موضوع : پژوهش | مقاله

هوش رایانه ای، مذهب جدید


فن آوری و تأثیرات آن بر زندگی و سرنوشت انسان، یکی از موضوعاتی است که از همان دهه های ابتدایی قرن بیستم و ظهور روزافزون فن آوری های جدید تا زمان حاضر که انقلاب سایبرنتیک و وقوع تحولات شگرف در زمینه های گوناگون، فن آوری را شتابی سرسام آور داده، ذهن صاحب نظران حوزه های مختلف را به خود مشغول داشته است. این صاحب نظران که عمدتاً در دو اردوگاه مخالفین و مدافعان فن آوری جای می گیرند، این پدیده را از جنبه های مختلف مورد ارزیابی قرار داده اند. مقاله زیر به بهانه پیشرفت هایی که در زمینه هوش مصنوعی صورت گرفته، به کند و کاو در مختصات اندیشه ای می پردازد که ترانس اومانیسم نامیده می شود؛ اندیشه ای که مدعی است، تکامل هوش مصنوعی سومین مرحله از روند تکامل حیات بر روی زمین است که در جریان آن، حیات با میانجی گری انسان، کنترل و هدایت خود را بر عهده می گیرد. ادعایی که اگر آن گونه که مدافعان آن می گویند واقعیت یابد، سرنوشتی به غایت نامشخص و از جهاتی هول انگیز را برای انسان رقم خواهد زد.


طبق نظر کریستوفر دودنی، نویسنده و شاعر تورنتویی، حیات بر روی زمین دو مرحله تکاملی عمده را پشت سر گذاشته است. اولین مرحله، منشاء خود حیات بوده است؛ یعنی پیوند ملکول ها به یکدیگر و شکل گیری واحدهای خود تکثیرگر. دومین مرحله، تکامل هوش انسانی بوده است. دودنی در کتاب جدید خود «Last Flesh» می نویسد، اکنون «ما در آستانه مرحله بعدی تکامل حیات قرار داریم، مرحله ای که در آن با میانجی گری انسان، حیات کنترل خود را در دستمی گیرد و سرنوشت خود را رهبری می کند.»
دودنی به فلسفه ای بی در و پیکر و فرا انقلابی موسوم به «ترانس اومانیسم» وفادار است که به آهستگی در حال تبدیل شدن به جریان اصلی تفکر است. بینش ترانس اومانیسم، اشکال بسیاری به خود می گیرد، اما اکثر مریدان این تئوری معتقدند که ظرف چند قرن یا حتی چند دهه، پیشرفت هایی که در حوزه هوش مصنوعی، بیو مهندسی و علم روباتیک رخ می دهد، به انسان ها اجازه خواهد داد تا محدودیت های جسمانی خود را پشت سر بگذارند.
ترانس اومانیست ها علناً در اندیشه فنا ناپذیر شدن از طریق «بارگذاری» هوش خود به مغزهای رایانه ای با بدن های روباتیک هستند. آنها به شکلی جدی در باره ساختن کلونی ها در ستارگان، دستکاری در تک تک ملکول های ماده، بازگرداندن زمان به عقب و خلق موجوات رایانه ای که به عنوان «خدایان» ظهور می یابند، سخن می گویند.
اکثر آنها توجه دارند که آنها در حال ساختن یک برج بابل سیلیکونی هستند، اما اهمیتی به این نمی دهند که خدا را به عنوان یک اسطوره غیر عقلانی طرد کرده اند. ماکس مور بنیان گذار «انجمن اکستروپین» که شاخه ای خوش بین تر از ترانس اومانیسم به شمار می رود، می نویسد: «هیچ کس ما را به خاطر گشودن جعبه پاندورا، به خاطر مجهز کردن خودمان به بال های شعور پسا انسانی و ناسالخوردگی مجازات نخواهد کرد.» نویسنده ترانس اومانیست، الکساندر چیسلنکو می نویسد: «می توانید تمام این چیزها را به عنوان بیرون کردن خدا از کیهان خودمان قلمداد کنید.»
رد این انگاره ها به عنوان تخیلاتی تکنو ـ اوتوپیایی، برای اعجوبه های نوجوان کار آسانی خواهد بود. با این حال، مدافعان آنها در بر گیرنده طیفی از پژوهش گرانی است که در مؤسساتی همچون «انستیتوی فن آوری ماساچوست»، «آزمایشگاه ملی لوس آلاموس» در نیومکزیکو و مدرسه اقتصاد لندن فعالیت دارند. دودنی می نویسد: «اکثر ما همین حالا نیز به درجات مختلف ترانس اومانیست شده ایم. سیستم های ایمنی ما توسط ویروس های طعمه ای که از طریق واکسن ها به بدنمان تزریق شده اند، تغییر یافته اند. مواد غذایی که مصرف می کنیم، از نظر ژنتیک، مورد دستکاری قرار گرفته اند. ما داروهای روان گردانی که خلق و خو و حالت انسان را تغییر می دهند مصرف می کنیم، از آب انگور تخمیر شده گرفته تا پروزاک. و تازه تر از همه اینکه، بدن های ما به جایگاه بیشتر از دویست و پنجاه نوع عضو مصنوعی، از جمله قلب، زانو و عدسی چشم مصنوعی تبدیل شده است.»
