موضوع : پژوهش | مقاله

صنعتی آدم خوار


همه به خاطر داریم که در سال 2003 یک بازیکن کامرونی به نام مارک ویوین فوئه، به طور ناگهانی روی چمن استادیوم لیون درگذشت. او قربانی یک لگد کشنده نشده بود. هیچ چیز با او برخورد نکرده بود. فوئه از ضعف مرد. آهنگ بی وقفه جام فدراسیون‌ها، مسابقه پشت مسابقه، کار او را به پایان رساند اما هیچ کس اشاره ای به این موضوع نکرد.


هیچ گزارش پزشکی‌ای هرگز اعلام نخواهد کرد که فوئه بر اثر حمله فوتبال حرفه‌ای از دنیا رفته است، چون این بیماری کشنده در هیچ دفتر پزشکی ثبت نشده است. اما حقیقت این است که زیباترین و محبوبترین ورزش دنیا، شادی بخش پاهایی که به انجام آن می‌پردازند و چشم‌هایی که آن را تماشا می‌کنند، در سطح صنعتی و همانند ماشینی که به تکه تکه کردن گوشت انسان می‌پردازد، عمل می‌کند.

در سال 2002 دو دوره جام جهانی فوتبال برگزار شد. یکی از آنها مختص ورزشکاران از جنس گوشت و استخوان بود و دیگری هم به طور همزمان به روبوت‌ها اختصاص داشت. اعضای تیم ملی انسان نماها در جام «ربوکاپ ٢٠٠٢» در شهر ژاپنی فوکوئوکا در مقابل سواحل کره به مبارزه پرداختند.

مسابقات دوره‌ای ربوت‌ها هر سال در شهری متفاوت برگزار می‌شود. سازمان دهندگان امیدوارند بتوانند تا چند وقت دیگر با بهترین تیم‌های انسانی مبارزه کنند. آنها می‌گویند، مگر جز این است که یک رایانه تاکنون موفق شده قهرمانی مثل گری کاسپاروف را در شطرنج شکست دهد. آنها تصور می‌کنند که ورزشکاران مکانیکی به راحتی در یک استادیوم فوتبال، پیکار منحصر به فرد مشابهی را به نمایش می‌گذارند.

ربوت‌هایی که توسط مهندسین برنامه ریزی شده اند، در دفاع، مستحکم و در حمله، سریع و گل زن هستند. آنها خسته نمی‌شوند و هرگز شکایتی نمی‌کنند. هیچ ربوتی در زمین بازی به طور ناگهانی نمی‌میرد. آنها در پرتاب توپ معطل نمی‌کنند و بدون اینکه در مقابل دستورات مدیر فنی مقاومت کنند و یا یک لحظه دیوانگی کرده و فکر کنند که فوتبال یک بازی است، به کار خود می‌پردازند.

متداول ترین رؤیای رؤسا، متخصصین اهل فن، پشت میزنشین‌ها و نظریه پردازان صنعت فوتبال چیست؟ اینکه بازیکنان از ربوت‌ها تقلید کنند، و این رؤیایی است که بیش از پیش به حقیقت شباهت دارد.

نشان غم انگیز این دوران این است که قرن بیست و یکم، «ضعف» را به نام «بازدهی» تقدیس و «آزادی» را در محراب «موفقیت» قربانی می‌کند. کورنلیوس کاستوریادیس چند سال پیش خاطرنشان کرده بود: «برنده شدن افراد به دلیل ارزش آنها نیست، بلکه ارزش آنها به برنده شدنشان است.» البته او این را در مورد فوتبال نمی‌گفت، ولی در مورد آن کاملاً صدق می‌کند.

از دست دادن زمان ممنوع است، باختن ممنوع است. این بازی فوتبال که دیگر تبدیل به حرفه شده و مطیع قوانین سود دهی است، دیگر بازی نیست. هر روزی که می‌گذرد، بیشتر به نظر می‌رسد که فوتبال حرفه ای، مانند تمام چیزهای دیگر، توسط UEB (اتحادیه دشمنان زیبایی)، سازمان قدرتمندی که وجود ندارد اما همه چیز را رهبری می‌کند، اداره می‌شود.

اینیاسیو سالواتیه، داوری که به ناحق ناشناس مانده، شایسته آن است که در قالب قدیسین در آید. او عقیده واقعی دست اندرکاران را به نمایش گذاشت. هفت سال پیش او در شهر ترینیداد بولیوی، جنبه سرگرم کننده فوتبال را همچون گوساله طلایی قربانی کرد. سالواتیه داور، بازیکنی به نام ابل واکاسوسدو را از زمین اخراج کرد. وی این بازیکن را با کارت قرمز مجازات کرد: «برای این که یاد بگیرد فوتبال را جدی بگیرد.»

