بوئتیوس و تسلی یابی از فلسفه
"آنسیوس مائلیوس بوئتیوس" از فیلسوفان مطرح در قرن پنجم میلادی می باشد که در سال 480 در رم به دنیا آمد. وی در سال 524 میلادی نیز اعدام گردید. بوئتیوس یکی از نام آورترین و متنفذترین اعضای حکومت "تئودریس" - امپراتور گوت ها- بود. وی از زندگی فرهمند و خوشی برخوردار بود.
وی مردی محترم و معزز بود که به ادبیات، موسیقی و هنر علاقه فراوانی داشت. علاقه وی به این علوم، محدود به یک دلبستگی صرف و توخالی نبود، بلکه وی دارای قریحه و استعداد سرشاری نیز در ادبیات و موسیقی بود. بوئتیوس همچنین دارای استعداد زیادی در زمینه نویسندگی و نگارش آثار ادیبانه و شاعرانه نیز بود. بیان وی اغلب، بدون پیرایه و در عین حال که از سادگی و ملاحت برخوردار بود، لطیف، دلچسب و فاخر نیز می باشد.
بوئتیوس در اواخر عمر به اتهام خیانت به امپراتور یعنی تئودریس در زندان "پاویا" محبوس گردید و به اعدام محکوم گردید. وی در سال 524 میلادی در حالی که در زندان به سر می برد، به تحریر کتاب معروف خویش تحت عنوان "در تسلای فلسفه" پرداخت. وی دارای آثار متعدد دیگری از جمله در زمینه موسیقی نیز می باشد. وی بخش مهمی از آثار ارسطو را به زبان لاتین ترجمه نموده بود. "در تسلای فلسفه" با آنکه دارای فلسفه ای بدیع نبود، کتابی آمیخته با شعر، نثر و گفتگو است. این کتاب در دوران قرون وسطی و رنسانس مخاطبان فراوانی را به خود جلب نموده بود. "چاسر" و "الیزابت اول" از جمله کسانی بودند که به ترجمه این کتاب اقدام نموده اند.
باید اذعان داشت بوئتیوس، فیلسوفی نو افلاطونی بود و نقطه نظراتش در باب فلسفه به شدت متأثر از اندیشه های افلاطون می باشد. مکتب نو افلاطونی ( Neo-Platonism) صورتی تعدیل یافته از فلسفه افلاطون است.
بوئتیوس به آموزه های افلاطون از جمله این رویکرد که فلسفه و معرفت، نوعی یادآوری و تذکر است و نیز این رهیافت که می بایست از تأثیرات بخت مساعد و نامساعد در امان بود، سخت پایبند است. وی در اعتقاد با اینکه تأمل فلسفی، ما را از جهان گمراه کننده نمودها و ظواهر جدا ساخته و به تجربه راستین واقعیت و حقیقت می رساند، به افلاطون اقتدا میکرد. باید اذعان داشت وی در سلوک عقلانی خویش در کتاب تسلای فلسفه همان سبک و سیاق فیلسوف در جمهوری افلاطون را باز می پیماید.
وی بر این عقیده بود که در جهان عدالت فراگیری وجود ندارد. و مردمان شریر اغلب از کامروایی بهره مند می گردند. به زعم وی نیک مردان و انسان های فاضل در جهان اغلب گرفتار عسر و حرج و سختی می گردند. البته وی بیان می دارد که سرانجام فضیلت مندان به واسطه پی جو بودنشان در مسیر خیر به غایت اعلی، یعنی سعادت نایل می گردند. وی سعادت راستین را سعادتی تلقی می نماید که همگان در پی آن بوده و طالب آن می باشند. و چنین سعادتی از تأمل فلسفی و تدبر برمیخیزد و برخورداری از مال، مکنت، نام و آوازه و در آن راه ندارد.
