مدرس و روشنفکری
مدرس موقعی پا به عرصه سیاست گذاشت که کشور ما شاهد افول نفوذ روحانیت (علیرغم داشتن نقش اصلی در نهضت مشروطه) در سالهای بعد از مشروطه و رشد و تسلط کامل جریان تجددخواهی بود، جریانی که به رهبری اشراف فرنگ رفته خواهان قانون و دموکراسی غربی بوده و به مبارزه با مذهب برخاسته و معتقد بود که راه نجات ایران دور ریختن کامل هر چه که از خود داریم و ملبس شدن کامل به لباس فرهنگ فرنگی است و معتدل ترین آنان طرفدار جدا شدن دین از صحنه زندگی عملی و سیاسی و اجتماعی مردم بودند
مقدمه
“روز دهم آذرماه، مصادف است با سالروز شهادت روحانی مبارزی که در میدان دین و سیاست، با شجاعتی کم نظیر به جنگ با ظلم و زور برخاست و در هولناکترین ادوار تاریخ این سرزمین و در ایامی که هیج صدای مخالفی علیه ستم و اختناق رضاخانی بلند نبود، علم مبارزه را یک تنه بر دوش گرفت و در راه انجام رسالتی که بر عهده داشت، زندان، تبعید، ترور و شهادت را به جان و دل پذیرفت و بدون بیم و هراس از آن، حکومت جابر و فاجر رضاخانی را به مبارزه طلبید.” ۱
“مدرس یکی از شخصیتهای بزرگ ایران است که از فتنه مغول به بعد نظیرش بدان کیفیت و استعداد تمامی از حیث صراحت لهجه و شجاعت ادبی و ویژگیهای فنی در علم سیاست و خطابه و امور اجتماعی دیده نشده است.” ۲
“شعار نه شرقی و نه غربی که امروز در تظاهرات میلیونی مردم مسلمان و انقلابی ایران بگوش می رسد بازتاب فریاد تاریخی مدرس است” ۳
مدرس موقعی پا به عرصه سیاست گذاشت که کشور ما شاهد افول نفوذ روحانیت (علیرغم داشتن نقش اصلی در نهضت مشروطه) در سالهای بعد از مشروطه و رشد و تسلط کامل جریان تجددخواهی بود، جریانی که به رهبری اشراف فرنگ رفته خواهان قانون و دموکراسی غربی بوده و به مبارزه با مذهب برخاسته و معتقد بود که راه نجات ایران دور ریختن کامل هر چه که از خود داریم و ملبس شدن کامل به لباس فرهنگ فرنگی است و معتدل ترین آنان طرفدار جدا شدن دین از صحنه زندگی عملی و سیاسی و اجتماعی مردم بودند ۴
با توجه به اهمیت و جایگاه ویژه وسترگ شهید مدرس در یکی از حساسترین دوره های تاریخی ایران است که بررسی جوانب و ابعاد مختلف زندگی این شخصیت روحانی دز نزد هر پژوهشگری که به دنبال حقایق تاریخی کشور خویش می باشد، به عنوان یک ضرورت خودنمائی می کند. نوشتاری که در پیش روی دارید، برای تأمین بخش کوچکی از هدف مذکور، به بررسی موضع مدرس در مقابل جریان روشنفکری (تجددخواهی) و روشنفکران می پردازد. در این راستا ابتدا نگاهی گذرا به پدیده روشنفکری می افکنیم و سپس در قسمتهای جداگانه به موارد اشتراک و افتراق مدرس با روشنفکران و جریان روشنفکری خواهیم پرداخت.
ذکر این نکته لازم است که با توجه به رعایت اختصار، از بحث تفصیلی و بیان جزییات پرهیز شده و تنها به تبیین برخی نکات محوری و کلی اکتفا شده است.
