موضوع : پژوهش | مقاله

صنعت و صناعت


صنعت در میان اهل حکمت و عرفان و تصوف معناى خاصى داشته است که این معنا مناسبتى اصولى با تکنولوژى جدید ندارد. رساله صناعیه میرفندرسکى از بهترین وجامع ترین آثارى است که از جانب یکى از بزرگان حکما و عرفا و دانشمندان مسلمان مستقلاً در موضوع صنعت نگاشته شده و معناى مذکور صنعت به وجه احسن از آن مستفاد مى شود. این رساله در زمانى نوشته شده که مقارن پیدایش علم و تکنولوژى جدید در غرب است. با خواندن این رساله نکاتى از بحران هاى فکرى دوره صفویه که موجب تضعیف مدنیت، کار و صنعت شده عیان گردیده و پرسش هاى مهمى مطرح مى شود که یکى از مهم ترین آنان این است که صنعت نزد میرفندرسکى چه مناسبتى با صنعت به معناى جدید آن در تکنولوژى دارد.
دوره صفویه یکى از پیچیده ترین و پرنشیب و فرازترین ادوار تاریخ اسلام است. در آثار متفکران و حکماى این دوره از میرفندرسکى و شیخ بهایى و ملاصدرا و فیض کاشانى، نشانه هایى دیده مى شود که همه حاکى از اضطراب اندیشه و تفکر است، آن هم در دوره اى که بیشترین آثار مکتوب حکمى و فقهى و بیشترین مصنوعات هنرى از آن دوره بر جاى مانده است. معمولاً در چنین ادوار بحرانى است که سؤال هاى جدى طرح مى شود و امورى که یک قوم و ملت بدانها مأنوس بوده اند، مورد تشکیک و سؤال قرار مى گیرد و شاید به همین جهت باشد که آثار مهمى در جهت طرح همین سؤال ها و پاسخ به آنها پدید مى آید. تاریخ تفکر در صفویه را از جهاتى مى توان با تاریخ تفکر در یونان مقایسه کرد که از دوره با عظمت باستانى اش شروع شد و به بزرگى در سقراط و افلاطون و ارسطو در زمانه منحط سوفسطائیان ختم گردید و غروب کرد و همه مى دانند که مهم ترین و پرمسئله ترین کتابهاى فلسفى غرب نیز در همین دوره بحرانى یونان نوشته شده است.
آنچه در این مقال مورد بحث است، مسئله صنعت و هنر از منظر حکمى و عرفانى بر مبناى رساله صناعیه میرفندرسکى در همین دوره است.
صنایع و هنرها از جهات مختلف نظرى و عملى، یا متکى به تصوف و حکمت اسلامى و یا مرتبط با آن هستند و این دقیقاً لب حقیقتى است که در رساله صناعیه مشاهده مى شود. در اینجا اجمالاً به ذکر اصول مطالبى که این ارتباط را نشان مى دهد، مى پردازم:
۱- در تصوف و حکمت اسلامى، صنعت به معناى عام آن، دلالت بر مطلق پیشه، حرفه و کار دارد؛ البته کار نه به معناى امروزى آن بلکه به معنایى که قدما درک مى کردند که کار جسمانى، عمدتاً کار دینى محسوب مى شد و لذا عملى مقدس به حساب مى آمده است، بدان نحو که در قرون وسطى نیز مى گفتند که laborare est orare؛ یعنى کار عبادت است.
در دوره مدرن کار کردن، زندگى کردن نیست بلکه کسب وسایل زندگى است. این تفسیر حاصل انقلاب صنعتى است که در آن کار مبدل به عملى خنثى و کسالت آور شده و لذا به اوقات فراغت بهاى بیش از حد داده مى شود. یکى از مقاصد اصلى میرفندرسکى هم در تألیف رساله صناعیه، تعطیل شدن کار در آن دوره و عواقب سوء آن، هم از حیث معنوى و هم اجتماعى است.
۲- صنعت با این سعه معنایى، از نبوت و حکمت و خلافت، تا آهنگرى و کاتبى و گازرى را دربرمى گیرد. ولى اینها در عرض یکدیگر نیستند. صنایع داراى سلسله مراتب هستند که مانند سلسله مراتب موجودات از مراتب اشرف آغاز شده و به مراتب اخص پایان مى پذیرد. اختلاف صنایع بر حسب مراتب نافع بودن، ضرورى بودن و خیر بالذات بودن، اختلافى رتبى است.
۳- میان صنایع و علوم تفاوتى نیست؛ چنانکه میرفندرسکى، به عنوان مثال، از طب و نجوم به عنوان صنعت سخن مى گوید و از آنها دفاع مى کند.
۴- میان صنایع و آنچه امروزه هنرهاى زیبا خوانده مى شود، نیز تفاوتى نیست. در رساله صناعیه، موسیقى و نقاشى نیز جزو صنایع محسوب مى شوند. اصولاً هنر به معنایى که ما امروز آن را مى فهمیم- یعنى هنر در قلمرو استاتیک(زیبایى شناسى) - مولود تفکر مدرن در غرب است و قبلاً در هیچ تمدن و تفکرى، حتى در قرون وسطى در اروپا، این معنا سابقه نداشته است. چنانکه کلمه ars لاتین در قرون وسطى که کلمه art انگلیسى از آن اخذ شده است نیز مانند کلمه صنعت، هم بر آنچه امروزه هنرهاى زیبا خوانده مى شود دلالت داشته و هم فنون و صنایع و علوم را شامل مى شده است. تعبیر لاتینى ars liberalis (هنرهاى آزاد) شامل علومى مثل حساب و هندسه و هیأت و هنرى مثل موسیقى نیز مى شده است و به مجموعه آنها quadrivium یعنى رباعى مى گفتند. قبل از قرون وسطى در دوره یونانى نیز کلمه techne یونانى، مثل ars لاتین همه این معانى را مى رسانده است.
