موضوع : پژوهش | مقاله

آیینه جمال الهی


زنی که اگر مرد بود، نبی بود. معنویات، جلوه های ملکوتی، جلوه های الهی، جلوه های جبروتی، جلوه های ملکی وناسوتی همه دراین موجود مجتمع است. انسانی است به تمام معنی انسان. زنی است به تمام معنی زن ، کلام حضرت امام(ره) در مطلع فوق، ظهور اندیشه ای است در بررسی حقیقت انسانی که همچون قرآن کریم، ظهور ذات حق؛ و همه شئونش، شئون اسم رب است. فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ درمنظر عارفان بالله، ا نسان کامل و کون جامع است. چنانچه قرآن کریم جامع حقایق می باشد وقطعی است که همسنگ و عدیل بودن این دو نزد حضرت حق، تفسیری واحد است چرا که رتبه خارجی کلام خدا بر رتبه وجود انسان کامل، برتری و فضیلتی ندارد و اگر قرآن را ثقل اکبر گفته اند به جهت لزوم تکریم و تعظیم اوست؛ و اینکه کلام مولا وحضرت حق را باید گرامی داشت، نه آن است که از عترت و انسان کامل اکبر باشد. حضرت امام(ره) به جهت این اتحاد در تجلی الهی در حضرت غیب ـ قرآن و عترت ـ فاطمه زهرا را مظهر عترت کبرا و فیض مقدس و انسان کامل و عدیل قرآن را آیت مکتوب الهی می دانند و قایل به این هستند که شناخت مراحل قرآن کریم، با شناخت مراحل مقام انسانیت میسر است؛ و مقام انسانیت به شناخت مراحل کتاب عظمای حق ـ قرآن ـ است. ما دراین مجمل، شمه ای از تفکر و اندیشه زلال حضرت امام را در مورد انسان کامل و قرآن کریم مورد مداقه قرارداده و شأن حضرت زهرا را در تفسیر سوره قدر جستجو می کنیم.
انسان کامل = قرآن کریم
نظریه کمال انسان و یا به عبارت دیگر انسان کامل از دیر زمان مورد نظر اقوام، ملل، ادیان مختلف، عرفا، صوفیه، علمای اخلاق، زیباشناسی، سیاست و... بوده است و ایشان را در این باب گفتار متنوع و بی شماری است. اما این تعبیر در ادبیات اسلامی تا قرن هفتم وجود نداشته است و اولین کسی که درمورد انسان تعبیر انسان کامل را مطرح کرد، عارف معروف محی الدین عربی اندلسی طایی است؛ اگرچه ادیان نیز در مورد انسان اول، آدم، نبی و ولی سخنانی دارند اما ریشه آن فقط از اسلام برخاسته است.
گرچه مستشرقین را رسم برآن است که تمام عقاید، فضایل و کمالات و... اسلام را از ریشه های مذاهب هندی و شرق دور و یا از یونان و غرب باستان بدانند؛ ولی به تعبیر تامسینیون این فرضیه میراث یونانی نیست و فلسفه یونان درباره انسان کامل حرفی ندارد وبحثی نکرده است و توهم اینکه حکمت الهیه متعالیه اسلامی، همان فلسفه یونانی است، ظلمی بس عظیم و تفوه بدان گناهی نابخشودنی است. بنابراین، طرح این مسئله فقط از عرفای اسلامی و در دایره اسلام بود؛ گرچه از نظر گاههای متفاوتی مورد بحث واقع شده است. چنانچه فلاسفه معتقدند انسان کامل کسی است که حکمت را دریافته است، یا بر قدرت تکیه دارد. درآیین مانی انسان قدیم، یا انسان ازلی و یا انسان نخستین، کامل است و فلاسفه هندی کمال را در محبت هرچه بیشتر درجهان می جویند. در عقاید مردم چین قدیم تائو که جامع نیروهای مثبت و منفی طبیعت است، کامل است؛ و ادبیات عرفانی و حماسی فارسی انسانهای کامل را خاصان خدا معرفی می کند که کرامت هایشان پنهان است و برهرکسی آشکارنمی گردد؛ چنانچه خودشان نیز پنهانند. و نظرات دیگری که کمال را در جمال و زیبایی، آگاهی، آزادی و مسئولیتهای اجتماعی، تسلط بر طبیعت، برخورداری از دنیا و... می داند.