پدیده روشنفکری
اصطلاح روشنفکری مانند بسیاری از اصطلاحات و واژه ها، به مرور زمان دستخوش ابهام و آشفتگی گشته است و سزاوار است درباره مفهوم تئوریک، و مصادیق و نمونه های عینی آن، بحث و فحصی دقیق صورت گیرد.
همه نویسندگان و محققان در تاریخ معاصر، این مطلب را پذیرفته اند که پایه جریانی بنام روشنفکری، زمانی در این مملکت گذاشته شد که اندیشه های غربی در دوره قاجار در مملکت رسوخ کرد و افرادی با این اندیشه ها آشنا شدند، به آنها دل بستند و به نشر و ترویج آن همت گماشتند، ۵ بنابر همین مقتضیات، همانگونه که “آل احمد” نیز اذعان دارد، در ایران صبغه ضد دینی یا لااقل غیر دینی داشت. روشنفکران در دیار ما خواستند همان راهی را بروند که روشنفکران اروپائی در قرن ۱۸ و ۱۹ پیموده بودند همچنان نیز می پیمایند. ۶
نکته ای که باید روشن ساخت این است که روشنفکر، خود ترجمه ای از “منورالفکر” در عهد مشروطیت است. زمانی که اشراف زادگان از دیار فرنگ برگشتند و قانون اساسی بلژیک را تحت عنوان قانون اساسی ایران ترجمه کردند، مردم کوچه و بازار به تقلید از روحانیون این جماعت را “فکلی” “تجددخواه” و “مستفرنگ” می نامیدند. حال آنکه این گروه، خویشتن را به ترجمه از روشن شدگان، منورالفکر می خواندند.
تفکرات مشترک مدرس و روشنفکران
این افراد در برابر پیشرفت صنعتی و علمی غرب آنچنان خود را باختند، که عموما خواستار پذیرش فرهنگ و تمدن غرب به طور دربست گردیدند. تا جائی که سیاستمدار کار کشته ای مثل تقی زاده، اعتقاد جدی داشت که لازمه پیمودن طریق ترقی و رسیدن به تعالی برای مملکت، پذیرفتن کامل فرهنگ غرب و سر تا پا فرنگی شدن است.
در برخورد با این جریان، شهید مدرس حرکت خویش را بر اساس تعقل و تدبر قرار داده بود. یعنی در عکس العمل به این جریان، تابع قوای شهویه یا قوه تخیل و غضب نبود بلکه حرکت او نتیجه روشن بینی و ژرف نگری اندیشه اش محسوب می شد.
او نه تنها هیچگاه برخی نکات مثبتی را که در فرهنگ غرب وجود داشت انکار ننمود، بلکه در برخی موارد مشوق فراگیری آن نیز بود.
اینجاست که فرق او با ایرانیان متعصب و یا روشنفکران غربزده آن زمان آشکار می شود، حرکت او بر مبنای عصبیت قومی نبود. او از افرادی نبود که هر چه خارجی باشد، اعم از علم و صنعت، و یا راه و روش و آداب و رسوم، همه و همه را دور بریزد و هر چیز خودی را، اعم از افسانه و خرافات بر تارک سرش بگذارد.