ایده های ترانس اومانیستی، با پیشرفت های خیره کننده ای که در طول دهه گذشته در حوزه هوش مصنوعی به دست آمده، بسیار مورد توجه قرار گرفته اند. دوندی به «دیپ بلو» اشاره می کند، رایانه ای که قهرمان شطرنج جهان، گری گاسپاروف را شکست داد. او می نویسد: «شطرنج یکی از حوزه های تجربه انسانی بود که می اندیشیدیم، فراتر از توانایی های ماشین ها قرار دارد. امری که دیگر موضوعیت ندارد. گاسپاروف هنگام بازی با سایر ماشین هایی که آنها را شکست داه بود، همواره می توانست یک پیش بینی پذیری ماشینی را ردگیری کند. اما گاسپاروف خشمگین، در دیپ بلو که مغلوب آن شد، نشانه هایی از یک هوش موجودات فضایی را می دید.»
دیپ بلو بر قدرت پردازشگری بی شعور و برنامه نویسی تخصصی شده اتکا داشت. اما دانشمندان در حال طراحی برنامه های شناسایی کننده الگوها و سخت افزاری از شبکه های عصبی هستند که کار مغز را تقلید می کند و از تجارب خود می آموزد. دودنی ارزیابی می کند که «تاکنون اعتقاد بر این بود که راهبرد، آینده نگری و روان شناسی، اصالتاً مشخصه هایی انسانی هستند که یک برنامه رایانه ای می تواند آنها را تقلید کند یا حتی از آنها فراتر رود.» مگر نه این که خود انسان ها بر قدرت و برنامه ریزی بی شعور سلول های مغزی متکی هستند؟
آن فورست یکی از پژوهش گران فوق دکترای این مؤسسه گزارش می دهد که محققان در انستیتو فن آوری ماساچوست، در حال کار بر روی روباتی هستند که «یاد می گیرد» یک توپ را بردارد. فورست که دارای مدرک دکترا در الهیات است، مشاور الهیات این پروژه است. این روبات با نام مستعار«کوگ»(کوتاه نوشت Cognition به معنای شناخت) فاقد هر گونه واحد پردازشگر مرکزی است. تنه، دست ها (این روبات پا ندارد)، چشم ها و گوش های آن توسط رایانه های مستقلی کنترل می شوند که برای اجرای وظایف ساده، با هم کار می کنند.
در نخستین شماره «جورنال ترانس اومانیسم» جدید، هانس موراوک اشاره می کند که ظرفیت رایانه ها هر دوازده ماه یک بار، دو برابر می شود. طبق نظر موراوک که استاد علوم روباتیک در دانشگاه کارنگی ملون در پیتزبورگ است، تا سال 2040، رایانه ها قدرت تقلید عملکرد مغز انسان را خواهند داشت.
موراوک به خاطر این پیش بینی خود شهرت دارد که اولین نسل روبات های سوپر هوشمند، فرزندان ماشینی با هوش تری را خلق خواهند کرد و نهایتاً به شکل موجوداتی خداگونه، تکامل و ظهور خواهند یافت. او در یکی از شماره های سال جاری مجله «ویرد» نوشت که این خدایان، جای انسان ها را به عنوان اشکال حیات مسلط خواهند گرفت، اما احتمالاً تمایلی تاریخی و حتی عطوفت آمیز نسبت به انسان خواهند داشت. این موجودات با چیرگی مطلق بر جهان فیزیکی، شاید با گذشت زمان بتوانند تا آخرین اتم آن را شبیه سازی کنند.
دودنی در کتاب خود، سایر جنبه های بینش ترانس اومانیسم را توضیح می دهد. نانو تکنولوژی، پیوند بیوتکنولوژی و میکرومهندسی، ساخت ماشین هایی در اندازه سلول را در نظر دارند که نسخه المثنای خود را تکثیر خواهند کرد و قادر به ساخت هر چیزی و حتی زمانی، ساخت یک اتم خواهند بود. او توضیح می دهد که چگونه اندام عصبی از طریق عمل جراحی در درون مغز انسان کار گذاشته می شوند تا ظرفیت ذهنی او را تقویت کند و نهایتاً روندهای تفکر مغز را به یک شبکه سلیکونی انتقال دهند.