از دیدگاه عرفا، انسان نه از لحاظ تجرد هستی، همسان فرشته هاست و نه از جهت مادیت، همتای حیوانات. او از یک عامل کثرت به نام طبیعت و یک عامل وحدت به نام روح ماورای طبیعت تشکیل شده است. انسانیت وی آنگاه کمال می یابد که از کثرت به سمت وحدت هجرت کند؛ و به هدف، یعنی حق یا حقیقت نایل شود. در این اندیشه، حقیقت خداوند است. پس، این گروه رانظر برآن است که حقیقت، یک چیز بیشترنیست و غیر او هرچه هست ثانی برای او نیست، بلکه جلوه ها و اسما و صفات و تجلیات اوست. کمال انسان در رسیدن به حقیقت است و رسیدن به حقیقت هم، یعنی اینکه انسان به جایی برسد که این حالت را درک کند که درهمه چیز و باهمه چیز او را ببیند وهو معکم اینما کنتم .
محمد لاهیجی در شرح گلشن راز در بیان مسافر الی الله و سالک گوید: انسان به ترتیبی که از اطلاق آمده تا به مرحله انسانی رسیده است، از مرتبه انسانی برود تا به مقامی برسد که انسان کامل گردد وآن مقام فناء فی الله است که نهایت سیر سالکان و رفع اینت و اتحاد قطره با دریاست.
حضرت امام در بیان کمال خواهی انسان و میل مفرط به کمال مطلق می فرمایند: انسان امکان ندارد به غیرکمال مطلق توجه کند و دل ببندد... آنکه کمال هرچه باشد می طلبد، عشق به کمال مطلق دارد نه کمال ناقص. هرکمال ناقص، محدود به عدم است و فطرت از عدم تنفر دارد... و همچنین طالب قدرت و طالب هرکمال. حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او؛ و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق.
در نظرگاه حضرت امام کمال خواهی در انسان، فطری است. همان طور که در جانب کمال، احدی از موجودات هم تراز این اعجوبه دهر نیست، در جانب نقص و اتصاف به صفات رذیله و ملکات خسیسه نیز با او هیچ یک از موجودات، در میزان مقایسه نیاید. اولئک کالانعام بل هم اضل در شان او وارد شده، فهی کالحجاره او اشد قسوه درباره قلوب قاسیه بشر نازل گردیده است .
در این اندیشه مهمترین وسیله رسیدن به مقام انسان کامل، اصلاح و تهذیب نفس است که دل را تسلیم حق می کند و سایر اعضا را هم به نور ربوی تربیت می کند تا از منزل حیوانیت خارج شده، به مقام قرب نایل گردد. به نظر حضرت امام، ظهور تهذیب نفس در این است که نفس را درمرتبه عالی وجودی، (روح) به صفات حمید زینت دهد و درمرتبه نازل وجودی اش، (حیوانی) از رذایل پاک کند و به کنترل مرتبه عالی درآورد و به آن رنگ ا نسانی دهد؛ و در این راه باید تمام قوای خود را تحت تصرف قلب درآورد وجز به حق تعالی توجه نکند؛ و در این خصوص می فرمایند:
انسان تا منزل حیوانیت، با سایر حیوانات هم قدم بوده و از این منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند؛ یکی منزل سعادت که صراط مستقیم رب العالمین است، ان ربی علی صراط مستقیم ، و یکی راه شقاوت که از طریق معوج شیطان رجیم است. پس، اگر قوا و اعضای مملکت خود را در تصرف رب العالمین قرارداد و مربا به ترتیب او شد، کم کم قلب که سلطان این مملکت است، تسلیم او شود و دل که مربوب رب العالمین شد، سایر جنود نیز به او اقتدا کنند و مملکت یکسره مربوب او گردد... و اگر دل را الهی و ربوبی ننموده و نقش لااله اله الله، محمد رسول الله، علی ولی الله، در لوح دل منقش نشده و صورت باطن نفس نشده باشد و به عمل به قرآن شریف و تفکر و تذکر و تدبر درآن، قرآن به او منسوب و او به قرآن ارتباط روحی معنوی پیدا نکرده باشد، پس در سکرات و سختی های مرض موت وخود موت که داهیه عظیمه است، تمام معارف از خاطر او محو شود .