شهید مدرس، هیچگاه از جاده انصاف منحرف نشد، آنجائیکه صحبت از تاریخ می شود بیان می دارد: “در نظر من، نباید از تاریخ خواست که انسان در چه سالی یا زمانی با شکار زندگی می کرد و چه زمانی با کشاورزی و گله داری. و اعصار حجر کهنه و نو چند هزار سال پیش بوده. باید از تاریخ خواست که بگوید چرا انسان از کار شکار به زراعت و از زراعت به صنعت و از زمین به دریا و از دریا با هوا و شاید از هوا به ستارگان پرداخت. این سیر برای چه پیش آمد و نتایج مثبت و منفی آن چه خواهد بود. غار تبدیل به ده و ده به شهر شدن و پیدایش تمدن در اثر این سیر، نتایج تلاش منورالفکرهای جوامع انسانی بود …” ۷
آنجا که صحبت از علوم جدید روز می شود، او با صراحت خواهان یادگیری این علوم جدید برای افراد مملکت خصوصا طلاب است: “… می گویند مدارس و علوم قدیمه یا عتیقه و مدارس جدید. این جدا نمودن، در حقیقت پاره پاره شدن ریسمان علم است که همه را به یک نقطه مشخص می رساند، و آن از میان برداشتن جهل و در نتیجه فقر است، بزرگترین بلای جوامع بشری هم همین فقر و جهل است، حالا دعوای ما بر سر این است که علوم جدید و مدارس جدید اشاعه کفر است. بدینوسیله نفی علم می کنیم که در دین ما صریحا مورد تأکید قرار گرفته. طلاب علوم مدارس عتیقه و محصلین مدارس جدید باید همه علوم را بخوانند …”
او صریحا به یادگیری زبان خارجی، خصوصا برای قشر روحانی می پردازد: “طلبه و آخوند ما اگر چند تا زبان خارجی را بلد نباشند علمش ناقص است، من هم می دانم علمم ناقص است، زبان عربی زبان قرآن و دین من است، زبان اعتقادی من است، باید بلد باشم. حسرت می خورم که چرا یکی دو زبان خارجی را تحصیل نکردم … حالا اگر کسی بگوید آخوند را چه به دانستن لسان انگلیس یا فرانسه و یا جای دیگر، من قبول نمی کنم …” ۹او حتی در مورد آوردن استاد از خارج نظر موافق داشت: “امروز که محتاج به علوم اروپائی هستیم، باید علم را به مملکت خودمان بیاوریم. عقیده من این است که باید معلم از خارج بیاوریم، ولو اینکه سالی یک کرور تومان مخارج او باشد” ۱۰
مدرس همیشه خواستار تعالی و پیشرفت کشور در مسائل علمی و صنعتی بود و در همین راستا در پی کسب علوم از کشورهای پیشرفته آن زمان بود: “نمیدانم ما که مقلدیم در کارهای خودمان، چرا از سایر کارهای خوبی که سایر دول می کنند، تقلید نمی کنیم؟” ۱۱
وی آنگاه که منورالفکرها تحت تأثیر فرهنگ غرب، اداره کشور را از طریق “اراده اجتماعی” پیشنهاد می کردند، بیان می دارد: ” عده ای از منورالفکرهای ما آمدند و به خیال آن افتادند که امورات اجتماعی این مملکت از راه شخصی خارج شود و مملکت تحت ارادی اجتماعی اداره شود و این برای هر انسان با انصاف و عاقلی اقوی و امتن است. حالا باید همه شما بدانید که اراده شخصی در اداره امور با اداره اجتماعی، با هم تناسب ندارد که گفته می شود این بهتر است یا آن. این یک تباین است و تباین ضد با ضد نمی شود. انتظار هم نباید داشته باشید که یکباره به اصلاح همه امور برسیم. سالها باید بگذرد که امورات فاسد شده هزار ساله را درست کنیم و آن هم شرطش این است که این همسایه های دلسوز، راحتمان بگذارند و این خاک را برایمان باقی بگذارند و امنیت آن را هم بهم نزنند.” ۱۲
خصوصیت دیگر مدرس مخالفت او با رهبانیت بود، چرا که به هیچ وجه طبع پرشور او با رهبانیت و تارک دنیایی سازگار نبود. او پیرو پیامبری بود که فرموده بود: لیس منی من ترک دنیاه لآخرته” و بنابراین همین عقیده بود که نمایندگی مجلس را قبول کرده بود و به کارهای سیاسی می پرداخت.
