فراز و فرودهای روابط ایران و روسیه در عصر صفویه
موقعیت سوق الجیشی ایران در عصر صفویه
جایگاه مهم ایران در روابط بین شرق و غرب تا عصر جدید بر کسی پوشیده نبوده و نیست. کشور ایران به علت وضع جغرافیایی و موقعیت ویژه اش، از دوران قدیم مرکز داد و ستد و مبادلات تجاری بین شرق و غرب بوده است و این امر، حاکی از جایگاه ایران به عنوان شاخص ترین کشور غرب آسیا، از نظر سابقه تمدنی، تاریخی، غنای فکری و فرهنگی، امکانات طبیعی و معدنی می باشد. بنابراین به خاطر واقع بودن در مسیر جاده های ابریشم و ادویه، کالاها و امتعه مناطق مختلف از شرق و جنوب آسیا، پس از عبور از ایران به کشورهای اروپایی می رفته و در مقابل، کالاها و اجناس غرب به وسیله تجار غرب و یا ارامنه از راه های تجاری شناخته شده آن دوران وارد ایران می شده و پس از گذشتن از فلات ایران یا بنادر این سرزمین، به سایر نقاط آسیا ارسال می شده است تا در بازارهای آن روزگار به فروش برسد. در اواسط قرن هفدهم میلادی، قاره آسیا از منزلت و مقام بسیار مهمی نسبت به اروپا در جهان برخوردار بوده است. در غرب آسیا، کشور ایران بدون شک به واسطه ثروت موجود در شهرها، تنوع محصولات صنعتی و فنون و برتری فرهنگ و تمدنش، از بسیاری کشورهای اروپایی برتر بود و در میان سایر کشورها مقام و مرتبه ای والاتر داشت.
اصفهان مرکز سیاست جهان
اصفهان، پایتخت شاهان صفوی، مرکز و محور سیاست جهانی شده بود. از تمامی کشورهای متمدن آسیایی و اروپایی آن زمان، نمایندگان سیاسی، بازرگانان، مسافران و جهانگردان در این شهر در رفت و آمد بودند. تجار و بازرگانان شرقی و اروپایی، کالاهای موردنیاز بازارهای اروپا را از چین، آسیای میانه و ایران تهیه می کردند و به بازارهای اروپا می فرستادند. اعراب و ارامنه در این ارتباطات تجاری بین شرق و غرب نقش اساسی و کلیدی داشتند.
رقابت دولت های غربی برای تصاحب بازار تجارت
در عصر جدید مبادلات تجاری با شرق، به ویژه ایران و هند، برای تجار و بازرگانان غربی منافع زیادی را در بر داشت. بدین لحاظ دولت های غربی برای تصاحب این بازارها با یکدیگر سخت رقابت می کردند تا انحصار تجارت با شرق را به دست آورند افتادن انحصار تجارت با شرق به دست پرتغالی ها، با توجه به سودهای سرشاری که در بر داشت، باعث برانگیختن حس رقابت و حسادت دولت های دیگر از قبیل روسیه در شرق و اسپانیا در غرب شد.
تلاش روس ها برای برقراری روابط بازرگانی با ایران
روس ها که خود شاهد سودهای سرشار تجاری دولت استعماری پرتغال بودند، بر آن شدند که به نوبه خود از منابع تجاری هند و ایران استفاده کرده و سود ببرند و نگذارند پرتغالی ها از راه های دوردست، از اروپا بیایند. برای نمونه محصولات ابریشم ایران را که بسیار مرغوب و موردنیاز غرب بود از شهرهای ساحلی دریای خزر یعنی گیلان که در همسایگی آن هاست، بخرند و به بازارهای اروپا ببرند و با سودهای سرشار به فروش برسانند. در نتیجه در اواخر دوران حکومت صفویه، علاوه بر دولت های اروپای غربی که با ایران روابط تجاری داشتند، روس ها نیز خواستار روابط بازرگانی و تجاری با ایران شدند و دولت روسیه در این راستا گام هایی برداشت.
دست رد طهماسب به روسیه
این کشور در سال ۱۵۲۶م/۹۷۴ق در زمان حکومت ایوان مخوف تلاش کرد که از طریق نماینده کمپانی تجاری مسکوی انگلیس با ایران ارتباط برقرار کند. اما شاه طهماسب اول صفوی به دلیل تعصبات مذهبی، به آن ها روی خوش نشان نداد و او ظاهرا دست خالی از ایران بازگشت. به طور کلی می توان گفت که روابط روسیه با ایران تا زمان شاه عباس دوم محدود به معاملات تجاری بین بازرگانان ۲ کشور بود.