حضرت امام عقیده دارند که باید با خروج از منزل خودی و گسستن از غیر و انصراف از توجه به غیر حق و رد و دفع اندیشه های غیرالهی، نور خداوند را در جان، روشن و قوای ظاهری و باطنی وی را نورانی و ظاهر کرد؛ اما اگر این نور به آلودگی های شیطانی یاحجاب گرفتارآید از بساط قرب حق مهجور و طرد می گردد تا آنجا که تمام مملکت وجود خویش را تحت تصرف شیطان و جولانگاه جنود وی می کند، زیرا در منزلگاه وی که همان عالم طبیعت است، شیطان را جنود و اعوانی است که در مقابل لشکریان خداوند، انسان را از اوج عزت به حضیض ذلت سوق خواهند داد. انسان کامل از دیدگاه حضرت امام، خود با قدم اختیار در صراط مستقیم ربوبی گام برمی دارد. همان صراطی که خداوند خود برآن صراط است و صراط مستقیم رب بر مربوب ظهور کرده، ا و را به تمام جامعیت می رساند. در این مقام او می بایست دیگر موجودات و سایرین الی الله را که از صراط اعوجاج دارند، با نور هدایت و معرفت خود بر همان صراط، مستقیم؛ و به تبع وصول خود، ایشان رانیز واصل کند.
عزیزالدین نسفی نیز انسان کامل را درشریعت، طریقت و حقیقت تمام دانسته و او را شیخ، هادی، مهدی و پیشوا نام نهاده و می گوید: هرکه به این مقام رسید، اهل عالم را از وی مدد و یاری بسیار باشد .
بدین معنا انسان کامل خود در جمیع قوا کمال یافته است و به حسب موقعیت وجودی اش مظهر کامل ترین اسم خداوند، یعنی الله می گردد؛ زیرا در این دیدگاه، کمالات همگی ظهور اسمای الهی و تجلیات آنهاست و کامل ترین اسم از اسمای الهی الله و کامل ترین مظهر از این اسما، مظهر انسان کامل است. حضرت امام در این باره می فرمایند:
اسما و صفات الهیه همگی کاملند؛ بلکه خود کمالند؛ زیرا آنجا نقصی وجود ندارد تا جبران شود و هرچه کمال درعالم وجود است همگی ظهور کمال اسمای الهی و تجلیات آنهاست و کامل ترین اسمای الهی، آن اسم است که جامع همه کمالات است و مظهر آن اسم، انسان کامل که مستجمع جمیع صفات و اسمای الهیه و مظهر همه تجلیات حق است، می باشد.پس در اسمای الهیه، اسم الله کاملترین اسماست و در مظاهر اسما، انسان کامل است که کاملتر از همه مظاهر است . در اینجا مقام انسان کامل، مقام ولایت است، زیرا:
در میان شرایع، شریعت او کامل تر است و کمال شریعت او با ولایت است و نسبت شریعت او به دیگر شریعتها مانند نسبت خود او است به دیگر صاحبان شرایع و مانند نسبت اسم جامع است به سایر اسما، پس شریعت او در تحت دولت اسم الله است که حکومتش ابدی و ازلی است و دیگر شرایع نیز مظاهر شریعت اوهستند و شریعت اوکمال دیگر شرایع است .
