موضوع : پژوهش | مقاله

تساهل در ورطه ابهام


مسئله تساهل (tolerance) و تسامح بر خلاف معنای رایج آن در فرهنگ و زبان عامه مردم، به هیچ وجه به معنی سهل انگاری در پایبندی به موازین ارزشی نمی باشد، یعنی به معنای مسامحه کردن نیست؛ بلکه به معنی آسان گرفتن است در زمانی که تبادل نظر صورت می‌گیرد. افراد در زندگی روزمره، مجموعه اصطلاحاتی را به کار می برند که به معنای تساهل نزدیک است. اگر فرد به کسی که نظری مخالف عقیده وی دارد امکان صحبت و مجادله بدهد، تا نظریات همدیگر را بیان سازند، در اینجا مسئله تساهل مطرح می گردد. تساهل یک رابطه دو سویه است. بخصوص زمانی که یک طرف مجادله، که دارای قدرت بیشتری است، به طرف مقابل و کسانی که ایده آل و دیدگاه های آنها مخالف با عقاید اوست، امکان صحبت و اظهار نظر و ابراز عقیده بدهد، آن فرد دارای تساهل است.
ادعا می شود که تسامح، تساهل، مدارا و تولرانس به مفهوم «روا داشتن وجود عقاید و آرای مخالف و گوناگون سیاسی، دینی، اجتماعی، فلسفی و هنری در درون یک نظم سیاسی و اجتماعی» یکی از مولفه‌ها و شرایط زندگی اجتماعی است که بدون تحقق آن، جامعه امکان ادامه حیات نخواهد داشت.
منظور از تسامح و مدارا در یک جامعه، سازش و هماهنگی گروه ها در کنار یکدیگر جهت رعایت اصل زندگی اجتماعی است. لازمه بهره مندی از امکانات و منابع موجود در یک اجتماع نوعی همزیستی و سازگاری بین اقشار و طبقات مختلف و شاید متضاد است. در واقع تسامح به معنای نوعی سازش و توافق برای همزیستی است.
در مورد اینکه تساهل و تساهل ورزیدن، محدود است یا نامحدود دو نکته قابل ذکر است: اگر به تاریخ اندیشه ها و حتی تاریخ سیاسی جهان بنگریم، متوجه این مسئله خواهیم شد که هیچ جا از تساهل نامحدود نشانی نیست، و حد و مرزی برای این مسئله وجود ندارد. نکته دیگر اینکه، تساهل همزمان با گستره قلمرو آزادی انسان مطرح است. مناقشات درباره تساهل بیش از هر چیز به دامنه تساهل مربوط می شود.
تساهل بی حد و مرز نیست و یک حدی دارد و حدود آن به فرهنگ و مسلک افراد وابسته است یعنی ارزش هایی که با آن مسلک و موضع اعتقادی و اخلاقی طرفین مشخص می شود.
مرز و دامنه تساهل بر مبنای ملاک و معیارهایی خاص قرار گرفته است، که بدون آن مرز تساهل مشخص نمی شود، معیارهایی که مورد توافق هر دو طرف باشد و هر دو باید در این ملاک ها و معیارها با هم توافق داشته باشند و نظر یک طرف تعیین کننده نیست.
باید در نظر داشت که ملاک‌های تساهل، نسبی است، و به دیدگاه و مکتب و اعتقاد طرفین بستگی دارد.
مسئله تساهل، مسئله جدیدی نیست و حتی مربوط به یکی دو قرن اخیر هم نیست، در فلسفه کلاسیک هم موضوع تساهل وجود داشته است، اگر تحت این عنوان هم نباشد، اصل مسئله مطرح بوده است. اما در فلسفه قرون وسطی، به این عنوان مقالات و رسالات و کتاب‌هایی نوشته شده است. در یک مقطع زمانی خاص، یعنی بعد از اصلاح دینی (رفرماسیون) که به دنبال آن جنگ‌های مذهبی بین فرق مختلف مسیحی در اروپا اوج گرفت و سالیان متمادی تمدن اروپایی را دچار رکود کرد و در کشورهای مختلف، مردم شاهد قتل‌ها، جنگ‌ها، غارتگری‌ها، محاکمات، تفتیش عقاید و مانند آن بودند، سرانجام به ستوه آمدند و تلاش کردند راه حلی برای پایان این جنگ‌ها بیابند. هیچ کدام از طرف‌های شرکت کننده در این جنگ‌ها حاضر نبود بپذیرد که طرف دیگر هم ممکن است حرفی برای گفتن داشته باشد؛ هر طرف تصور می کرد که خود در حق است.