“مدرس با اینکه حجت الاسلام و متدین بود، به هیچ وجه طبع پرشور و شعله دارش با رهبانیت و تارک دنیایی سازگار نمی شد. او کسی نبود که بتواند تمام عمر در کنج مدرسه ای گمنام و بی اثر بماند و تمام وقت خود را به ذکر و نماز بگذراند.” ۱۳
تحمل مخالفین سیاسی از جانب شهید مدرس، حاکی از عظمت روح و ظرفیت سرشار او می باشد. او در هیچ زمان تلاش نکرد تا افرادی را که مخالف او هستند، به کلی از صحنه بدر کند و آنها را در کنج انزوا بنشاند.
موارد اختلاف مدرس و روشنفکران
“هیچکدام از ما مدرس نبودیم و نمی شدیم غیر او، بقیه ها صلاح دیدیم همراه سیل آمده حرکت کنیم و با جریان آن خویشتن را به ساحل برسانیم. ولی مدرس به خاطر رشادت و تهوری که داشت، خلاف جریان به حرکت در آمد و دست از مخالفت برنداشت. ما این از خودگذشتگی و شجاعت را نداشتیم که تا مرز شهادت پیش برویم ولی او داشت. نظیر مدرس در تمام طول تاریخ کمتر پیدا می شود.” ۱۴
از آنجا که مدرس پرورش یافته مکتب تعالی بخش اسلام بود و نسبت به تعالیم آن شناخت عمیق پیدا کرده بود، علیهذا مانند روشنفکران معاصر خویش نبود که به خاطر سطحی نگری، نسبت به تعالیم عالی اسلامی، در برخورد با فرهنگ غرب دچار از خودبیگانگی و در نتیجه خودباختگی شده بودند. “اینکه ما تعقیب از مقالات (روسو) نمی کنیم برای این است که افکار عالیه محمد بن عبدالله (ص) را برای نظم اجتماع بهتر از افکار (روسو) می دانیم.” ۱۵
او شجاعت، شهامت و صراحت را در مکتب ائمه (ع) آموخته بود و برخلاف روشنفکران منفعت طلب، هیچگاه در ابراز عقاید خود ترسی به دل راه نداد: “من عقیده خودم را اظهار می کنم ولو مخالف با تمام مردم روی زمین باشد.” ۱۶ او خود را از هر قید و بندی آزاد کرده بود تا مانعی در ابراز عقایدش پیش نیاید : “اگر که از من سوال می کنید که چگونه هر حرف حقی را در جای خود می زنم و از کسی نمی ترسم، به خاطر این است که چیزی ندارم و از هیچ کس هم چیزی نمیخواهم. شما خودتان را آزاد بکنید تا بتوانید حرف خود را بزنید.” وی در ملاقاتش با سلطان عثمانی به وی اظهار می دارد: “معذرت می خواهم که به صراحت صحبت می کنم. ما روحانیون در زمان حکومت استبداد در ایران، آزاد آزاد بودیم و قیودی برای ما در کار نبود، در حکومت مشروطه هم من چون نماینده مجلس هستم آزاد صحبت می کنم. لذا آزادانه بیانات خود را ابراز می دارم.” ۱۸
یکی دیگر از اختلافات مدرس با روشنفکران معاصرش، در برخورد با دول قدرتمند بود، که به جنبه هایی از آنها اشاره می شود: “یک اشخاص رنگ پیدا کردند، آمدند و گفتند که عقیده ما تمایل به سیاست انگلیس است، شاید یکی پیدا شود و بگوید عقیده سیاست من روس است. بر ضد او هستیم. ایران مسلمان باید مسلمان و ایرانی باشد.” ۱۹ مدرس همیشه در پی کسب استقلال کشور بود و هیچگاه راضی نگردید که ایران در زیر پرچم یکی از دول بزرگ قرار بگیرد: “آقایان عزیز (خطاب به روشنفکران) ملت محض خاطر رضای شما نمی خواهد بمیرد، شما هم راضی نشوید که ملت ایران استقلالش فدای شهوت و رضای شما شود” ۲۰