انسان کامل در این مرحله، خلیفه خداست. چه او در عالی ترین مرتبه وجودی اش، مظهر جمیع اسما و صفات الهی وآیینه تمام نمای حق است، آنچه در ذات اقدس حق به نحو متقابل موجود است در وی نیز متجمع گشته و به مقام خلافت الهی رسیده و مورد تکریم و سجده مقربان عز ربوبی قرارگرفته است؛ در این مرحله بر همه اسماء تعلیم یافته و عارف گردیده است، زیرا حکیم انسان را درحد ویعلمهم الکتاب و الحکمه می شناسد. عرفا او را درحد وعلم آدم الاسماء کلها می بیند. حضرت امام، این مقام را از آن حضرت آدم می دانند زیرا:
چون آدم مظهراسم اعظم الله بود، لیاقت خلافت الله را در همه عوامل به دست آورد. پس وجود اصیل انسان، مظهر حق و خلیفه خدا در زمین است و بنابراین، نه تنها موجودات زمینی که موجودات آسمانی نیز تحت تدبیر اویند. او در پهنه امکان عمل می کند؛ زیرا در ساحت خلافت وی، همگان از زمینی و آسمانی مطیع امر اویند؛ زیرا این خلیفه زمینی قدرت بر تحمل اسرار و حقایقی دارد که از توانایی ملائکه خارج است و حکایتی از وجود خداوند داردکه آنها ندارد. استدلال در ادعای فوق را از زبان آیت الله جوادی آملی می شنویم که می گوید: ما فقط پیامبر نمی خواهیم، ما خلیفة الله می خواهیم که جهان را اصلاح کند، ملک او و آسمانها را اداره کند. ما کسی را می خواهیم که اسمای الهی را تعدیل کند، چرا که هر اسمی برای خود دولت دارد وآنها تزاحمی دارند. وجود یک انسان کامل که مظهر اسم اعظم باشد لازم است که این اسما را تعدیل و تنظیم نماید، فرشته ها را که هرکدام یک کار مخصوص دارند نیز مواظب باشد و تعدیل کند... اوست که درهسته مرکزی عدل قرارگرفته، او می تواند خلیفه خدا باشد.
و در استدلال بر عملکرد انسان کامل در پهنه قلمرو هستی و علت خضوع این پهنه آورده است: و انسان کامل که مظهر اسم اعظم است، عامل خوبی برای تقدیر مقتضاهای اسمای حسنا خواهد بود. پس، وی خلیفه خدای سبحان در تمام قلمرو امکان بوده و همگان در ساحت قدس خلافتش کرنش می کنند؛ زیرا اگرهمه فرشتگان در پیشگاه وی سجده کرده اند و فرشتگان نیز مدبرات امورند، پس همه پهنه 2 مکان در حضور وی خاضعند.
