دریغ نمی ورزیدند. یکی از این افراد، بازرگان معروف، آقای «بارون دوبد» است که در سال 1840م/1219 ش به ایران آمده است.

«بارون کلمنت اوگوستوس دوبد»، سیاح روسی در محدوده زمانی قتل گریبایدوف، در سمت نایب اولی سفارت روسیه در تهران انجام وظیفه می کرد. چنین به نظر می رسد او خانه بدوشی بود که به عشق سیر و سفر در خطه پهناور ایران به سیاحت پرداخته و پیش از سفر به لرستان بزرگ و لرستان کوچک و خوزستان، نواحی کرمانشاهان و خراسان و گرگان و همدان و مناطق دیگر مملکت ما را گشته است. تسلط او به زبان و فرهنگ ایران سبب شده تا ضمن بسط اقوال خود، سنجیده و سفته سخن بگوید.

«بارون دوبد» عضو انجمن سلطنتی جغرافیای لندن نیز بوده است و چنین پیداست در رشته تاریخ باستانی مشرق زمین، در انگلستان به تحصیلات عالی پرداخته و بعد در عطش یافتن آثار و رد پای تاریخ ایران باستان، خاصه دولت کهن عیلام، به خاستگاه شکوفایی آن یعنی سرزمین لرستان و خوزستان و بخش سلسله جبال زاگرس که نژاد «لر» است، و سیاحت در آن به علت شرایطخاص سیاسی آن روز با دشواریها و مخاطرات بسیار همراه بوده است، به سیر و سفر و مطالعه احوال مردم آن پرداخته و اثری جامع پدید آورده است.

او در مسیر تهران، قم، کاشان، اصفهان و شیراز به کازرون می رود به اجمال آن را شرح می دهد و تنها به نکات تازه در این مسیر می پردازد; و سپس از کازرون و بهبهان و باغ ملک و مالمیر و شوشتر و دزفول به خرم آباد و بروجرد می آید و به قول خود این سرزمین نامکشوف و ناشناخته را با تفصیل مورد جستجو قرار می دهد.

در عین حال بارون دوبد، نتوانسته حقد و کینه ای را که از ایران به دل دارد مکتوم نگه دارد، به همین جهت به هنگام حرکت از تهران به سوی تخت جمشید، چون از دروازه شهر خارج می شود، خاطره ای در ذهنش تداعی می شود که خود اینگونه به تصویرمی کشد:

سیاح روسی در محدوده زمانی قتل گریبایدوف، در سمت نایب اولی سفارت روسیه در تهران انجام وظیفه می کرد. چنین به نظر می رسد او خانه بدوشی بود که به عشق سیر و سفر در خطه پهناور ایران به سیاحت پرداخته و پیش از سفر به لرستان بزرگ و لرستان کوچک و خوزستان، نواحی کرمانشاهان و خراسان و گرگان و همدان و مناطق دیگر مملکت ما را گشته است.

«با چرخیدن در امتداد زاویه جنوب خاوری دیوار شهر، به زمین مرتفعی رسیدم که سرازیری ملایم آن مقابل سراشیب خندق شهر بود. این نقطه یادآورد فاجعه هولناکی است که در سال 1829 م / 1208 ش نصیب هیات نمایندگان امپراطوری روسیه در تهران شد، که در آن نماینده سیاسی روسیه همراه ملازمان و خدمتکاران خود به دست توده بی رحم شهر با وحشی گری قتل عام شدند.»

