ساختار چیست؟
ساختارگرایی، آئین فکری مهمی است که در نیمه دوم قرن بیستم در قلمرو فلسفه و علوم انسانی پدید آمد و سرچشمه تأثیرات فراوانی شد. این آئین، از دهه 1950 به طور عمده در فرانسه بسط یافت و تا دو دهه بعد در میان پژوهشگران و دانشگاهیان اروپایی و امریکایی اعتبار بسیار کسب کرد و در مردم شناسی، فلسفه، زیبایی شناسی، نقد ادبی، روانکاوی و حتی پژوهش های سیاسی بسیار راهگشا بود. ساختارگرایی در مطالعات فرهنگی نیز رویکردی غالب محسوب می شود. آثار رولان بارت با بررسی مقولات فرهنگی به مثابه اجزای یک نظام نشانه ای شاید در این زمینه پیشتاز بوده است.
همه ساختارگرایان از این بینش آغاز کردهاند که پدیدارهای اجتماعی و فرهنگی، رویدادهایی واجد معنا هستند و در نتیجه دلالتهای آنها باید در مرکز پژوهش، قرار گیرد. از این رو در تحلیل ساختاری بر مجموعه مناسبات میان اجزای ساختار در هر پدیدار تأکید
می شود. با شناخت این مناسبات درون ساختاری است که یک پدیدار، معنا می یابد. ساختارگرایی، از نظام نشانهای زبان آغاز می کند اما فرهنگ نیز می تواند به مثابه دستگاهی سرشار از نشانه ها مورد تحلیل ساختاری واقع شود. ساختارگرایی برای تحلیل هر پدیده فرهنگی و اجتماعی پیشنهاد می کند که نخست، تفاوت های درونی و صوری میان اجزای یک پدیده را که موجب ایجاد اشکال متفاوت آن پدیده از نظر معناهای فرهنگی می شود بررسی کنیم. عناصر فرهنگی به خودی خود از الگوهایی ساختاری شکل یافته اند و ظاهری بی معنا دارند و تنها بررسی مناسبات، تفاوت ها و تقابل هاست که به آنها معنا می بخشد. در این مقاله سعی می شود که مفاهیم ساختار و ساختارگرایی با بررسی ریشه آنها در زبان شناسی سوسوری تبیین شوند. گسترش و رشد این رویکرد در سایر مکاتب فکری از جمله مطالعات فرهنگی نشان داده شود و سر انجام با طرح ایرادات تفکر ساختارگرایی نشان داده شود که چطور ساختارگرایی از مرکزیت خارج شده و نظریه های دیگری از جمله نظریه گفتمان فوکو جایگزین آن می شود.
- ساختار چیست؟
درک بینش ساختارگرا پیچیده نیست. اگر به خانه خود نگاه کنیم متوجه اجزایی می شویم که در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و این اجزا با در کنار هم قرار گرفتن، کلیتی معنا دار به نام خانه را ساخته اند. ترتیب قرار گرفتن اتاق ها و نحوه چیدمان میز ناهار خوری و مبل و صندلی ها و رنگ پرده ها می تواند در یک خانه صورت های متفاوتی ایجاد کند ولی همواره آن چیزی که ثابت است خود ساخت خانه است که معنا و مفهوم خود را حفظ می کند.
با سیری در آن دسته از متون علمی و فلسفی که خود ساختار گرا بوده اند و یا به ساختارگرایی پرداخته اند می توان این تعریف جامع و مانع را از مفهوم ساخت استنباط کرد :«ساخت شبکه روابط عناصر یک نظام در رابطه متقابل با یکدیگر است که این روابط می تواند طبق قواعد همنشینی و جانشینی صورت های جدید و گوناگونی به خود بگیرد و در عین حال کلیت یک ساخت واحد و ثابت را حفظ کند».
- زبان به مثابه نظامی ساختاری
زبان شناسی را غالباً جزئی از علم نشانه شناسی تلقی می کنند زیرا زبان را تنها یکی از انواع نظام های نشانهای می دانند. اما در واقع زبان، عام ترین نظام است و همه نظام های دیگر از جمله نشانه شناسی جزئی از نظام زبان شناسی محسوب میشوند. زبان، قبل از همه چیز وجود دارد و ما اصلاً بدون کلمات قادر به اندیشه نیستیم.