از دیدگاه حضرت امام، انسان کامل بدان دلیل خلیفه و جانشین خداوند در زمین است که خداوند جمیع صفات متقابلی را که خود داراست در وی گردآورده و او را نیز مستجمع جمیع صفات خود گردانیده است. بنابراین، او را شایستگی آن است که در زمین جانشین گردیده و از سایر مخلوقات الهی ممتاز گردد. دراین باره می فرمایند: خدای تعالی به حسب مقام الهیت، همه صفات متقابله را مانند رحمت و غضب و مانند بطون و ظهور ومانند اولیت وآخریت و مانند سخط و رضا مستجمع است و انسان که خلیفه اوست به واسطه قربش به آن حضرت و نزدیک بودنش به عالم وحدت و بساطت، با دو دست لطف و قهر حضرت حق آفریده شده است و به همین جهت است که خلیفه الله همچون حضرت باری تعالی که مستخلف عنه است، مستجمع صفات متقابله است؛ و لذا حضرتش وقتی به ابلیس اعتراض کرد و فرمود: چرا سجده نکردی به آنچه من او را با دو دستم آفریده بودم ؛ یعنی توکه مخلوق ید واحده هستی باید به کسی که مخلوق دو دست است سجده کنی . امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) در نهج البلاغه شریف به انسان کامل که حجت و خلیفه خدا است چنین اشاره فرموده که: لاتخلواالارض من قائم الله بحجه، اما ظاهراً مشهوداً و اما خائفانعمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته و کم ذاواین؟... زمین تهی نماند از کسی که به حجت، دین خدای را برپای دارد و چنین کسی یا آشکار و مشهود است و یا ترسان وپنهان تا براهین و دلایل روشن خداوند از میان نرود، اینان چند تن و کجایند؟ به خدای سوگند که چنین انسانهایی از لحاظ شمار بسیار اندکند و از نظر منزلت نزد خدای بسیار بزرگوارند. پروردگار به ایشان براهین و حجتهای روشن خود را حفظ کند تا آنها را به مانند ایشان سپرده، در دلها کشت نمایند. دانش با بینایی حقیقی یکباره به ایشان روی آورده است، چنانکه آن را با آسودگی وخوش باوری و از روی یقین به کاربسته اند و سختی اشخاص نازپرورده را آسان یافته اند و به آنجا نادانان از آن دوری گزینند، خود گرفته اند و یا بدنهایی که روانهای آنان به جایی رفیع آویخته است در دنیا زندگی می کنند ایشان در زمین جانشینان و نمایندگان پروردگار ند که مردم را به سوی دین او فرامی خوانند. آه! آه، چه بسیار مشتاق و آرزومند دیدار آنان هستم .
از دیدگاه حضرت امام این مقام خلافت، رسالت و ولایت همان اسم اعظم است که در حقیقت حضرت رسول مکرم اسلام محمد مصطفی ـ صلوات الله علیه ـ متجلی گردیده است و می فرماید:
اما اسم اعظم به حسب حقیقت عینیه عبارت است از انسان کامل که خلیفةالله در همه عوامل است و او حقیقت محمدیه است .
بنابراین، رسول مکرم اسلام مظهر خلیفه خدا و انسان کامل است و به حسب آنکه در عالم غیب و مقام عین ثابت ـ حقایق ممکنات که در علم حق تعالی است ـ رسول ختمی ـ صلوات الله علیه ـ را با اهل بیت مکرمش وحدت و اتحاد است، آن انوار مقدس نیز مصادیق انسان کاملند؛ زیرا رسول اکرم با علی ـ علیه السلام ـ شجره واحدند. چنانچه حضرت مکرمش فرموده است: من و علی از یک نوریم و من و علی از شجره واحده ایم . حضرت امام در استدلال بر این مدعا فرموده است:
این اسم به تمام حقیقت خود تجلی نمی کند، مگر برای خودش وبرای آن کس از بندگان خدا که جلب رضایت حق را کرده باشد وآن بنده مظهر تام اوگردیده باشد؛ یعنی صورت حقیقت انسانیت که صورت همه عوالم ا ست باشد واین حقیقت انسانیت است که درتحت تربیت این اسم قرار می گیرد و در تمام نوع انسان کسی که این اسم آن چنانکه هست برای او تجلی کرده باشد، نیست به جز حقیقت محمدیه ـ صلی الله علیه و آله ـ و اولیای خدا که در روحانیت با آن حضرت متحدند و این است همان غیبی که مرتضای از بندگان خدا و اطلاع به آن غیب مستثنی هستند .
مقام فاطمه زهرا = مقام قرآن کریم
انسان کامل درنزد عارفین بالله، تعبیر به کون جامع شده است؛ زیرا انسانها عالمهایی مشابه عالم عینی اند و فرد اکمل و عالم کبیر در میان این عالمها، انسان کامل است و ائمه طاهرین، علیهم السلام. از مصادیق این عوامل کبیر می باشند.
