موضوع : پژوهش | مقاله

شعله ادراک

همچو اخگر پاره‌ای، کاو را گذارد کاروان
شعله ادراکم، اما بی‌مربی مانده‌ام
(بیتی از یک غزل دارابی)
شارحان شعر خواجه چنان فزونند که هر محققی دچار حیرت می‌شود. اما حق همین است، زیرا سروده‌های حافظ بر چنان قله‌هایی صعود ـ ‌و بلکه عروج ـ کرده که همیشه‌ تری وتازگی دارد و بر حیرت مردمان می‌افزاید. قدیم و جدید یا پیر و جوان یا زن و مرد یا مؤمن و کافر یا عارف و عامی هم ندارد. همه حظ وافر می‌برند و راز دل می‌جویند. در مقدمه جامع دیوان حافظ که در روزگار وی ـ یا قریب بدان شاید توسط محمد گلندام ـ تحریر شده، به درستی و نکته سنجی نوشته است:«... با موافق و مخالف به طنازی و رعنایی در آویخته و در مجلس خواص وعوام و خلوت‌سرای دین و دولت پادشاه و گدا و عالم و عامی بزم‌ها ساخته و در هر مقامی شغب‌ها 1 آمیخته و شورها انگیخته ...2»
شرح‌نویسی بر تمام و یا گزیده و یا حتی چند بیت و حتی یک بیت از خواجه، به تدریج به سنتی بدل شده و هنوز ادامه دارد ـ و همواره خواهد بود. عرفا و اهل معنا در این کار پیشگام بوده‌اند. حکما و فلاسفه کمتر و متکلمین و فقها به ندرت. ادبا و شعرشناسان البته بیش از بقیه، اما امروزه از حقوقدان و موسیقی‌دان و زبان‌شناس و مورخ و دین پژوه و منجم و روان‌شناس و ... نیز در این امر مشارکت می‌ورزند و هر یک از منظر دانش خویش به شعر خواجه ورود و با شرح مقتضی‌الاحوال خود از آن خروج می‌نمایند.
در میان محققان نامدار اهل معنا که ذوق عرفان نیز بر مزاج وی غلبه داشته، محقق دوانی (متولد 830ـ متوفی 908 هجری قمری) را می‌توان نام برد که دانشوری جامع‌الاطراف بود و دستی نیز در سرایش شعر داشت و شرحی بر اشعار خواجه حافظ نگاشته است. این نوع شرح‌ها که بر برگزیده‌هایی از ابیات خواجه متمرکز بوده، معمولا به خواست دیگران و در پاسخ به تشکیکات برخی شاگردان و مصاحبان صادر می‌شده است. اغلب بدانها «شرح غوامض» یا «شرح مشکلات» می‌گفته‌اند و اصلا اعتقاد بسیاری از بزرگان بر این بوده که ذات و معنای واقعی شعر خواجه، برتر از افهام ساده است؛ آنچنان که محقق دوانی گفته:
« .... و چون بنای سخن در امثال این مقام مبتنی بر قواعدی است از طبقات مدارک اوهام بلندتر، و ادای آن حقایق به زبانی است از اوضاع جعلی و دلالت متعارفه عرفی متجاوز:
زبان عشق نداند ادیب نکته‌شناس
که این لغت نه به اوضاع تازی و عجمی است
... غیرت عزت عشق، اقتضای آن کند که اسرار لطایف آثارش در حمای قدس بطون و زوایای کمون مختفی بوده،‌جمال شاهد قدسی نقابش، آلوده نظر ناپاکان عالم آمیزش ـ که به آب گذشتگی فقر از ادناس تعلقات اکوان متطهر نشده‌‌اند ـ نگردند».3
یکی دیگر از برجستگان این شیوه، شاه محمد دارابی است که رساله «لطیفه غیبی» «حاوی توضیح اشعار مشکله حضرت خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی، به ضمیمه بیان اصطلاحات اهل عرفان و مطابقت ابیات با آیات بینات قرآن مجید» را تألیف کرده است و ما در این نوبت برخی نکات را درباره این مؤلف و کتاب ارجمندش تحریر کرده‌ایم. حزین لاهیجی در «تذکرةالمعاصرین»، از تلمذ نزد دارابی سخن می‌گوید و وی را «استادالعلما، اسوة العرفا، مولانا شاه محمد شیرازی علیه الرحمة و المغفره» خوانده است که «متخلّق به اخلاق حمیدة نبوی و متأدب به آداب مرضیة مرتضوی و از بدایت تمیز تا نهایت زندگانی که از عمر طبیعی درگذشته بود، روزگار خود را صرف خدمت علوم دینیّه و نشر معارف یقینیّه و ادای عبادات و تحصیل مثوبات به ادراک صحبت بسیاری از عرفا و علما و اتقیا فائز گردیده بود. از مآثر قلم فیض شیم آن فاضل محقق، رسائل شریفه و شرح صحیفه و تحقیقات لطیفه بر صحیفة روزگار به یادگار است».4
