آموزش عالی و گذار به جامعه مبتنی بر دانایی
روند تحولات فعلی ادامه تحولات کلان تاریخی بشر است. تحول انقلاب کشاورزی به انقلاب صنعتی و سپس به انقلاب اطلاعاتی گستردهتر از آن است که بتوان آن را دستاورد گروهی خاص قلمداد کرد. همانطور که انقلاب کشاورزی دستاورد مستقیم تمدنهای خاور میانه و نتیجه کل میراث بشری بود که بعدا عالمگیر شد و دیگر متولی خاصی ندارد، انقلاب اطلاعاتی نیز نتیجه طرح و برنامه خاصی نیست. پیشتازان آن همه جایی و هیچ جایی هستند. طبقه تازه و ارباب رایانه به مرز خاصی تعلق ندارد. از طرفی، اگر تولید تمدن کشاورزی به زمین وابسته بود و تولید صنعتی به سرمایه و مواد خام، که همه تمام شدنی است، تولید تمدن اطلاعاتی به نبوغ، ابتکار و خلاقیت بشری وابسته است. نیروی کار از یک سو پایان ناپذیر است و از سوی دیگر، برخلاف سرمایه و زمین، معادله جمع جبری صفر برآن حاکم نیست که نفع یکی زیان دیگری باشد، پرسش اختصاصی راجع به ایران این است که با این پدیده و عصر جدید چگونه باید برخورد کرد؟
حافظ چه خوب میگوید:
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش
باید با استفاده از روش مشاهدهای مندلیف وار، از اینکه که هستیم و کجا واقع شدهایم، درست صورت برداری کنیم. آیا جدولی مندلیف وار از وضعیت خود در پیوند با تاریخ خود، با فرهنگ خود و بالاخره، با نظام پیچیده فرهنگی، اقتصادی و سیاسی حاکم بر جهان پیشرو داریم؟ درغیر اینصورت، چه کسی و کجا باید آن را برایمان تهیه کند؟ بدیهی است افراد پاسخگو انسانهای متفکر، مدبر و محقق ازجمله اعضای هیات علمی دانشگاهها و محل پاسخگویی مراکز علمی، تحقیقات و دانشگاهی است. چرا؟ تافلر عصر کنونی را «آغاز جنگ بر سر کنترل جهان» و دانایی را «ثروتی از نمادها» میداند؛ او عقیده دارد که این دوران «عصر کیمیاگری» اطلاعات و زمان ایستادگی «دانایی در برابر سرمایه» است و در همین دوران است که «جنگهای اطلاعاتی و جنگ الکترونیکی» آغاز میشود و اوج میگیرد.
بنابراین، توانایی فناوری اطلاعات و ایجاد ساختارهای جامعه اطلاعاتی بسیار مهمتر از خود فناوری است. سعادت یک ملت به میزان اندوخته علم و فناوری بستگی ندارد، بلکه به توانایی آن ملت در تولید و ایجاد توانایی و فناوری وابسته است. این بیان ضرورت هرچه بیشتر نقشآفرینی دانشگاههای کشور در شکل گیری جامعه اطلاعات را متذکر میشود.
ظهور تمدن اطلاعاتی
اتحاد فناوری ارتباطات و دادهپردازی رایانهای بیشتر بر راه و روشهای زندگی آدمی تاثیر گذاشته و در سالهای اخیر، انسان امور خود را به کمک آنها اداره کرده است. آیا این اتحاد چارچوب اجتماعی ما را دگرگون ساخته است؟ باید گفت که این امر به این بستگی دارد که آیا این تحولات بر شیوه تولید تاثیر گذاشته است یا نه و اگر تاثیر گذاشته است، آیا بر شیوه فعالتیهای ما و روشهای تفکرمان نیز تاثیر میگذارد یا نه؟ (رجایی،1382)
کارل مارکس (1813-1883 ) و فریدریش انگلس(1895-1820) بر پایه بررسی شیوههای گوناگون تولید نتیجه گرفتند که «شیوه تولید» در هر جامعهای که نیازهای مادی و از آن مهمتر، نیازهای معنوی را برآورده میسازد، به شبکه پیچیدهای از عوامل موثر و متاثر باز میگردد. شیوه تولید به صورتی است که جامعه و شکل دولتها را مشخص میکند؛ برای مثال، شیوه زراعی به دولت فئودالی میانجامد، اما شیوه صنعتی دولت بورژوا را ایجاد میکند.
آنچه مسلم است، امروزه فناوری شیوه هستی ماست. ارنست یونگی (1995-1895)، متفکر آلمان، تا بدانجا پیش رفت که فناوری را مابعد الطبیعه حقیقی سده بیستم خواند (رجایی،1382). در این معنا، انواع مختلف فناوریها را با اشکال متفاوت تمدن پدیدار میشود.