به همین دلیل در قرن هفدهم و هجدهم، نظریاتی در باب تساهل مطرح گردید. از طرف دیگر شاهد اوج‌گیری یک نهضت فکری به نام نهضت روشنگری در این دوران هستیم که زمینه های گسترش و بسط نظریات مربوط به تساهل را فراهم ساخت. جان لاک، فیلسوف انگلیسی، از معروف ‌ترین و مشهور‌ترین این فلاسفه بود.
لاک مقالات و نوشته‌های متعددی درباره تساهل نوشته است که یکی از آنها به عبارتی فصیح ‌ترین آنهاست و با عنوان نامه‌ای درباره تساهل منتشر کرد.
جان لاک را می توان از پیشروان و بنیانگذاران نهضت روشنگری دانست. این نهضت در پی این بود که در زمینه اخلاق و فلسفه اخلاق و همین طور علوم اجتماعی منبعث از آن، یعنی در زمینه بخشی از معارف بشری که به بایدها و نبایدها مربوط می‌شود،ملاک و معیارهای جهان شمول عرضه کند. یعنی ملاک‌ها و معیارهایی که برای همه انسان‌ها در همه جا و همیشه و دارای هر زمینه فرهنگی و صاحب هر مکتب و مسلک پذیرفتنی باشد؛ یعنی تمسک به یک نوع عقلانیت جهان شمول. در این زمینه، نظریات و رویکردهای متعددی مطرح گردید، اما اوج نهضت روشنگری را در فلسفه کانت می توان یافت.
مسئله‌ای که لاک مطرح می کند این است که انسان از روح و ذهن تشکیل شده است، انسان هم نیازهای جسمانی دارد و هم نیازهای روحانی. وظیفه کلیسا بهروزی زندگی روحانی انسان ‌هاست. وظیفه حکومت نیز رسیدگی به نیازهای جسمانی و مادی افراد جامعه است. به نظر لاک، اگر کلیسا بپذیرد که وظیفه ‌اش رسیدگی به امور معنوی است و وظیفه دولت هم رسیدگی به مسائل مادی، بر این اساس نه کلیسا تصدی امور مادی را پیدا کند و نه دولت تصدی امور معنوی را به عهده بگیرد، چرا که در هر دو صورت ظلم صورت می گیرد و ما با نوعی استبداد روبه‌رو خواهیم شد.
لاک در کتاب نامه‌ای در باب تساهل بر آن شد تا با تفهیم ناکارآمدی در شناخت کل گرایانه انسان‌ها، بخصوص مدعیان راه و روش مسیح، همگان را به اتفاق بر امور واقع و توافقی فرا خوانده، ضمن دعوت عموم برای پایان دادن به جنگ‌های تباه‌کننده داخلی، معرکه جهان بینی ‌های حاصل از این گونه شناخت را به معرکه آرای حاصل از شناخت تجربی تبدیل کند.لاک بحث تساهل را از مذهب و شناخت حقیقت آن آغاز کرده است. او با توجه به تجربه خود از جنگ ‌های مذهبی و برخوردهای ایدئولوژیک ناشی از فرقه ‌گرایی ‌های مسلکی و جهان‌بینی ‌های متنوع در نگاه به مسیحیت، مدعی شد که علت اصلی برخوردهای اجتماعی زمان او ریشه در اعتقادات شخصی مذهبی دارد.لاک بحث نظری خود را از چارچوب محلی و محدود فراتر برده با مراجعه به اصل دعوت مسیح و طرح بحثی روان‌شناسانه و اخلاق گرایانه به پایه‌ ای نامحدود به تمام جهان مسیحیت سوق می دهد. باید در نظر داشته باشیم که نظریات لاک مبتنی بر تجربه و مشاهدات وی از حوادث و اختلافات دوران خویش و مربوط به عصر مسیحیت و مداخله کلیسا در مسائل حکومت است و در مورد دیگر اعصار و جوامع نمی تواند صدقیت داشته باشد.
