موضوع : پژوهش | مقاله

علل گریز از مذهب

مجله  فرهنگ کوثر  مرداد 1379، شماره 41 

نویسنده : اصغری نژادمحمد
1 - احساس کاذب بی فایده بودن دین وعقاید دینی در زندگی انسان
برخی می پندارند دین کاربردی در زندگی بشر امروزی ندارد:

«در گذشته، زندگی مواجه با هزاران مصائب و مشکلات از یک طرف و هزاران مسائل ومجهولات از طرف دیگر بود، بشر خود را عاجزو محتاج و متواضع می دید. رفع مشکلات وبیچارگی ها و حل مجهولات و ابهام ها را ازخدایان و موجودات فوق طبیعی و روحانیون می خواست... در زمین نیز اداره و نظام امور،کم و بیش با دستگاههای دینی بود. بنابراین به این مطالب، احتیاج و انس خاص داشت.ولی بعدها که ترقیات صنعت و پیشرفت وسایل مبارزه با عوامل طبیعت و دفاع انسان،توسعه و تکامل یافت و زندگی نسبتا مرفه ومطمئنی نصیب بشر گشت و اکتشافات علمی به نوبه خود، پرده از بسیاری از اسرار ومجهولات برداشت... و از طرف دیگر اموراجتماعی و مدنی از دستگاههای دینی منفک شد، رفته رفته یک حالت بی نیازی، بلکه بی اعتنایی در مردم نسبت به خدا و دین وآداب دینی شیوع یافت.» (1)

دلایل و شواهد بسیاری برسستی این سخن وجود دارد که به طرح برخی از آن هامی پردازیم:

1) درست است که پیشرفت های علمی سبب تسلط فراوان انسان بر طبیعت و منابع آن شده است، اما انسان هنوز نتوانسته است بر مشکلات روحی خویش فائق آید و علم وصنعت به تنهایی قادر به تامین آرامش روحی و معنوی انسان نیست. «به طور خلاصه، به هیچ وجه، نگرانی و ناراحتی از صحنه کشورهای پیشرفته و متمدن رخت نبسته است. به هیچ وجه، علم و صنعت و نظامات حقوقی و قضایی و اقتصادی و سیاسی بشری آن اعتماد و امنیت و ارتباطی را که مطلوب بشر و مورد احتیاج و ضرورت گردش سالم امور و پیشرفت آنان می باشد، پیش نیاورده بلکه آنچه از این بابت هست، میراث گذشته است... به طور محسوس دیده می شود که نه تنها در التیام و ارتباط سالم تشکیل دهنده کاخ اجتماع بشر، سستی و از هم گسیختگی پدید آمده، بلکه از درون نیز روز به روز تهی وخالی می گردد. با از بین رفتن یا تضعیف مبانی و آرمانها و سنتهای اخلاقی، یک سلسله خلاهای روانی و فکری در عواطف و مغزها واعمال ملتهای متمدن پدیدار شده ومی شود... اگر علم و عقل، بشر را به سرمنزل آسایش و مطلوب خود رسانده... پس از این تلاشها و تلاطمهای روز افزون و این فعالیت ها و تکاپوی عظیم برای چیست؟» (2)

2) در سرمقاله یکی از مجلات روشنفکری دهه 40 آمده است:

«منحنی تغییرات تکامل علم و عقل بشر درقرن نوزدهم و بیستم نسبت به قرون گذشته با سرعت تصاعدی سرسام آوری بالا می رود.آرتورکستلر در مقابل این منحنی صعودی عقل انسانی، یک منحنی نزولی را که آن هم در این دو قرن به طور سرسام آور تنزل می کند و سجایا و اخلاق انسان این دو قرن رانشان می هد، قرار می دهد. جانشین شدنی علم به جای مذهب و اخلاق، هرچند سطح زندگی را بالا برده و انسان را بر طبیعت غالب ساخته است اما به عکس، غلبه انسان را برخودش و بر شهوات و امیال و سجایایش تامین نکرده است. بحران عصر ما ناشی ازاین است که از قرار معلوم، علم که جای مذهب و اخلاق را گرفته، قادر به انجام تمام وظایف نمی باشد. (3)

