قرائت نبوی از جهان
در سالهای اخیر نواندیشان دینی با بحث و فحص در متون دینی سعی در قرائت جدیدی از سنت اسلامی داشتهاند. از جمله مهمترین و تاثیرگذارترین آنها محمد مجتهدشبستری، این اواخر با سختکوشی فراوانی، به بررسی نقش پیامبر و چگونگی رابطه وی با وحی پرداخته است؛ پروژهای که همچنان هم ادامه دارد. آنچه در این ستون میخوانید تاملات شبستری است درباره «قرائت نبوی از جهان» بدیهی است که گروه اندیشه آمادگی انعکاس نظرات موافق و مخالف را دارد، چنانکه در این امر مشهود بود متن حاضر برگرفته از سایت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی است.
ملاحظات فلسفی درباره زبان که امروز بیشترین طرفداران را میان فیلسوفان زبان دارد روشن میکند که زبان یک پدیده انسانی (Anthropologik) جمعی و دارای ارکان و مقومات متعدد است و تنها در جایی تحقق پیدا میکند که همه آن ارکان و مقومات موجود باشند و با فقدان بعضی از آنها، زبان به کلی منتفی میشود. تعمق بیشتر در این موضوع و کاویدن همه جانبه آن بود که ویتگنشتاین را در دوره فلسفی دوم خود، به این نتیجه رساند که سخن گفتن، بخشی از نحوه زندگی و رفتار آدمی است و تئوری بازیهای زبانی را مطرح کرد و پس از وی «آستین» نظریه ویتگنشتاین را با نظریه فعل گفتاری تکمیل کرد. (1) بنا به تعریف یاد شده اگر شخصی بگوید الفاظ و معانی معینی، بهطور ویژهای برای من به وسیله واسطهای مثلا فرشته قرائت میشود و سپس آنها را برای مخاطبان بخواند و خود را صرفا بلندگو معرفی کند و بگوید گوینده این جملات من نیستم، در چنین حادثهای به اصطلاح علمای علم اصول «دلالت تصدیقیه»ای وجود نخواهد داشت. چون این کلام برای مخاطبان «گوینده» ندارد و هیچ اراده جدی (در اصطلاح علم اصول) در ورای این جملات دیده نمیشود. چنین جملههایی را (که نمیتوان آنها را جمله نامید) نمیتوان بررسی و تفسیر یا تحلیل کرد. هیچگونه قرائتی از آنها ممکن نیست. چنین جملههایی نه تنها گوینده ندارد بلکه هیچکدام از پنج محور تحقق زبان در آنها موجود نیست و آنها را نمیتوان نمونههایی، از یک زبان، مثلا زبان عربی به شمار آورد. واضح است که مراد ما از گوینده کلام که رکن اول تکون کلام است کسی نیست که چون بلندگو صدا را به وجود آورد. مراد از گوینده آن شخص ذهندار است که میتوان سخن او را فهمید و میتوان آن را به وی نسبت داد و گفت این سخن را فلان شخص میگوید. حداکثر آنچه درباره نظریه انتقال اصوات به وسیله پیامبر میتوان گفت این است که «یک انسان ادعا میکند که برای او جملاتی از سوی خدا قرائت میشود و او عین آن جملات را برای مخاطبان میخواند»، چنین ادعایی البته قابل بررسی است چون به عنوان یک ادعا معنا و مفهوم دارد. اما در این صورت خود آن جملات منتقل شده چون محورهای لازم برای تحقق زبان را که قبلا توضیح داده شده ندارد به عنوان کلام کسی معنا و مفهوم نخواهد داشت و قابل فهمیدن و بررسی نخواهد بود. ممکن است تصور شود در چنین موردی گوینده سخن خدا است و این رکن مهم تحقق زبان در این مورد وجود دارد و ارکان دیگر تحقق زبان هم به گونهای در این مورد وجود دارد. اما این تصور درست نیست. با نظر دقیق معلوم میشود در چنین موردی وضعیت از این قرار است که برای نبی بنا به تجربهاش، این جملات که او منتقل میکند یک گوینده دارد و آن خدا یا فرشته است و... اما برای مخاطبان نبی این جملات گوینده ندارد. مخاطبان که نمیتوانند بدانند در درون نبی چه میگذرد. آیا کسی با او سخن میگوید؟ چه کسی با او سخن سخن میگوید؟ چگونه سخن میگوید؟ همه اینها به دعوی نبی، تجربه شخصی اوست که تنها خود او ممکن است فهمی از آنها داشته باشد؛ آن هم نه فهمی از سنخ فهم کلام انسان. در این صورت مدعی چنین حادثهای (نبی)، اگر این جملات را برای مخاطبان بخواند و از آنها بخواهد که عنوان کلام خدا به آن توجه کنند و معانی آن را بفهمند در حقیقت از آنها میخواهد آن جملات را صرفا از روی تعبد و ایمان به وی کلام کسی (خدا) بدانند و معنا و مفهوم آن را هم همان بدانند که وی به صورت غیرعادی دریافت کرده است. در این صورت او باید برای مخاطبان درباره یکیک این جملات توضیح دهد که معنا و مفهوم آنها در تجربه وی چه بوده است تا مخاطبان تعبدا و از روی ایمان قبول کنند که این جملات چنین معناهایی دارد. آیا میتوان پذیرفت که آن همه گفتوگو و جدال و مخالفت و موافقت و جهاد و تحول اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که نبی اسلام برانگیخت و در خود قرآن منعکس است از این طریق به وجود آمد که پیامبر به مخاطبان خود میگفت شما تعبدا از من بپذیرید که این آیات که برای شما هیچ کدام از مقومات کلام را ندارد واقعا کلام خدا است و معنا و مفهوم دارد و معانی آنها را هم از من بپرسید؟ آیا چنین چیزی قابل ادعا و تصور و تصدیق است؟ در موارد متعددی از قرآن به این موضوع تصریح شده که آیات قرآن به «لسان عربی مبین» است، یا به «لسان قوم» است؛ آیا میشود این را پذیرفت که نبیاسلام از مردم میخواست آنچه را که نمیتوانند به عنوان کلام کسی بفهمند تعبدا بفهمند؟ آیا میتوان تعبیرات متعدد دیگر را که در متن قرآن آمده و آیات آن را برای مخاطبان مفهومدار و معنادار و قابل بررسی و قابل تعقل و تدبر معرفی میکند را نادیده گرفت؟ در قرآن آمده چرا در قرآن «تدبر» نمیکنید. (2) در قرآن، برای قرآن ویژگیهایی چون شفا، هدایت، بصیرت، موعظه، برهان، بینه و نشانه روشن و مانند اینها ذکر شده (3) چگونه میتوان برای متنی که اصل دلالت داشتن آن بر تعبد مبتنی است چنین اوصافی ذکر کرد؟ آیا کوششهای گستردهای که پس از رحلت نبی اسلام برای فهم و تفسیر قرآن به دست علمای مسلمان به عمل آمد (چون آن را قابل فهم و بررسی و تفسیر میدانستند) همه لغو و باطل بوده است؟ آیا اینکه ما امروز به بررسی و فهم و تفسیر قرآن میپردازیم کاری لغو باطل انجام میدهیم؟ علاوه بر همه اینها در قرآن تحدی شده که دیگران نمیتوانند چنین آیات الهی را بیاورند. (4) اگر پیامبر اسلام کانال انتقال چنان جملاتی بود که کلام بودن و معنادار بودن آنها فقط یک مسئله تعبدی و ایمانی بود چگونه ممکن بود چنین تحدیای معنا داشته باشد؟ شاهد، تاریخیـقرآنی دیگر این است که در قرآن آمده نبیاسلام «داعی به سوی خدا» با بصیرت درونی، مبشر حیات اخروی و رحمت الهی، بیمدهنده از عذاب الهی (مُنذر)، هدایتکننده مردم به صراط مستقیم، تعلیمدهنده کتاب و حکمت، داور اختلافات انسانها در توحید، بازکننده قید و بندهای روح انسانها، هموارکننده راه قیام به قسط و... است. (5) «چگونه ممکن بوده است این همه صفات و فعالیت را به کسی که جز یک کانال انتقال اصوات نیست، نسبت داد و برای وی این همه نقش سرنوشتساز در زندگی انسانها برشمرد. مگر نه این است که پیامبر همه این نقشها را در درجه اول با خواندن قرآن برای مردم و وارد کردن معانی و مفاهیم و بینش موجود در آن در زندگی فردی و اجتماعی آن قوم ایفاء میکرده است. اگر قرآن کلام پیامبر نبود و کار پیامبر چیزی بیش از وساطت در منتقل کردن یک رشته جملات به آنان نبود چگونه ممکن بود این نقش سرنوشتساز به پیامبر نسبت داد.
پینوشتها:
.1Austin
2- افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها (سوره 47 آیه 24)
کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبر و آیاته و لیتذکر اولوالالباب (سوره 38 آیه 29)
افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا (سوره 4 آیه 82)
3- اسراء 82 ـ بقره 185 ـ جاثیه 20 ـ یونس 57 ـ نساء 173 – انعام 157.
4- قل لئن اجتمعت الجن و الانس علی ان یأتو تمثبل هذا القرآن لا یأتون بمثله (سوره 17 آیه 88).
5- سوره 12 آیه 108، سوره 17 آیه 105، سوره 23 آیه 73، سوره 62 آیه 2، سوره 2 آیه 213، سوره 7 آیه 157، سوره 5 آیه 42.
تاریخ انتشار در سایت: ۶ مهر
نمنبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۰۶/۲۱
نویسنده : محمد مجتهد شبستری
نظر شما