آغاز روابط با اعزام ۸۰۰ تاجر روسی و ارمنی به ایران
بنابراین به نظر می رسد تا سال به تخت نشستن شاه عباس دوم (۱۵۶۲م/ ۱۰۵۳ق) بین ایران و روسیه، روابط سیاسی خاصی وجود نداشت. تا این که در اوایل قرن هفدهم میلادی در سال ۱۶۱۳، روس ها برای خود تزاری به نام میشل رومانوف انتخاب کردند و روابط حقیقی دولت روسیه با ایران از زمان تزار آلکسی از این سلسله بود که آغاز شد. در سال ۱۶۶۴م، این پادشاه ۸۰۰ نفر از تجار روسی و ارمنی را به عنوان نمایندگان سیاسی به ایران فرستاد. این بازرگانان به عنوان ماموران سیاسی، در قزوین به خدمت شاه عباس دوم رسیدند. پادشاه ایران در ابتدای امر با ایشان در کمال ملاطفت و مهربانی رفتار کرد. اما بعد که فهمید این هیئت تنها با هدف فروش کالاهای خود و به منظور معافیت از حقوق گمرکی و سایر مالیات های معموله و مرسومه در آن زمان، از راه حیله، به لباس نماینده سیاسی در آمده اند، خشمگین شد و دربار پس از اطلاع از این امر، دستور داد آن ها را از ایران اخراج کنند. این موضوع، موجبات دشمنی روس ها را فراهم کرد و منجر به تعرض قوای روس به سواحل بحر خزر شد. اما دولت ایران ایشان را شکست داد و آلکسی را از خیال تجاوز به ایران منصرف کرد. آلکسی، تزار روسیه بعد از آن تاریخ دیگر متعرض ایران نشد و سفیری به این سرزمین نفرستاد. به همین دلیل تا زمان روی کار آمدن پطر کبیر، بین ایران و روسیه روابطی جدی صورت نگرفت.
اصلاحات پطر کبیر سیاست خارجی روسیه را متحول کرد
پطر اول، به دلیل تغییرات و اصلاحاتی که در عصر جدید در روسیه ایجاد کرد، در تاریخ این کشور جایگاه ویژه ای دارد. او که بعدها لقب «کبیر» گرفت، از سال ۱۶۸۲م در سن ۱۰ سالگی به قیومیت خواهرش صوفی حکومت می کرد و از سال ۱۶۸۹م شخصا به اداره امور مملکت پرداخت و سعی کرد روسیه را به صورت یکی از کشورهای اروپایی در آورد. تزار جوان بعد از سفرهای متعدد به غرب و کسب تجارب بسیار و مفید، مصمم به تغییرات و اصلاحات جدیدی در جامعه روس شد تا رسوم کهنه قدیمی را از میان بردارد. او کار انقلاب و تحول را از خود آغاز کرد. بنابراین به لباس اروپایی ملبس شد و یکی از افتخارات خود را اروپایی کردن کشورش می دانست و در اجرای این طرح و فکر شدت عمل به خرج داد. او با توجه به روحیه استبدادی که داشت، از هیچ مانعی نهراسید و با وجود مخالفت های شدیدی که با اصلاحاتش شد، آغازگر نوگرایی در شرق شد. در اواخر سده هفدهم، زمانی که پطر به قدرت رسید، روسیه در مقایسه با کشورهای اروپایی عقب مانده بود. از یک سو به دلیل وسعت زیاد این کشور، تحقق وحدت سراسری امری دشوار بود و از نظر صنایع نیز عقب افتاده بود. از آن جا که کشورهای اروپایی با سرعت زیاد در حال پیشرفت بودند، روسیه مجبور بود با این عقب ماندگی ها مبارزه کند. در غیر این صورت کشورهای اروپایی، روسیه را به انقیاد خود در می آوردند و از پیشرفت باز می داشتند. تجدید سازمان ارتش، ایجاد ناوگان دریایی و تجدید سازمان اداری دولت از مهم ترین مسائل بود. این گام ها در دوران پطر کبیر برداشته شد. به همین دلیل لقب امپراتور سراسر روسیه به او داده شد. در این زمان بود که دولت روسیه به عنوان امپراتوری به رسمیت شناخته شد. تغییرات به تدریج موجب پیشرفت های شایانی شد ولی این امر بیشتر در قشرهای فوقانی جامعه روسی بود و توده مردم هم چنان عقب مانده و بی سواد باقی ماندند. با این حال باید پذیرفت که در حقیقت این پطر اول بود که دولت روسیه را تجدید سازمان و احیا کرد. با بنای شهر سن پطرزبورگ به صورت یک پایتخت زیبا و تغییر در سازمان اداری و تقسیم روسیه به ۸ ایالت، کاستن از قدرت نجبا، توسعه صنعت بازرگانی و تعلیم و تربیت، اقداماتی سودمند و مفید از خود نشان داد. این اصلاحات به طور بنیادی اساس دولت روسیه تزاری و ملت آن را تجدید سازمان کرد و مظاهر پیشرفت تمدن را در روسیه گسترش داد. در نتیجه سرنوشت روسیه تزاری را به طور جدی و اساسی تحت تأثیر قرار داد و سنگ بنایی را گذاشت که پایه و اساس سیاست خارجی روسیه را تا پایان کار خاندان رومانوف تشکیل می داد و آن را به صورت یک سند راهبردی که عبارت است از وصیت نامه ای سیاسی که به او منسوب است، ترسیم کرد.
