در پیشگاه طبیعت
روزنامه شرق، شنبه 15 آذر 1382
طاهره رنجبر: چرا نباید تمامی افراد بشر حافظ محیط زیست باشند؟ چرا بعضی از مردم بیشتر از بقیه به فکر آینده طبیعت هستند؟ چرا برخی فعالانه از طبیعت حفاظت می کنند در حالی که برخی دیگر ترجیح می دهند با بی تفاوتی یا از سر تعمد شاهد نابودی طبیعت باشند؟ اینها مهم ترین پرسش هایی است که خانم دکترکی میلتون (K.Milton)، دانشیار مردم شناسی اجتماعی کالج کوئینز در کتاب «Loving Nature» سعی در پاسخگویی بدان ها دارد.
کتاب مذکور با عنوان «طبیعت مهربان: به سوی اقلیم عاطفه» توسط محمد مهدی رستمی شاهرودی ترجمه و توسط انتشارات سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شده است. «طبیعت مهربان» به خاطر پرداختن به موضوعات تازه و اساسی در زمینه محیط زیست و تلاش چشمگیر نویسنده و به رغم وجود کاستی هایی در ترجمه در خور تفکر و تعمق است.
دکتر میلتون در مقدمه نسبتا مفصلی با بر شمردن اهداف خویش و ارائه توضیحاتی درباره مطالب کتاب به خواننده در درک هر چه بهتر آن کمک می کند. وی معتقد است که هر یک از سه پرسش طرح شده در ابتدای متن ممکن است به نحوی باعث سردرگمی کسانی شود که برای حفاظت از محیط زیست مبارزه می کنند و می کوشند جامعه زیست محیطی سالم تری را به وجود آورند، چرا که این پرسش ها در واقع پرسش از فرهنگ انسانی ماست. پرسش مهم تری که منجر به طرح چنین سئوالاتی می شود این است که چرا مردم درباره طبیعت و موجودات آن به شکل های مختلف فکر، احساس و عمل می کنند.
مردم شناسان در دهه های اخیر برای پاسخگویی به این پرسش رهیافت ساخت گرایانه ای را برگزیده اند و به این نتیجه رسیده اند که چارچوب نگاه ما به جهان، تصورات و آرزوهایمان همگی به واسطه محتوای فرهنگی که در آن زندگی می کنیم، شکل می گیرد. اما نویسنده این کتاب قصد دارد پرسش مذکور را با دید ژرف تری مورد بررسی قرار دهد و چگونگی عملکرد روندهای اجتماعی _ فرهنگی را بر هستی انسان و نحوه فراگیری و ارتباط خاصی که هر یک از افراد انسانی در برخورد با جهان اطراف از خود نشان می دهند را زیر ذره بین برد.
او پیشنهاد می کند تا برای یافتن پاسخ قانع کننده به ورای چارچوب های اجتماعی و فرهنگی نظر بیندازیم و هر فرد انسانی را به عنوان یک ارگانیسم منفرد که در محیط خاصی زندگی می کند و در برهمکنش متقابل با محیط اطراف خویش رشد می کند، مورد بررسی قرار دهیم. میلتون همچنین به سراغ رشته هایی همچون روانشناسی و علوم شناختی، بوم شناسی و فلسفه می رود تا درک درستی از چگونگی جمع آوری اطلاعات از محیط پیرامون و کسب دانش توسط انسان و احساس او به اشیا و موجودات مختلف و ارزشی که برای آنها قائل است، به دست بیاورد.