او شناختی کامل نسبت به اهداف استعماری دول قدرتمند داشت، فلذا هیچگاه در برابر آنها سر فرود نیاورد، و این در حالی بود که بسیاری از رجال و دولتمردان آن دوره اعتقاد داشتند که برای حفظ موجودیت و بقای کشور، بالاحبار باید قدرت و سلطه امپراتوریهای حاکم بر جهان را بپذیریم، به اصطلاح با آنها روابط حسنه داشته باشیم و در برابر هر دو کشور قدرتمند روس و انگلیس، روشی را اتخاذ کنیم (با دادن امتیاز به هر دو کشور رضایت خاطر آنها فراهم شود) تا موازنه برقرار گردد. اما شهید آیت الله مدرس چنین بیان می دارد:
“به عقیده من روابط با تمام دول باید حسنه باشد، اما حسنه چیست؟ نسبت به همسایه ها، به غیرهمسایه ها، نسبت به دولت شمال، نسبت به دولت جنوب، تا چه اندازه و چه نسبت، من باید حسن را در ترازو بسنجم و ببینم سبکی و سنگینی آنها را، ببینم به اندازه خودش هست یا کم هست یا زیاد هست … تا آن میزان را نفهمم نمی توانم قانع شوم” ۲۱
مدرس با اتخاذ سیاست توازن عدمی و وجودی، توانست راهی را برای نسلهای بعد از خود نشان دهد و با هر گونه دخالت خارجی و از بین رفتن استقلال کشور مخالفت می کرد:
“هر دولتی بخواهد رنگ یکی از این قدرتها را داشته باشد، من که مدرس هستم با او مخالفت می کنم، خواه رنگ شمال باشد، خواه رنگ جنوب، و خواه رنگ آخر دنیا (منظور آمریکاست)” ۲۲
او هیچگاه به مسائل جزئی نمی پرداخت، بلکه بیشتر به مسائل اساسی و بنیادی توجه می کرد:
“اختلاف من با رضاخان بر سر کلاه و عمامه و این مسائل جزئی از قبیل نظام اجباری نیست، من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید می کند مبارزه می کنم. راه و هدف خود را هم می شناسم. در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمی کنم که شما یا کسان دیگری همراهی می کنید یا نه ” ۲۳
تفاوت دیگر مدرس با روشنفکران، شناخت او نسبت به استعدادهای ملت ما بود. او در جائیکه ترقی و پیشرفت علمی و صنعتی غرب همه را فریفته و از خود بیگانه نموده بود، تا حدی که سیاستمدار کار کشته ای مثل “تقی زاده” اعتقاد جدید داشت که اگر سراپا تبدیل به فرنگی نشویم و تمدن غرب را دربست نپدیریم، قادر به حفظ موجودیت و پیشرفت در راه ترقی و تعالی نخواهیم بود، به مبارزه با فرهنگ غرب پرداخت و از پذیرش دربست فرهنگ غرب اجتناب ورزید:
“در رژیم تازه که نقشه آنرا ایران بی نوا طرح کرده اند، نوعی از تجدد بما داده می شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیام تقدیم نسلهای آینده خواهد نمود” ۲۴
“شهید مدرس یک تنه در مقابل اولتیماتوم روس مقاومت نمود و باعث رد آن در مجلس شد. یکی از مورخین آمریکائی می نویسد که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون و گفت:
آقایان! اگر بناست ما از بین برویم چرا با دست خودمان برویم؟ رد کرد و مجلس به واسطه مخالفت او جرأت پیدا کرد و آنرا رد کرد و هیچ غلطی هم نکردند. روحانی این است. یک روحانی توی مجلس بود نگذاشت آن قدر شوروی را، روسیه سابق را، پیشنهاد اولتیماتومش را یک روحانی ضعیف، یک مشت استخوان رد کرد” ۲۵