که در اکتبر 1958م.در پاریس انتشار یافته است، مقاله ای به قلم de Quenetain Tannegug ، تحت عنوان «حس مذهبی یا بعد چهارم روح بشری » به چاپ رسیده است. در این مقاله آمده است که وضع کنونی دنیای متمدن غرب مانند وضع فردی است که در نتیجه مواجهه بامصائب و مشکلات زندگی و عاجز ماندن ازتوافق دادن نظام درونی خود و تسلط یافتن برعوامل خارجی، یک مرتبه متوجه و متوسل به قوای اجتماعی یا فوق بشری و خدایی می گردد. در دنیای مغرب نیز رجعت فوق العاده ای به سوی (Spritualisme) ظاهر شده است. پس از دوقرن تجربه و اطمینانی که بشر به علوم ونظریات روحانیت فلسفی و اجتماعی پیدا کرده بود،اکنون با مناظر وحشتناک آثار بسیاری ازترقیات علمی رو به رو شده است. علم در حل مسائل بشری اقرار به عجز می نماید.

نویسنده مقاله در بخش دیگری از گفتارش می نویسد: «با آن که هنوز اتفاق کامل آراء ونظریات حاصل نشده است ولی جریانی وجوددارد که غالب متفکرین متعلق به مکتب های مختلف را به نظریه یا تعریفی به مضمون ذیل سوق داده است: دینداری یا حس مذهبی یکی از عناصر ثابت و طبیعی روح انسانی است که اساسا و بالذات، مستقل از سایرپدیده ها و کیفیات بوده، یک نوع ادراک طبیعی می باشد که از ضمیر خاص و وجدان مکتوم بشر (Inconscient) فوران می کند.عاطفه دینی یا مفهوم تقدس خواهی نسبت به مفاهیم زیبایی (مولد هنر)، نیکی (مولداخلاق) و راستی (مولد علم)، مفهوم حس چهارمی است که دارای همان اصالت واستقلال سه مفهوم دیگر می باشد.» (4)

2 - عدم توانایی و نارسایی فلسفه های غیر اسلامی در ارائه جهان بینی صحیح
آیت الله شهید مطهری در باره نارسایی فلسفه غرب در ارائه جهان بینی صحیح می گوید: «بسیاری از مفاهیم فلسفی که دراروپا سروصدای زیادی به پا می کند، از جمله مسائل پیش پا افتاده فلسفه اسلامی است. درترجمه های فلسفه غربی به مطالب مضحکی برمی خوریم که به عنوان مطالب فلسفی ازفیلسوفان بسیار بزرگ اروپا نقل شده است وهم به مطالبی برمی خوریم که می بینیم فیلسوفان (غربی) دچار برخی مشکلات درمسائل الهی بوده اند و نتوانسته اند آنها را حل کنند. یعنی معیارهای فلسفی شان نارسا بوده است. بدیهی است که این نارساییها زمینه فکری را به نفع ماتریالیسم آماده می کرده است.» (5)

شهید مطهری پاره ای از مهم ترین مباحث فلسفی را که فلاسفه غرب به خوبی نتوانسته اند به تبیین آن ها بپردازند، مطرح کرده است.

شبهاتی که در باره عدم استحکام ادله اثبات وجود خداوند، مخصوصا برهان نظم ارائه شده است و مکاتب الهی غربی توانایی پاسخ به آن ها را نداشته اند نیز از جمله علل گرایش به مادیگری است. (6)

3 - عدم تبیین صحیح و دقیق معتقدات مذهبی
اگر تبیین دقیق و روشنی از جهان بینی مذهبی و جایگاه خداوند و انسان و ارتباطمیان آن دو به دست ندهیم و به تشریح زوایای وحی و وساطت آن در راستای تکامل انسان و نقش امام در هدایت انسان ومعاد ومباحث مربوط به آن نپردازیم و سطحی نگری کنیم، تصویری عامیانه و مبهم از اسلام ارائه می شود. چنین تصویری از دین، موجب گریز بسیاری از مردم، به ویژه دانشجویان وفارغ التحصیلان دانشگاه ها از دین خواهدشد. چنین مباحثی که ارکان مذهب راتشکیل می دهد، از صدر اسلام تا کنون بابهترین و مناسب ترین برهان ها در قرآن،روایات و کتب کلامی و فلسفی و عرفانی مطرح شده است. کافی است در این زمینه بعد ازمراجعه به قرآن مجید و تفاسیر و کتب روایی،به کتاب های متقنی چون «دلائل الصدق »،«حق الیقین »، «الحکمة المتعالیه »، «فصوص الحکم »، و نظایر آن رجوع شود تا دایره تحقیق و نقض و ابرام هایی که در باره اصول دین و مباحث مبدا و معاد مطرح شده است،مشخص گردد و اتقان و استحکام این اصول مذهبی بیش از پیش هویدا شود.