بنابراعتقاد شیعه جعفری، پیامبران اولوالعزم و ائمه معصومین نمونه هایی از انسان کاملند. الائمه خلفاء الله عزوجل فی ارضه و ابوابه التهی یؤتی منه... کان امیرالمومنین(ع) باب الله الذی لایؤتی الامنه و سبیله الذی من سلک بغیره هلک و کذلک یجری الائمه الهدی واحدا بعد واحد، جعلهم الله ارکان الارض ان تمید باهلها و حجته البالغه علی من فوق الارض ومن تحت الثری .
ائمه، خلفای خدایند و زمین و دردهای توجه به اوهستند... امیرالمومنین باب منحصر بفرد خداشناسی است و راه به سوی خداست وهرکه از راهی غیر از آن راه را برود، هلاک شودو این امتیازات و همچنین برای ائمه هدی یکی پس از دیگری جاری است. خدا ایشان را ارکان زمین قرارداد تا اهلش را نجنباند (اختلال نظام پیش نیاید) و حجت رسای خویش ساخت برای مردم روی زمین و زیرخاک.
در تفسیر فرات کونی نیز از حضرت صادق آمده است که فرمود: انا انزلناه فی لیله القدر، لیله القدر، فاطمه و القدر، الله؛ فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر و انما سمیت فاطمه لان الخلق فطمواعن معرفتها. قوله و ما ادریک لیله القدر، لیله القدر خیر من الف شهر، یعنی خیر من الف مؤمن و هی ام المؤمنین؛ تنزل الملائکه و الروح فیها، و الملائکه المؤمنون الذین یسلکون علم آل محمد(ص) و الروح القدس هی فاطمه، باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر، یعنی حتی یخرج القائم.
لیله القدر، فاطمه است و قدر، خداوند است. پس، هرکس فاطمه را چنانکه شایسته است بشناسد لیله القدر را درک کرده است. همانا او فاطمه نامیده شد؛ زیرا خلق از معرفت او ناتوانند؛ و سخن خداوند تعالی که فرمود توچه می دانی لیلةالقدر چیست، آن برتر از هزار ماه است؛ یعنی برتر از هزار مومن است وآن مادر همه مؤمنین است که ملائکه و روح بر او نازل می شوند و ملائکه، مومنینی هستند که علم خاندان محمد را تا طلوع فجر، یعنی خروج قائم(ع) که بر ایشان سلام و درود باد، ادامه می دهند.
استادحسن زاده آملی به نقل از استاد خویش، آیت الله قزوینی در شرح این حدیث شریف چنین آورده است: حضرت امام صادق(ع) جده اش حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا را لیله القدر معرفی کرد. چرا حضرت صدیقه( سلام الله علیها) لیله القدر نباشد وحال آنکه یازده قرآن ناطق در این لیله نازل شده است.
... و امام صادق(علیه السلام) فرمود: من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر . مبانی عقلی ونقلی داریم که منازل سیر حبی وجود، در قدس نزول، معبر به لیل و لیالی است، چنانکه در معارج ظهور صعودی به یوم و ایام، بعضی از لیالی، لیالی قدرند و بعضی از ایام، ایام الله. این فاطمه که لیله القدر یازده کلام الله ناطق است، امام صادق فرمود: کسی که حق معرفت به آن پیدا کند، یعنی به درستی او را بشناسد، لیله القدر را ادراک کرده است؛ وآن مریم(علیه السلام) است که مادر عیسی روح الله است؛ خداوند سبحان فرمود: واذکرونی الکتاب مریم اذا نتبذت من اهلها مکانا شرقیا فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا.(مریم 17/).