وصیت پطر کبیر برای دسترسی به آب های گرم
بر طبق این وصیت نامه، نقشه و هدف اساسی پطر کبیر، دست اندازی به آب های گرم خلیج فارس و اقیانوس هند تعیین شده بود و در قسمت نهم این وصیت نامه که به او منسوب است، چنین آمده است: “دولت روسیه را وقتی می توان دولت واقعی گفت که پای خود را به استانبول ببرد... برای رسیدن به این مقصود باید در میان ایران و عثمانی نفاق افکند تا همیشه میان شان جنگ باشد. اگر چه اختلاف مذهب و عقیده که مردم شیعه با مردم سنی دارند از هر لشگر و سلاحی بیشتر کارگر است و برای تأمین مقصود و تسلط روسیه بر آن ها بهترین وسیله است، با این همه بر شما واجب است همواره به هر وسیله که می توانید دوگانگی را در میان شان سخت تر کنید و نگذارید با هم هماهنگ شوند... چیزی که بیش از همه مرا دلخوش می کند، یکی اختلاف عقیده در میان شیعه و سنی است و استیلای روحانیون بر ملل مسلمان و این که ایشان مانع هستند که مسلمانان با ملل اروپا در آمیزند. گذشته از آن، باید چاره جویی کرد که کشور ایران روز به روز تهیدست تر شود و بازرگانی آن تنزل کند و روی هم رفته باید همیشه در پی آن بود که ایران رو به ویرانی رود. چنان باید آن را در حال احتضار نگه داشت که دولت روسیه هرگاه بخواهد بتواند بدون دردسر آن را از پا در آورد و به اندک فشاری کار خود را به پایان برساند. اما مصلحت نیست پیش از مرگ حتمی دولت عثمانی، ایران را یک باره بی جان کرد. کشور گرجستان و سرزمین قفقاز، رگ حساس ایران است. همین که نوک نیشتر استیلای روسیه به آن رگ برسد، فورا خون ضعف از دل ایران بیرون خواهد رفت و چنان ناتوان خواهد شد که هیچ پزشک حاذقی نتواند آن را بهبود بخشد. بر شما لازم است که بی درنگ کشور گرجستان و سرزمین قفقاز را بگیرید و پادشاه ایران را دست نشانده و فرمان بردار خود کنید. پس از آن باید آهنگ هندوستان کرد. زیرا کشور بسیار بزرگ و بهترین بارگاه تجارت است. کلید هندوستان سرزمین ترکستان است. تا می توانید به سوی بیابان های قرقیزستان و خیوه و بخارا پیش بروید تا مقصود نزدیک تر شود و اما تأمل و تأنی را نباید از دست داد و باید از شتاب کاری خودداری کرد.”
