موضوع : پژوهش | مقاله

روزی که وال استریت سوسیالیست شد


برای جلوگیری از فروپاشی بورس و انسداد بازار وام که می‌توانست تمام بخش‌های اقتصاد را آلوده سازد، دولتمردان آمریکا سیاست نجات یک به یک مؤسسات را کنار گذاشته و یک طرح نجات عمومی را برگزیدند. آقایان:‌ هانری پولسون و بن برنانک، به ترتیب وزیر خزانه داری و رئیس صندوق فدرال آمریکا، پیشنهاد کردند که دولت (یعنی در واقع مردم) تمام وام‌های آلوده را تا میزان هفتصد میلیارد دلار خریداری کند. در بحبوحه مبارزه انتخاباتی، کنگره آمریکا در مقابل چنین تعهد مالی ای تردید نشان می‌دهد، تعهدی که بلا عوض و بی سابقه است و می‌تواند کسری بودجه را چندین برابر کرده و به اعتبار دلار صدمه بزند. یک سناتور با انتقاد تند این کار را «سوسیالیسم مالی» خواند و آن را «غیر آمریکایی» ارزیابی کرد. مثل همیشه، این افتضاح مالی موجب ابراز نظرات نمایشی در مورد «اخلاقی کردن» سرمایه داری، ضرورت فوری وضع «مقررات» و لزوم تنبیه «متهمین» شد. کسانی حتی از این هم جلوتر می‌روند. روزنامه وال استریت ژورنال می‌نویسد: «وال استریت آنچنان که ما آن را شناختیم، دیگر وجود نخواهد داشت.»

 


فقط روحی کودکانه و یا دلبندی عمیق به داستان‌های خوش عاقبت لازم بود تا کسی حرکات رزمی دولتمردان آمریکا در مقابل ورشکستگی بانک «لهمن برادرز» را جدی بگیرد. امری که تنها دو روز بعد، رفتاری از سر نا امیدی ارزیابی شد. تصمیم عدم نجات این بانک متخصص در سرمایه گذاری در بورس، امری لحظه ای و عمیقاً تصادفی بود و نمی‌توانست گردشی استراتژیک به حساب آید.
البته گیج شدن درمقابل وقایع کنونی امری طبیعی است، حوادثی که سریعاً به دنبال هم فرود می‌آیند و هر کدام همچون نقطه « اوج » بحران ارزیابی می‌شوند، پیش از آنکه با حادثه ای دیگر که بازهم سخت تر و شگفتگی آورتر است، جایگزین شوند. وضعیتی که آنانی را که دنبال راه حلند در خندق نا امیدی و سر درگمی غرق می‌کند. صندوق فدرال و خزانه آمریکا، فعالان هم پیوند در این کار، هربار که فکر می‌کنند بالاخره بر اوضاع مسلطند، درمی یابند که هیچ کاری انجام نشده و باید از نو همه چیز را شروع کرد.
باید پذیرفت که اگر قصد، جلوگیری از فرو پاشی سیستم مالی آمریکا بوده، عملکرد آنها هرچند بی ثمر اما شگفت آور است و بهای آن نیز فقط مالی نبوده، چرا که نه آقای بن برنانک، رئیس صندوق فدرال و نه آقای ‌هانری پولسون، رئیس سابق گلدمن ساکس (نماد سرمایه داری خالص) و وزیر کنونی خزانه داری آمریکا، هرگز فکر نمی‌کردند که هر بار مجبور باشند از دخالت دولت برای نجات بخش مالی خصوصی دفاع کنند، با این تناقض دردناک روبرو شوند که آنها را « سوسیالیست » بخوانند.
