به کجا چنین شتابان؟
طرفدار تیم قرمز هستید یا آبی؟ یا طرفدار تیم ملی؟ اصلاً طرفدار فوتبال هستید یا نه؟ به هر حال فرقی نمیکند. این یادداشت نقد فوتبال یا نقد ورزش نیست اصولاً سرمقاله ساحتی دارد که پیشتر بازیگران عرصه سیاست و اقتصاد را خطاب قرار میدهد و یا در آن حرفهایی از جنس اخلاق و جامعهشناسی و آموزش و تربیت مقبول میافتد و جای نقد ورزش و یا آنچه که در آن اتفاق میافتد سرمقاله یا یادداشت روز نیست اما آنچه که روز جمعه و در جریان بازی دو تیم پیروزی و استیلآذین افتاد و میلیونها نفر از صفحه تلویزیون آن را مستقیم دیدند، صرفاً یک اتفاق ساده و معمولی در یک بازی فوتبال نبود. چرا که آن بازی تا همان دقایق پایانی اصولاً هیچ حرفی برای گفتن نداشت. نه جذاب بود و نه هنری در آن ارائه شد و نه اتفاق خاصی در آن افتاد. اما در دقایق پایانی تماشاچیان رفتارهایی را دیدند که نه ورزشی بود و نه معمول و نه نسبتی با اخلاق داشت. هر سال نزدیک به نیم میلیارد دلار از سرمایههای ملی در باشگاههای دولتی صرف فوتبال میشود. این رقم نیمی از کل بودجهای است که سازمان تامین اجتماعی صرف بیمه بیکاری هزاران خانواده تحت پوشش خود میکند تا بتوانند با آن در دوره بیکاری، بخشی از هزینههای زندگی خود را تامین کنند. اما جالب اینکه خروجی این میزان سرمایهگذاری کلان، تقریباً چیزی است معادل صفر!
محصول این حدود پانصد میلیارد تومان نه چندان به کار تیم ملی کشور میآید تا افتخار شایانی برای کشور در آوردگاههای بینالمللی کسب کند و غروری بیافریند (چرا که در همین سال گذشته تقریباً در همه ردههای سنی، هیچ توفیق ملی و بینالمللی در این رشته به دست نیامد) و نه صرف ساخت و ساز ورزشگاهی میشود و نه جوانان را به میادین میکشاند و آموزشهایی برای آنان به دنبال میآورد و نه الگوهای رفتاری مناسبی را پیش روی من و شما میگذارد، تقریباً همه این بودجه صرف خرید بازیکنان گرانقیمت، مربیان گرانقیمت، بخشی هم نصیب واسطهها و اندکی هم صرف رفت و آمد و اسکان و پذیرایی تیمهایی میشود که در اینجا و آنجا مسابقه میدهند و جنجالهایی به وجود میآورند. نه در پیروزیهایشان حاضرند کسی را سهیم کنند و نه در شکستهایشان حاضرند نقدی از خود و اشتباهات خود داشته باشند و همواره منتقد این و آنند و گلایه از زمین و آسمان دارند و بیآنکه به نقد خود و آنچه که با دل و روح جوانان و پیران و اخلاق و رفتار آنها میکنند، بپردازند و این سرمایهگذاری که نسبتاً کم هم نیست و از کیسه بیتالمال هم هست نه به کار قهرمانی آمده و میآید و نه نشانی از پهلوانی به نسل امروز مینمایاند و متاسفانه این پول تقریباً بیحساب و کتاب و این سرمایهگذاری بینتیجه تا دلتان بخواهد به رد و بدل شدن گلهای کاغذی و سر بر آوردن آدمهای برفی انجامیده است که گاه اخلاق و عاطفه جامعه را هم به بازی میگیرند. اینجا دیگر بازی بزرگان نیست که گاه متاسفانه به خیمهشببازی دلالان و قهرمانان بدلی هم بدل میشود.
فوتبال ورزش جذابی است. در همه جای دنیا بیشترین تماشاچی، بیشترین بیننده تلویزیونی و بیشترین گردش مالی مربوط به همین رشته میشود. در این تردیدی نیست. اما این هنر، صنعت، ورزش، در هر کجا که کارش به دولت افتاد به جایی نرسید. در اینجا اما مثل بسیاری از چیزها، کاملاً دولتی است و سالهاست که قرار است خصوصیشود اما نمیشود. جدای بحث اقتصادی و اجتماعی آن، حداقل ثمره خلاص شدن دولت از اداره فوتبال آن است که حساب گناهانش را دیگر به پای دولت نمینویسند.
در تاریخ آمده است که بازی را برای شاهی هدیه آوردند. گفت این چیست؟ گفتند، اعلیحضرتا «باز» است. گفت به چه کار میآید؟
گفتند: پرنده شکار میکند به قدر 5 سیر
گفت خوراکش چیست؟
گفتند گوشت میخوردبه قدر ده سیر
گفت این چه کاری است؟ رهایش کنید بگذارید خودش بگیرد و خودش بخورد.
حال بگذارید سؤال اول مطلب را این آخر کار هم بازپرسی کنم!
طرفدار کدام تیم هستید؟ راستی اگر طرفدار تیم قرمز هستید دوست داشتید همان کاری را بکنید که مربی تیم کرد؟ یعنی باتوجه به احساسی که داشتید و حرکت دروازهبان تیم مقابل را تمارض داشته و حیلهای برای وقتکشی تشخیص دادهاید در برابر حرکت نه چندان جوانمردانه حریف، بازی جوانمردانه را که دادن توپ به حریف است نادیده گرفته و به گل میرسیدید و یا حداقل شما قید شانس پیروزی و موقعیت را میزدید و رفتار کریمانه میکردید تا به داد اخلاق بیشتر توان رسید؟ حتی اگر قصدتان دادن درس به حریف بود؟ شاید اگر چنین میشد آن همه بیاخلاقی را همه نمیدیدند. در این میانه آنچه که بیش از همه آن همه آدم را پای گیرندهها به تأسف واداشت مرگ اسطورهها بود، راستی چرا نیم میلیارد دلار سرمایهگذاری سالانه نباید به کار رفتار جوانمردانه و نمایش اندکی پهلوانی و اخلاق بیاید؟ شاید هم این گناه فوتبال و حتی ورزش ما نباشد. شاید همن مرگ اخلاق در فوتبال ما نمایهای است از رواج بداخلاقیهایی که متأسفانه در همه سایر حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما هم قابل مشاهده است؟... راستی! به کجا چنین شتابان؟...
منبع: / روزنامه / اطلاعات ۱۳۹۰/۱/۲۸
نویسنده : فتحالله آملی
نظر شما