از مباحث فوق نتیجه می شود که صدر حضرت ختمی و قلب مبارک احمدی که متحمل قرآن عظیم است ونیز ذوات طاهره معصومین از بانوی مطهره حضرت زهرا تا وجود مقدس صاحب الامر(عج)، همگی لیله مبارکه قدر وهمگی قرآن نازل شده این شب قدر و همگی جلوه تام الهی اند که با همه اسما و صفات ربوبی تجلی کرده اند؛ و از آنجا که تجلی انسانیت در جلوه گاه شخصیت حقیقی انسان کامل انحصار به زن ومرد ندارد، بلکه عنایتی است که از طرف حضرت حق نصیب انسان می شود تا انسان رهرو راه انسانیت گردد و به حقیقت ذاتی خود فعلیت کمال بخشد، حضرت زهرا(س) از جمله انسانهای کاملی است که تمام هویتهای کمالی در او متصور است؛ زیرا انسان معصوم تمام رفتار و گفتار ونوشتار و قیام و قعودش، حجت خداست و از این جهت فرقی بین زن ومرد نیست و همان طور که سنت امامان معصوم ـ علیه السلام ـ حجت است، سنت حضرت زهرا نیز حجت شرعی و سند فقهی خواهد بود . پس او مظهر انسان کامل و حجت و خلیفه خداوندی در زمین است، زیرا: تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است در فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ جلوه کرده و بوده است. یک زن معمولی نبوده است. یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان، او زن معمولی نیست؛ او موجودملکوتی است که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است.
... تمام هویتهای کمالی که در انسان متصور است و در زن تصور دارد، تمام دراین زن است... زنی که تمام خاصه های انبیا در اوست. زنی که اگر مرد بود، نبی بود. زنی که اگر مرد بود به جای رسول الله غصلوات الله علیهف بود... معنویات، جلوه های ملکوتی،... جلوه های جبروتی، جلوه های ملکی و ناسوتی همه در این موجود مجتمع است. انسانی است به تمام معنا انسان؛ زنی است به تمام معنا زن.
و چنانچه بیان شد او از معانی بلند قدر است و تفسیر انا انزلناه فی لیله القدر می باشد. او زنی است که فضایل او همطراز فضایل بی نهایت پیغمبر اکرم و خاندان عصمت و طهارت بود .
او مصداق اتم انسان کامل است و نفوس انسانهای کامل درحجره وی تربیت یافته اند. اوزنی است که در حجره ای کوچک وخانه ای محقر، انسانهایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلا می درخشید .
حضرت زهرا را معجزات و کراماتی است که حتی فرزندان مطهرش نیز از آن خالی بودند؛ و این از نفوس انسانهای کامل بعید نمی باشد؛ زیرا نفوس انسانهای کامل، یعنی امامان معصوم و از آن جهت که تقدم وجودی بر فرشتگان الهی دارند و قبل ازآن خلق شده اند، در مقام جمعی خود واجد همه کمالات هستی آنها خواهند بود؛ پس تمام معجزات علمی و عملی انبیای گذشته را دارا بوده ومی باشند. خواه تسخیر فضا همانند سلیمان و خواه سلسله بر دریا و زمین همانند موسی و خواه سلطه بر امواج آتش به مانند ابراهیم و خواه بر احیای اموات و ابرای اکمه و ابرص و اخبار به ذخایر خانه ها و مانند آن چون عیسی وخواه معجزه داوود و صالح و... و این ولایت کلیه ازآن نفوسی است که درجه وجودی آنان به همه اسرارجهان آفرینش باذن الله مطیع ومحیط باشد.