بی شک به همین دلیل هم بود که هر دو آنها از هفته دوم سپتامبر، یعنی زمانی که هنوز طرح نجات Fannie Mae و Freddie Mac پایان نیافته و باید فکری برای لهمن برادرز می‌شد، تصمیم گرفتند که به کمیسیون مالی اعلام کنند که مرحله بعدی، بدون شرکت آنها خواهد بود. از دلخوری‌های شخصی که بگذریم، می‌توان موضع صندوق فدرال و خزانه آمریکا را فهمید. این نهادها از آن نگرانند که با توجه به پیشینه دخالتشان، بانک داران خصوصی خود را بی هیچ زحمتی به ورشکستگی بکشانند، از آن رو که می‌دانند، در نهایت « باید » آنها را نجات داد، همان گونه که در مورد Fannie Mae و Freddie Mac و Bear Streams صورت گرفت. حتی اخلاق هم در مقابل چنین تسهیلاتی از رو می‌رود. چگونه می‌توان بی تفاوت ماند: همان سرمایه داری مالی که وقتی وضع خوب است همه را تحقیر می‌کند، در پشت امکانات دولتی ای سپر می‌گیرد که پیش از این آن را به راحتی حماقت‌های دوران شوروی می‌خواند که به دنبال حمایت از مردم است و استثنا قائل می‌شود!
اما مانند همیشه، اخلاق بهترین عامل برای اشتباه در تحلیل است. البته این بدان معنی نیست که به خشم آمدن از چنین رفتارهایی بی جاست و نباید آن را برای موقعیت مناسب نگه داشت تا بتوان نیروی سیاسی لازم را برای ضربه‌های بعدی آماده کرد. بحث از آینده است، البته نه چندان دور؛ زمانی که به درستی دریافته باشیم که مسئله چیست. در واقع بحث بر سر وجود یک «خطر سیستمیک» (همه جانبه) است، یعنی امکان این امر که به دلیل تمرکز تعهدات بین بانک‌ها، وقتی یکی از آنها می‌افتد، با امواجی پشت سر هم، بقیه نیز زنجیر وار سقوط کنند.
بلافاصله برای لیبرال‌های گوش سنگین روشن کنیم که در خطر سیستمیک، لغت سیستمیک وجود دارد که به معنی آن است که بحث از یک «سیستم» است، یعنی مجموعه نهادهای مالی خصوصی ای که احتمالا یک فروپاشی همگانی، آنها را نیز در بر می‌گیرد. و باز هم برای شیر فهم شدن بگوییم که وقتی سیستم مالی، و از جمله وام دهی از کار افتد، دیگر هیچ گونه فعالیت اقتصادی وجود نخواهد داشت؛ هیچ گونه فعالیتی ! و آیا این به خودی خود کافی نیست که ما درباره عظمت عوارض این امر نگران باشیم؟
هرچند هم که دردناک باشد، مجبوریم بپذیریم که وقتی حباب مالی می‌ترکد و خطر سیستمیک به وجود می‌آید، امکانات مانور بانک مرکزی محدود می‌شود: گروگان گیری سرمایه داری مالی خصوصی آغاز می‌شود که سرنوشتش را با اقتصاد واقعی پیوند زده (فروپاشی یکی، ضرورتاً فروپاشی دیگری است) و در نتیجه دولت را مجبور می‌کند که به کمکش بشتابد. چنین گروگان گیری در دوران بحران بی هیچ مشکلی انجام می‌پذیرد. به همین دلیل است که یک «مقررات گذاری» جدید مالی، می‌باید با هدف استراتژیک جلوگیری از پیدایش هر گونه حبابی انجام گیرد، چرا که پس از پیدایش آن، دیگر خیلی دیر است. مبارزه با خطر سیستمیک، فقط با از بین بردن امکان پیدایش آن میسر است. به محض اینکه به وجود آید و به ویژه پس از فعال شدنش، دیگر خیلی دیر است.
