طلوع دوباره شرق
انتقال قدرت از غرب به شرق به سرعت در حال محقق شدن است و در آینده اى نه چندان دور این رخداد باعث تغییراتى شدید درنوع برخورد با چالش هاى بین المللى و حتى در خود چالش ها خواهد شد. در غرب بسیارى از اندیشمندان و دولتمردان از این واقعیت (قدرت گرفتن آسیا) آگاه هستند.
تغییرات عمده در قدرت دولت ها به ندرت به وقوع مى پیوندد و اگر هم به وقوع بپیوندد به ندرت صلح آمیز خواهد بود. در اوایل قرن بیستم، نظم مبتنى بر امپراتورى هاى مستعمراتى و دولت هاى بلند پرواز آلمان و ژاپن نتوانستند عواملى تعدیل کننده در قبال هم باشند. در نتیجه، جنگ هاى جهانى اول و دوم به وقوع پیوستند که کل جهان را با خرابى و ویرانى گسترده اى مواجه ساخت. در شرایط امروز، تغییر نظام بین المللى بسیار گسترده تر است و نیازمند ادغام سنت هاى سیاسى فرهنگى مختلف است. امروز کشورهاى پر جمعیت آسیا دولت هایى بلند پرواز دارند که در پى ایفاى نقشى گسترده تر در سطح بین الملل مى باشند.
قدرت اقتصادى در حال رشد آسیا باعث شده است که قدرت سیاسى و نظامى آن نیز هر چه گسترده تر شود. و این به معناى تخریب گسترده تر در نزاع و جنگى احتمالى در آینده خواهد بود. به مانند ژاپن و آلمان در نیمه اول قرن ۲۰ قدرت هاى در حال رشد آسیا نیز ناسیونالیست هستند و درصدد جبران ناکامى هاى گذشته مى باشند.
در حال حاضر نقاط انفجار مختلفى نظیرتایوان، شبه جزیره کره و کشمیر در آسیا وجود دارند که راه حلى صلح آمیز براى حل آن ها یافت نشده است. هر گونه آغاز درگیرى دراین مناطق مى تواند به جنگ هایى بینجامد که درگیرى هاى هر روزه در خاورمیانه در مقابل آن ها به مثابه عملیات پلیسى در مقابل جنگ هاى گسترده مى باشد.
به طور خلاصه، خطراتى که در آسیا وجود دارند، بسیار عظیم هستند که مى توانند سازگارى و انطباق غرب در دنیاى کنونى را با چالش مواجه سازند.
چین مهم ترین قدرتى است که با سرعتى قابل توجه در حال رشد است، اما تنها کشورى نیست که از چنین رشدى برخوردار مى باشد. هند و دیگر دولت هاى آسیایى نیز نرخ هاى رشدى دارند که مى توانند در دهه هاى پیش رو از دولت هاى غربى پیشى بگیرند. اقتصاد چین با نرخ رشد سالانه اى حدود ۹ درصد تولید ناخالص داخلى در حال پیشروى است. هند نیز از نرخ رشد سالانه هشت درصد بهره مند است و ببرهاى آسیا (سنگاپور، تایوان، مالزى و کره جنوبى) نیز پس از بحران مالى ۱۹۹۷ توانسته اند رشد مطلوب خود را مجدداً از سر بگیرند.
پیش بینى مى شود که تا سال ۲۰۱۰ اقتصاد چین دو برابر حجم اقتصاد آلمان شود و تا سال ۲۰۲۰ از ژاپن که دومین قدرت اقتصادى دنیا است پیشى بگیرد. اگر هند نیز طى نیم قرن آینده بتواند از نرخ رشدى شش درصدى برخوردار باشد، امرى که تحلیلگران آن را قابل حصول مى دانند، مى تواند طى نیم قرن آینده همسطح چین و یا حتى جلوتر از چین قرار گیرد.