عدم اطلاع درست از معارف ناب اسلامی وبراهینی که در باره اصول عقاید عنوان شده است، ویژه عوام نیست. بسیاری ازدانش آموزان و دانشجویان هم دچار این ضعف هستند. استاد مطهری قدس سره دراین زمینه می گوید: «برای بنده بسیارروشن است که افرادی که تصور صحیح از این مسائل داشته باشند مخصوصا الهیات اسلامی، بسیار کمند. مرحوم دکتر محمداقبال پاکستانی بحق مردی است متفکر واندیشمند ولی این مرد بزرگ با فلسفه اسلامی آشنا نبوده است. کتابی تالیف کرده به نام «سیرفلسفه در ایران » که به هر چیزی دیگراز «سیرفلسفه در ایران » شبیه تر است... درمجموعه ای که از او به نام «احیای فکر دینی در اسلام » ترجمه و چاپ شده است، مقاله ای دارد تحت عنوان «محک فلسفی تجلیات تجربه دینی ». در آن مقاله، برخی براهین فلسفی براثبات خدا از آن جمله برهان معروف «وجوب و امکان » و به تعبیر آن کتاب «برهان جهان شناختی » و دیگر «برهان اتقان صنع » و به تعبیر آن کتاب «برهان هدف شناختی » را انتقاد می کند. تامل در بیانات اقبال می رساند که وی تصور صحیحی از این مسائل نداشته است و مخصوصا از مفهوم اسلامی اینها هیچ گونه آگاه نبوده است.» (7)

4 - تند خویی و خلاهای روحی و عاطفی
یکی از عوامل گرایش به مادیگری،خلاهایی است که از لحاظ عاطفی گریبانگیرانسان شده است. عوامل بسیاری در ایجاد ورشدن این خلاها نقش دارند. یکی از آن هاتندخویی است. اگر پدر فردی، مذهبی ولی تند خو و بی احساس باشد، فرزندانش معمولاکم عاطفه بار می آیند و این گونه به آنان القامی گردد که باورهای مذهبی منشاواکنش های تندخویانه پدر است.

قرآن درباره جاذبه و اخلاق نیکوی پیامبرصلی الله علیه وآله در گرایش مردم به مذهب می فرماید: «و لو کنت قظا غلیظا القلب لانفضوا من حولک »; اگر خشن و تندخوبودی، مردم از اطراف تو پراکنده می شدند.

5 - تحریف و وارونه و ناهنجار نشان دادن معارف دینی
ارائه تصویر ناصحیح و مکدر و آمیخته باتحریف، کاستی و خرافه از مذهب و عقایدمذهبی - به طور عمدی از سوی دشمنان داخلی وخارجی و به طور سهوی از سوی جاهلان و غیر اهل فن - تاثیر مستقیمی درعدم پذیرش معارف دینی از سوی مردم،خصوصا قشر تحصیل کرده دارد. این مساله ریشه تاریخی دارد. نمونه ای از آن را در روش یهود و تحریفاتی که در تورات برای عدم تصدیق پیامبراسلام صلی الله علیه وآله نمودند، می توان دید. آیت الله مطهری درباره ارائه تصویرنادرستی که برخی از مبلغان کژاندیش ازمذهب ارائه نموده اند، می گوید: «یکی دیگر ازموجبات اعراض و روگرداندن از دین، جنگ وستیزی است که برخی از داعیان و مبلغان دینی بی خرد میان دین و سایر غرایز فطری وطبیعی بشر ایجاد می کنند و دین را به جای این که مصلح و تعدیل کننده غرائز دیگرمعرفی کنند، آن را ضد و منافی و دشمن سایرفطریات بشر معرفی می کنند... یکی ازمختصات دین اسلام این است که همه تمایلات فطری انسان را در نظر گرفته،هیچکدام را از قلم نینداخته و برای هیچ کدام سهم بیشتری از حق طبیعی آنها نداده است.معنی فطری بودن قوانین اسلامی، هماهنگی آن قوانین و عدم ضدیت آنها با فطریات بشراست.... بعضی از مقدس مآبان و مدعیان تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ برمی خیزند. شعارشان این است: اگرمی خواهی دین داشته باشی، پشت پابزن به همه چیز، گردمال و ثروت نگردد ترک حیثیت و مقام کن، زن و فرزند را رهاکن... و امثال اینها. بنابراین اگر کسی بخواهد به غریزه دینی خود پاسخ مثبت دهد، باید با همه چیز درحال جنگ باشد.» (8)