او به جای گزینش الگوهای معتبر از روابط اجتماعی انسان ها بر روی نحوه ارتباط انسان با طبیعت و چیزهای طبیعی تمرکز می کند و این کار خود را ناشی از دو دلیل می داند. نخست آنکه سئوالات طرح شده از دل پژوهش های خود وی درباره مسائل زیست محیطی برخاسته اند و دوم آنکه طبیعت از نظر او به خودی خود اهمیت شگرفی دارد. میلتون که خود مردم شناس است، مفیدترین وظیفه مردم شناسی در زمینه محیط زیست را کمک به بهبود درک و فهم انسان از هستی خود می داند. به عقیده او بروز عواطف یکی از عوامل اصلی و موثر در حفظ طبیعت است و از این رو به نحوه ایجاد انگیزه های عاطفی می پردازد و می کوشد رهیافتی را اتخاذ کندکه با آنچه در سال های اخیر در مردم شناسی و سایر علوم اجتماعی رواج داشته، متفاوت باشد.
میلتون با استنباط از آثار «داماسیو» عواطف را عمدتا در درون روابط بوم شناختی جست وجو می کند تا در درون روابط اجتماعی. به عبارت دیگر عواطف در ارتباط میان یک موجود خاص و محیط زیست آن عمل می کنند. در مورد انسان بخش اعظم این محیط، محیط زیست و سایر افراد بشر ند و محیط زیست مشتمل بر تمامی اشیای موجود در آن است. افعال ما نه تنها بر آنچه احساس می کنیم که همچنین بر آنچه درباره جهان می دانیم و می اندیشیم مبتنی است.
از این رو یکی از اهداف کتاب بررسی تردیدهای موجود درباره عاطفی بودن و نه عقلانی بودن حفظ محیط زیست از طریق بررسی رابطه میان عاطفه و منطق است.
این کتاب عواملی را که باعث می شود مردم طرفدار حفظ طبیعت شوند بررسی می کند و برخی از راه هایی که مردم برای رفع نگرانی های خود در زمینه محیط زیست به آنها متوسل می شوند را نشان می دهد.
نویسنده برای دستیابی به شناخت درستی از مقوله حفظ طبیعت تنها به تحقیقات محلی بسنده نمی کند بلکه از اسناد مراکز بین المللی نظیر اتحادیه اروپا، اجلاس زمین در ریو و کتاب ها، مقالات و پایگاه های اینترنتی کمک گرفته است. او با طرح مطالب روشنگر و آرای سایر روشنفکران در سراسر کتاب خاصه در دو فصل 7 و 8 تکنیک ها و بحث های ویژه ای را در زمینه حفظ عملی طبیعت تشریح می کند. کتاب در مجموع دارای 8 فصل است که فصل اول در واقع خلاصه ای از کل کتاب است.
در این فصل رابطه میان علم و دین آن گونه که مردم شناسان درک کرده اند مورد بررسی قرار می گیرد و با در نظر داشتن این نکته که هر دو روش علمی و دینی در مباحث مربوط به حفظ محیط زیست جایگاهی دارند کارش را آغاز می کند. مباحث این فصل عمدتا روی سه گزینه تمرکز دارند:
1_ عقاید دینی فطری اند در حالی که عقاید علمی غیرفطری هستند. 2_ خصیصه بارز دین، اتکا به درک انسان وار از جهان است در حالی که علم به درکی ناانسان وار متکی است. 3_ ویژگی های دین عاطفی و علم عقلانی است. نویسنده معتقد است که عاطفه و عقلانیت هر یک به طور مستقل درباره حفظ محیط زیست به مطالبی اشاره دارند که توجه به آنها در جای خود ارزشمند است و از این رو هر یک از آنها را جداگانه بررسی می کند.
در فصل دوم موضوع با این مطلب آغاز می شود که بنا بر تصور رایج دین مبتنی بر درک «شخص وار» از طبیعت است و به بررسی این نظریه می پردازد که دریافت های شخصی از طبیعت همان قدر ذاتی است که «شخص وار» بودن هر فردی و با موشکافی در مفهوم عقاید فطری، چگونگی بروز راه های مختلف شناخت طبیعت را تشریح می کند. کوشش نویسنده برای درک اینکه مردم چگونه به طبیعت و چیزهای طبیعی، شخصیت می بخشند به طرح فرضیه ای منجر می شود که بر اساس آن برخی از شخص انگاری ها، معلول مکانیسم های ذاتی اند و به وسیله محرک های محیط زیستی تحریک می شوند. در حالی که برخی دیگر معلول ترکیبی از سایر عوامل زیست محیطی و شناختی هستند.
