در ضیافت افلاطون
روزنامه شرق، چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۲ - ۱۵ شوال ۱۴۲۴ - ۱۰ دسامبر ۲۰۰۳
در دوران معاصر بیشترین ترجمه از آثار فلسفه یونان به دست مرحوم محمدحسن لطفی صورت گرفته است. آثاری که او ترجمه کرده ذیل چهار دوره قابل تقسیم بندی است: در دوره نخست وی در ابتدا با همکاری مرحوم رضا کاویانی به ترجمه آثار افلاطون همت گماشت و پس از آن به تنهایی به ترجمه آثار افلاطون و افلوطین پرداخت. دوره دوم ترجمه او به آثار یاسپرس اختصاص داشت. لطفی در سومین دوره به ترجمه آثار مهمی چون پایدیا، متفکران یونان، فرهنگ رنسانس در ایتالیا، خاطرات سقراطی، گفتارهای ماکیاولی، مرگ سقراط و تاریخ جنگ پلوپونزی پرداخت. در چهارمین دوره نیز ترجمه آثار ارسطو را وجهه همت خود قرار داد.از همین رو در سالگرد درگذشت لطفی صد و هفتمین نشست کتاب ماه ادبیات و فلسفه با عنوان «در ضیافت افلاطون» به نقد و بررسی کارنامه محمدحسن لطفی اختصاص داشت. این نشست یازدهم آذر ماه در خانه کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست محمدعلی موحد به عنوان یکی از قدیمی ترین دوستان مرحوم لطفی به ذکر سجایای اخلاقی او پرداخت و در باب ارادت لطفی به افلاطون گفت: لطفی در فعالیت های علمی اش اهل پراکنده کاری نبود و تمام فعالیت او حول محور افلاطون بود. لطفی معتقد بود که دو جویبار فرهنگ یونانی در افلاطون به هم رسیدند: نخست جویبار فلسفی آثار حکمای یونان بود و دیگری جویباری ادبی با آثار شعرا و نمایش نامه نویسان یونانی. از تلاقی این دو جویبار بود که شط بزرگی با نام افلاطون به وجود آمد و علت گیرایی، متانت و شکوه آثار افلاطون نیز به همین مسئله بر می گردد. از دریای بزرگ وجود او دو رودخانه منشعب شدند که جریان آب آن تا امروز خشک نشده است: یک رودخانه حکمت مشاء بود که ارسطو آن را بنیان نهاد و دیگری حکمت اشراق بود که افلوطین آن را پایه گذاری کرد. لطفی در ابتدا ما را با دو جریان عظیمی که در افلاطون به هم پیوستند، آشنا کرد. برای این آشنایی، او کتاب های پایدیا و متفکران یونان را ترجمه نمود. پس از آن به دو رودخانه ای پرداخت که از حکمت افلاطون سرچشمه گرفتند. به همین جهت ابتدا آثار افلاطون را ترجمه کرد و سپس به امهات آثار ارسطو از جمله فیزیک، متافیزیک و اخلاق پرداخت. پس جامعه ایرانی ترجمه این آثار را به دلیل ارادت لطفی به افلاطون دارد.
پس از آن عزت الله فولادوند ضمن اشاره به ویژگی های یک مترجم خوب در باب لطفی گفت: یک مترجم خوب علاوه بر تسلط به زمان مبدأ، زبان مقصد و موضوع باید ذوقی سلیم و علاقه و اعتقاد به موضوع نیز داشته باشد. لطفی واجد تمام این شرایط بود. او به ادبیات زبان آلمانی و فارسی مسلط بود، فلسفه یونان را خوب می شناخت و از همه مهم تر آن قدر به افلاطون دلبسته بود که او به عشق می ورزید و بیش از ۵۰ سال از عمر خود را با افلاطون زندگی کرد و افلاطون در تار و پود افکار و عواطفش تنیده شده بود.