نصرآبادی نیز در «تذکره» به اختصار درباره‌اش نوشته: «از ولایت داراب است. طالب علم منقّحی‌ست. مدتی در هند بود. در این سال تشریف آوردند. تذکرة شعرا می‌نویسد، امید که موفق باشد، مدتی که در هند بود تا در آنجا بود، فیض به همه کس می‌رسانید. چنانچه هر سال برای همة همسایگان و مردم دیگر مبلغی می‌فرستاد و الحال که آمده هم فیض او به فقرا و مستحقین می‌رسد و توفیق این معنی یافته، غرض که مرد بسیار خوبی‌ست و پاره‌ای تحصیل هم کرده و در هر علم آگاهی دارد...».5
نام کامل وی «محمدبن محمد عارف دارابی شیرازی» است6 و آن تذکره‌ای که نصرآبادی از آن یاد کرده و دارابی در دست تألیف داشته، «تذکرة لطایف الخیال» است که از جمله تذکره‌های خوب قرن یازدهم هجری به زبان پارسی محسوب می‌شود. استاد گلچین معانی در جلد دوم «تاریخ تذکره‌های فارسی» نوشته‌اند که دارابی «در زمان تألیف لطایف الخیال، مقیم هندوستان بوده و چنانکه خود مذکور داشته است این تذکره را در میان سال‌های 1078- 1076 در آن سامان و بعضی جنگلها تألیف کرده است» و نیز «تذکرة عمومی‌ست که به ترتیب نام شهرها مرتب شده و دو جلد است در یک مجلّد شامل تراجم سیصدوپنجاه‌وهشت شاعر قدیم و جدید؛ از خواجه حافظ شیرازی تا میرحسین قدسی کربلایی».7
اینکه دارابی حافظ را سرسلسلة کار در تذکرة «لطایف‌الخیال» قرارداده، نشان از علاقه‌اش به خواجه است و اعتباری که برای وی قائل بوده.
از سال تولد شاه محمد دارابی اطلاع نداریم؛ ضمن تذکره‌اش در یکی از منابع معاصر آمده است: «شاه‌محمد دارابی (م 1130 ق) حکیم، عارف و عالم بزرگوار شیعی در سده‌های یازدهم و دوازدهم قمری، در اصل شیرازی بود و پدرش محمد شیرازی نام داشت. آورده‌اندکه در اوایل سلطنت شاه صفی در لباس فقر به اصفهان درآمده و سکنی می‌گزیند. جملگی منابع قدیم، او را جامع معقول و منقول دانسته‌اند؛ و از عمر طولانی‌اش، بیش از یکصدوبیست سال، آن هم در کمال صحت و سلامت سخن گفته‌اند. همچنین از سفر او به هند نیز سخن در میان است. آنچه مسلّم است، وی در شیراز وفات یافته است».8
استاد منوچهر صدقی سها در باب استادان برجستة «شاه محمدبن محمد اصطهباناتی دارابی»9 به تحقیقِ وثیق، از شیخ بهایی و صدرالمتألهین نام می‌برد که شاه محمد شرف تلمذ خدمت ایشان را داشته است. این مقام برای درک اهمیت او در سلسلة حکمت در دوران متأخر از ملاصدرا کافی است. و همچنان که استادان بزرگی داشته، شاگردان برجسته‌ای چون قطب‌الدین نیریزی و حزین لاهیجی نیز نزد او تربیت شده‌اند و این نیز گواه کمال دارابی است. سید قطب‌الدین دربارة او آورده است: «...العالم الفاضل المتبحر استادی و من الیه استنادی... المولی شاه محمد الدارابی و کان استاد کل افاضل دارالعلم شیراز فی عصره»10
حزین لاهیجی نیز شرح تلمذ خود را چنین بیان کرده است: «راقم حروف در شیراز، قدری از احادیث را در حضور سامی ایشان قرائت و تحقیق نموده و کتاب حکمت‌العین را با حواشی در خدمتش گذرانید و حاضر بود که آن نقاوة سعادتمندان به جهان جاودان ارتحال فرمود. طوبی له و حسن مآب».11
استاد صدوقی سها، دارابی را «حلقة مفقودة حکماء متأخر ملاصدرا» دانسته و نویسد: «اتصال آخوند ملاعلی نوری با آقامحمد بیدآبادی و آقامحمد با سید قطب‌الدین نیریزی و سید قطب‌الدین با شاه محمد دارابی مضبوط است و محرز و مسلم و آنچه که درخور احراز و اثبات است درست گردانی اتصال مستقیم شاه محمد است با صدرالمتألهین به تتلمذ...»12
