موضوع : پژوهش | مقاله

بزرگترین قربانی تاریخ‌


تازه‌ترین مطالعه دکتر پیروز مجتهدزاده تحت عنوان «میرزا آقاخان نوری» و دفاع روشن او از وی، بی‌اختیار ذهن هر ناظری را متوجه مشابهت تاریخی سرگذشت تلخ و تاریک «ساروتقی»، اعتمادالدوله اواخر دوره شاه صفی و اوان جهانداری شاه عباس دوم صفوی می‌سازد و اینکه چگونه بازی روزگار سرنوشت یکسانی را برای یکی از فرزندان نور (میرزا آقاخان صدراعظم نوری) و حاکم همان سرزمین (ساروتقی) رقم زده و هر یک را به‌گونه‌ای خاص، قربانی قهرمان‌پروری و بزرگ‌نمایی دوران خود نموده است.
میرزا آقاخان نوری از نوادگان عبدالسلام بن صالح ابو الصلت(خواجه اباصلت) در سال1221 ه. ق متولد و در 16 سالگی به سلک خدمتگزاران دربار درآمد. هنگامی که فتحعلیشاه در اصفهان درگذشت (1250) زیر سایه درایت و تیزاندیشی میرزا آقاخان نوری «اسباب و اثاثیه سلطنتی و لشگر پادشاهی سالما غانما به صوب دارالخلافه روان شد». میرزا آقاخان در دوره محمدشاه «در امور وزارت لشگر و دخالت در امور کشور صاحب اختیار شد». وی پس از قتل امیرکبیر در محرم 1268 صدراعظم ایران گردید؛ امری که زمینه اتهامات بعدی را موجب گشت. میرزا آقاخان نوری در محرم 1275 به‌رغم دستخط شاه مبنی بر اینکه: «به مرتضی علی قسم ابدا خیال ما در حق شما کج نخواهد شد...» پس از هفت سال صدارت و هفت سال تبعید و دربه‌دری و مصادره اموال، عاقبت در قم به دست عوامل همان شاهی که به مرتضی علی قسم خورده بود، با قهوه قجری مسموم گشت. در سالیان بعدی منتقدان میرزا آقاخان نوری به زیر تیغ تخریب گرفتار آمدند. منتقدان وی ظاهرا دو مسئله مهم تحت‌الحمایگی بریتانیا و قتل امیرکبیر را بزرگ‌ترین جرم سیاسی و نقطه‌ضعف میرزا آقاخان می‌دانند. گذشته از اینکه نویسنده کتاب «میرزا آقاخان نوری» در فصل سوم همین کتاب، ضمن روشن نمودن بحث تحت‌الحمایگی صدراعظم نوری، سایر اتهامات وارده را با ارائه اسناد معتبر، مورد چالش و کنکاش علمی و دانشگاهی قرار داده است، از گزارش کلنل شیل که با زدن نعل وارونه «انگشت اتهام تردیدآمیز خود را به سوی صدر اعظم نوری دراز کرده و او را همراه و همانند مهد علیا شریک آن جرم بزرگ معرفی کرده است...» تا نوشته محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، نویسنده کتاب «صدر التواریخ» و فرزند حاجب‌الدوله (جلاد امیر کبیر) و نخستین کسی که بدون ارائه هیچ سند و مدرکی، صدراعظم نوری را شریک قتل امیرکبیر معرفی نموده است. با این وجود هنوز هیچ سندی که موید مشارکت میرزا آقاخان نوری در قتل امیر کبیر باشد، در اسناد معتبر آن دوره وجود ندارد. نویسنده کتاب (میرزا آقاخان نوری) در این رابطه می‌نویسد:
1- «تاریخ نویسی در ایران درخلال 500 سال اخیر مورد تهاجم تبلیغاتی چندجانبه‌ای بوده است که عدم‌اصلاح آن تاکنون لطمات زیادی به شکل‌گیری سیاسی جامعه ایرانی وارد کرده و در راه رسیدن جامعه ایران به سرمنزل رستگاری سیاسی یعنی رسیدن به دموکراسی مشکلات فراوانی ایجاد کرده است. این موارد باید در هر مطالعه‌ای در تاریخ سیاسی و جغرافیای ایران به درستی شناخته شود چرا که تا مشکلات یاد شده در تاریخ‌نویسی و تاریخ‌خوانی ما اصلاح نشود رسیدن جامعه ما به دموکراسی به تاخیر خواهد افتاد و ما همچنان در پرده ابهام باقی خواهیم ماند.»
2- «تهاجم تبلیغاتی به منظور قهرمان‌پروری، مهم‌ترین مشکل در تاریخ نوشته شده کنونی ناشی از عدم‌رعایت بی‌طرفی علمی تاریخ‌نویسان 200 سال گذشته است... تا آنجا که جز مواردی چند بیشتر نوشته‌های این دوران در حقیقت داستان اختلافات سیاسی میان افراد و گاه احزاب (گروه‌ها و دسته‌های سیاسی) به سود یک طرف و به زیان طرف دیگر به قلم آمده و... به حساب تاریخ و تاریخ‌نویسی گذاشته شده... امروز که بیش از یک و نیم قرن از عصر امیرکبیر و بیش از نیم قرن از دوران مصدق می‌گذرد برخی مطالعات مربوط به نقش‌آفرینی سیاسی رقیبان سیاسی این دو آغاز شده است آشکار می‌شودکه نه میرزا آقاخان صدراعظم نوری فرد خیانتکاری بود و نه قوام‌السلطنه، نه آیت‌الله کاشانی و نه دکتر بقائی و دیگران سهل است که اسناد نشان از آن دارد که دفاع از صدر اعظم نوری از منافع ملی ایران در سیاست خارجی به مراتب عملی‌تر و حقیقی‌تر از کار همزمانانش بود، و اگر قوام‌السلطنه و کاشانی و بقائی از مصدق میهن‌دوست‌تر قلمداد نشوند، مسلما در میهن‌دوستی از مصدق دست کمی نداشته‌اند...»
3– دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی عمومیت یافتن سیاست قهرمان‌سازی از شخصیت امیرکبیر را به دوران پس از مشروطه بازمی‌گرداند و نویسندگان داستان‌های قهرمان پروراننده در این راستا را «غلاۀ» شخصیت امیر کبیر لقب می‌دهد... این دید، دید جامعه‌ای است که در برابر شایعه شیفتگی دارد و در عالم سیاست به دنبال فرشته نجات‌بخش است و این افسانه‌پردازی‌‌ها را بدون چالش پذیرفته است بدترین شیوه در ترویج کیش شخصیت‌پرستی، قربانی کردن اطرافیان به‌خصوص نامزد قهرمان است...»
نمایاندن مشابهت سرنوشت تلخ تاریخی اعتمادالدوله‌های (صفوی و قاجاری) بدون شناخت تحلیلی دو دوره متمایز حکومت فرزندان شیخ صفی ممکن نیست. «دوره نخست که از آغاز پادشاهی شاه عباس بزرگ و اخراج پرتغالیان از خلیج فارس در سال 1602 م که دوره اقتدار و سازندگی است و به حقیقت ایران در این دوره شاهد رنسانس دوم خود در علوم و فنون و ادب و فلسفه و هنر بوده است و دوره دوم که از فردای پایان گرفتن پادشاهی شاه‌عباس بزرگ آغاز شد و تا پایان سلطنت شاه سلطان حسین دوام پیدا کرد دوره انحطاط ایران شمرده می‌شود» و تا اواخر دوره قاجاریه ادامه دارد. دوره‌ای که ساروتقی‌ها، میرزا ابراهیم کلانترها، قائم‌مقام‌ها، امیرکبیرها، میرزا آقاخان نوری‌ها، میرزا حسین خان سپهسالارها و امین‌السلطان‌‌ها و... گردن‌‌شان زده شد، دستمال به حلقشان فرو رفت، تبعید گشتند، در حمام رگ زده شدند و بالاخره به‌رغم قسم حضرت عباس و دم خروس ناصرالدین‌شاه با قهوه قجری تن به خاک سپردند. ساروتقی اولین قربانی انحطاط تاریخی دوران دوم است. وی درحالی به تحریک شیخ علی خان زنگنه و اغوای شاه صفی گردن به تیغ تیز «جانی خان قورچی باشی» سپرد که «... در ظرف 10 سال در اثر کاردانی و تبحر در امور مالی به‌جای وزیر مازندران که تازه فوت شده بود انتخاب شد. بعد حکومت گیلان را به او دادند. سپس مقامات مهم دیگری به او رجوع شد تا اینکه به مقام نظارت و بالاخره صدارت اعظمی رسید و بعد از سال‌ها خدمت در اثر توطئه رقبا و دشمنان با اغوای شاه حکم قتلش در سن 80 سالگی صادر و اجرا شد.» بد نیست بدانیم که سانسون در سفرنامه خود نیز در باب چنین شاهانی اینگونه داوری می‌کند: «شاهی که امروز (یعنی سال 1683 م) در ایران سلطنت می‌کند در تاریخ جلوس به تخت شاهی، شاه صفی نام داشته است. می‌گویند یهودیان برای شاه جادو کرده بودند و در نتیجه شاه به چنان ناتوانی و ضعفی دچار شده که رو به مرگ و نیستی می‌رفت. شیخ علی خان (زنگنه) اعتماد‌الدوله یا رئیس الوزرایش سحر و جادو را کشف کرد و به شاه توصیه نمود اسمش را تغییر دهد تا به این وسیله از آسیب سحر و جادو در امان باشد شاه نام صفی را که اسم جدش شیخ صفی بود کنار گذاشت و خود را شاه سلیمان نامیده است».
در این اثر علمی دکترمجتهدزاده صداقت و صراحت علمی خود را تمام و کمال نشان داده است. او هرگز کلامی برای خرد کردن شخصیت امیرکبیر به میان نیاورده ولی با شهامت همیشگی از نور به عنوان خاستگاه بهائیت یاد می‌کند. تردیدی نیست که کسب آشنایی با تاریخ سیاسی و هویت ملی شرط اول رسیدن جامعه به اندیشه‌های دموکراتیک است و برای رسیدن به دموکراسی در ایران‌، ای کاش توصیه این کتاب برای دوباره‌نویسی تاریخ در چارچوب‌های علمی و دانشگاهی در ایران باب شود و ایرانیان بیاموزند که هیچ چیز در زندگی نپذیرند مگر آنکه مستند به اسناد متقن باشد.


منبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۰۸/۲۷
نویسنده : عباس پور قدیری

نظر شما