وی در ادامه افزود: لطفی فیلسوف نبود و خود نیز هرگز چنین ادعایی را نداشت، بدحادثه و شوق به اصلاح، آتش عشق افلاطون را در دلش شعله ور ساخت و عشق به افلاطون، او را به وادی ترجمه کشاند. حقیقت این است که فلسفه که جماعتی کثیر، آن را سخت آسان می گیرند، به هیچ وجه سهل الوصول نیست و تنها عده ای اندک، آن هم با مجاهده به بارگاه آن واصل می شوند. عشق به افلاطون شاید کسی را عارف کند اما ضرورتاً فیلسوف نمی کند. لطفی نیز بنابر عقیده خودش به افسون افلاطون گرفتار آمده بود.
فولادوند در باب برخی از آرای لطفی اذعان داشت: لطفی معتقد بود که این ملت برای جبران عقب ماندگی ها و پیمودن راه ترقی چاره ای جز بهره مندی از دانش و دل سپردن به کار و کوشش، ندارد. ما غرب را درست نمی شناسیم و برای اینکه نیرومند شویم و بتوانیم از هویت خود دفاع کنیم، باید از تمدن و فرهنگ غربی شناخت واقعی داشته باشیم و برای شناخت غرب باید به ریشه های فکری آن برسیم. باید ببینیم که آن تمدن چیره گر از کجا و چگونه آغاز شد و چه اندیشه هایی را به حرکت درآورد. لطفی معتقد بود که ریشه تمام این مسائل به تفکر یونانی و خصوصاً افلاطون باز می گردد. پندی که افلاطون به ما می دهد این است که همیشه در راه باشید یعنی از جست و جوی حقیقت باز نایستید و هرگز به آنچه می دانید، راضی نشوید و هیچ گاه به اسارت آنچه از دیگران شنیده اید و یا از طریق سنت به شما رسیده است، تن در ندهید بلکه پیوسته به یاری دیگری بجویید و بیندیشید.
محمدعلی موحد در باب اقبال لطفی به افلاطون تصریح کرد: اقبال لطفی به افلاطون جزو تقدیر مبارکی بود که برای او رقم خورد. کاویانی که از مؤسسین جبهه ملی بود به شدت مجذوب آلمان بود. او بعد از چندی بدین نتیجه رسید که این مجلس آراستن به جایی نمی رسد و انجمنی تشکیل داد برای اصلاح امور که اگرچه در ابتدا صبغه سیاسی داشت اما بعدها بُعد فرهنگی یافت. او در این جلسات مسئله ترجمه متون و آثار افلاطون را مطرح کرد. پس مقرر شد که مرحوم لطفی متصدی ترجمه شود و مرحوم رجایی بخارایی به ویرایش نثر می پرداخت. مرحوم لطفی حتی پس از آنکه کاویانی کنار کشید، باز هم به این مسیر ادامه داد چون او به نوعی ربوده افلاطون شد و به این جهت به دنبال افلاطون رفت. هر چند که اندیشه افلاطون در عرصه سیاست طرفداری از نوعی جامعه بسته بود و کتاب قوانین او نیز به نوعی مبین نظامی است که در آن همه چیز دست حکومت است، اما بسیار جای خوشوقتی است که لطفی سبب شد که ما امروزه با چنین آثار غنی ای رو به رو شویم. فولادوند در باب دیالکتیک در افلاطون اظهار داشت: یکی از مهم ترین کارهای افلاطون که تا به امروز استوار و باقی است، روش بحث و جستجوگری است. اگر به دیالوگ های افلاطون از آغاز تا دوران پختگی او نظر کنیم، در تمام آنها به اصل دیالکتیک او بر می خوریم. دیالکتیک از نظر افلاطون معنای خاصی دارد. دیالکتیک به این معناست که فرضیه ای مطرح می شود، سپس به بحث درباره آن فرضیه می پردازند و اگر نتایج به دست آمده از آن بحث رضایت بخش بود و