حضرت امام این شان والا و منحصر بفرد را به استناد از روایت شریف کافی از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نقل نموده، می فرمایند:
فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بعد از پدرش 75 روز زنده بودند... حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرییل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسایلی از آینده نقل می کرد. ظاهر روایت این است که در این 75 روز ... رفت وآمد جبرییل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقه اول از انبیای عظام، درباره کسی اینطور وارد شده باشد... حضرت امیر... کاتب وحی بوده است... همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است ـ و البته آن وحی به معنای آوردن احکام تمام شد، به رفتن رسول اکرم ـ غحضرت امیرف کاتب وحی حضرت صدیقه دراین 75 روز بوده است. مسئله آمدن جبرییل برای کسی یک مسئله ساده نیست، خیال نشود که جبرییل برای هرکسی می آید و امکان دارد بیاید. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرییل می خواهد بیاید و مقام جبرییل که روح اعظم است؛ چه ما قایل بشویم به اینکه... تنزل جبرییل به واسطه روح اعظم خود این ولی یا پیغمبر است. او غولیف تنزیل می دهد، او غجبرییلف را... ما مرتبه پایین، یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مامور می کند که برو واین مسایل را بگو
دلیل این عظمتها و اثر معجزات وکرامات در این انسانها کامل، اثرکمال ایشان در طبیعت و نفس و عمل ایشان است چنانچه گفته اند: انسان کامل در طبیعت و نفس و عمل باید کامل باشد و غرض از طبیعت، قوه نفس عملیه است که اگر ضعیف است فقط در بدن خود تاثیر می کند مثل حرکت و حرارت از غضب و امثال آن، و اگر قوی تر شود ممکن است درخارج نیز تاثیر بکند مثل کرامات و معجزات.
حضرت امام دلیل این کرامات را تناسب روح انسانهای کامل و روح اعظم می داند و این تناسب را در مقام شامخ برخی پیامبران ذکر می فرمایند وحضرت زهرا(سلام الله علیها) را در این زمره معرفی می کنند و می گویند: این تناسب بین جبرییل که روح اعظم است با انبیای درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است. بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است. حتی درباره ائمه هم من ندیدم که وارد شده باشد اینطور که جبرییل بر آنها نازل شده باشد... در هر صورت من این شرافت و فضیلت را... بالاتر از همه می دانم که برای غیر... طبقه بالای انبیا... و بعضی از اولیایی که در رتبه آنها هستند، برای کسی دیگر حاصل نشده... و این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه ـ سلام الله علیهاست .
چنانچه ذکر شد در تفکر عرفانی و ناب حضرت امام، انسان به عنوان مظهر اتم حق که واجد تمام مراتب غیب و شهود است، آیت کبرای الهی، جامع خلیفه خدا در زمین وکتاب کلی الهی معرفی شده است و به اعتبار کتاب بودن، انسان کامل همان قرآن و معنای بلندقدر است و قرآن همان انسان کامل است که حقیقت هر دو در حضرت غیب متحدند و وجود مبارک حضرت زهرا آیت کامل الهی و قرآن ناطق و تفسیر ناب تنزل در لیلة قدر و وجود مبارکش تا مطلع فجرانسان کامل آخرالزمان حضرت صاحب الامر(عج)، سلام، صلح، کرامت و برکت است. آخرین فراز کلام را از بیان نورانی حضرت امام استفاده می کنیم که فرمودند:
شیخ عارف شاه آبادی(دام ظله) می فرمودند که دوره محمدیه، لیلة القدر است واین یا به اعتبار آن است که تمام ادوار وجودیه، دوره محمدیه است؛ و یا به اعتبارآن است که در این دوره اقطاب کمل محمدیه و ائمه هداه معصومین لیالی قدر می باشند؛ و دلالت بر آنچه احتمال دادیم از حقیقت لیله القدر می کند ـ حدیث شریف طولانی که در تفسیر برهان از کافی شریف نقل فرموده و درآن حدیث است که نصرانی گفت به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام). که تفسیر باطن حم و الکتاب المبین اناانزلناه فی لیله مبارکه ا ناکنا منذرین فیها یفرق کل امرحکیم چیست؟ فرمود: اما حم محمد صلی الله علیه وآله است و اما کتاب مبین امیرالمومنین علی است؛ و اما اللیله فاطمه علیهاالسلام است.


منبع: / روزنامه / اطلاعات بین المللی ۱۳۸۶/۰۳/۲۵
نویسنده : فاطمه ربعان

نظر شما