پیش بینى مى شود که رشد اقتصادى قابل توجه چین براى چندین دهه آینده تداوم یابد، منتهى به شرطى که بتواند گسیختگى هاى متعدد ناشى از رشد سریع خود از جمله مهاجرت سریع داخلى از مناطق شهرى، نرخ بالاى بیکارى، بدهى بانکى گسترده و فساد و ارتشا در حال رشد را مدیریت کند. در حال حاضر چین مواجه با آزمایشى جدى در گذار به اقتصاد بازار است. این کشور در حال تجربه تورم بالا و کمبود در حال رشد منابع کلیدى نظیر نفت، آب، برق و فولاد مى باشد. چین در حال حاضر بازیگرى بزرگ در عرصه اقتصاد جهانى است که سلامت و سرزندگى آن از سیستم بزرگ تر منطقه اى و بین المللى جدا پذیر نیست.
چین به موتور حرکت بهبود اقتصادهاى آسیایى از شکست دهه ۱۹۹۰ به این سو تبدیل شده است. به عنوان مثال، ژاپن به بزرگ ترین کشور بهره مند از رشد اقتصادى چین بدل گشته است. تازه ترین آمار رسمى حاکى از این است که تولید ناخالص ملى ژاپن در ربع آخر سال ۲۰۰۳ نرخ رشدى برابر ۴/۶ درصد داشت که بالاترین نرخ از ربع چهارم سال ۱۹۹۰ به این سو بود. اما باید توجه داشت که بدون رشد اقتصادى چین چنین رشدى براى ژاپن تداوم نخواهد یافت. در واقع ژاپن دچار یک سردرگمى در قبال رشد سریع چین شده است؛ چرا که از یک طرف رشد اقتصادى چین مى تواند مزایاى زیادى براى ژاپن در پى داشته باشد و از طرف دیگر افزایش قدرت سیاسى و نظامى چین خطرى براى توکیو به حساب مى آید.
واقعیت این است که هیچگاه ژاپن و چین در یک زمان واحد هر دو قدرتمند نبوده اند، زمانى که چین براى قرن ها قدرت اول شرق آسیا بود ژاپن در فقر و انزوا به سر مى برد و زمانى که طى ۱۵۰ سال گذشته ژاپن قدرت پیدا کرده است چین موضع ضعیفى داشته است. مسلماً وجود این دو کشور قدرتمند چالش هایى را پیش خواهد آورد.
هند نیز هر چند اکنون با کندى رشد اقتصادى مواجه شده است اما اگر حمایت از صنایع نرم افزارى و خدمات تجارى خود را گسترش دهد مى تواند رشدى قابل توجه داشته باشد. درحال حاضر قوانین هند ناکارآمد هستند اما با این وجود انجام اصلاحاتى هر چند غیر کامل طى یک ربع قرن اخیر باعث شده است بخش خصوصى پویایى در این کشور ظهور پیدا کند.
موقعیت اقتصادى هند در حال تغییر دادن ایستارهایى بنیادى مردم این کشور است. مردم هند پس از گذشت بیش از نیم قرن از استقلال کشورشان درحال از دست دادن حس دوران استعمار مبنى بر این که قربانى بوده اند، مى باشند واحساس بالندگى و اهمیت مى کنند.
دیگر دولت هاى آسیاى جنوب شرقى نیز به آرامى در حال یکپارچه کردن اقتصادهاى خود در شبکه اى بزرگ از طریق انعقاد معاهدات تجارى و سرمایه گذارى هستند.
برخلاف گذشته که ژاپن و امریکا محور رشد این کشورها بودند امروز چین به این محور تبدیل شده است. اعضاى مجمع ملت هاى جنوب شرق آسیا (آ.سه.آن) به طور جدى در پى ایجاد یک اتحادیه پولى مى باشند. نتیجه تحقق چنین اتحادیه اى مى تواند یک بلوک تجارى عظیم باشد.
با این حال، موفقیت رشد آسیا با تنش هایى توام است. اولین تنش مربوط به روابط بازیگران اصلى منطقه اى با هم مى باشد.