“از دیگر موارد اختلاف اساسی بین مرحوم مدرس و روشنفکران معاصرش، بررسی ارتباط بین دین و سیاست می باشد. همانگونه که قبل از این هم اشاره شد، عموم روشنفکران که پایه های فکری آنها برخاسته از تفکر غربی بود، خواستار جدائی دین از سیاست بودند. این تز منحط و لائیک جدائی دین از سیاست، دستاورد استعمار است. استعمار انگلیس برای کسب مستعمرات بیشتر و برخورداری از منافع زیادتر در کشورهای دارای مذهب، این نظریه را ارائه داد تا مذاهب را منزوی کرده و در نتیجه به خواسته پلید خویش دست پیدا کند. در همین راستا نظریه جدایی بین علم و دین و به عبارت دیگر مذهب و دانش را از طریق روشنفکران رواج داد. تفکیک بین دین و سیاست، یعنی تفکیک اجزاء دین، و هر بخش جامعه را به یکی از قسمتهای آن مشغول کردن و در نتیجه بینش جزءنگری را بر دین حاکم نمودن که باعث می شود تا هر کس به دنبال کار خود رود و ما عده ای عارف و صوفی، عده ای فیلسوف غیرسیاسی، عده ای فقیه غیراجتماعی و … داشته باشیم، که هر یک در وادی خویش مغول باشند و کاری به گروهها و مباحث دیگر نداشته باشند، در صورتیکه در بینش توحیدی اسلام، همه این اجزاء با همند و همه اجزاء اسلام را اسلام می بینیم و کل اسلام را بصورت مجموعه احزاء می بینیم که این مجموعه، سیاستش، علمش، اقتصادش، و .. همه جزء آن است، تفکیک ناپذیر و پیوندناپذیر. پس اگر تنها یک بعد اسلام را پیشه سازیم این معنی خروج از اسلام را خواهد داد. باید به این بینش بازگردیم که اسلام دینی کامل است و در مجموع تفکیک ناپذیر است و منشأ همه چیز ما” ۲۶
شهید مدرس با توجه به تعالیم عالی اسلامی بود که جلوی سیاست شوم استعمار انگلیس ایستاد:
“منشأ سیاست ما دیانت ماست. ما با تمام دنیا دوستیم، مادامی که متعرض ما نشده اند. هر کس متعرض ما بشود متعرض او خواهیم شد. همین مذاکره را با مرحوم صدراعظم شهید عثمانی کردم. گفتم اگر کسی بدون اجازه ما وارد سر حد ایران شود و قدرت داشته باشیم او را با تیر می زنیم، خواه کلاهی باشد، خواه عمامه ای باشد، خواه شاپو بسر داشته باشد … دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما، ما با همه دوستیم و همین طور هم دستور داده شده است” ۲۷
کلام آخر را با سخنی از حضرت امام خمینی (ره) در مورد شهید مدرس به پایان می بریم: “من از اول دولت رضاشاه تا حالا یادم است و وارد جریان بودم و مطلع بودم، شما البته اکثرتان یادتان نیست و از اولش، از بین ما شاید بعضی هایتان، آنکه با این قدرت شیطانی در این طول پنجاه و چند سال مخالفت کرد روحانیون بودند، تمام جبهه های سیاسی کنار بودند، گاهی ممکن بود یک کلمه ای در خارج اینها بگویند، اما آنکه در داخل، در داخل مملکت قیام کردند بر ضد رضا شاه، علمای تبریز بودند. یک وقت هم علمای خراسان بودند، یک وقت هم علمای اصفهان بودند که در قم جمع شدند، ما که همه اش را حاضر بودیم، آن که در مجلس مخالفت می کرد، جبهه ملی نبود “مدرس” بود، “نهضت آزادی” نبود، “مدرس” بود که می ایستاد و برخلاف آنجا، اینها آنوقت چیزی نبودند، کاری نداشتند با این کارها ….” ۲۸
پی نوشت
۱. اطلاعات، ۱۱ آذر ۱۳۶۰، (پیام حضرت آیت الله خامنه ای بمناسبت گرامیداشت چهل و چهارمین سالگرد شهادت مدرس که کلمه چهل و چهارمین قبل از کلمه سالروز حذف شده است.