درنبود اراده برای نابودی خطر سیستمیک، صندوق فدرال به خوبی می‌داند تا چه اندازه در بازی ای که او را در مقابل سرمایه مالی خصوصی بحران زده قرار می‌دهد، بازنده است. به صورتی متناقض، هرچه وضعیت سرمایه مالی خصوصی بدتر باشد، قدرتش در مقابل صندوق فدرال بیشتر می‌شود. این چنین است که برای جلوگیری از یک فاجعه غیر قابل ترمیم، این نهاد، علی رغم میل خود، باید در اجرای اوامر پی درپی بانک‌های خصوصی ای که تقاضای کمک دارند، کمر خدمت ببندد. در مارس ٢٠٠٨، Bear Streams تهدید می‌کند که سیزده هزار و چهار صد میلیارد دلار تعهد در مورد اوراق قرضه خود را معلق می کند. این رقم ده برابر بیش از LTCM است که در سال ١٩٩٨ نزدیک بود سیستم مالی آمریکا را فرو پاشد. در ژوئیه، Fannie Mae و Freddie Mac تهدید می‌کنند که هزار و پانصد میلیارد دلار بدهی خود را نپردازند. بسیاری از نهادهای بزرگ مالی در اوراق این دو مؤسسه سرمایه گذاری کرده بودند، مانند صندوق‌های بازنشستگی، بیمه و پس انداز معمولی مردم عادی و حتی بانک‌های مرکزی کشورهای خارجی. برای بقای سیستم مالی آمریکا غیر قابل تصور بود که اجازه داده شود چنین حادثه ای به وقوع بپیوندند.
برای آقای پولسون، وزیر خزانه داری، مسئله بسیار روشن است: بیست و پنج میلیارد دلار از پول دولت به صورت وام و اوراق سرمایه گذاری در روز دوازده ژوئیه آماده شده بود. روز ششم سپتامبر روشن می‌شود که نیاز به دویست میلیارد دلار است. خوب، باشد ! مردم دویست میلیارد دلار از جیب خواهند پرداخت. با این همه، آقای پولسون که از «سوسیالیست» شدن خود نگران است، اعتراف می‌کند: «I didn’t want to have to do that» یعنی «دلم می‌خواست مجبور به این کار نبودم»، اما بالاخره این کار را می‌کند و اگر راستش را بخواهیم، چاره ای نیز ندارد. در مورد لهمن برادرز، اما انتخاب وجود داشت؛ چرا که او از خزانه و صندوق فدرال بسیار کوچک تر بود. در واقع انتقام بقیه نیز از او گرفته شد و با تمام آزادی عملی رفتار شد که در موارد دیگر وجود نداشت. اصلاً نمی‌بایست چنین موقعیت مناسبی از دست برود. با این همه، علی رغم « فرصت » خوبی که خلاص شدن از دست لهمن برادرز به وجود آورده بود تا خطر حباب مالی کوچک آن منتفی شود، لازم بود بار مالی این عمل، قبل از نابودی حباب با دقت ارزیابی شود. با توجه به وزن و میزان ارتباطات مالی با دیگر بانک ها، آیا نبود لهمن برادرز نمی‌توانست باعث پدیداری یک خطر سیستمیک شود؟
بحثی ندارد که میزان تعهدات لهمن برادرز در مورد اوراق قرضه بسیار کمتر از Bear Streams بوده است: بیست و نه میلیارد دلار در مقابل سیزده هزار و چهار صد میلیارد دلار؛ اما لهمن برادرز با ششصد و سیزده میلیارد دلار بدهکاری از شرکت «وورد کام» پیشی گرفته و به بزرگ ترین ورشکستگی تاریخ آمریکا تبدیل می‌شود. البته درست است که در مقام مقایسه بدهکارها، وضعیت یکی نیست؛ چرا که لهمن برادرز دارای دارایی است و دقیقاً تلاش بر این است که در روند بررسی ورشکسته اعلام شدنش، بخشی از آنها به نقدینگی تبدیل شوند، اما در واقع ارزش این دارایی‌ها به چه میزان است؟ و همه مسئله در همین جاست. حداقل هشتاد و پنج میلیارد دلار اوراق بورسی بی ارزش (از جمله پنجاه میلیارد دلار اوراق ساب پرایم) وجود دارد که طبق طرحی که تحت بررسی بود، می‌بایست آنها را در بخش bad bank دسته بندی کرد و به کناری گذاشت. وقتی حرف از هشتاد و پنج میلیارد دلار زده می‌شود، این ارزش کنونی آنهاست و معلوم نیست در دراز مدت بتوان آنها را به همین مقدار نقد کرد؛ حتی اگر آنچنان که مقامات دولتی آمریکا در نظر دارند، آنها را به صورتی منظم و بخش به بخش در طی چند ماه به فروش برسانند تا از سقوط ناگهانی ارزششان جلوگیری شود.