اقدام پطر کبیر برای ارتباط با ایران
پطر کبیر، تزار روسیه برای این که به اهدافش یعنی تجارت و ترقی و پیشرفت سریع روسیه و دست اندازی به آب های گرم خلیج فارس و اقیانوس هند برسد، چاره ای نداشت جز این که با ایران روابط دوستانه برقرار کند. بنابراین برای این که روابطی بین دولت های ایران و روسیه ایجاد شود، در سال ۱۶۹۸ عده ای را به ریاست یکی از ارامنه به نام اوری نئی Urinei روانه ایران کرد. این سفیر با آن که از طرف شاه سلطان حسین به گرمی پذیرایی شد، پس از مراجعت به روسیه، پطرکبیر را به خرابی اوضاع داخلی ایران آگاهی داد. به دنبال اطلاع از این امر، پطر اول (کبیر) که چشم طمع به ایالات شمالی ایران دوخته بود، درصدد برآمد سفیر دیگری به دربار ایران بفرستد تا علاوه بر مسائل سیاسی و سرحدی، راه تجارت را برای اتباع روسیه در ایران باز کند. باید گفت پیش از آن، انگلستان و فرانسه و سایر ملل اروپایی هم سفیرانی به ایران فرستاده بودند. مثلا دولت فرانسه یک سفارت دائمی در اصفهان برقرار کرده بود. سفیری که پطرکبیر انتخاب کرد، یک ماجراجوی ارمنی به نام اسرائیل اوری Israeil Ori بود. هنگامی که وی به شماخی در سرحد ایران رسید، در انتظار اجازه ورود ماند. علاوه بر نوکران و محافظان، تعداد زیادی تجار ارمنی نیز با او همراه بودند تا با استفاده از این فرصت، مال التجاره خود را در ایران به فروش برسانند. این فرد ارمنی، دارای فعالیت های تجاری و سیاسی و نظامی و به ویژه مرد حقه بازی بود و چنین شایعه کرده بود که از خانواده شاهان ارمنستان است. شایعه سفیر فرانسه نیز مبنی بر این که سفیر روسیه، جمعیت زیادی از افراد ارمنی را با خود به ایران می آورد تا در این جا به اتفاق ارمنیان ایران که تعدادی از آن ها در حومه پایتخت سکونت دارند و با پشت گرمی روس ها تخت و تاج ایران را تصاحب کنند، به تشویش خاطر دربار صفوی، به علت ورود او به عنوان سفیر روسیه، دامن زد. این شخص چون خود را از نسل خاندان شاهان ارمنستان خوانده بود، در اصفهان گفته می شد که خیال تشکیل سلطنت ارمنستان را دارد. پس خطر این فرد این بود که گرگین خان حاکم قندهار به او، یعنی در واقع به روس ها بپیوندد و به اتفاق ارمنی های تابع ایران، عصیان کنند.
وضعیت صفویه پس از شاه عباس بزرگ
در مورد وضعیت دربار صفوی و موقعیت سلطنت آن ها در این زمان به طور کلی باید گفت که پس از مرگ شاه عباس کبیر، دولت صفوی روز به روز به سوی ضعف و سستی می رفت. به طوری که در اواخر سلطنت شاه سلیمان اوضاع مغشوش شد و سر رشته امور از دست زمامداران بیرون رفت. در این موقع پادشاه و زمامداران با کفایتی لازم بود که نگذارند بنیان قدرت خاندان صفوی از هم فرو ریزد. ولی متاسفانه با روی کار آمدن شاه سلطان حسین، پسر و جانشین شاه سلیمان، به واسطه نفوذ شدید برخی افراد غیرمسئول دخالت حرم سرای دربار وی در امور سیاسی، سررشته امور از هم گسیخت و شاه هم که توانایی اداره امور را نداشت، اوضاع پیچیده تر و مغشوش تر شد و اسباب اضمحلال را بیش از پیش فراهم تر کرد. در این زمان بود که خطرهای داخلی و خارجی که دولت صفوی را تهدید می کرد، شدت بیشتری یافت. سرکشی ایالات و ولایات تابعه از یک سو، تجاوزهای دولت های روس و عثمانی از سوی دیگر، روند تدریجی سقوط دولت صفوی را تشدید کرد و باعث انهدام زودرس سلسله صفوی شد. از گذشته های دور، دولت ایران برای حفظ تامین امنیت سرحداتش مجبور بود از حملات و تعارضات طوایف ترک و مغول جلوگیری به عمل آورد. جاده ها و شاه راه های بازرگانی ایران به طرف هندوستان از راه هرات و کابل در افغانستان و راهی که به طرف چین می رفت از شهرهای خیوه مرکز خوارزم و خوفند مرکز فرغانه و بخارا و سمرقند، بازارهای قدیمی آسیای مرکزی، همه در دست فئودال های ترکمن بود. راه های بازرگانی عموما مورد عبور و مرور ارتش ها قرار می گرفت. در سال ۱۷۱۰ م قبایل افغانی ناحیه قندهار و کابل شورش و طغیان کردند. حوزه تاخت و تاز آن ها در آغاز به سرحدات شرقی ایران محدود بود.
