موضوع : پژوهش | مقاله

مهدویت، انتظار سازنده و وظایف منتظران از دیدگاه امام خمینی


یکی از حرکت‌های بنیادی و فعالیت‌های حیاتی که به صورت تحقیق و بررسی‌های عمیق و همه جانبه چهره نمایان ساخت و در سال‌های طولانی تاریخ معاصر به ویژه در دوران قبل از پیروزی انقلاب شتاب گرفت و عالمان اندیشمند و پژوهشگر را به تکاپوی علمی واداشت، "احیای تفکر دینی" می‌باشد. این حرکت و تلاش، باعث شد همه نگرش‌های سطحی و برداشت‌های ناصحیح از تعالیم و قوانین و ارزش‌های اسلامی جای خود را به جامع نگری نسبت به دین و درک و فهم عمیق و صحیح نسبت به معارف الهی بدهند.
"مهدویت و انتظار" از جمله مفاهیم و تعالیم ارزشمند اسلامی است که به همراه سایر تعالیم در چرخه حرکت احیای تفکر دینی قرار گرفت و مفهوم و آثار حقیقی آن به تبیین در آمد.
در اندیشه‌های حضرت ا مام خمینی موضوع انتظار فرج به خوبی تشریح شده و مفهوم اصلی آن احیا گردیده و حقیقت آن نمایانده شده است. در این تلاش فکری، برداشت‌های سطحی و ناروا نسبت به اصل مهدویت مطرح و پاسخ داده شده است.
همچنین انتظار فرج در مفهوم واقعی آن و وظایف و مسئولیت‌هایی که منتظران در دوره غیبت برعهده دارند، تشریح شده است، به گونه‌ای که مشخص می‌شود چگونه برخی از افراد و جریان‌های فکری از مهدویت و اصل انتظار سازنده فاصله گرفته و به تفکرات مخالف شرع و عقل فریفته گردیده‌اند.
آنچه پیش روی شماست شامل دو بخش از سخنان امام خمینی در موضوع مزبور می‌باشد. در بخش اول برداشت‌های ناصحیح پاسخ داده می‌شود و در بخش دوم به نفوذ تفکر ناصحیح درباره مهدویت و انتظار در قشری از روحانیون حوزه اشاره دارد که در دوران مبارزات سیاسی با امام خمینی و علمای مبارز و انقلابی که در نقش اصحاب و برنامه ریزان انقلاب به سازماندهی نهضت می‌پرداختند مخالفت می‌کردند و خار راه پیشرفت انقلاب می‌شدند و زمینه ساز غربت روحانیت راستین در دوران سخت مبارزه بودند.


بسم‌الله الرحمن الرحیم
این عید سعید ان‏شاءالله، بر همه مسلمین جهان، مستضعفان عالم و خصوصا ملت ما، مبارک باد. آنچه که امروز می‏خواهم به عرضتان برسانم برداشتهایی که از انتظار فرج شده است؛ بعضی‏اش را من عرض می‏کنم. بعضیها انتظار فرج را به این می‏دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان ـ سلام‏الله علیه ـ را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند. بلکه بعضی از آنها را که من سابقا می‏شناختم بسیار مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب ـ سلام‏الله علیه ـ بود. اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می‏کردند و نهی از منکر هم می‏کردند و امر به معروف هم می‏کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی‏آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند. یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می‏گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه می‏گذرد، بر ملت‏ها چه می‏گذرد، بر ملت ما چه می‏گذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف‏های خودمان را عمل می‏کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان‏شاءالله، درست می‏کنند؛ دیگر ما تکلیفی نداریم. تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می‏گذرد یا در مملکت خودمان می‏گذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دسته‏ای، مردمی بودند که صالح بودند.
یک دسته‏ای می‏گفتند که خوب، باید عالم پر ]از] معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می‏خواهند بکنند؛ گناه‏ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
یک دسته‏ای از این بالاتر بودند، می‏گفتند: باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت ـ سلام‏الله علیه ـ تشریف بیاورند. این هم یک دسته‏ای بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می‏زدند. یک دسته دیگری بودند که می‏گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایی که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات [اشاره دارد] که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان" مهدویت" بلند کند، ]باطل است.[
حالا ما فرض می‏کنیم که یک همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنی، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیاید؟ حضرت صاحب که تشریف می‏آورند برای چی می‏آیند؟ برای اینکه گسترش بدهند عدالت را، برای اینکه حکومت را تقویت کنند، برای اینکه فساد را از بین ببرند. ما برخلاف آیات شریفه قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه می‏کنند؟ حضرت می‏آیند، می‏خواهند همین کارها را بکنند. الان دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد، بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب رای این جمعیت، که بعضیشان بازیگرند و بعضیشان نادان، این است که ما باید بنشینیم، دعا کنیم به صدام. هر کسی نفرین به صدام کند، خلاف امر کرده است؛ برای اینکه حضرت دیر می‏آیند! و هر کسی دعا کند به صدام؛ برای اینکه این فساد زیاد می‏کند، ما باید دعاگوی امریکا باشیم و دعاگوی شوروی باشیم و دعاگوی اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها تا اینکه اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما می‏کنیم و ما دعا می‏کنیم که ظلم و جور باشد! حضرت می‏خواهند همین را برش دارند. ما اگر دستمان می‏رسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعی ماست، منتها ما نمی‏توانیم. اینی که هست این است که حضرت عالم را پر می‏کند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.
ما تکلیف داریم که، اینی که می‏گوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر می‏کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آنی که می‏گوید حکومت نباشد، معنایش این است که هرج و مرج بشود؛ همه هم را بکشند؛ همه به هم ظلم بکنند برای اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را. این یک آدم عاقل، یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاست این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماهارا که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری می‏خواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد!