با فرضیه تناقضی نداشت، آن را می پذیرند. در غیر این صورت به سراغ فرضیه دیگری می روند. اما در بسیاری از دیالوگ های افلاطون، او به نتیجه نمی رسد. فلسفه افلاطون بر دو بنیاد نظریه مُثُل یا ایده ها و خلود نفس یا جاودانگی استوار است. افلاطون دیالوگی با عنوان «پارمنیدس» دارد که متعلق به دوران پختگی اوست. در این دیالوگ سقراط و پارمنیدس درباره نظریه مُثُل صحبت می کنند و پارمنیدس ایرادهای ویران کننده ای به این نظریه می گیرد، به نحوی که در پایان چیزی از نظریه مُثُل باقی نمی ماند هر چند که نظریه مُثُل محور فکر افلاطون است. در آخر آن دیالوگ، سقراط سرگردان و حیران می ماند و پارمنیدس به او می گوید که علت این حیرت این است که تو هنوز جوان هستی و به نتایج حرف هایی که می زنی هنوز درست پی نبردی ولی بعد شاید موفق شوی. پس مهم ترین خدمتی که افلاطون به فلسفه و فکر کرده است، روش افلاطون است. وی در توضیح تأثیرپذیری افلاطون از شرایط آن روزگار آتن در تألیف کتاب جمهوری اظهار داشت: افلاطون از خانواده ای اشرافی بود. پس چندان به غوغای خلق اعتقادی نداشت. او به یک نوع سلسله مراتب فکری قائل بود و همه مردم را مساوی نمی دانست. او از شرایط نابسامان آن زمان آتن در رنج بود و به فکر چاره افتاد. چاره ای که او اندیشید این بود که جامعه ای بسازیم که برای همیشه ثابت و پایدار بماند و کوچک ترین خلل و تغییری در آن ایجاد نشود. پس او در تشخیص بیماری جامعه درست اندیشید اما غافل شد از اینکه اولین وا ژه در قاموس جهان، «حرکت» است.
وی در باب تأثیر افلاطون بر آرای اندیشمندان بعد از خود گفت: لطفی و کاویانی تنها افرادی نیستند که از افلاطون تأثیر پذیرفته اند. افلاطون، ۲۵ قرن است که مردم را در افسون خود گرفته است. همه از افلاطون تأثیر می پذیرند. وایتهد معتقد است که تمام فلسفه غرب پانوشت هایی به افلاطون است. پس ما همه به نوعی تحت تأثیر افلاطون هستیم، حال بعضی با آرای او موافق هستند و برخی مخالف، اما هرگز نمی توانند او را نادیده بگیرند. فولادوند با اشاره به اینکه اقبال به ترجمه متون فلسفی پس از انقلاب به نحو چشمگیری افزایش یافته است، در باب برخی ترجمه های مترجمان جوان اظهار داشت: متأسفانه مترجمان ما به فارسی کم عنایتی می کنند، در حالی که یکی از ویژگی های یک مترجم خوب تسلط بر زبان مقصد است. دیگر اینکه باید زبان مبدأ را به خوبی یاد بگیرند. علاوه بر این دو مشکل، فلسفه بخشی از یک فرهنگ محسوب می شود وچیزی جدا از آن فرهنگ نیست. هر مترجمی برای اینکه فلسفه هر سرزمینی را درست درک کند باید با فرهنگ آن سرزمین آشنایی داشته باشد. فرهنگ عبارت است از زبان، تاریخ، هنر، دین، شعر و ... و بسیار تعجب برانگیز است که بعضی مترجمان بدون آشنایی با فرهنگ غرب، ناگهان به ترجمه آثار بسیار دشوار و پیچیده غربی می پردازند. پس کسانی که می خواهند به حیطه ترجمه فلسفی گام بنهند لازم است در ابتدا داستان و شعر بخوانند، در دین و ادبیات غربیان تحقیق کنند تا بتوانند ترجمه فلسفی خوبی ارائه نمایند.
نظر شما