هند و چین هنوز هم نتوانسته اند اختلاف مرزى ۴۲ ساله خود را حل و فصل کنند، و ژاپن و چین نیز همواره اختلافات سیاسى، تاریخى و فرهنگى داشته اند و همان طور که ذکر شد وجود این دو کشور قدرتمند در یک زمان چالش هایى را پیش خواهد آورد. حال پرسش این است که آیا این سه قدرت بزرگ توان همزیستى با هم را دارند یا این که با هم سرشاخ خواهند شد؟
هر یک از دولت هاى جاه طلب آسیایى درگیر یک منطقه مورد مناقشه هستند و هر کدام با تنش هاى داخلى مختلفى دست به گریبانند که از جمله مى توان به جمعیت هاى بى خانمان، نظام هاى سیاسى غیر منعطف، نزاع هاى قومى، موسسات مالى شکننده و فساد و ارتشاء گسترده اشاره کرد.
در حوزه نزاع هاى منطقه اى مناقشات بر سر تایوان و کشمیر از مهم ترین مناقشات هستند. کره شمالى نیز از جمله کشورهایى است که مى تواند موجبات بحران و درگیرى در منطقه را فراهم کند.
به مدت نیم قرن امریکا ثبات منطقه حوزه اقیانوس آرام را از طریق حضور نظامى خود و با کمک متحدان اصلى اش یعنى ژاپن و کره جنوبى و تعهد واشنگتن براى کمک به رشد اقتصادى کشورهاى منطقه تامین مى کرد. اما وقوع حملات ۱۱ سپتامبر ترجیحات و اولویت هاى امریکا را در منطقه تغییر داد.
تا پیش از ۱۱ سپتامبر واشنگتن بر رفتار با چین بیشتر به عنوان یک رقیب استراتژیک تاکید مى کرد تا یک شریک. در حال حاضر نسبت به گذشته انتظار کمترى از کره جنوبى مى رود که بتواند منافع واشنگتن را در منطقه تامین کند؛ چرا که رهبران جدیدى در این کشور روى کار آمده اند که نمایندگان نسل جوان و علاقه مند به چین هستند، تحت تاثیر امریکا نیستند و به کره شمالى به عنوان دشمن سرسخت خود نمى نگرند.
ژاپن نیز به عنوان متحد امریکا در منطقه مواجه با یک چین در حال رشد، کره شمالى هسته اى و افزایش تنش بر سر تایوان است. لذا، احساس ناامنى مى کند و توسعه یک سیستم دفاع موشکى را با مساعدت امریکا آغاز کرده و در تلاش است تا محدودیت هاى ناشى از قانون اساسى خود را براى توسعه و استقرار نیروهاى نظامى اش برطرف سازد.
از نظر امریکا مهم ترین خطر این است که چین و ژاپن به اتحادى استراتژیک دست یابند و روابط خود را بیش از رابطه با امریکا مستحکم و نزدیک سازند. چالشى که براى امریکا مطرح است این است که چین کشورى است با جمعیت زیاد که به گونه اى سامانمند براى توسعه اقتصادى تلاش مى کند و نرخ رشد بالایى را هدف گذارى کرده است. اما امریکا مى داند که نمى توان با رویارویى نظامى یا ایدئولوژیک با این چالش مقابله کرد.
در حال حاضر ژاپن دچار معضلاتى در رشد اقتصادى خود و معضلات جمعیت شناختى است و نمى تواند به عنوان مرکز هر گونه ترتیبات جدید قدرت در آسیا قرار گیرد اما چین وهند کم کم دارند به این قابلیت دست پیدا مى کنند.
امریکا مى داند که چین با اتحاد جماهیر شوروى متفاوت است. چالش پیش روى امریکا این است که چین حکومتى تک حزبى دارد اما نظام سیاسى آن بر برنامه ریزى مرکزى استوار نیست. نتیجه این که مردم مى توانند موجبات پیشرفت خود را فراهم آورند به گونه اى که هرگز در شوروى میسر نبود. شوروى همیشه حتى در دوره هاى اصلاحات، استالینیست بود. با این همه چین نیز دیر یا زود با مشکل مواجه خواهد شد، زمانى که طبقات جدید اجتماعى که در اثر موفقیت اقتصادى پدیدار شده اند بخواهند در نظام سیاسى ادغام شوند.
منبع: / روزنامه / جوان ۱۳۸۴/۰۸/۱۷
نظر شما