قدرتهای بزرگ و تبلیغ معنای غلط از انتظار
اما مسئله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طوری که تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهای دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزی که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا می‏خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست امریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازی دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توی مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها؟
اینهایی که می‏گویند که هر علمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمی‏فهمند چی دارند می‏گویند. اینها تزریق کرده‏اند بهشان که این حرفها را بزنند. نمی‏دانند دارند چی‏چی می‏گویند. حکومت نبودن، یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض می‏کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می‏زدیم؛ برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست. و این نفهمها نمی‏دانند چی می‏گویند، هر حکومتی باشد حکومت ]باطل[ است! بلکه شنیدم بعضی از اشخاص گفته‏اند که خوب با این وضعی که هست، الان در ایران هست، دیگر ما نباید تهذیب اخلاق بکنیم؛ دیگر غلط است این حرفها! چیری نیست دیگر حالا؛ حتما باید استاد اخلاق در یک محیطی باشد که همه مردم فاسدند، شرابخانه‏ها همه بازند و ـ عرض می‏کنم که ـ جاهای فساد همه بازند! اگر یک جایی باشد که خوب باشد، آنجا دیگر تهذیب اخلاق لازم نیست، نمی‏شود، باطل است! اینها یک چیزهایی است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها می‏فهمند دارند چی می‏کنند. آنها می‏خواهند ما را کنار بزنند.
بله، البته آن پر کردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمی‏توانیم ]پر] بکنیم. اگر می‏توانستیم، می‏کردیم، اما چون نمی‏توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الان عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن ]است، [ تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی‏توانیم بکنیم؛ چون نمی‏توانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت ـ سلام‏الله علیه ـ در هر صورت، این مصیبتهایی که هست که به مسلمانها وارد شده است و سیاستهای خارجی دامن بهش زده‏اند، برای چاپیدن اینها و برای از بین بردن عزت مسلمین ]است]. و باورشان هم آمده است خیلیها. شاید الان هم بسیاری باور بکنند که نه، حکومت نباید باشد، زمان حضرت صاحب باید بیاید حکومت. و هر حکومتی در غیر زمان حضرت صاحب، باطل است؛ یعنی، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بیاید درستش کند! ما درستش می‏کنیم تا حضرت بیاید.
ان‏شاءالله، خداوند اصلاح کند اینها را. و امیدوارم که خداوند این روز را بر همه ما، بر همه شما مبارک کند و دست ظالمها را کوتاه کند و قدرت بدهد به ملتهای مظلوم برای سرکوب کردن ظالمها.
* در شروع مبارزات اسلامی اگر می‏خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می‏شنیدی که شاه شیعه است! عده‏ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می‏دانستند و هیچ‏کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست ]و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه‏ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه‏ها بود که هر کس کج راه می‏رفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار می‏رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‏ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می‏گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می‏یافت، وضع روحانیت و حوزه‏ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می‏شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه‏ها را حفظ نمود.
علمای دین باور در همین حوزه‏ها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامی‏مان نشات گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزه‏ها به هر دو تفکر آمیخته‏اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایه‏های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده‏لوحان بیسواد، عده‏ای کمر همت بسته‏اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته‏اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدس نماها از میدان به در می‏رفت؛ ترویج تفکر "شاه سایه خداست" و یا با گوشت و پوست نمی‏توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می‏دهد و از همه شکننده‏تر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان ـ علیه السلام ـ باطل است و هزاران" ان قلت" دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمی‏شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله‏اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می‏شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می‏نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس مابی و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‏سوخت و می‏درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه‏ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می‏دادند. واقعا روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‏گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می‏خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‏ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده‏ای وابسته که چهره‏شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می‏نمودند.
آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی‏نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‏ها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‏مابی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‏اند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‏دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگی چپیها و سلطنت‏طلبان و تجزیه‏طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می‏توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان ساخت. دسته‏ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می‏دانستند و سر به آستانه دربار می‏ساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بیشعور می‏گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می‏گویند مسئولین نظام کمونیست شده‏اند! تا دیروز مشروب‏فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ را مفید و راهگشا می‏دانستند، امروز از اینکه در گوشه‏ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می‏دهد، فریاد" وا اسلاما" سر می‏دهند! دیروز "حجتیه‏ای"ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‏اند" !ولایتی"های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‏خورند! راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‏شود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایه‏ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‏هاست، و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. (منبع: صحیفه امام، ج 21، صفحات 13 تا 17 - و صفحات 278 تا 281)

منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۹۰/۴/۲۵

نظر شما