دودنی می نویسد: «ممکن است که انسان منحصر به فرد و بی همتا، در یک مرحله انقلابی انتقال قرار داشته باشد؛ در آستانه یک انحراف نهایتاً قابل توسعه که اکنون در لبه شیبی تند به درون هوش جمعی قرار گرفته است.» چیسلنکو که یک محقق رایانه فوق دکترا در مؤسسه فن آوری ماساچوست است می گوید، نهایتاً هوش «از ماده و وابستگی ساختاری رها خواهد شد.»
دودنی یادآور می شود که محوریت تمام این مباحث، دیدگاه ترانس اومانیستی نسبت به طبیعت هوش و طبیعت انسان است. او معتقد است، خود هوشمندی صرفاً یکی از محصولات جنبی دستکاری پیچیده اطلاعات است. او می نویسد، در ارتباط با تفکر انسان، هیچ چیز جادویی یا روحانی وجود ندارد و بنابراین رایانه ها به راستی پیچیده، هوشمند و قادر به ابراز احساسات و خلاقیت خواهند بود. او می گوید، چون مردم دیگر نمی توانند آنطور که یک رایانه از پس این کار بر می آید، «ماشین» عصب های خود را هدایت کنند، «اینکه شناخت چگونه انجام می شود، موضوعیت خود را از دست می دهد».
ترانس اومانیست ها ایده روح انسان را رد می کنند، اما فورست (که به واقع یک ترانس اومانیست نیست، بلکه در حال نگارش رساله دانشگاهی خود در موضوع «یک دیالوگ غیر قضاوتی بین هوش مصنوعی و فن آوری» است) بر این نظر است که روبات ها روزی دارای روح خواهند شد. فورست می گوید که داشتن روح، به معنای داشتن یک رابطه با خداست. روبات های ذی شعور بی تردید قادر به برقراری رابطه خواهند بود و در نتیجه دارای روح خواهند بود.
از نظر بیشتر ترانس اومانیست ها، چیزی که بیشترین ارزش را دارد، پیشرفت است. دودنی می گوید: «ما فقط یک جهت برای رفتن داریم و هر چیزی که مانع از حرکت ما در این جهت شود، بد است.» سایرین نظیر نیک بوسترام که استاد فلسفه در مدرسه اقتصاد لندن است، به یک سیستم اخلاقی که«متساهل» باشد و بین منافع رقیب تعادل برقرار کند، رضایت می دهند.
کلیف جاسلین که یک پژوهش گر در آزمایشگاه لوس آلاموس است، یکی از نویسندگانPrincipia Cybernetica Web است، یک سایت اینترنتی که خود را وقف توسعه فلسفه ترانس اومانیسم کرده است. او بر این باور است که افول مذاهب سنتی، این فرصت را برای «فنا ناپذیری سایبرنتیک» فراهم آورده است تا«جای فنا ناپذیری متافیزیک را برای ارائه اهداف و ارزش های نهایی برای تمدن جهانی در حال ظهور بگیرد».
وقتی از جاسلین پرسیده شد، این اهداف چه می توانند باشند، جواب داد: «تنها خیر نهایی که می توانیم از آن سخن بگوییم، بقاست.» او تأکید دارد که روندهای تکاملی، فنا پذیری را از این جهت که آیا آنها شانس های بقای انسان را بیشتر کرده اند یا کمتر، در درون بیولوژی انسان جای داده اند. بر این اساس، فنا پذیری انسان با بیولوژی انسان فرق خواهد داشت.
