تهاجم به فرهنگ سیاسی
هیئت حاکمه آمریکا از زمان سقوط شوروی، سعی کرده است به روش های مردم پسند این جابجائی قدرت و تحول جهانی در نظام سیاسی را به نفع خود تفسیر کند و در عین حال تحت نقاب «صلح»، «دموکراسی» و «بازارهای آزاد» به مکتب سرمایه داری سر و سامانی جدید بدهد.
به مدت پانزده سال است که هیئت حاکمه آمریکا این مأموریت را از طریق انتشار کتاب ها و جزواتی عملی می کند که مؤلفان آنها از جنبه ایدئولوژی و مالی از طرف سازمان ها و بنیادهای وابسته به سیاست خارجی امریکا مثل شورای روابط خارجی، بنیاد کارنگی، و مرکز ویلسون حمایت می شوند، و تا حدود زیادی هم در این مورد موفق شده اند. این گونه نشریات با کمک های مالی و فکری پس از پوشش بازار آمریکا اغلب مسیر خود را در کشورهای دیگر، به ویژه «دنیای سوم» در قاره های آسیا و افریقا و آمریکای لاتین و حتی اروپا (مخصوصاً کشورهایی که مدت ها تحت نفوذ رژیم شوروی سابق اداره می شدند)، پیدا می کند و به زبان های بومی و محلی ترجمه و چاپ و توزیع می گردد. ایران یکی از بازارهای ترجمه و نشر این گونه آثار است. تأمین غذای فکری به اصطلاح روشنفکران همیشه یکی از شیوه ها و ابزارهای استعمار بوده است و جوانان و تحصیلکرده ها که به این نوع اطلاعات و عقاید متنوع علاقه دارند همیشه مورد نظر این سیاستگذاران هستند. هدف اصلی نفوذ در فرهنگ سیاسی است.
یکی از این نشریات که سال گذشته با حمایت هر سه سازمان و بنیاد پیش گفته در آمریکا منتشر شد کتاب «ایده هائی که دنیا را تسخیر کرده: صلح، دموکراسی، و بازارهای آزاد در قرن بیست و یکم» به قلم «مایکل مندلبام» استاد دانشگاه جان هاپکینز و یکی از مدافعان و تجدیدگرایان مکتب سرمایه داری آمریکاست. مطابق معمول همان طوری که در آمریکا عملی می شود همفکران نویسنده بررسی کنندگان و تحلیل گرایان این کتاب در روزنامه ها و مجلات اصلی هیئت حاکمه آمریکا هستند و خود نویسنده نیز مقالات متعددی در مورد سیاست خارجی آمریکا در مطبوعات مسلط این کشور نوشته است. بنابراین، تعجب نیست که ارزیابی کنندگان این رساله کسانی مثل هنری کیسینجر (وزیر خارجه اسبق آمریکا)، فرانسیس فوکویاما (دولتمرد فرهنگی و مؤلف «پایان تاریخ»، و لسلی گیب سردبیر سابق «نیویورک تایمز» و رئیس کنونی شورای روابط خارجی آمریکا هستند.
اگر از آغاز ما متوجه معرفت شناسی این نوع مکتب و عناوین گمراه کننده نظری آن نشویم، ممکن است کتاب را تا آخر خوانده و حتی برای نویسنده هورا بکشیم که بالاخره کسی پیدا شده که نواقص و آسیب های صلح و دموکراسی و بازارهای آزاد را در قرن بیست و یکم تا حدودی دریافته و در صدد اصلاح آن برآمده است. ولی اصل موضوع در شبهات ذکر شده در تیتر کتاب است.
نویسنده جنگ را «صلح» معرفی کرده، حکومت های انحصاری نخبگان را «دموکراسی» نامیده، و بازارهای کنترل شده را «بازار آزاد» ذکر کرده است. ودرو ویلسون یکی از بزرگترین امپریالیست های آمریکا که توانست برای اولین بار امپراتوری آمریکا را وارد صحنه رقابت های امپریالیست های غالب و مغلوب جنگ جهانی اول کند و دهه ها در کتاب های درسی روابط بین الملل دانشگاه های آمریکا به نام پیشکسوت تئوری ایده آلیسم و حمایت کننده قانون معرفی شده است، به عنوان قهرمان صحنه این کتاب که پایان آن با تلخی همراه است ظاهر می شود.