با وجود این، سقوط قیمت‌ها جدی است و فقط شامل لهمن برادرز نمی‌شود. چرا که شیوه حسابداری «بازار به بازار» یعنی محاسبه دارایی‌ها به بهای ارزش آنها در بازار روز، باعث می‌شود که تمام نهادهای دیگر مالی نیز مجبور شوند به نوبه خود اوراقشان را با بهای آنها در «حراجی» که برادرز به راه می‌اندازد، مجدداً ارزیابی کنند. همان اوراقی که آینده شان از هم اکنون معلوم است و به احتمال زیاد، کاهش ارزش باز هم بیشتری را متحمل می‌شوند.
خزانه و صندوق فدرال درست به دلیل این تهدیدها می‌خواستند خود را از زیر بار نجات لهمن برادرز کنار کشند و بانک داران بورسی را «قانع» کنند که به جای آنها این کار را انجام دهند. هرچه باشد، نفع خود آنها نیز در نجات لهمن برادرز بود؛ اما این تلاش بی فایده بود و هیچ طرحی با شرکت بخش خصوصی از آخر هفته‌های پرآشوب بیرون نیامد، چرا که وال استریت مجموعه ای از منافع گروه‌های مختلف است که گاه در تقابل با یکدیگرند.

بازی پوکری عظیم
اما در بازار بورس، آنهایی که امکان خرید «بهترین بخش‌ها» را ندارند، همان‌هایی هستند که اغلب از آنها خواسته می‌شود که «بدترین بخش‌ها» را خریداری کنند. آنها هیچ فایده ای در چنین عملیات مالی سنگینی نمی‌بینند که فقط موجب می‌شود که دو بانک خوش شانس با بهترین جواهرات تاج سلطنتی کنار بروند و تمام خرابه‌های قصر را به آنها بسپارند. در واقع، آخر هفته دوازده تا چهارده سپتامبر، چیزی جز یک بازی پوکر عظیم نبود، بین خزانه و صندوق فدرال که از یک سو می‌خواست نشان دهد که به هیچ وجه دخالت نمی‌کند و وال استریت که به اشتباه این رفتار را همچون استراتژی ای برای افزایش فشار به بانک‌های خصوصی برای دخالت بیشتر و تشدید درگیری در میان آنها ارزیابی می‌کرد. اما بانک‌های خصوصی ترکیبی هستند از فرصت طلب‌ها و آنهایی که مجبور به سرمایه گذاری‌اند و این گروه دوم که به هیچ وجه میل ندارند به اولی‌ها لطف کنند و به خوبی می‌دانند که نفعشان در ادامه بقای لهمن برادرز است. در یک سخن، تمام شرایط آماده بود که احتمال به وجود آمدن یک طرح نجات را کم سازد.