تمدن چیست و چه میکند؟
برودل در مقاله مهمی با عنوان «تاریخ تمدنها» گذشته اکنون را تبیین میکند (1980). او میگوید که تمدن به اصطلاح ما مجموعهای از ویژگیها و پدیدههای فرهنگی است.(Braudel،1994).
به نظر «توین بی» تمدن حوزهای محسوس برای پژوهش تاریخی است. وی مطرح میکند که هرچند تمدن و فرهنگ کاملا به هم پیوستهاند، ولی نباید آن دو را معادل فرض کرد. ابن خلدون بیان میکند:
«اجتماع نوع انسان ضروری است و حکیمان این معنی را بدین سان تعبیر کنند که انسان از روی سرشت خود ناگزیر است اجتماعی تشکیل دهد که در اصطلاح ایشان آن را مدنیت/تمدن/شهرنشینی گویند و معنی عمران همین است.»
بنابراین، مفهوم تمدن به شرایطی بازمیگردد که تولید مشترک نیرو، ثروت، تعامل اجتماعی و فرهنگی و نوآوری را ممکن میسازد. فرد به عنوان عضو تمدن حس هویت، تعلق و زندگی هدفمند دارد. تمدنها مرزهای حقوق، امتیازات و مسئولیتها را تعیین میکنند (رجایی،1382).
انقلاب اطلاعاتی
دانیل بل، جامعه شناس، در سال 1973 ظهور جامعهای را پیش بینی کرد و آن را «جامعه پساصنعتی» نامید. او حرکت بشر را از تاکید بر تولید کارخانهای و صنعتی به پردازش و آمایش، بازچرخه و خدمات مدنظر قرار داد. به گفته بل جامعه اطلاعاتی جدید سه ویژگی اصلی دارد(1973،Bell):
1- در گیر و دار دگرگونی از تولید کارا به جامعه خدمات است؛
2- با کدگزاری دانش نظری برای ابداع و اختراع در فناوری تاکید میورزد؛
3- «فناوری فکری» تازهای ایجاد میکند که به منزله کلید تحلیل نظامها و نظریه تصمیمگیری به کار میآید.
اندیشمندان جدید روی هم رفته از مفهوم «جامعه پساصنعتی» دست برداشتهاند، زیرا گمان میکنند که خیلی مهم است و به این معنا اشاره دارد که جامعه جدید استمرار گذشته است، در حالی که جامعه اطلاعاتی نوع تازهای از جامعه انسانی است که «ابزارمندی اطلاعات»؛ یعنی زیرساخت عمومی مبتنی بر رایانه، جانشین کارخانه و «مرزدانش» به بازار بالقوه تبدیل شده است. جامعه داوطلبانه جای فعالیتهای انسان دوستانه خصوصی و عمومی را گرفته است؛ نهادهای اجتماعی افقی مانند جامعه مدنی جانشین نهادهای عمومی عمودی و متمرکز شده است و «روح جهان گستری»؛ یعنی همزیستیای که انسان و طبیعت بتوانند هماهنگ با یکدیگر زندگی کنند،به جای «روح آزادی انسان» قرار گرفته است.
تاریخ مهم برای جامعه اطلاعاتی و برای تمدن، سال 1989 میلادی است که شبکه جهانی اینترنت ابداع شد و اهمیت این ابداع با انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی برای جامعههای کشاورزی و صنعتی برابر است. سال 1989 از این نظر مهم است که شیوه اطلاعاتی اندیشه، شیوه تولید و قاعدههای بازی با یکدیگر همراه شدند(1989،Fukuyama).
ویژگیهای تمدن جدید
همانطور که گفته شد، تمدن وضعیتی است که فرایند تولید توام با قدرت سیاسی، ثروت اقتصادی، ارزشهای فرهنگی و حتی خاطرات را امکان پذیر میسازد. از آنجا که جهان گستری رابطه میان واحدهای تشکیل دهنده خود را بسیار فشرده و پیچیده کرده است، بسیاری توقع دارند نتیجه آن همگونی باشد و اگر نوعی روند همگنی در کار باشد، در حوزه زمان است. زبان انگلیسی به زبان دنیای جهان گستر تبدیل شده است، اما واقعیت این است که اگر همه هم بتوانند به زبان انگلیسی صحبت کنند، به معنای این نیست که جهان همگن شده است.
جامعهای که در آن اطلاعات ایجاد شده موجب ایجاد چیزهایی بیش از آن دو چیزی است که در نظام مردمسالاری، مردم آنها را از هر چیز دیگری ارزشمندتر میدانند. این دو امر مهم «آزادی و برابری» است(1989، Fukuyama).
