موضوع : فرهنگ | سینما و تئاتر

انتخاب بازیگر یا بازیگردانی

روزنامه شرق، دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۲ - ۱۴ شوال ۱۴۲۴ - ۸ دسامبر ۲۰۰۳

شبنم میرزین العابدین: صحبت کردن درباره انتخاب بازیگر یا آنچه در سینمای غرب به آن «Casting» می گویند، برخلاف ظاهر ساده اش چندان هم آسان نیست؛ یعنی دست کم در ایران تاکنون تعریف مشخصی برایش ارائه نشده است. از سال ها پیش در تیتراژ آغازین یا پایانی نام فرد یا افرادی را به عنوان بازیگردان دیده ایم. اما حرفه یا مسئولیتی که به عهده آنان قرار داشت و دارد کاملاً متفاوت با آن چیزی است که در مراحل مختلف انتخاب بازیگر روی می دهد. یعنی سیر و روندی که در انتخاب بازیگر برای ایفای نقش در فیلم یا سریالی صورت می گیرد از ابتدا با این اصل پیش می رود که بر طبق مشخصات نقش و ویژگی های ظاهری و شخصیتی آن، بازیگر یا بازیگرانی انتخاب شوند. به عبارتی از زمان پیش تولید، گروهی با توجه به ویژگی های شخصیت های فیلمنامه، بازیگر یا بازیگرانی را برای نقش در نظر می گیرند و با مدیر برنامه های آنان برای شروع کار و عقد قرارداد وارد مذاکره می شوند. این گروه کاملاً تخصصی عمل می کنند و با توجه به کارنامه کاری بازیگران و در نظر گرفتن نقش هایی که آنان تاکنون ایفا کرده اند آنان را برای نقش آفرینی انتخاب می کنند. چهره بازیگر، توانایی های فردی،صدا، فیزیک و سن و سال و.... همه در گزینش بازیگر دخیل هستند. یعنی اگر در صحنه ای قرار است برخورد فیزیکی بین شخصیت ها صورت گیرد، حتی المقدور از بازیگرانی استفاده خواهد شد که آمادگی جسمانی و توانایی لازم برای این برخوردها را داشته باشند و یا دست کم سن و سال و فیزیک آنها به گونه ای باشد که بتوانند پس از تعالیم خاص از عهده این نقش برآیند. به طور مثال وقتی «رابرت دونیرو» را برای نقش «جیک لاموتا» در گاو خشمگین به کارگردانی مارتین اسکورسیزی انتخاب کردند؛ مربی بوکس و آمادگی جسمانی هم از همان ابتدا برای تعلیم او استخدام شدند. «دونیرو» کاملاً بوکس بازی می کند، بینی او می شکند، گوشه ابرو و چشمش واقعاً پاره می شود و بخیه می خورد و در تمام صحنه  ها او دررینگ بوکس دیگر بوکسور است نه بازیگری که بوکس می داند. «دونیرو» برای میانسالی «جیک» مجبور می شود وزن خود را اضافه کند او مدتی فقط می خورد، می خوابد و می نوشد تا این اضافه وزن را به دست آورد و حال با چین های غبغب و صورت گوشتالود و شکم برآمده، به عنوان شومن در کادر جای می گیرد. این انتخاب آن قدر دقیق صورت گرفته که هیچ کس دیگری جز «دونیرو» را نمی توان در نقش «جیک لاموتا» متصور شد. یعنی اگر قرار بود این نقش به بازیگر دیگری سپرده شود قطعاً باید همین ظاهر و فیزیک و شخصیت و گویش را می داشت. این سیر و روند نه در انتخاب بازیگران اصلی و شخصیت های مرکزی که در مورد بازیگران و شخصیت های فرعی نیز اعمال می  شود. در فیلم «پدرخوانده» به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا قرار است شوهر کانی (تالیا شایر) کاملاً سرسپرده و منفعل و فرصت طلب باشد؛ برای ایفای این نقش هیچ کس بهتر از «جیانی روسو» در نقش کارلو ریزی نمی توانست باشد. نمونه ها بسیارند و مبحث کلی ولی ناگزیریم از آنها چشم پوشی کنیم و کاملاً گذرا رد شویم. این مثال ها برای روشن شدن کار و مسئولیت گروهی بود که در تیتراژها با عنوان «Casting» از آنها یاد می شود. این روند در ایران و سینمای کشور کاملاً متفاوت از آن چیزی است که در سطرهای بالا به آن اشاره شد. در اینجا از طرفی گروهی که به طور تخصصی به انتخاب بازیگر بپردازند عملاً وجود ندارد و صنفی تحت عنوان و نام انتخاب بازیگر هم وجود خارجی ندارد و از طرف دیگر بازیگران هم نه مدیر برنامه دارند و نه مشاور شخصی. در نتیجه خود کارگردان یا تهیه کننده یا مدیر تولید یا حتی دستیار و برنامه ریز کارگردان و خلاصه هر که رابطه و دوستی ای با بازیگر دارد، با هنرپیشه به طور مستقیم وارد مذاکره می شود و اگر توافقی صورت گیرد، قرارداد عقد می شود و فیلم شروع می شود. در بهترین شکلش کسی به عنوان بازیگردان در تمرین و روخوانی در مرحله پیش تولید حاضر می شود و بازیگران را با هم هماهنگ می کند. اگر هم توافقی صورت نگیرد بازیگر دیگری جایگزین بازیگر قبلی می شود که اتفاقاً هیچ سنخیتی با بازیگر قبل خود و شخصیت اصلی ندارد. مثلاً برای نقشی ابتدا خسرو شکیبایی در نظر گرفته می شود و انتخاب هم می شود اما به دلایلی نمی تواند در فیلم یا سریال حضور داشته باشد و به جای او پرویز پرستویی یا حتی رضا کیانیان یا هر کس دیگری بازی می کند. یعنی ملاک انتخاب در سینمای ایران نه بازیگر و نقش و توانایی او که روابط گروه با بازیگر و خالی بودن دستش و کار نداشتن اش و... است. در اینجا هم اگر بازیگردانی وجود داشته باشد فقط در هدایت بازیگران نقش دارد نه در انتخابشان، یعنی رضا کیانیان در «آژانس شیشه ای» یا «فرش باد» بیشتر مسئول بازیگران و هماهنگی بازی هاست. حبیب رضایی در «من  ترانه پانزده سال دارم» و «ارتفاع پست» نیز همین مسئولیت را به عهده دارد. هر دو فقط بازیگران را در مراحل مختلف راهنمایی و هدایت می کنند و در انتخاب اولیه آنها چندان نقشی ندارند.این تعاریف و جایگزینی آنها در سینمای ما مبحث تازه ای نیست و به آن بسیار پرداخته اند اما آنچه ما را بر آن داشت تا از این پس به مقایسه و تعریف آنها بپردازیم؛ گم شدن و کم رنگ شدن معنای اصلی و مسئولیت و کار اصلی گروه هایی است که در سینما به طور تخصصی و حرفه ای به آن مشغولند. امید است در شماره های آینده بتوانیم کار و مسئولیت دیگر گروه های تخصصی را نیز از نظر بگذرانیم و به آنها هم بپردازیم.

نظر شما