خزانه و صندوق فدرال دروغ نمی‌گفتند و در نهایت گذاشتند تا لهمن برادرز ورشکست شود. آنها دیگر «سوسیالیست» نبودند. امری که تنها فقط دو روز طول کشید و آنها در آن زمان از آن بی خبر بودند و دلشان می‌خواست عمیقاً به آن باور داشته باشند. در طول تمام هفته، آنها توسط طرفدارانشان تشویق شده بودند. هر چند گاهی نیز انتقاداتی در مورد راه حل‌های عجیبی که پیش از این انتخاب کرده بودند، به آنها می‌شد. سرمقاله نویس «فایننشیال تایمز» با رضایت کامل در مورد آنها می‌نویسد: «زمان آن فرا رسیده که مقامات دولتی خود را کنار بکشند، آنچه تا کنون انجام شده، می‌بایست کافی بوده باشد ». اما این خزانه و صندوق فدرال نیستند که تصمیم می‌گیرند که «آنچه تا کنون انجام شده» کافی بوده یا نه، بلکه «شرایط» است! در حالی که نه تنها شرایط هنوز در مورد لهمن برادرز تهدیدات واقعی اش را نشان نداده بلکه حساب‌های صندوق فدرال نیز که سوسیالیسمش را موقتاً ترک کرده، معلوم نبود درست از آب درآید. چرا که در پشت صحنه، شرایط بحرانی دیگری در حال بروز بود که می‌توانست توبه او را بازگشت پذیر و تکراری کند. اولین آنها چهل و هشت ساعت بعد بروز کرد و آن هم با چه افتضاحی: مورد AIG ارزش مطالعاتی دارد. تمام حماقت‌های سرمایه داری معاصر در آن تمرکز یافته و نمایشی دیدنی را پدید آورده است. از آن رو که فعالیت ساده بیمه کافی نبود، AIG یک شاخه برای سرمایه گذاری در «محصولات مالی» به وجود آورده و خود را در بخش بازار بیمه CDS به شدت درگیر کرده بود. و بدین ترتیب AIG در این شرایط فروپاشی مالی در مقابل تعهدی به میزان چهار صد و چهل و یک میلیارد دلار بیمه اوراق مالی قرار گرفته که بیش از پنجاه و هفت میلیارد آن مربوط به ساب پرایم (نوعی از وام مسکن برای خانواده‌هایی که امکان پرداختشان ناروشن و حتی شناخته نشده برای سیستم بانکی است) است.

هر دم از این باغ بری می‌رسد
در چنین شرایطی، آژانس‌های ارزش گذاری بر سهام نیز برای پاک کردن سابقه بد خود، تواب شده و ارزش سهام AIG را کمتر ارزیابی می‌کنند. نتیجه این امر آن است که AIG در مقابل مسئله تأمین «حداقل اعتبار لازم» قرار می‌گیرد، چرا که به مثابه یک شرکت، باید ضررهای ناشی از CDSها را پوشش دهد. اما چگونه AIG می‌تواند با فوریت ده تا سیزده میلیارد دلار ضروری برای حداقل اعتبار لازم را فراهم کند، آن هم وقتی خود در حال غرق شدن است؟
به مدت یک روز، خزانه فدرال که هنوز در مستی «غیر سوسیالیست » شدنش بود، با توجه به شدت وقایع در حال پیدایش، تصور کرد بتواند با هدایت یک وام اشتراکی با بخش خصوصی که در آن Sachs و JPMorgan نیز دخالت داشته باشند، هفتاد و پنج میلیارد دلار به AIG تزریق کند. فقط او فراموش کرده بود که درست روز پیش از آن، طرحی برای جمع آوری هفتاد میلیارد دلار لازم برای فروش «منظم و بخش به بخش» دارایی‌های لهمن برادرز، به شکست انجامیده بود. ناممکن بودن حمایت بخش خصوصی کاملاً قابل پیش بینی بود و ضرورت دخالت بخش دولتی غیر قابل احتراز. شکل افراطی این دخالت دولتی نیز به همان میزان دیگر وقایع شگفتی آور است. دولت هفتاد و نه درصد سهام AIG را توسط یک وام موقت هشتاد و پنج میلیاردی از آن خود می‌کند.
علی رغم کوتاهی اش، بیانیه صندوق فدرال در شانزدهم سپتامبر سرگیجه آور است. آیا وام غیرعادی صندوق فدرال به یک مؤسسه غیر بانکی سابقه تاریخی داشته است؟ در اینجاست که عمق توافقی هویدا می‌شود که بحران از حلقوم صندوق فدرال بیرون کشیده است. در مارس گذشته، برای اولین بار از سال ١٩٢٩ به این طرف، صندوق فدرال تصمیم گرفت که بانک‌های سرمایه گذاری را نیز تحت پوشش قرار دهد. تا این زمان، تنها بانک‌های پس انداز پذیرفته می‌شدند و حالا یک شرکت بیمه نیز وارد بازی می‌شود.
