موضوع : پژوهش | مقاله

اخلاق

اگر عرفان را به دو بخش عرفان نظری و عملی تقسیم کرده‌اند، اهل عرفان و بسیاری از عرفای ما بر این باورند که صاحبان عرفان نظری لزوماً عارف نیستند. بر همین نهج، برخی اخلاق را به علم اخلاق و اخلاق عملی قسمت می‌کنند و می‌گویند، فاصله علم اخلاق تا مخلّق شدن به اخلاق حسنه، فاصله‌ای از زمین تا آسمان و از دنیا تا آخرت است.
با این همه از خود می‌پرسم، این روزها که بسیاری از هتاکی، خشونت‌ورزی و ناسزاگویی بستوه آمده‌اند، مگر نه این است که همین بسیاری در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که شبانه‌روز از منبر مساجد گرفته تا صداوسیما و از آن تا روزنامه‌ها و اکنون در هر محفلی از سقوط اخلاقی جامعه سخن به میان می‌آورند و دردمندانه از سرایت و اپیدمی شدن بیماری آن نشانه می‌دهند که گریبان همه را گرفته است و همزمان در سراسر نوشته‌ها و محفل‌ها البته به توصیف و تعریف و تمجید اخلاق چنان می‌پردازند که قصیده‌ها درباره انسانیت، کرامت، محبت، صبر و تحمل، اغماض، اخوت، مهربانی و نکبت دروغ و غیبت و تهمت و افترا و فرصت‌طلبی و موج‌سواری و طرد دیگری تا مرز دشمن خواندن و مزدور اجانب نامیدن و خلاصه برزخ زدگان روی زمین، می‌سرایند!!
انتهای زمستان است و در آستانه بهاری دیگر، خواننده ستون محک هستی و می‌دانم که از دل صادق تو برمی‌آید که چه شده، نویسنده محک چرا امروز گیج می‌زند!؟ من نه، تو، امروز با هم باشیم و از بزرگان و نویسندگان و اهل نظرپردازی در وسعت و گستره نظرات فلسفی و کلامی و تاریخی، اینهمه از اخلاق شنیده باشیم و خوانده باشیم، اما همچنان باورمان بر آنها در حد صاحبان عرفان نظری و نظرپردازان اخلاقی مانده باشد و در عمل و زندگی روزانه و حیات جامعه همان کاسه و همان آش تلخ ضداخلاق را یا بخوردمان دهند یا خود سربکشیم! راستی تو عزیز خواننده‌ام جای من باشی گیج نمی‌زنی!؟ من اگر جای تو بودم گیج که سهل است، ویج هم می‌زدم!!
ما نسلی هستیم که از امام خمینی این جمله را شنیده داریم که گفت: «عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید. »
این گزاره همه آنچه که عرفان و اخلاق نظری در بر دارد، در خود دارد. آیا امروز هشدار امام محک گفتاری و رفتاری ما است؟ امام این جمله را چندین بار بیان کرد و همه را از دولتمردان و مدیران مسئول گرفته تا شخصیت‌ها و آحاد جامعه را مخاطب قرار داد. آیا در عمل و در رفتارهایمان چنانیم که امام گفت و خدا را در لحظهِ‌لحظه بودنمان حاضر و ناظر می‌بینیم. اگر چنین است پس چرا برای توجیه هر اقدام خود محکمه و قاضی و قضاوت و صدور حکم تنها خود مائیم! و همه این مراحل قضاوت را به صورت کامل از آن نفس خود می‌دانیم!؟
یادمان نمی‌رود که پدران ما اولین گام در تربیت ما را با این انگیزه و هدف آغاز می‌کردند که کودک باید ادب بیاموزد و دروازه ورود به وادی اخلاق را ادب و آداب آموختن می‌دانستند و از اینجا (ادب آموختن) شروع می‌شد با کتاب‌هایی همچون قابوس‌نامه، اخلاق ناصری، کیمیای سعادت، بوستان سعدی، مثنوی مولوی، پنج گنج نظامی و البته و همواره غزل‌های خواجه بزرگوار ما حافظ، که در کام جانمان می‌نشاندند، افتخار آنها به تربیت و آداب آموزی برای زندگی فردی و اجتماعی ما بود و مفتخر به پرورش و آماده‌سازی نسلی برای فردای کشور بودند که ادب آموخته‌اند.