منظور اصلی مؤلف این کتاب ذکر نواقص این «ایده ها» در دنیای قرن بیست و یکم است ولی نه غلط بودن خود ایده ها. «مندلبام» کوشش دارد با اعتراف به برخی از کوتاهی ها در سیستم سیاست خارجی و جهانی آمریکا به سیستم سرمایه داری و لیبرالیسم مشروعیت داده و آن را از طوفان های بزرگ عصر ما نجات دهد و پایه های تئوریک آن را که ادبیات مسلط نیم قرن گذشته و عصر کنونی است تا حد امکان استوار نگاه دارد.
از آنجا که کتاب های جغرافیای سیاسی خالص، اقتصاد سیاسی خالص، و روابط سیاسی و اقتصادی سنتی و قدیمی غرب مشروعیت خود را از دست داده و پایه های علمی آنها متزلزل شده و حتی در خود اردوی لیبرالیسم مشتریان زیادی ندارد، نویسنده کتاب در پایان رساله خود به طور ناقص و ابتدائی از فرهنگ و ارتباط صحبت می کند، چیزی که استادان او مانند ساموئل هانتینگتون و ژوزف نای جهت رونق دادن به ادعاهای اصلی خود از این عناوین کمک طلبیدند. تعجب نیست که می بینیم در سرتاسر این کتاب 500 صفحه ای اسمی از امام خمینی(ره) نیست ولی نام سیدمحمد خاتمی در دوجا ذکر شده است زیرا غرب به ایشان عنوان لیبرال داده است. نویسنده علت جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را در یک پاراگراف خلاصه کرده و آن را نتیجه نگرانی صدام از انقلاب اسلامی ایران ذکر کرده است بدون اینکه نگرانی و انگیزه های آمریکا و غرب را توضیح دهد.
و اما خود نویسنده پس از بررسی وقایع و تحولات چند دهه دنیا به این نتیجه می رسد که دموکراسی، بازار آزاد و صلح باعث آسیب های بزرگتری برای بشر شده است. ولی اینکه چه سیستم و نظامی باعث این مصیبت ها می شود ایشان سکوت اختیار کرده و چیزی نمی گوید. مندلبام به گروهی تعلق دارد که در زمان جنگ سرد بین شوروی و آمریکا آنها را «کشیش های استراتژیک واشنگتن» می نامیدند. گرچه دنیا 180 درجه عوض شده است ولی تز این کتاب با دیدگاه شخصی که شورای روابط خارجی (مرکز نخبگان سیاست خارجی آمریکا) را یک صد سال قبل تأسیس کرد، فرق نمی کند زیرا مندلبام مثل الیهوروت یکی از امپریالیست های بزرگ آمریکا در اواخر قرن نوزدهم عقیده دارد که جنگ در عصر باستان به صورت یکی از نمادهای کیفی مثبت بشری تجلی کرده است شجاعت، همبستگی، وفاداری و از خودگذشتگی! الیهوروت وزیر جنگ آمریکا در دوران تسلط ایالات متحده بر کشورهای آمریکای مرکزی و منطقه اقیانوس آرام بود. برای خوانندگان این ستون و دانشجویان و معلمان روابط بین الملل مهم است بدانند که مؤسس هر دو سازمان بزرگ سیاست خارجی امروز آمریکا یعنی بنیاد کارنگی و شورای روابط خارجی، الیهوروت وزیر جنگ و وزیر خارجه حکومت های رؤسای اسبق جمهوری آمریکا ویلیام مکینلی و تئودور روزولت در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم بود.
چند ماه قبل در یکی از مقالاتم در مورد سیاست خارجی آمریکا از این کتاب نام بردم ولی آنچه مرا وادار کرد مجدداً به این کتاب برگردم، استفساری بود که چند تن از علاقه مندان درباره امکان ترجمه این کتاب به فارسی و نشر آن از این حقیر کردند. پاسخ بنده این بود که ترجمه و نشر چنین کتابهائی بدون یک نقد کامل نه تنها اهداف نخبگان سیاسی آمریکا را ترویج خواهد داد بلکه در غیبت یک چارچوب تاریخی و بدون توجه به فرهنگ سیاسی ایالات متحده، درک این مسائل اگر هم گمراه کننده نباشد، مشکل خواهد بود. تحولات بین المللی یک سال اخیر خود یک شاهد برجسته در این مورد است.
منبع: / روزنامه / کیهان ۱۳۸۲/۰۵/۱۶
نویسنده : سید حمید مولانا
نظر شما