اما ادامه جریانات باز هم بیشتر شگفتی آور است. از یک سو صندوق فدرال و خزانه آمریکا همچون ارگانی واحد و یگانه برای وام دادن عمل می‌کنند. از سوی دیگر، هفتاد و نه درصد سهام AIG متعلق به خزانه داری فدرال، برای این وام به « گرو » گذاشته می‌شود. اما از کی تا حالا وام در مقابل بخشی از سرمایه داده می‌شود؟ مسئله باز پرداخت وام امری اساسی است و تمام دارایی‌های AIG پشتوانه آنند و نرخ بهره وام به ویژه طوری تنظیم شده که به باز پرداخت سرعت بخشد. روزی که این وام به سر رسد، صندوق فدرال دیگر هفتاد و نه درصد سهام را در اختیار نخواهد داشت. در نتیجه، در اینجا صندوق فدرال کنترل خود را بدون هیچ عوضی واگذار کرده است: یعنی نوعی بی اعتباری مالکیت؟ برای بازگشت به سوسیالیسم چه راهی از این بهتر و سرراست تر! «نیویورک تایمز» گزارش داد که آقایان ‌هانری پولسون و بن برنانک، در شب شانزدهم سپتامبر هنگام معرفی طرحشان، حالتی بسیار«غمگین و تلخ» داشتند!
البته آکروباسی شدیداً سوسیالیستی این دو انقلابی چپ، تازه آغاز گشته است. چرا که هنوز درگیری در مورد نقدینگی شروع نشده، مسئله ای که صندوق فدرال در مقابل آن کاملاً مسلح است. حالا دیگر یک بحران اعتبار عمومی، تمام بخش‌های مالی را در بر خواهد گرفت چرا که ضررهای عظیم، عمیقاً به بنیان سرمایه‌های سالم نیز صدمه زده اند. تب شدید جذب سرمایه از ماه مارس همه را بیمار کرده است، اما برای «جذب سرمایه»، باید که «سرمایه گذاری» نیز وجود داشته باشد ! در حالی که بسیاری دیگر چنین امکاناتی را ندارند، بانک‌های به اصطلاح «هم بسته» خود در تلاشند، همان سرمایه اندکی را که دارند حفظ کنند.
بدین ترتیب رنج‌های رفقا «کارل» برنانک و «ولادیمیر ایلیچ» پولسون هنوز پایان نیافته است. کلاه پارتیزانی با ستاره سرخ همان قدر به آنها می‌آید که بند شلوار به خوک. با این فرق که این دو فهمیده‌اند که بر عکس دیوانگان لیبرال خشمگینی که فریاد می‌زنند: «بگذارید ورشکست شوند، این امر اخلاقی است و به نفع همگان»، مجبورند تا زمانی که لازم باشد، این نیم کلاه پارتیزانی را بر سر نگه دارند. تنها دولت، با حرکتی که نشان از حاکمیت ملی دارد و کاملاً خارج از کادر قوانین مدنی است، می‌تواند آنچه را به تصور نمی‌آید انجام ‌دهد: ملی کردن، با پرداختی موکول به آینده، عهده دار شدن تمام قروض و از جمله سهامی که به وی تعلق ندارند. تنها دولت است که با انجام چنین کاری می‌تواند «رشد» رو به افزون فروپاشی ای را متوقف سازد که مکانیسم‌های مقدس بازار آن را تغذیه می‌کنند. این چنین است که باید یا کلاه پارتیزانی با ستاره قرمز را به سر گذاشت و یا منتظر آخر الزمان (آپوکالیپس) شد. به نظر می‌آید که چاره ای جز کلاه پارتیزانی نیست، چرا که در این صبح خجسته که روبروی چشمان ما قرار دارد، هنوز کاروان ساب پرایم‌ها پایان نیافته، نوبت به وام‌های Alt-A رسیده است. وام‌های Alt-A که بین وام‌های عادی و ساب پرایم قرار دارند، بر روی داشتن اطلاعات دقیق از وام گیرنده بنا شده اند، اما می‌پذیرند که در مواردی این اطلاعات کامل نبوده و یا حتی دارای «اشتباه» باشند.