هرج و مرج داخلی توجه روس ها را به ایران جلب کرد
ولی طولی نکشید که شورش افغانان و هرج و مرج داخلی ایران وسیله ای شد که نظر روس ها به جانب این کشور یعنی ایران جلب شود. حاجی طرخان از مدتی پیش، مرکز بازار بزرگی شده بود که تمام کاروان هایی که از ایران و هندوستان می آمدند، در آن جا متمرکز می شدند و راه بازرگانی که میان روسیه و ایران ایجاد کرده بود، نظر پطرکبیر را نسبت به ایران بیش از پیش جلب کرد. بنابراین در سال ۱۷۱۵ م معاهده ای بازرگانی با دولت ایران منعقد کرد. ولی ۲، ۳سال بعد درصدد برآمد تا قوای نظامی خود را به شهر خیوه برساند. اما قوایش در آن جا به وسیله ارتش ایران در هم شکسته شد. در خلال این وقایع، شورش و تهاجم افاغنه نه تنها کاهش نیافت بلکه روز به روز بر شدت آن نیز افزوده می شد.
طایفه عثمانی که در قندهار و حوالی آن سکونت داشتند، پیوسته موجبات شورش و اغتشاش افاغنه را بر ضد ایران فراهم می کردند. حکامی که از جانب ایران صفوی به آن جا می رفتند از عهده دفع فتنه ایشان برنمی آمدند. شاه سلطان حسین برای دفع این غائله، گرگین خان (شهنواز خان) والی گرجستان را به حکومت قندهار فرستاد. او نیز میرویس را به اصفهان فرستاد تا برای حفظ امنیت آن جا تحت نظر باشد. زیرا که آرامش و استقرار نظم در افغانستان منوط به نگهداری وی در اصفهان بود. ظاهرا این میرویس بود که به شاه ایران گوشزد کرد که تزار روسیه خیال تصرف گرجستان و ارمنستان را دارد و گرگین خان که تازه دین اسلام را پذیرفته است، در انجام این امر با دربار روسیه همراهی و مساعدت می کند و ماندن وی در افغانستان به منظور تحریک افاغنه به طغیان و شورش علیه دربار ایران است. از آن جا که گفته وی با اقدامات مخالفت آمیز پطرکبیر و اظهارات سفیر اخیرش که به ایران فرستاده بود مطابقت داشت، ذهن شاه را مشوب کرد. او بدون عزل گرگین خان از حکومت قندهار، میرویس را به همان شغل کلانتری مامور آن شهر کرد. بنابراین این میرویس بود که آتش فتنه را در سراسر قندهار مشتعل ساخت تا دولت صفوی را نابود کند. در هر حال در زمان شاه سلطان حسین صفوی، دربار ایران دچار فساد شده بود. این پادشاه، مردی بی کفایت و دهن بین بود، ماموران دربار او مغرض و نالایق بودند. رجال و افسران لایق و کاری رانده شده و جای آن ها را مردمان بیکاره و رشوه خوار و خرافاتی گرفته بود. امور اداره کشور پراکنده و شاه به خواندن اوراد و ادعیه و تعویذ و دیدن فال و جفر و صحبت با خواجه سرایان حرم مشغول بود. در حالی که مردم ایران زیر بار کمرشکن مالیات ها و عوارض و مظالم عمال حکومتی و خوانین و ملاکان به ستوه آمده بودند و گفته میرویس «دولت ایران ضعیف شده، آماده سقوط بود.” حاکی از این واقعیت آشکار بود که عمر دولت صفوی به سر آمده بود. در این صورت آزاد شدن و رها شدن از سلطه این چنین حکومت و دولتی در نظر افاغنه کار سختی نباید بوده باشد. دولتی که از مدت ها پیش رو به فساد نهاده و الان به حد نهایی رسیده بود و مردم ایران از فساد دستگاه اداری به قدری متالم و منزجر شده بودند که حتی خودشان دست به شورش و اغتشاش می زدند. به همین دلیل ملت ایران که از مظالم و استبداد مطلق دولت صفوی به فغان آمده بودند، از دولت صفوی روی گردان شدند و سرنوشت شان را مثل خود شاه سلطان حسین به قضا و قدر سپردند تا این که بساط آن ها را توفان حوادث برچیند.