6 - شبهه های واهی، منشا پیدایش دین ومعتقدات دینی
در میان متفکران غربی درباره منشاپیدایش دین، نظریاتی ارائه شده است. برخی دین را ناشی از جهل انسان به حقایق هستی وبرخی آن را ناشی از ترس انسان از خدایان ذکر کرده اند. سخنان دیگری هم در این زمینه گفته اند که همگی آن ها را به طور مختصر،ضمن طرح نظریه فروید مطرح می نماییم:

فروید می گوید: «دین نه ناشی از ترس است، نه ناشی از جهل، نه عکس العملی درمقابل بی نظمی ها و نه عاملی در راه کسب امتیازات طبقاتی.»

فروید همان گونه که همه حوادث اجتماع را از منظر غرایز جنسی تحلیل و توجیه می کرد، می خواست که دین و معتقدات دینی را هم از این راه توجیه کند. وی می گوید: «بشردر اجتماع از نظر جنسی محرومیت هایی پیدامی کند که موجب می شود غریزه جنسی وی عقب رانده و به شعور ناخودآگاه برود [ گرایش پیدا کند]. وقتی آنجا رفت، قیوداجتماعی جلویش را می گیرد که بیرون نیاید.اما در آن صورت، این محرومیتها از راهها و به شکلهای دیگری بروز می کند که یکی از آنهادین است. دین ریشه اش تمایل جنسی است و نه چیز دیگر.» او هم چنین گفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسی است. علم هم ریشه اش جنسی است. اگر از او می پرسیدیم:آیا به عقیده شما دین چه موقعی از میان مردم خواهد رفت، می گفت: آزادی جنسی مطلق بدهید، به طوری که هیچ محرومیت جنسی وجود نداشته باشد; در آن صورت، دین هم وجود نخواهد داشت.

فروید این تحلیل را ارائه کرد اما دیری نگذشت که از حرف خویش پشیمان شد.شاگردهایش هم دیگر او را نپذیرفتند. ازهمین جا می توان به نظریه فطری بودن دین و این که دین جزو نهاد بشر است، پی برد.» (9)

7 - عدم سعه وجودی
هرفردی سعه وجودی و ظرفیت محدودی دارد و توانایی و تحمل بیش از آن را ندارد. که در برخی از روایات منسوب به پیامبرصلی الله علیه وآله آمده است: اگر ابوذر به آنچه در قلب سلمان می گذرد، آگاه باشد، او را به قتل می رساند. نیزدر برخی احادیث آمده است: «نحن معاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدرعقولهم »; ما گروه پیغمبران فرمان یافته ایم که با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگوییم. نیز در برخی روایات آمده است: «اسکتوا عماسکت الله عنه »; نسبت به مسایل و مطالبی که خداوند مسکوت گذارده است، خاموش باشید و از آن ها پرسش نکنید. (10) نیز آمده است که یکی از علل کفربنی اسرائیل این بود که از اموری که خداونددر باره آن ها اصلا سخنی نفرموده بود،پرسش می کردند و چون پاسخ آن ها رامی شنیدند، به انکارش می پرداختند.

محدوده فکری و وجودی انسانی می توانداز جمله عوامل کفر و انکار حقایقی باشد، که در ورای آن محدوده وجود دارد.