اکثر ترانس اومانیست ها می پذیرند که شکاف بین ترانس اومانیست ها و کسانی که این فن آوری ها را رد می کنند، بی ثباتی سیاسی جدی و شاید حتی هرج و مرج به وجود خواهد آورد. اما این خطری ضروری قلمداد می شود و به هر روی، پیشرفت اجتناب ناپذیر است. مارتی مینسکی که یک پژوهش گر رسانه ای در مؤسسه فن آوری ماساچوست و یک ترانس اومانیست شناخته شده است، در مقاله هشدارآمیزی که با عنوان«آمریکای علمی» در سال 1994 نوشت، یادآور شد که بسیاری از مردم، ایده آل های ترانس اومانیستی را رد می کنند و«کناره گیری می کنند تا بمیرند. آیا چنین افرادی که احساس می کنند چیز زیادی برای از دست دادن ندارند را نباید خطرناک دانست؟»
یک جامعه ترانس اومانیستی ممکن است به اتخاذ یک «چهارچوب اخلاقی اختیاری» جهت جلوگیری از لغزیدن آن به درون هرج و مرج نیاز داشته باشد. او می پرسد: «نکته ای که به اندازه کافی عجیب است این است که اگر مسیحیت به یک چنین سیستمی تبدیل شود، چه؟» او می گوید که اشاره به این احتمال را در کتابش مد نظر قرار داده است، اما نه به این دلیل که این ایده فقط بسیار قابل تعمق و بسیار بکر است.» ترانس اومانیسم منتقدان خود را نیز دارد، نه به این دلیل که این فرضیه، پایان انسانیت را مطرح می کند. آرتور کروکر که یک ناظر ترانس اومانیست و استاد علوم سیاسی در دانشگاه کنکوردیا در مونترال است می گوید که به خصوص «اکستروپین ها» این خوار شماری ژرف را برای جسم قائل هستند.» به علاوه او به تلخی ارزیابی می کند که فرهنگ غربی نه تنها به سمت تکنو ـ اوتوپیا صعود نکند، بلکه «به سمت محو درخشان نابودی نهایی تنزل کند». سایر منتقدین پیش بینی می کنند که رایانه ها هیچگاه به چیزی بیش از دستکاری کنندگان صرف در اطلاعات تبدیل نخواهند شد. دونالد دمارکو که استاد فلسفه در کالج «سنت جرومی» در واترلوی اونتاریو است، می گوید که یک ماشین می تواند قادر به «دیدن» یک شئ و استفاده از اطلاعات شود، اما یک موجود هوشمند می داند که که این عمل، دیدن یک شئ محسوب می شود: «این خود آگاهی، این جنبه معنوی است که قدرت فراتر رفتن از ماده و تأمل در باره فعالیت هایمان را به ما می بخشد.» دمارکو ادامه می دهد، ترانس اومانیست ها فنا ناپذیری را به درون آفریده هایشان می دمند، اما انسان ها هم اکنون نیز با بچه دار شدن، حیات را خلق می کنند. او می گوید: «از طریق فروتنی نسبت به جسم است که ما به پروتوپلاسم حیات می دمیم. پذیرش محدودیت های جسممان است که به شکلی تناقض آمیز، راه را بر جهان لایتناهی می گشاید.»
سی.اس لوئیس ضروریات و مفاهیم تفکر ترانس اومانیستی را در دهه 1940 یعنی زمانی که این ایده ها به تازگی از میان نویسندگان آثار علمی ـ تخیلی در حال ظهور بود، شناسایی کرده است. او در رمان خود «نیروی پنهان»، داستان یک استاد جوان فلسفه به نام مارک اشتوداک را روایت می کند که نقشه ای اهریمنی برای سلطه بر جهان می ریزد. رهبر عینی این دار و دسته خشن، یک نابغه جنایتکار است که با کمک تعدادی لوله و سیم به حیات خود ادامه می دهد و مغزش توسط داروها تقویت شده است. یکی از شخصیت های این رمان، هنگام دعوت از مارک برای پیوستن به این دار و دسته می گوید: «نمی بینی که ما در حال عرضه شکوه توصیف ناشدنی حضور داشتن در آفرینش «خداوندگار توانا» به توهستیم؟» بعدها برای مارک توضیح داده می شود که نخبگان روشنفکر جامعه «از طریق طی کردن مراحل تدریجی، در حال تبدیل شدن به خود تبار انسان است.» توده ها که قبلاً مایحتاج فیزیکی را برای طبقه حاکم تأمین می کردند، نابود خواهند شد. «جسم سراسر به سر تبدیل می شود. تبار انسان، سراسر به تکنوکراسی تبدیل می شود.»
خواننده به تدریج در می یابد که این اشرار، آلت دست موجودات فضایی با موجودیت هایی غیر مادی به نام «میکروب ها» هستند. با توجه به اینکه هیچ چیزی آنقدر ناباورانه نیست که نتوان آن را باور کرد و هیچ چیزی آنقدر زشت و شرم آور نیست که نتوان آن را پذیرفت (اخلاقیات صرفاً محصولات فرعی عینی بیولوژی هستند)، «انسان» سقوط کرده در آستانه «رهایی از محدودیت هایی قرار دارد که به قدرت های او لگام زده اند؛ محدودیت هایی که رحم و شفقت به عنوان محافظی در برابر نتایج کامل سقوط او، بر وی تحمیل کرده است. اگر چنین چیزی محقق شود، دوزخ آخرین چیزی خواهد بود که تجسد خواهد یافت.»


منبع: / ماهنامه / سیاحت غرب / 1388 / شماره 76، آبان ۱۳۸۸/۰۸/۰۰به نقل از: www.salvomag.com
نویسنده : لسلی سیلارز

نظر شما