تا قبل از سوسور، مطالعات زبان شناسی، آواها، ریشه کلمات، دستور زبان و تحولات تاریخی زبان را بررسی می کرد و وجهه ای در زمانی، تاریخی و دینامیک داشت ولی سوسور، مطالعات زبان شناسی را معطوف به بررسی ساختار زبان کرد. یعنی کندوکاو ساختار زبان با وضعیتی که در همین لحظه دارد و بررسی عناصر تشکیل دهنده زبان و روابط میان آنها که منجر به کشف قواعد ثابت و دائمی در روابط میان این عناصر می شود. البته سوسور مخالف بررسی تاریخی زبان نیست ولی معتقد است که بررسی تاریخی معتبر، به معنی بررسی روندی است که زبان در فاصله دو مقطع بررسی ایستا طی می کند. در غیر این صورت، بررسی تاریخی، چیز زیادی به ما نمی گوید. بررسی اجزا و روابط عناصر ساختی زبان، ما را به یاد دورکیم می اندازد که اصرار داشت با دنبال کردن تاریخ یک پدیده نمی توانیم سازوکارش را درک کنیم و برای شناخت جامعه، ناگزیر باید اجزا و مناسبات میان آن اجزا را کشف کنیم.
اجزای نظام نشانه ای زبان، نشانه ها هستند. به طور مثال، نامی به عنوان درخت در ذهن ما وجود دارد و ما در ذهن خود صوتی را هم می توانیم از آن نام تصور کنیم که می تواند از حنجره خارج شود. سوسور این نام را «تصور صوتی» می نامد. این تصور صوتی در ذهن ما دالی است که اشاره می کند به یک مفهوم ذهنی دیگر که همان مفهوم ذهنی درخت است . این مفهوم ذهنی مدلول نامیده می شود. باید توجه کرد که واژه ها مانند برچسب به مفاهیم نچسبیده اند و رابطه آنها یک رابطه اختیاری و قراردادی است. به بیان دیگر رابطه میان دال و مدلول یک رابطه ضروری و الزامی نیست و مثلاً می توان تصور کرد قراردادی را که در آن از این به بعد، سگ را درخت صدا بزنیم. برای درک بهتر ضروری نبودن رابطه دال و مدلول می توان به تفاوت دال ها در زبان های مختلف اشاره کرد. در زبان فارسی واژه «درخت» به مفهوم درخت اشاره می کند ولی در زبان عربی، واژه «شجر» دال بر مدلول درخت است. پس رابطه دال و مدلول، رابطه ای اختیاری و غیر ضروری است. البته باید توجه کرد که رابطه دال و مدلول در یک بستر فرهنگی خاص، پس از استعمال، به رابطه ای تثبیت شده تبدیل می شود که نمی توان به سادگی آن را از میان برد. زبان شناسی ساختاری سوسور، جدایی واژه و مفهوم مورد نظر آن واژه را کاملاً نمایان می کند و دو مفهوم دال و مدلول را طرح می کند.
فرایند زبان، از رابطه میان واحد های زبانی ساخت می یابد. عناصر، در محور افقی در کنار یکدیگر، همنشین می شوند و کلمات و جملات معنی دار تولید می کنند. به عنوان مثال : سه حرف (گ) (ج) و (ن) در ترکیب های مختلفی با هم همنشین می شوند که دو ترکیب آن، یعنی «گنج» و «جنگ» معنی دار است. (آمد) و (م) در محور افقی همنشین هم می شوند و جمله معنی دار «آمدم» را تولید می کند اما در همین جمله «آمدم»، (ی) می تواند در محور عمودی، جانشین (م) شود و ترکیب جدید «آمدی» را تولید کند. در فرایند زبانی، کلمات متفاوت جانشین هم می شوند.
اینجاست که سوسور، جمله مهم خود را بیان می کند که : «در زبان، تنها چیزی که وجود دارد، تفاوت است». این جمله بدین معنی است که تولید معنا در قالب گفتار و نوشتار، چیزی نیست جز، تغییر و جابهجایی مداوم حروف و کلمات مختلف در بستر ثابت ساختارهای زبانی.
منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۸/۰۵/۱۷
نظر شما