نگارنده 12 سال قبل به همایشی در مرکز پژوهش‌های وزارت خارجه دعوت شدم که در آن از چند کشور اروپایی صاحب‌نظرانی شرکت داشتند. موضوع همایش، بررسی حکومت و حکومت‌مداری در ایران بود تا درباره (جامعه ـ دولت) در ایران از مسیر نگاه تاریخی نوشته‌هایی ارائه و گفت‌وگو گردد. نوشته‌ای که به آن همایش ارائه دادم بررسی مختصر و تحلیلی از مسیر و بستر دولت‌سازی از سوی عالمان و بخصوص عالمان اخلاق و اخلاق زندگی در اداره جامعه بود. در آن از آثار فکری و فرهنگی با نقل‌قول‌هایی از قابوس‌نامه، اخلاق ناصری، کیمیای سعادت و کتب نثر و نظم در تاریخ فکری و فرهنگی ما، آن هم در مسیر ادب‌پروری بهره گرفتم و از پندها و باورهای نظرپردازان در دولتمردسازی و حقوق حاکم و مردم در ایران یاد کردم.
یکی از جامعه‌شناسان فرانسوی که در همایش حضور یافته بود، بعد از ارائه نوشته‌ام در پایان جلسه، نزد من آمد و پرسید، کتاب‌ها و نقل‌قول‌هایی که از آنها در نوشته خود آوردید برایم بسیار جالب بود، آیا می‌شود آن کتب را ببینم. کتاب‌های قابوس‌نامه، اخلاق ناصری، کیمیای سعادت را در دست داشتم و به او نشان دادم. پرسید تاریخ نگارش این کتب جدید است؟ گفتم، نه، بعضی از این کتب قدمتی 500 ساله دارد. تعجب او افزونتر شد و با تعجب پرسید، با این میراث سترگ اخلاقی، چرا امروز اینگونه‌یید!؟ شما ایرانی‌ها میراث دارید اما میراث‌دار نیستید! اینطور نیست؟
حیرت‌زده، اشک در چشم‌هایم حلقه زد و بغض امانم را برید، در میانه سکوت سنگین خود را از دست آن اندیشمند فرانسوی رهانیدم.
امروز که این نوشته کوتاه را با نام «اخلاق» می‌نویسم، آن جمله «شما میراث دارید اما میراث‌دار نیستید. » در سرم می‌چرخد. شاید ما از بسیاری از کشورهای دیگر جهان میراث عظیم‌تری از نثر و نظم در وادی اخلاق و فلسفه آن داریم. آنچنان ثروت و میراث بزرگی که «هانری کربن» آن مسافر و تشنه حکمت و معرفت را به تعجب وا داشت، او که با بسیاری از میراث ادبی، هنری و فرهنگی شرق آشنا بود، میراث اندیشه‌های ایرانی قبل و بعد از اسلام را، بخصوص در اخلاق و عرفان در ایران زمین، اقیانوسی می‌دانست که اغلب فرهنگ‌ها همچون برکه‌ای یا رودخانه‌ای از آن سرچشمه آب حیات گرفته‌اند. حال و در روز و روزگار ما و در این زمانه شاید همچنان بسیاری در نظرپردازی و قلم چرخانی استاد اخلاق و عرفانند، اما در عمل، پای در گلیم!!
سقوط اخلاقی ما آنچنان شده است و آستانه تحمل و تأمل ما چنان شکننده گردیده است و از منظر اخلاق عملی چنان از هم گسسته‌ایم که برخی، حتی بر اصل غیرمجادله، دروغ بد است باور یا التزام عملی ندارند. این دیگر و فقط یک بیماری نیست، فاجعه است. فاجعه است، چون دروغگویی عادت اخلاقی ما شده است. این «ما» شمول فاجعه را می‌نمایاند که دولت و مردم را در چرخش زندگی شامل است! جامعه به اینجا رسیده است که به طنز و یا واقع می‌گوید: تا دروغ نگویی کارت پیش نمی‌رود، تا پرخاشگر نباشی «هالو» می‌خوانندت و تا کلاه‌بردار نباشی، کلاهت را برمی‌دارند!! و پس معرکه می‌مانی!! اگر گیر کردی خالی‌بندی کن! معجزه می‌کند! خر خودت را از پل بگذران به دیگران چه کار داری! بریم به روزنامه‌ها نگاهی بزنیم تا اسامی جدید مزدوران اجانب و جاسوسان آمریکا و انگلیس را بشناسیم و دریابیم فرمان را کی می‌چرخاند!!
آیا در این گفته‌ها و ضرب‌المثل‌ها که گزاره عملی جامعه ـ دولت شده است خطر فاجعه را احساس نمی‌کنید و اگر حیرت‌زده نگردید، تعجب دارد که عادت رفتاری جامعه و دولت بر مقیاس اینگونه گزاره‌ها می‌چرخد. اگر حیرت‌زده نگردیم، ما خود در فاجعه اخلاقی امروز با همه ابعاد آن بسر می‌بریم و شریکیم که بخشی از نمونه‌های آن را در صفحات حوادث مطبوعات و یا تصویرهای خبری آن هم بصورت هر روز می‌بینیم و اطلاع پیدا می‌کنیم. ما با فاجعه مرگ اخلاق مواجه‌ایم. کاری باید کرد، کارستان! ـ همین ـ


منبع: / روزنامه / اطلاعات ۱۳۸۹/۱۲/۲۳
نویسنده : ابوالقاسم قاسم زاده

نظر شما