تضمین آزادی و برابری و صیانت از آنها، هردو به مبانی قانونی نیاز دارد که اکنون در سطح جهان موجود نیست. جهان هنوز قلمرو خودیاری است که کشورهای مستقل برنامههای کاری را طرح و قاعدههای بازی را تعیین میکنند.
دانشگاه در موج سوم
دانشگاههای دنیا در طی دهههای اخیر دورههای مختلفی را پشت سر گذرانیدهاند که میتوان آن را بدین صورت توصیف کرد:
1- دانشگاههای نخبه پرور (تا نیمه سده 20 میلادی)
2- مواجهه دانشگاهها با تقاضای انبوه اجتماعی (از دهه50 میلادی)
3- مواجهه دانشگاهها با جنبشهای اجتماعی(دهه60 میلادی)
4- مواجهه دانشگاهها با مقتضیات بازار، صنعت و دنیای کسب و کار (از دهه70 میلادی)
5- مواجهه دانشگاهها با تحولات فراصنعتی و جامعه اطلاعاتی (از دهه90 و هنوز ادامه دارد).
در دوره نخست، در دانشگاه تعداد محدودی دانشجو هست که نوعا مرد و از طبقات و قشرهای بالا و متوسط هستند. در این دوره مسئله محوری برای دانشگاه آن است که استقلال آکادمیک داشته باشد و با آزادی علمی، ماموریتهای سنتی در خدمت سازمان؛ یعنی خود را دنبال کند(1995،Greenwood).
بعد از جنگ جهانی دوم، از یکسو بر اثر تحولات جمعیتی و از سوی دیگر، به دلیل روند روبه رشد دموکراتیزاسیون اجتماعی، آموزش عالی نیز به عنوان یکی از حقوق عمومی شهروندی تلقی شد و بدین ترتیب، دانشگاهها با تقاضای اجتماعی روبه تزاید مواجه شدند. در این دوره مطمئنا پشتگرمی دانشگاهها به منابع عمدتا عمومی بود (1999،Peterson).
دوره بعد از دهه 60، دوره رشد جنبشهای اجتماعی معطوف به حقوق مدنی، حقوق زنان، اقلیتها و قومیتها بود. در این دوره، دانشگاهها با بحران حیثیت و مشروعیت مواجه شدند. از آنها انتظار میرفت که در نقد اجتماعی و سیاسی نقش موثری بر عهده بگیرند؛ در این بحبوحه، پردیسهای دانشگاهی با مسئله نظم روبرو بودند. از دهه 1970، بحرانهای اقتصادی و مقتضیات بازار باعث شد که کارایی و بهره وری مورد تاکید قرار گیرد. فشارهای مالی موجب شد که بازار کسب و کار از دانشگاه انتظار داشته باشد که دانشآموختگان آن به درد تقاضاهای کاری و مهارتی برای آنها بخورند (1999،Dionne and Kean).
سرانجام، از دهه1990و در آستانه قرن 21، تحولات ناشی از انقلاب الکترونیک و عصر اطلاعات و ظهور جامعه شبکهای سازمانهای مجازی و دگرگونیهای عمیق ساختاری و تغییر شرایط اجتماعی دانشگاهها را وارد تجربههای تازهای کرد که در حال حاضر با چالشهای نحوه مواجهه با محیط به شدت متحول، متنوع، رقابتی، پیچیده و آشوبناک در مقیاس جهانی روبرو هستند. ابعاد این چالشها، با آنچه در دورههای قبلی دانشگاه با آن مواجه بود، تفاوتی کیفی و ماهوی دارد و در این دوره دانشگاهها با تحول «مفهومی پارادایمی» درگیر هستند و به «بازار تعریف نقش» و «تغییر اساسی در ساختارها»نیاز دارند.(فراستخواه،1383)
تحقیقات تجربی از سوی کسانی چون السن و ویت و دیگران نشان داده است که محیط دانشگاه از حیث تصمیم گیری و مدیریت، محیطی به غایت در معرض تکثر و حتی تعارضهای پیچیده قرار دارد، به طوریکه در انتخاب یک رئیس دانشگاه بین علایق قبلی ذینفعان و رفتار بعدی آنها تغییرات گسستهای روی داده است یا چگونگی تصمیم گیری درباره تاسیس یک دانشگاه مسیر نامعینی را میپیموده است (الوانی و داناییفر،1381). آنچه به مفهوم موج سوم علم بیش از سایر ویژگیها تمایز خاصی داده است، یکی ویژگی «مشارکت»است، بدین معنا که جریان تولید و توسعه دانش بیش از هر زمان دیگر و عمیقا متفاوت با قبل، به صورت شبکهای و تعامل در مقیاس جهانی درآمده است.