8 - انتظارهای نامعقول از مذهب وعدم تعیین حد و مرز دین از علم
برخی به سبب اطلاعات ناقص و غلط ازمعارف دینی، انتظارهای نا معقول از خداونددارند و چون به آرزوها و امیالشان دست نمی یابند، به انکار حقایق می پردازند. برخی چون از حد و مرز دین آگاهی ندارند، پاسخ تمام پرسشهای خویش را از آیات و روایات انتظار دارند، غافل از این که هر علمی، حتی علوم دینی و معارف الهی حد و مرز خاصی دارد. دین بر سه محور - اصول عقاید، اخلاق واحکام - استوار است و به فراتر از آن نظری ندارد. علوم دیگر نیز برپایه محور خاصی می چرخد. همان گونه که از دانش فیزیک نمی توان انتظار داشت که نیازهای شیمی راحل کند، از معارف الهی نیز نباید توقع داشت که مثلا درباره مثلثات و تاثیر آن در مهندسی ساختمان سخن بگوید.

9 - شبهه تعارض مفاهیم دینی با علوم تجربی و پیشرفت های علمی
عده ای گمان می کنند که دین اسلام همانند مسیحیت قرون وسطایی با علوم تجربی و پیشرفت های علمی مخالف است.غافل از این که قرآن به مناسبت هایی ازمطالبی که امروزه از آن ها تحت عنوان کلی علوم تجربی یاد می شود، یاد کرده است:

«طنطاوی » در تفسیر خود، ذیل آیه 4 سوره قیامت، «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه »; آری ما تواناییم سرانگشتان انسان رابه طور کامل بسازیم. می گوید: «حکمت ذکرسرانگشتان فقط در عصرما معلوم می شود وکسی تا این اواخر نمی دانست که خطوطسرانگشت هر فردی، منحصر به خود اوست. ودر این جهت، میان دو نفر هیچ گاه شباهتی نیست و انگشت نگاری به همین علت مرسوم و متداول شده است... پس عجبی نیست اگردوست من، «محمود بک سالم » از اروپا خبرمی دهد که این آیه یک نفر آلمانی را مسلمان و معتقد به قرآن نمود.» (11)

همچنین در قرآن مجید درباره آسمان وزمین و نحوه خلقت آن ها و این که آسمان هادر آغاز به صورت توده گاز به هم پیوسته بودندو سپس به قدرت الهی از هم جدا شدند، و نیزگردش هریک از کرات در مداری معین و بارعایت فواصلی که با یکدیگر تصادم نکنند واین که نور خورشید از خود اوست و نور ماه ازخورشید است و این که نور خورشید از انوارمتعددی ترکیب شده (12) و نظیر آن یاد شده است. (13)

در بسیاری از روایات نیز در باره نظام خلقت و آفرینش جالب و عجیب موجودات سخن گفته شده است. شاید خواندنی ترین آن ها روایت مفصلی است که «مفضل » آن را ازحضرت صادق علیه السلام نقل کرده که به «توحیدمفضل » معروف است.

نباید از یاد برد که علل دیگری نیز وجوددارد که عامل گریز از مذهب است که به علت طولانی شدن از ذکر آن ها خودداری می کنیم.

پی نوشتها:

1 - بعثت (1)، ج 2، ص 24 - 23.

2 - همان، ص 26 و 27.

3 - همان، ص 25 و 26.

4 - همان، ص 33 و 34.

5 - علل گرایش به مادیگری، ص 95.

6 - ر.ک: تفکر فلسفی غرب از منظر استاد مطهری، علی دژاکام، ص 166 به بعد.

7 - اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 37.

8 - امدادهای غیبی، ص 45 - 47.

9 - تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مرتضی مطهری، ص 397.

10 - شاید به این دلیل که سعه وجودی لازم برای درک وفهم آن را نداریم.

11 - تاریخ و علوم قرآن، علی حجتی کرمانی، ص 145 و146.

12 - ر.ک: همان، ص 146 و 147.

13 - ر.ک: سوره فصلت، آیه 11; سوره انبیاء، آیه 30 - 33و سوره یس، آیه 40.

نظر شما