بنابر این وی عناصری چون ثروت، قدرت و مقام را به عنوان عناصر زندگی خوب نمیپذیرفت. وی تامل عقلانی را واجد بیشترین ارزش می دانست. وی در این زمینه اظهار میدارد:
" فلسفه بر این معنا پای می فشارد که شداید و ناملایمات می تواند آدمیان را به صراط مستقیم خیر سوق دهد، حال آنکه دام های خارجیِ توفیق و کامیابی ممکن است آنها را به این باور وسوسه کند که به سعادت راستین نایل گشته اند".
وی بر این پندار بود که فیلسوف راستین، اعتنایی به سرنوشت و اقبال نداشته و در برابر ناشکیبایی های آن مقاوم و صبور است. وی اقتضای طبیعتِ بخت و اقبال را در نوسان و ناپایداری خلاصه می نماید. وی اعتقاد دارد که بخت آن هنگام که شرایط نامساعدی را برای انسان به ارمغان می آورد، بیشترین خدمت را به آدمی ارزانی می دارد.
می توان گفت بوئتیوس از پاره ای جنبه های مکتب رواقی گری متأثر گشته است. فلسفهای که بر لزوم بردباری و خویشتنداری در مواجهه با ناملایمات بیرونی تأکید می ورزد. در نظر رواقیان، سعادت در باطن انسان سرچشمه داشته و بدین سبب از تأثیرات بخت و اقبال و گزند روزگار، مصون است.
بوئتیوس همچنین در کتاب خویش به طرح مبحثی غامض به مسئله بغرنج وجود اختیار انسان و سازگاری آن با مشیت الهی مبادرت می ورزد. اختیار به معنای قابلیت عمل کردن به اراده خود می باشد. معمولاً اختیار را در مقابل جبر قرار می دهند که دیدگاهی است دایر بر این که تمامی اعمال و افکار انسان واجب می باشد. به نحوی که انسان در خصوص افکار و اعمال خویش هیچ گونه حق انتخابی ندارد.
وی معتقد است که از یک سو انسان موجودی مختار است و بدون اختیار، عمل عقلانی امکانپذیر نمی باشد. و از سویی دیگر بر مشیت و تقدیر الهی نیز تأکید می ورزد. در این راستا سئول عمده در نحوه تعامل این دو دیدگاه میباشد. وی پاسخ به این مسئله را پیرامون تمایز میان تقدیر ازلی و علم غیب یا علم سابق ابراز می دارد. افرادی که به تقدیر ازلی اعتقاد دارند عنوان می نمایند که خداوند مقرر فرموده است وقایعی در آینده به صورت اجتناب ناپذیری حادث گردد.
از منظر وی علم سابق صرفاً به معنای آن است که دانسته شود چه چیزی رخ خواهد داد. بنا بر این از دیدگاه وی علم سابق الهی با اختیار حقیقی انسان ها سازگار و موافق بوده و قرابت نزدیکی دارد.
چرا که علم به اینکه چه چیزی رخ خواهد داد، حدوث آن را مقدر نمی کند. لذا علم سابق خداوند امکان اختیار مندی حقیقی در خصوص افعال انسان را سلب و نفی نمی نماید.
نقدهای وارد بر اندیشه های بوئتیوس:
1- باید اذعان داشت اندیشه ها و رهیافت های فلسفی بوئتیوس از تأثیرات زندگی شخصی او مصون نمانده است.
بوئتیوس به دلیل از دست دادن موقعیت و جایگاه خویش، دچار یک دیدگاه مآیوسانه و بدبینانه و در عین حال اندکی اغراق آمیز و دور از ذهن گردیده بود. عمده ترین رهیافت وی تأکید بر مسئله سعادت می باشد.