براساس بررسی بلومبرگ، تقریباً در تمام پرونده‌های وام Alt-A که توسط واسطه‌ها برای بانک‌ها تهیه می‌شوند، لااقل پنج درصد، درآمد افراد بیشتر برآورد شده اند و در بیش از پنجاه درصد پرونده‌ها، درآمد افراد پنجاه درصد اضافه برآورد شده ! آژانس‌های مالی بلومبرگ تعداد وام‌های Alt-A را که در ژانویه ٢٠٠٦ گرفته شده‌اند و اکنون لااقل دو ماه تأخیر پرداخت دارند، شانزده درصد کل وام‌ها ارزیابی می‌کنند. این تأخیر پرداخت، سال آینده شتاب گرفته و تا سال ٢٠١١ ادامه خواهد داشت.
از طرف دیگر Money Market funds، یعنی اوراق بهادار بورس که تاکنون مانند پول در حساب بانکی نقد و مطمئن به حساب می‌آمدند، با تقاضای بی سابقه ای برای نقد کردنشان مواجه شده اند، چرا که بسیار از مشتری‌ها می‌بینند که با ورشکستگی لهمن برادرز، ارزش این اوراق کم می‌شود، چرا که سرمایه این اوراق به طور وسیع در لهمن برادرز داخل شده بودند: فقط همین برای تکمیل تابلو کم بود...

دگم‌های عزیزی که راهی زباله دان می‌شوند
حتی اگر سناریوهای فاجعه بار را که احتمال وقوعشان کم نیست به کنار بگذاریم، نیاز به سرمایه گذاری مجدد بانکی در شرایط ناروشن عدم پرداخت‌ها، آنچنان با اهمیت و عمومی است که دولت نه تنها قرض دهنده پول بلکه سهام دار و «سرمایه گذار مجدد» نیز خواهد شد! دولت فدرال به زودی صاحب AIG خواهد شد. پس از دویست میلیارد دلاری که در عملی مشابه برای Fannie Mae و Freddie Mac پرداخت خواهد شد، نوبت هفتصد میلیارد دلار می‌رسد که از نوزدهم سپتامبر تعهد آن داده شد و برای خرید تعهدات بانکی «مسموم» می‌بایست به کار گرفته شود.
Standard & Poor’s هزینه مجموعه این عملیات را حدود ده درصد تولید ناخالص ملی ارزیابی کرده است ! آیا باید ده درصد تولید ناخالص ملی را از جیب مردم درآورد و بدین ترتیب رشد اقتصادی را فلج کرد؟ و یا اینکه برعکس، بدهکاری دولتی را هرچه سنگین تر کرد و بدین ترتیب اوراق قرضه خزانه و دلار را بی اعتبار نمود و بحران مالی خصوصی را به بحران مالی دولتی تبدیل کرد و آن را به بحران پولی کنونی افزود؟ به هر حال، زین پس فقط راه حال‌های بد وجود دارند؛ لا اقل از نقطه نظر هماهنگ بودنشان با متون مقدس نئولیبرالی. به همین دلیل هم دو دوست کلاه پارتیزانی به سر، تا آنجایی که لازم باشد پیش می‌روند و هر کار ضروری را انجام می‌دهند. به همین دلیل، دگم‌هایی که تمام تازه نئولیبرال‌ها به صورتی احمقانه شیفته شان بودند، راهی زباله دان می‌شود. مقاله را با پیش بینی‌هایی در مورد مسائل پولی، کنترل بهای تبدیل و ارتباطات مختلف پایان بریم که اگر وضعیت خراب شود، به هیچ صورتی نمی‌توان عوارض آن را ارزیابی کرد. تاریخ از راه‌های عجیبی به پیش می‌رود. چشم‌هایمان را خوب باز کنیم، ما وارد سرزمین‌های ناشناخته شده ایم.

منبع: / ماهنامه / سیاحت غرب / 1387 / شماره 64، آبان ۱۳۸۷/۰۸/۰۰به نقل از: www.ir.mondediplo.com
نویسنده : فردریک لردن

نظر شما