ریشه این نظر، کشمکش ها و اختلافاتی است که بین فرق مختلف مذهبی و دینی و اعتقادی در اروپا رخ داده بود، از این رو نظریات جان لاک و دیدگاه وی در باب تساهل، مربوط به چالش ها و کشمکش ‌های دوران زندگی وی بوده و روش فکری و نگرش او را نمی توان به دیگر جوامع تعمیم داد. چرا که مکاتب، ایدئولوژی و چارچوب اعتقادی هر جامعه متناسب با نگرش تاریخی مردم و فرهنگ حاکم بر آن جامعه می باشد و مسئله تساهل را نیز باید متناسب با این امور در نظر گرفت.
ظاهر مسئله در باب نظریات مطرح گشته در این دوران، درست به نظر می آمد. اما در یکی دو دهه اخیر با ظهور تعدد فرهنگی در جوامع غربی، مشکلات و بحران‌ های تازه‌ای مطرح گردید. در طی دهه‌ های اخیر که مهاجرت افراد به کشورهای غربی صورت گرفت که دارای فرهنگی متفاوت از فرهنگ حاکم بر غرب بودند و به دلایلی مختلف به این کشورها مهاجرت نموده‌اند. تصورشان این بود که هنگام ورود به کشور جدید، مشکلی پیش نخواهد آمد و با یک نظام عقلانی روبه‌رو خواهند گشت، اما واقعیت بر خلاف تصور آنها بود، بدین ترتیب تزلزلی در مبانی معرفت شناختی تجدد پیش آمد و نقاط مبهم راه حل عرضه شده توسط جان لاک، در باب مسئله تساهل روشن گشت. چرا که لازمه اعتقاد به نظریه‌ هایی مانند نظریه لاک، اعتقاد به جدا انگاری قلمرو فرد و اجتماع و همچنین جدایی قلمروهای مختلف زندگی است، امری که غیر ممکن است.
نهضت روشنگری به اثبات گرایی منطقی انجامید و این اصل را بیان کرد که فقط علوم اجتماعی منفک و رها از ارزش ها، علم تلقی می شود، اما با گذشت زمان این طرح شکست خورد و امروز هیچ نظریه پرداز و اندیشمندی، مسئله جدایی علوم و نظریات اجتماعی از ارزش ها را مطرح نکرد. از این رو به همراه مسئله تساهل، ارزش ها و الگوهای اخلاقی نیز مطرح می گردد. اما می‌باید، این ارزش ها نظیر عدالت اجتماعی تبیین شود. ارزش های تبیین شده باید با یکدیگر روابط منطقی متقابلی داشته باشند تا یک نظام ارزشی را تشکیل بدهند. یک نظام اخلاقی ارزشی، هنگامی منسجم است که با دیگر مسائل تداخل نداشته باشد. مثلاً زمانی که ما مسئله آزادی را مطرح می کنیم آن مسئله بی‌درنگ با مسئله تساهل برخورد نکند. این یک نظام اخلاقی منسجم است و تلاش برای تبیین آن وظیفه‌ای است که بر عهده همه کسانی است که در این زمینه توان اندیشه ‌ورزی را در خود سراغ دارند.

منابع:
1-حسینی بهشتی، علیرضا (1383)، جستارهایی در شناخت اندیشه سیاسی معاصر غرب؛ تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
2-مبانی اندیشه سیاسی در غرب از سقراط تا مارکس، دکتر فرشاد شریعت، تهران: نشر نی، 1384
3-تساهل در تاریخ اندیشه غرب، ژولی سادا - ژاندرون، ترجمه عباس باقری


منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۰۹/۱۳
نویسنده : محمد امین نعمتی

نظر شما