تفسیر وی از سعادت متکی بر این عنوان است که در زندگی سعادتمندانه انسان هیچ کدام از عناصر سازنده و مثبت چون تعلقات دنیوی، ثروت، مقام، جایگاه اجتماعی و قدرت تأثیری نخواهد داشت. وی صرفاً بر عامل تأملات و فعالیت عقلانی تأکید و اصرار می ورزد. این تجلیل از عنصر تأملات عقلانی، بی تردید از سرنوشت ناامیده کننده بوئتیوس که در زمان نگارش کتاب "در تسلای فلسفه" در زندان به سر می برد و اعدام محتوم و قطعی نیز در انتظارش بود، نشئت گرفته است.
2- همچنین تلاش وی در ارائه تصویری بیپیرایه و زاهد منشانه از سعادت وافی به نفس و خود بسنده با عقلانیتی که خود بوئتیوس نیز داعیه دار آن است منطبق و ساگار نمی باشد. در واقع آنچه بنیاد آموزه فلسفی بوئتوس را مخدوش می سازد، کشف و توجه به این نکته است که در حقیقت، مال و ثروت، موقعیت و مقام و دیگر خیرهای دنیوی، بخشی اساسی از سعادت را تشکیل می دهند. ارسطو نیز بر این باور بود که بهره مندی از مقداری ثروت و مال و داشتن فرزندانی، ارکان مهمی از سعادت محسوب می گردند. بی تردید این گفته ارسطو درست و صواب است. در نتیجه اهتمام بوئتیوس در یافتن تسلای حقیقی از جانب فلسفه صرف که از جنبه های مثبت زندگی بی بهره است، محکوم به شکست خواهد بود.
3- اندیشه های بوئتیوس از لحاظ استدلالی و توجیهی نیز دارای ضعف و ابهام می باشد. وی در بیان نقطه نظرات خویش به نحوی برخورد می نماید که تمامی گفته های وی محمول به صحت و درستی می باشند.
4- فلسفه بوئتیوس از لحاظ ابراز رهیافتهای خلاقانه و مبدعانه، دچار ضعف و سستی است؛ از این رو در اندیشه های وی نشان از رویکردهای سازنده و ابداعی دیده نمی شود. این دیدگاه بدین جهت از غنا و محتوای جدید برخوردار نبوده و چندان درخور تأمل و تفکر نیز نمیباشد. شاید بتوان گفت آنچه بوئتیوس را در عرصه فلسفه به شهرت و نام آوری نایل ساخته بیش از هر چیز سرگذشت تأسف بار وی می باشد که موجب تأمل و همدردی هر مخاطبی خواهد بود.
5- رویکرد وی از پرداخت به مباحث مهم فلسفی و تبیین تحلیل های جدی و مقنع اجتناب ورزیده است. از لحاظ کمیت نیز اندیشههای بوئتیوس تنها محدود به کتاب "در تسلای فلسفه" می باشد.
6- فلسفه بوئتیوس به دلیل سرگذشت و زندگی خصوصی وی گرفتار بدبینی و ناامیدی فراوان گشته است. ناامیدی و دلبریدگی از تآثیرات مثبت زندگی و به راه انداختن بحث پیرامون بخت و سعادت توسط بوئتیوس در کتابش نشانگر تحت تأثیر قرار گرفتن وی از زندگی و تقدیرش می باشد.
این حالت نا امیدی و دلمردگی به حدی در آثار وی مشهود است که حتی وی در نامگذاری اثر خود از عبارت مأیوسانه "در تسلای فلسفه" سود می برد. فلسفه ای که تنها میتواند ذهن رنجور و دردمند بوئتیوس را تسکین و تسلی دهد.
منابع:
1-کلیات تاریخ فلسفه به زبان ساده، دکتر ملیحه صابری نجف آبادی، تهران: انتشارات سمت: 1389.
2-آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس، 1382
3-تاریخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سی. بکر، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378
4-مبانی اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامی، حسن معلمی، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380
5-سیر اندیشه فلسفی در غرب، دکتر فاطمه زیباکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1385..
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۰۸/۳۰
نویسنده : میرعماد اشراقی
نظر شما