یک دم با جوانان
روزنامه شرق، چهارشنبه 12 آذر 1382
هوشنگ سامانى: وقتی مخاطب جوان است کار با او گاه مشکل است و گه بسیار آسان. مشکل است زیرا شتاب نوجویی و نوگرایی جوان با مسن ترها سازگاری ندارد. او می خواهد هر آینه پوست انداخته و در قالبی جدید ابراز وجود نماید. هویت جدیدش اگر بر بستر ریشه ها باشد، صد البته مثبت و سازنده خواهد بود و اگر در بی ریشگی رشد یابد همان است که صدای همگان را به عرش برده است، «تهاجم فرهنگی». از طرفی کار با جوان سهل و آسان می نماید زیرا بسیار پرانرژی است. کافی است «الف» را در گوشش درست بخوانیم او خود تا «یا» می رود. هرساله چند روز به بهانه های مختلف توجه مسئولان و صاحبنظران به مقوله جوان و جوانی معطوف می شود. چند سخنرانی، سمینار، گردهمایی و ارائه آمار عمده نتایج را تشکیل می دهد. در این خصوص برگزاری جشنواره های فرهنگی هنری کمی متفاوت تر از سایر برنامه هاست از جمله جشنواره موسیقی جوان (سالانه) و جشنواره موسیقی دانشجویان (دوسال یک بار). این برنامه های بالقوه بستر مناسبی برای هویت بخشی به شمار زیادی از جوانان جامعه ماست. منتها طرز نگرش ناهمگون نهادهای فرهنگی به آن، راندمان پائینی را به ارمغان آورده و به هیچ روی مطلوب نیست. شاید برخی گمان کنند مگر جوانان اهل موسیقی چند درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند که بخواهیم بیش از این ها برایشان سرمایه گذاری کنیم؟ و ده ها پرسش دیگر که سر از نیازهای مختلف جوانان درآورده و کل بحث فرهنگی را تحت الشعاع آب و نان قرار می دهد. اشکال کار اینجاست که به این گونه مقولات به دیده تفنن و سرگرمی نگریسته می شود ودر حالت سخیفش آن جوان دو تار نواز روی صحنه را یک مطرب وقت گذران تلقی می کنند، غافل از این که اگر حاج قربان سلیمانی در فستیوال آوینیون فرانسه (1370) مورد تشویق تماشاگران و تحسین منتقدان قرار می گیرد، فقط به خاطر شخص حاج قربان نیست. در حقیقت وی نماینده میلیون ها ایرانی از گذشته و حال بوده و صدای برخاسته از ساز او یادگار ارزشمند دوران باستان است که زیر پنجه های استاد، طراوتش را حفظ کرده و همچنان هوش از سر مشتاقان می رباید. با این وجود اگر در برپایی جشنواره های فرهنگی و هنری، به این دلخوش باشیم که چند جوان بیایند، بخوانند و بنوازند، آنگاه به تعدادی از آنها جوایزی هم بدهیم و گمان کنیم کار بزرگی کرده ایم به خطا رفته ایم. مادام که سرمایه گذاری های فرهنگی ما نتواند جوانان جویای هویت را سیراب نماید، نتواند جوان امروز را به گذشته پرافتخارش وصل کند تا در این دنیای پر زرق و برق احساس حقارت نکند به یقین تمام آن سرمایه ها به هدر رفته و خواهد رفت. تجربه تلخ نهی جوانان از موسیقی زمانی آشکار شد که مقداری دیر شده بود. آنها را که از سه تار منع می کردیم به ناگاه گیتار به دست از اندرونی ها سر برآوردند. نتیجه چه بود؟ از خود بیگانگی. جوان ما همه چیز از همه جای دنیا می دانست الا از موسیقی اصیل وطنش. تمام چم و خم زندگی باب دیلن، پل مک کارتنی، اریک کلاپتون و ... را می دانست اما نام شاهمیرزا مرادی را یک بار هم نشنیده بود. او نمی دانست آهنگ پرداز «ایران ای سرای امید» کیست و الان در کجای دنیاست.
به هر ترتیب جشنواره های فرهنگی، هنری زمانی می توانند فرهنگ سازی کنند که مخاطب داشته باشند. برگزاری چنین برنامه هایی در سالن ها و فضاهای محدود با طیف خاصی از اقشار جامعه برد چندانی نداشته و هرگز نمی تواند مطلوب یک جامعه فرهنگ مدار باشد. متأسفانه نهادهای مختلف فرهنگی و هنری، نه بر مدار بن مایه های فرهنگ ایرانی و اسلامی، که براساس سلیقه اداره می شوند. برای مثال چیزی که مطلوب وزارت ارشاد یا حوزه هنری است، همان چیز مردود صدا و سیماست و گاهی برعکس. در خصوص موسیقی و جوانب آن اختلاف سلیقه خیلی بیشتر است. دیدن ساز و شنیدن صدای آن در جشنواره های موسیقی امری بدیهی و مطلوب بوده در حالی که همان صحنه از تلویزیون قابل پخش نیست و بالطبع میلیون ها جوان مشتاق سراسر کشور از چنین برنامه هایی محرومند.اما عطش دانستن و شوق موسیقی باعث نمی شود همان میلیون ها جوان به صرف این که رسانه های بزرگ خوراک مناسبی به آنها نمی دهند، تحمل محرومیت نمایند بلکه به طور خطرناک و نگران کننده ای نیازهای خود را از بیگانگان طلب می کنند. تصور نمائید احاطه فرهنگی بر چنین جامعه ای چقدر سهل و ممکن می شود. به مدد فناوری های جدید همه گونه صوت و تصویر وارد خانه های جماعت ایرانی می شود الا صدا و تصویر تار و کمانچه و ... اینجاست که بحث مقابله با شبکه های ماهواره ای رنگ می بازد و الفاظ کلیشه ای چون امواج مسموم دیگر کاربرد ندارد. برای مثال وقتی جوان ایرانی از شبکه ماهواره ای آذربایجان یک خانم محجبه را در حال نواختن قوپوز (ساز آذری) می بیند دچار تناقض می شود که چرا ماهواره بد است؟ چرا ساز را نمی توان نشان داد؟ چرا باید هنگام پخش موسیقی از شبکه های ایران فقط گل و زنبور تماشا کنیم؟ و ... و ... و ...
اگر سری هم به شبکه های عربی بزنیم می بینیم که عرب ها نیز مانند ما دغدغه تهاجم فرهنگی غرب را دارند اما نه منفعلانه بلکه بسیار فعال عمل کرده و برنامه سازی می کنند. پخش مستقیم یک برنامه فرهنگی هنری از رسانه های عربی امری رایج و پرمخاطب است. تلویزیون آنها آموزش عود (بربط)- که اصالتا ساز ایرانی است- دارد در حالی که بسیاری از جوانان ما نه تنها نمی دانند بربط چیست که اگر نشانشان هم بدهیم می گویند ساز عربی است! از طرفی بازتاب یک جشنواره تنها به رادیو و تلویزیون متکی نیست. انواع مطبوعات و سایت های اینترنتی نیز می توانند بخشی از رویدادها را منعکس نمایند. این در حالی است که مرکز موسیقی وزارت ارشاد و همینطور مرکز موسیقی حوزه هنری، هنوز یک سایت اطلاع رسانی در اینترنت راه اندازی نکرده اند بنابراین اگر بگوئیم جشنواره موسیقی جوان یعنی دو تالار واقع در خیابان استاد شهریار تهران، سخنی به گزاف نگفته ایم.
نظر شما