واکاسوسدو مرتکب جرم به ثمر رساندن گلی نابخشودنی شده بود. او همه تیم رقیب را با دریبل‌های فراوان، تظاهر، تغییر جهت‌های ناگهانی، عبور از بین پاهای مدافعان، پل‌های کوچک و بزرگ، حرکات چرخشی، گذراندن توپ از بالای سر بازیکنان و ضربات زیگزاگی پشت سر گذاشت و در حالی که پشت به دروازه‌ داشت، با یک حرکت ماتحت، توپ را به کنج دروازه فرستاد و بدین گونه لذتش را به اوج رساند!

فرمانبرداری، سرعت، قدرت و عدم نبوغ، قالبی است که جهانی سازی (گلوبالیزاسیون) تحمیل می‌کند. آنها نوعی از یک فوتبال ماشینی سردتر از یخ را ایجاد می‌کنند که خرد کننده تر از یک دستگاه آسیاب است.

با توجه به ارقامی که «فرانس فوتبال» منتشر کرده است، طی بیست سال گذشته، طول عمر کاری مفید بازیکنان حرفه‌ای به نصف کاهش پیدا کرده است. طول این زمان که دوازده سال بود، به شش سال کاهش یافته است. کارگران فوتبال بیش از پیش رقابتی عمل می‌کنند، اما کمتر و کمتر دوام می‌آورند. تعدادی از آنها در پاسخ به الزامات آهنگ کار، به داروهای شیمیایی ـ تزریق یا کپسول ـ متوسل می‌شوند. این کار فرسودگی شان را تسریع می‌کند. داروهای نیروزا هزاران نام دارند. اما همگی زائیده اجبار به پیروز شدن هستند و بهتر بود آنها را «داروی دوپینگ موفقیت زا» می‌نامیدند.

دو هزار و پانصد سال قبل از آقای سپ بلاتر(رئیس فدراسیون فوتبال)، ورزشکاران برهنه و بدون خالکوبی‌های تبلیغاتی روی بدن، در رقابت‌ها شرکت می‌کردند. یونانی‌ها که به شهر ـ ایالت‌های متعددی تقسیم شده بودند و هر یک قوانین و سلاح‌های خاص خود را داشتند، به مناسبت بازی‌های المپیک گرد هم جمع می‌شدند. این مردم پراکنده، در حال ورزش کردن می‌گفتند: «ما یونانی هستیم.» گویی آنها با پیکرهایشان، اشعار «ایلیاد» که درک مفهوم ملت را به آنها داده بود، از حفظ می‌خواندند.

بعدها، طی بخش اعظمی از قرن بیستم، فوتبال ورزشی شد که بهتر از هر چیز و به خالص ترین شکل ممکن، هویت ملی را بیان می‌کرد. شیوه‌های مختلف بازی، روش‌های متفاوت زندگی را نمایان می‌کردند و می‌ستودند. اما گوناگونی جهان، در حال تسلیم در مقابل یک شکل شدن اجباری است. فوتبال اجباری که تلویزیون آن را به نمایش جمعی و بسیار پرمنفعت تبدیل کرده، نمونه‌ای واحد را تحمیل می‌کند. این فوتبال چهره‌های فردی را از بین می‌برد. همان گونه که گاهی بعضی از چهره‌ها پس از جراحی‌های متعدد زیبایی، همگی به نقاب‌های مشابه‌ای تبدیل می‌شوند.

ادعا می‌کنند که که این یکنواختی، نتیجه پیشرفت است، حال آنکه آرنولد توین بی تاریخ نگار، دوران‌های بسیاری را بررسی کرده بود تا نتیجه بگیرد: «ثابت ترین ویژگی تمدن‌های روبه زوال، گرایش آنها به استاندارد و یک شکل شدن است.»

فوتبال حرفه‌ای همانند یک دیکتاتور عمل می‌کند. بازیکنان نمی‌توانند در برابر سلطنت مستبدانه اربابان توپ گرد که از اوج قصرشان در فیفا بر آنها مسلطند و غارتشان می‌کنند، دهان باز کنند. قدرت مطلق، طبق عادت، خود را توجیه می‌کند: این چنین است، چون باید چنان باشد و چنان است، چون باید این چنین باشد!

 

 

منبع: / ماهنامه / سیاحت غرب / 1387 / شماره 65، آذر ۱۳۸۷/۰۹/۰۰به نقل از: www.ir.mondediplo.com
نویسنده : ادواردو گالینو

نظر شما