روشن است که اشاره بارون دوبد به واقعه قتل الکساندر سرگویچ گریبایدوف نمایشنامه نویس روسی است که در پاییز سال 1828 در ایام سلطنت فتحعلی شاه به عنوان وزیر مختار روسیه، به تهران آمد، او از دولت ایران تقاضای تسلیم دو زن روسی مقیم ایران را کرد که اسلام آورده بودند، دولت ایران تسلیم فشار روسیه شد و آنها را تحویل داد و مردم نیز به سفارت روسیه حمله کردند و نمایندگان روسیه را کشتند. «بارون دوبد» که از جانب دولت روسیه مامور نبش قبر و انتقال اجساد جنایتکاران هموطن خویش به گورستان ارامنه بوده، مرثیه ای دراز از آن حادثه به زبان آورده است و چنان با احساس و سوز، ماجرای قتل، وضعیت اجساد و دفن مجدد آنها را گزارش کرده است که ممکن است هر غیر ایرانی ناآگاه را متاثر سازد، اما حافظه تاریخی مردم مسلمان، هرگز بانیان این حادثه را فراموش نمی کند، خودکامگی های گریبایدوف و ستمی که از کینه توزی آشکار او مایه می گرفت عقده های خشم را در سینه های مردم متراکم کرد، تا اینکه عمال روس با خیره سری به بهانه یافتن اتباع خویش حریم و حرمت مردم را شکستند و به اندرون خانه ها راه یافتند، و با اعمال فشار دو زن مسلمان گرجی را به چنگ آورده و آنها را در سفارت محبوس ساختند و کسانی دیگر را نیز گروگان گرفتند، روسها در پاسخ به تقاضای مشروع مردم، آتش گلوله بسوی آنان گشودند، و طاقت و امان مردم ایران را ربودند.

در این واقعه فقیه بزرگ میرزا مسیح مجتهد که از شاگردان مرحوم میرزای قمی بود جسارت گروهی بیگانه را برنتابید و فرمان جهاد صادر کرد که به دنبال آن چونان همیشه تاریخ، ایرانیان مؤمن طومار زورگویان و متجاوزان به حریم خانه و ناموس ملت اسلام را در هم نوردیدند.

آقای «بارون دوبد» به خاطر این زخمی که در دل دارد جا به جا ایرانیان را تحقیر می کند، بویژه که عقب ماندگی ایران از کاروان تمدن در آن زمان بهانه خوبی به دست وی داده بود.

به هر حال، این بازرگان روسی در سر راه خود، به قم می رسد و لحظاتی را در این شهر به سر می برد، او پس از مشاهده جلال و شکوه مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) چنین می نویسد:

«سه مکان هست که شیعیان به زیارت آنجا می روند. شهر مشهد که درجه تقدس آن از دوتای دیگر کمتر است; کسانی به زیارت مرقد امام رضا(ع) می روند مشهدی خطاب می شوند مرتبه بعدی کربلایی است که از حرمت بالاتری برخوردار است; در حالی که فقط کسانی می توانند مدعی عنوان حاجی باشند که به زیارت کعبه و قبر پیامبر در مکه و مدینه رفته باشند. جالب است گهگاه شاهد منزلتی هستیم که عده ای، خصوصا در میان طبقات پایین تر جامعه، به رجحان این القاب می دهند، اگر به شخصی که شایسته استفاده از عنوان برتر کربلایی، و یا از آن بالاتر صاحب لقب مطنطن حاجی است. مشهدی خطاب کنید او را آزرده خاطر می سازید. به این ترتیب مشهدی، کربلایی و حاجی القابی برای امتیاز محسوب می شود و دارندگان آن غرور کمی هم ندارند و اغلب اوقات به آن اندازه هم نادان هستند که این عناوین را مزیدی بر شایستگی شخصی خود می پندارند. لیکن به عوض محکوم کردن قضاوت فریب آمیز دیگران موظفیم به خویشتن بنگریم و ببینیم آیا ما نیز توسط انگیزه های مشابه و در لوای رنج همان ضعفهای اسفناک در معزز شمردن تصورات مقام دنیوی و عناوین خودمان سوق داده نمی شویم؟