توسعه طلبی روس ها در زمانی که صفویه در حال سقوط بود
در مقابل، درست در زمانی که ایران رو به انحطاط می رفت، در روسیه، پطر کبیر گام های مهمی برای پیشرفت و ترقی این سرزمین برداشته بود و نقشه هایی برای توسعه طلبی در ایران و دست اندازی به آب های گرم خلیج فارس و اقیانوس هند در سر داشت و از هر جهت آماده می شد تا اهداف استعماری خود را در ایران جامه عمل بپوشاند و از ضعف های پیش آمده به نحو بهتر بهره برداری کند. پطر کبیر، تزار روسیه برای استفاده از وضع آشفته دربار صفوی و توسعه متصرفات خود در قفقاز و دست اندازی به ایران، به صلاح دید که در این برهه از زمان، با ایران روابط دوستانه بیشتری برقرار کند.
دیدار سفیر روسیه با شاه سلطان حسین
به همین خاطر در سال ۱۷۱۱م/۱۱۲۳ق نماینده ای به ایران فرستاد تا درباره انعقاد قراردادهای تجاری با شاه سلطان حسین مذاکره کند و در ضمن اطلاعات کافی درباره شهرهای ساحلی دریای خزر تهیه کند. شاه سلطان حسین این سفیر را نیز به گرمی پذیرفت. سفیر از طرف دولت خود تقاضا کرد که به تجار ارمنی دستور داده شود که بعد از آن مال التجاره های خود را به عوض این که از راه ازمیر یا طرابوزان به اروپا بفرستند، از راه سن پطرزبورگ به اروپا ببرند. به ویژه محصول ابریشم ایران که در آن موقع بسیار مورد توجه کشورهای اروپایی بود، از راه روسیه به اروپا فرستاده شود. ولی این تقاضا مورد قبول شاه سلطان حسین واقع نشد و نماینده روسیه بدون نتیجه، دست خالی به کشور خود بازگشت. در سال ۱۷۱۵م/۱۱۲۸ق سفیر دیگری به نام آرتمی ولینسکی Artemi Volynski از طرف پطر کبیر به دربار شاه سلطان حسین فرستاده شد و وی را مامور بازخواست در موضوع تعرض ایرانیان به تجار روسی کرد. این سفیر درباره تعرضاتی که به تجار روسی در حدود بخارا شده بود، مراتب اعتراض دولت خود را ابراز داشت. ولی طرز تکلم و لحن او به اندازه ای شدید و بی ادبانه بود که شاه سلطان حسین به گفته های او توجهی نکرد و سفیر با اعتراض دربار را ترک کرد. این امر باعث کدورت و دشمنی بیشتر بین دو کشور و مقدمه ای برای پیدایش روابط خصمانه شد. ادامه دارد
چکیده
روابط ایران و روسیه در عصر جدید ایران که از دوره صفویه آغاز می شود، از جمله سرفصل های قابل توجه تاریخ جدید ایران است. روس ها از همان آغاز تاسیس سلسله صفویه تلاش کردند تا با ایران روابط تجاری و سیاسی برقرار کنند. موقعیت سوق الجیشی و نیز شکوه و رونق ایران عصر صفوی سبب شد تا آنان هم چون سایر رقبای غربی شان در صدد ارتباط با ایران برآیند از این رو اول بار در عصر طهماسب روسیه سفیری به ایران فرستاد که دست خالی از ایران برگشت. اما این کشور به تلاش خود ادامه داد تا جایی که در اوایل قرن ۱۷ تزار الکسی ۸۰۰ نفر از تجار روسی و ارمنی را به عنوان نمایندگان سیاسی به ایران فرستاد که گرچه در ابتدا با ملاطفت شاه عباس دوم روبه رو شدند اما در نهایت با خشمگین شدن شاه صفوی از آنان دستور اخراج آن ها را صادر کرد و این بار نیز روسیه ناکام ماند. با روی کار آمدن پطر کبیر در روسیه و اصلاحات اساسی او در این کشور، روسیه سیاست جدیدی در پیش گرفت و دست یابی به آب های آزاد رابه عنوان یک راهبرد تعیین کرد، به این خاطر رابطه با ایران نیز دوباره در دستور کار قرار گرفت. در این زمان دولت صفویه در سراشیبی ضعف قرار گرفته و رو به زوال بود. همین امر توجه بیش تر روس ها را به خود جلب کرد و موجب اعزام نماینده ای به ایران شد. اما این بار نیز نماینده روسیه دست خالی برگشت.
منبع: / روزنامه / خراسان ۱۳۸۹/۱۰/۵
نویسنده : نقی لطفی
نظر شما