۲. کیهان فرهنگی، سال چهارم، آبان ۱۳۶۶، شماره ۸، ص ۳.
۳. اطلاعات، ۱۱ آذر ۱۳۶۰، (همان پیام).
۴. اطلاعات، ۱۳ آذر ۱۳۵۹، ص ۸.
۵. جلال آل احمد و دکتر شریعتی هر دو معتقدند که لفظ و واژه روشنفکر معادل صحیح برای واژه اروپائی “انتلکتوئل” (Intellectual) نیست و آن واژه برگردان دیگری مانند خردمند، باهوش، فاهم و از این دست را می طلبد و هر دو بر این نکته تصریح دارند که روشنفکر با منورالفکر خود در زبانهای اروپائی معادل دیگری تحت عنوان “کلرویان” (Claire – Voyant) یا “انتلگر” (Intelligere) دارد. رجوع کنید به ۱- در خدمت و خیانت روشنفکران تألیف جلال آل احمد و ۲- روشنفکر و مسئولیتهای او در جامعه تألیف دکتر علی شریعتی
۶. نهضت روشنفکری در مغرب زمین بر پایه تاریخ بی دینی و الحادی از رنسانس به بعد بنا شده است. از این مرحله تاریخی به بعد دانشمندان به تفکر و تعهد دینی پشت کرده و در مقابل کلیسا و سلطه آن قیام کردند و مکاتب “اومانیسم”، “سکولاریسم”، “سیائیسم” و “شکاکیت” را بر اروپائیان عرضه کردند.
۷.یاد (فصلنامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران) شماره بیستم، سال پنجم، پائیز ۱۳۶۹، ص ۱۰۵.
۸. منبع پیشین، ص ۱۰۹.
۹. منبع پیشین، صص ۱۱۰-۱۰۹
۱۰. مدرس ۱، انتشارات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ص ۱۷۴.
۱۱. مدرس ۲، همان منبع، ص ۲۷۸
۱۲.یاد، همان منبع ص ۱۱۴-۱۱۳.
۱۳. بازیگران عصر طلایی، خواجه نوری، ص ۱۰۸.
۱۴. مدرس ۲، همان منبع، ص ۲۳۹ (نظر تقی زاده در مورد مدرس)
۱۵.مدرس ۱، همان منبع، ص ۶۴.
۱۶. منبع پیشین، ص ۱۷۴ (نطق مدرس در روز ۲۳ حوت ۱۳۰۲ در مخالفت با اعتبارنامه وکلای تحمیلی)
۱۷. بخش فرهنگی جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان، یادنامه شهید مدرس، انتشارات بخش فرهنگی دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی، ۱۳۶۹، ص ۷۳.
۱۸. مدرس ۱، همان منبع، ص ۳۸.
۱۹. مدرس ۲، همان منبع ص ۲۸۹.
۲۰. مدرس ۱، همان منبع، ص ۶۵
۲۱. منبع پیشین، ص ۱۶۱.
۲۲. منبع پیشین، ص ۱۶۲.
۲۳. منبع پیشین، ص ۱۸۱.
۲۴. یاد، همان منبع، ص ۸۶.
۲۵. صحیفه نور، جلد اول، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱، ص ۱۰۷-۱۰۶
۲۶.یادنامه شهید مدرس، همان منبع، ص ۱۷۶-۱۷۵.
۲۷. مدرس ۱، همان منبع، ص هفده مقدمه
۲۸. صحیفه نور، جلد ششم، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱ ص ۳۲-۳۱.
منبع: خبرگزاری رسا
نظر شما