در شهر مقدس قم که مرقد فاطمه(ع) خواهر یکی از امامهای بزرگ در آن واقع است فقط مدت کوتاهی آن هم در یک کاروانسرای مخروبه توقف نمودم که حال به چاپارخانه یا جایی که اسبها را در آنجا نگاهداری می کنند تبدیل شده است. پست ایران را حکومت اداره می کند و برای نگاهداری چاپارخانه یا پست خانه پول یا جنس می پردازد. اداره آن به دست چاپارچی باشی است که چاپارخانه های یک مسیر ارتباطی معین با پایتخت را کلا یا منفردا اجاره می کند. در همه راههای عمده منتهی به تهران چاپارخانه وجود دارد ولی شهرهای دور دست از این مزیت برخوردار نیستند. معهذا پست ایران مانند پست اروپا برای انتقال منظم نامه و بسته های پستی دایر نشده; بلکه فقط جهت انتقال احکام مقامات مرکز به والیهای ولایات مختلف و برای ارسال گزارشهای کتبی به دربار حکومتی به کار می رود. در چنین اوقاتی بسته نامه ها را به یک غلام یا نوکر قابل اعتماد می سپرند و با چاپاری یا همان پست گسیل می کنند. اشخاصی که برای همان مسیر نامه دارند، از این فرصت سود می جویند و پاداش ناچیزی به قاصد می پردازند و او هم مسؤولیت رساندن نامه هایشان را به عهده می گیرد. معمولا تعداد اسبهای هر ایستگاه به هفت راس می رسد ولی به اقتضای زمان و اهمیت خط ارتباطی، تعداد آنها تفاوت می کند. سه نقطه مهمی که به نحو دایم با تهران ارتباط دارند عبارتند از تبریز در باختر، اصفهان در جنوب و مشهد در خاور.

به استثنای یک یا دو اسب در هر منزلگاه که گهگاه حال مناسبی دارند، بقیه اسبها در شرایط بسیار مفلوکی به سر می برند، پیک بداقبال و بیچاره ای که بایستی بر یکی از آنها بنشیند از یابوی پیر خود بیشتر کوفتگی می بیند تا آنچه لازمه خستگی در یک سفر طولانی است. چنانچه اسب او نخواهد یا نتواند پیش برود، پس از آنکه تمام سعی و کوشش خود را به کار برد و موفق نشد، حق دارد دم او را ببرد و به ضابط ایستگاه بعدی ارائه دهد. این مدرک قانع کننده است زیرا احتمالا او مجبور می شود با زین اسب بر یک شانه و کیسه نامه بر شانه دیگر نیمی از راه را پیاده طی کند تا به ایستگاه بعدی برسد.

اگر از بقایای خرابه سن سن، که می باید زمانی شهری وسیع بوده اما دوران آبادانی آن محل سؤال و به نظر من هنوز هم نامشخص است درگذریم، جاده قم به کاشان چندان چیز جالبی برای دیدن ندارد.»

هر چند تا زمان مورد بحث، رفت و آمد جهانگردان و بازرگانان روسی به ایران چندان زیاد نبوده است، ولی گروه انگشت شماری که به دیدار از این سرزمین پرداخته اند، تحقیر و بدبینی را در مشاهد و نگارش و تحلیل خود به کار برده اند. آقای «موریس دو کوتزبوئه » که در سال 1817 م /1232 ش به ایران سفر کرده است نیز از زمره آنهاست.

شخص نامبرده که جوانی آلمانی الاصل بوده، در پی عهدنامه گلستان به همراه هیاتی سیاسی به ریاست ژنرال یرمولف فرمانده سپاه قفقاز به ایران آمد، تا ایران را علیه عثمانی با روسیه متحد سازند. کوتزبوئه با اجازه سفیر روسیه از مشاهدات سفر خود به ایران گزارشی تهیه کرده است که با نام مسافرت به ایران منتشر شده است. کوتزبوئه همچون همتایان روسی خود، از روی بغض و عناد محاسن سرزمین ایران را نادیده گرفته است و تمام فکرش مصرف خرده گیری و در پاره ای موارد نیز برای چاپلوسی و تملق از اربابان خود نسبتهای ناروا و توهین به ایرانیان شده است.

نظر شما