ویژگی دوم «علم و عمل» است، به این معنی که در موج سوم عمل بیش از هر زمان دیگری مبتنی بر دانش شده و علم به صورت ژرفی با منطق زیست و کسب و کار درآمیخته است. ویژگی سوم اینکه اساسا چرخه یادگیری بیش از هر زمان دیگری به صورت دانش/کنش درآمده است.
نظریهای توسعه و جامعه اطلاعاتی درایران با نگاهی به برنامه سوم توسعه در ایران
درباره توسعه فناوریهای اطلاعاتی سه دیدگاه متمایز را میتوان در ایران مشاهده کرد که در برنامه سوم توسعه نیز به نحوی بازتاب یافتهاند. وزارت علوم توسعه فناوری انفورماتیک را در جهت «توسعه علم» میداند. نهادی دیگر با سازوکاری دفاعی گسترش فناوری اطلاعات را اساسا بدون توجه به ایجاد جنبههای نظارتی نیرومند، در جهت تهاجم فرهنگی میداند؛ گروهی دیگر در حوزه فناوری اطلاعات بیشتر به خصوصی سازی امکان بروز میدهد.
بطور کلی، در برنامه سوم جای نظریههای جامعه اطلاعاتی و حتی نظریه جامع توسعه با رویکرد اطلاعاتی خالی است. به این ترتیب، برنامه چهارم تنها میتواند پرسشهایی را در برابر خصوصی سازی و جهانی شدن در زمینه مراعات حال همگان و فضای عمومی مورد توجه قرار دهد(میرعابدینی،1383).
نتیجه گیری و پیشنهاد
برای مراجعه به این محیط متحول، نامعین، پیچیده و آشوبناک، دانشگاهها بیش از هر زمان دیگر و به معنای ژرفتری، نیازمند هوش سازمانی، و یادگیری سازمانی هستند. به کمک هوش سازمانی است که دانشگاهها میتوانند ظرفیت و توانایی مراجعه فعال و تطابق کنشگرانه با محیط موج سوم و پویاییهای لازم، پا به پای تحولات آنرا به هم رسانند. ایجاد تنوع در منابع مالی، تحلیل برنامهها و عملکرد آموزشی و درسی، توسعه چشماندازها، باز تعریف ماموریتها، طراحی راهبردهای مناسب برای مدیریت دانش هم مستلزم هوش سازمانی است.
یادگیری سازمانی دانشگاه نیازمند ساختاری است که مشارکت همگرایانه تمام شرکا و ذینفعان دانشگاهی]مانند اعضای هیات علمی، کارشناسان، دانشجویان، هیات امنا، مدیران، خانوادهها، مشتریان، قانونگذاران و نمایندگان خط مشیهای عمومی[ را در فرایند تحلیل و ارزشیابی خط مشیها و برنامهها و عملکرد دانشگاه و تعریف ماموریتهای آن تسهیل کند، چرا که مفهوم کلیدی یادگیری سازمانی مشارکت همه ذینفعان سازمان در یادگیری است.
منابع
الف.فارسی
1- رجایی، فرهنگ؛ پدیده جهانی شدن؛ ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران: انتشارات آگاه، پاییز 1382.
2- فراستخواه، مقصود؛ دانشگاه در موج سوم: یادگیری برای عبور از بحران؛ فصلنامه علم و آینده، سال سوم، شماره 9، تابستان 1383.
3- الوانی، سید مهدی و حسن دانایی فرد؛ تئوری نظم در بی نظمی و مدیریت؛ صفار، 1381.
4- میرعابدینی، احمد؛ بازتاب نظریههای جامعه اطلاعاتی با نگاهی به برنامه سوم توسعه ایران؛ http://iranwsis.org
ب. لاتین
1- Braudel. F:the history of civilization: the past explains the present in Braudel f. ed on history the university of chicago press. chIcago :usa1994.
2- Bell. D: the coming of post- industrial society. basic book. Newyork: 1973.
3- fukuyama. F: the end of history. The national interest: elit university. 1989
4- Greenwood. M.R.C: societal expectation form research university and the higher education system: the university of California: 1995.
5- Piterson marvin .w: the role of ir.form improvement to redesign: jossay- bass publisher. 1999.
6- Dionne. J.l. & kean .l .T. the fiscal crisis in higher education: council for aid to education. Newyork 1999
منبع: / سایت / ایران و جامعه اطلاعاتی ۱۳۸۵/۰۶/۱۳
نویسنده : داوود احمدی دستجردی
نویسنده : محمد حسن قلی زاده
نظر شما