۵- صناعت، نحوه اى معرفت و ملکه اى است نفسانى که منجر به یک نحو عمل مى شود. پس برخلاف آنچه امروزه تصور مى شود، صناعت، صرف مهارت تکنیکى نیست، بلکه نوعى دانایى است؛ چنانکه ارسطو در مورد techne نیز همین نظر را داشت. به نظر میرفندرسکى این دانایى و علم باید مؤدى به عمل شود. از این رو او قول اهل صنایع جزوى و عملى را که گمان مى کنند با وجود آنان، دیگر نیازى به حکمت نظرى نیست، رد مى کند. اصولاً مفهوم پیش از مدرن صنعت به عنوان عامل ارتباط میان نظر و عمل بوده است.
در واقع وقتى هنر و صنعت از معرفت و دانایى جدا شد، معناى جدیدى در هنر پیدا شد به این معنا که علم استاتیک (aesthetics) به معناى زیباشناسى در فلسفه جدید غرب ظهور کرد و هنر در قلمرو استاتیک وارد گردید و در همین قلمرو، معنى و مفهوم یافت. آنگاه «هنرى بودن» معناى مقبولیت و خوشایند بودن احساسى (aisthesis) را پیدا کرد و صفت زیبا (fine) را براى گروهى از هنرها (arts) مثل شعر و موسیقى و نقاشى؛ و صفت مفید (useful) یا کاربردى (applied) را براى دسته اى دیگر به کار بردند. در حقیقت ظهور تکنولوژى مدرن و هنر استاتیکى مدرن، مقارن یکدیگر و محصول همین تفرقه در معناى art است.
۶- چنانکه گفته شد صنایع نزد اهل تصوف پیشه اى بوده است که با آن هم اشتغال به کار داشته اند- که مورد استفاده عموم قرار مى گرفته است- و هم اینکه این پیشه و کار، راه سلوک معنوى آنان محسوب مى شده است، از این رو هنرمندان طبقه واحد خاصى جدا از دیگر مردم محسوب نمى شدند، لذا طبقه خاص هنرى ممتاز از دیگران، چنانکه امروزه مرسوم است، اصولاً نمى توانسته وجود داشته باشد. ولى همین صنعتگران، اصناف و طبقات اصلى جامعه را تشکیل مى دادند. پیشه این صنعتگران قبل از اینکه جنبه اقتصادى داشته باشد، جنبه معنوى داشته است. هنرمندان با پیشه خویش، سلوک معنوى مى کردند. از این جهت، اصولاً براى ورود به طریقت، موظف مى شدند که هنر یا صنعتى را اختیار کنند. آنها وقتى مى خواستند صنعتى را بیاموزند ابتدا آداب تزکیه نفس و مراقبه را از استاد صنعت خویش فرا مى گرفتند. از این رو هنرشان به هیچ وجه جنبه نمایشى نداشت و کمتر اتفاق مى افتاده که نام خویش را بر اثر خویش حک کنند. به این دلیل است که غالب آثار هنرى گذشتگان بى نام و نشان است؛ چرا که آنها هنر خویش را محصول نبوغ فردى خویش نمى دانستند بلکه آن را امانتى مى پنداشتند که دست به دست و سینه به سینه به استادشان رسیده است و آنها از استادشان اخذ کرده اند.
اصناف هنرمندان و پیشه وران مسلمان عموماً جزو طبقات جوانمردان یا فتیان نیز بوده اند و اکنون یکى از مهم ترین منابع تحقیق درباره اهل صنعت، کتاب ها و رساله هایى است که هر یک از این طبقات درباره اصل و نسب حرفه خویش، راه ورود به آن و عهد و پیمانهایى که شاگرد با استاد خویش مى بندد، نوشته است. یکى از مساعى اصلى میرفندرسکى در ترغیب به کار و تجدید صناعات، احیاى اصناف صنعت گر از طریق احیاى همین طریقه هاى فتوت است که به دنبال تضعیف در تصوف دردوره صفویه رو به اضمحلال نهادند. بدین طریق او با احیاى صنایع، در طلب احیاى مدنیت تضعیف شده در دوره خود نیز هست. از مسیرى دیگر، متفکر معاصر و هم رأى میرفندرسکى، فیض کاشانى، در رساله الفت نامه خود مى کوشد با تجدید معناى اخوت و فتوت، طبقات اصناف را دوباره حیات معنوى دهد. از این رو رساله الفت نامه فیض کاشانى مانند رساله صناعیه است که در آن به طرح معناى الفت و اهمیت آن و دادن دستورهاى عملى براى تشکیل گروه هاى متحد بر اصل اخوت، مبادرت مى کند. یکى به الفت مى پردازد و دیگرى به صنعت؛ اگرچه در صورت ظاهر این دو امر ارتباطى با هم ندارند اما در باطن، الفت و فتوت، پشتوانه معنوى صنایع در حکمت و عرفان اسلامى است.


منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۷/۰۵/۰۶
نویسنده : شهرام پازوکی

نظر شما