اگر چه اثبات صحت فرضیه مذکور ناممکن است اما راه را برای سایر زمینه های پژوهشی باز می کند.فصل سوم که با جمله ای از ویلیام بلیک مزین شده به موضوع شناخت طبیعت از طریق تجربه می پردازد و این نظریه را که دریافت های شخصی از طبیعت بیشتر ناشی از تجربیات گسترده و احتمالا جهانشمول انسان است تا محصول ذاتی تکامل او، مورد بررسی قرار می دهد. نویسنده معتقد است راه هایی که هر فرد انسانی از طریق آنها به درک طبیعت نائل می شود از درون تجربه ادراکی آن فرد اعم از اجتماعی و غیراجتماعی یعنی از محیط زیست او نشات می گیرد.
دو فصل چهارم و پنجم عمدتا روی این پرسش که حامیان طبیعت چگونه طرفدار طبیعت می شوند، تمرکز می کند و برای دستیابی به پاسخ این پرسش به بررسی نحوه بروز عواطف به طور کلی و نحوه تعلق آنها بر اشیا می پردازد و مانند بقیه فصل ها پاسخ های خود را در آثار دانشمندان، مردم شناسان و سایر متخصصان جست وجو می کند. در فصل چهارم عمدتا چگونگی لذت بردن از طبیعت را مورد بررسی قرار می دهد و در فصل پنجم شرح می دهد که طرفداران حفظ طبیعت چگونه با طبیعت «هم هویت» می شوند. نویسنده در این دو فصل در بیشتر موارد به آثار داماسیو استناد می کند تا نشان دهد که چگونه عواطف و احساسات، پیشرفت ادراک و دانش را امکان پذیر می سازند.
در فصل ششم نیز همچون دو فصل 4 و 5 در پی توصیف این مطلب است که وابستگی های عاطفی مردم به طبیعت چگونه بروز می کند و گسترش می یابد.
و سرانجام دو فصل هفتم و هشتم به این موضوع اختصاص می یابند که وابستگی های عاطفی چگونه در بحث ها و گفتمان های مربوط به حفظ طبیعت متجلی می شوند و مردم چگونه به دنبال حفاظت از چیزهایی هستند که از نظر آنها بیشترین ارزش را برای حفظ طبیعت دارد و شرح می دهد که چگونه تلاش های مردم برای انجام هر کاری به وسیله قالب های اجتماعی و فرهنگی خاصی که در آن زندگی می کنند، هم محدود می شوند و هم قدرت عمل پیدا می کنند.
در ادامه نیز درباره برخی از روش هایی که طرفداران طبیعت برای تحت نفوذ قرار دادن نحوه احساس مردم نسبت به طبیعت به کار می برند، بحث می شود.در مجموع «Loving Nature» را می توان یکی از آثار مهم مردم شناسی درباره حفظ محیط زیست دانست. اما متاسفانه ترجمه تقریبا ناپخته و مغشوش آن که حتی در ترجمه عنوان و زیر عنوان کتاب نیز مشهود است، خواندن آن را تا حدودی دشوار ساخته است، با این حال مطالعه آن برای علاقه مندان خالی از فایده نخواهد بود.(جهت اطلاع آنکه Loving در عنوان کتاب معنای مصدری دارد و در صورتی می توان آن را صفت ترجمه کرد که پیش از آن حرف تعریف The آمده باشد.
پس ترجمه دقیق تر عنوان کتاب می تواند «عشق ورزیدن به طبیعت» باشد. کلمه اقلیم نیز در زیر عنوان کتاب به جای Ecology (به معنای بوم شناسی) انتخاب شده که درست نیست. واژه درست تر و جا افتاده تر برای اقلیم، Climate است.
نظر شما