دارابی آثار متعددی تألیف کرده، از جمله: «تذکره لطایف الخیال، رسالة لطیفه غیبی، مقامات السالکین در مصطلحات موسیقی و آرای دانشمندان مسلمان دربارة روا بودن یا ناروا بودن غنا، شیخ آقابزرگ تهرانی نیز از رسائل متعدد او در حدیث و حکمت یاد کرده است: از جمله رساله‌ای در بیان عالم مثال، فصل الخطاب، معراج الکمال در معنی شیخ و ارشاد و مرید و استرشاد...»13
خوب، تا اینجا شرح احوال و تذکرة وی را ذکر کردیم و بقیه منابع ـ از جمله «الذریعه الی تصانیف شیعه» مرحوم ‌آقابزرگ تهرانی و «میزان الصواب فی شرح فصل‌الخطاب» امین الشرع خویی نیز بیش از این نگفته‌اند. اما چرا در سلسلة حکما و افاضل حکمت و عرفان کمتر از او نام برده شده است؟ به گمان ما دو دلیل دارد. اول سفرهای متعدد وی که او را از تمرکز بر تألیف و تحصیل وتدریس بازداشته و دوم اهتمام او به شعر و شعرا. استاد گلچین معانی شرحی از سفرهای او را براساس سنة ملاقاتهایش با شعرا و بزرگانی که خود ذکر کرده، آورده است. دارابی اگرچه عمر طولانی داشته، اما از مکه و مدینه و کربلا و بصره و بندر سورت و شیراز و اصفهان و مشهد و گجرات و... نام برده و سفرهای متعدد به بلاد مختلف داشته که او را جهاندیده کرده، اما از حکمت و مدرسه بازداشته است.14 ضمناً به شعر علاقة وافر و انس دائم یافته و «عارف» تخلص او بوده است. هم سروده، هم شرح کرده و هم تذکرة‌ شعرا نوشته است. این با آن نوع زندگانی سازگارتر بوده است. معهذا قدر و منزلت وی در علم و دانش عیان بوده، چنانکه «میرزا اسماعیل شجاعی مظفری شیرازی که ترجمة عارف در لطایف الخیال به قلم اوست... و محمدجعفر عرفان شوشتری که دیباچه نگار جلد دوم تذکرة مزبورست... هر دو او را مرشد و پیر و مقرّب بارگاه آله و اهل ریاضت و عبادت و قدس و تقوی و عرفان و تجرّد و فضل و کمال و صاحب فتوی خوانده‌اند.»15 از این عبارات می‌توان مسلک او را به عرفان نزدیک یافت و این نیز با شعر و غزل مناسبت بیشتر دارد. حزین می‌نویسد: «گاهی طبع مستقیمش به انشا و شعر مایل و ابیات غرّا و رباعیات آشنا به مذاق عرفا، از نتایج افکارِ آن نحریر سخن پرداز در میان تخلّص آن عارفِ معارف، «عارف» است».16 راقم این سطور، مجموعه‌ اشعار شاه محمد را ندیده، اما از حدود پنجاه بیتی که نصرآبادی و حزین و گلچین معانی آورده‌اند، به قید «خوب» از شعر وی یاد می‌کنم. طبع وی بیشتر به غزل مایل است و نوعی بی‌قراری سبک هندی را می‌توان در ضمن مضمون پردازی‌های وی دریافت. تحت تاثیر حافظ و غزل رندانه ـ عارفانه قرن هشتم است. مثلاً سراید:
رقم بر صفحه ایجاد عالم تا مقدر شد
ز اول سرنوشت ما به می‌چون خط ساغر شد
تواند محفل آرای جهان چون شمع گردیدن
چو گل بر سر نشان داغ هر سر را که افسر شد
سوای از اینها که رد زمانه او و سیاق تقلیدش از قدما آشکار است، گاهی مضمون پردازی‌هایی به سبک هندی بر رقم شعرش آشکار می‌شود که دلنشین‌تر است:
فضاهای نشاط انگیز روح افزا بسی دیدم
ز وسعتگاه مشرب دلگشاتر نیست مأوایی
و: سر به صحرا می‌دهم آخر دل دیوانه را
تا به کی در سینه پنهان دارم آتشخانه را
حل این پیچیدگی با یک زبان نتوان نمود
زلف او با صد زبان عاجز نماید شانه را
و:
عمر ما چون باد بگذشت و نشان معلوم نیست
از سبک سیری، پی این کاروان معلوم نیست
صافدل غمگین نمی‌گردد ز حرف جان خراش
جای زخم تیغ در آب روان معلوم نیست
اما کتاب ارجمندش «لطیفه غیبی» که به انضمام دو رساله کوتاه، یکی در شرح اصطلاحات شاعرانه صوفیانه و دیگری در تطبیق آیات قرآن با ابیات و مصاریع خواجه منتشر شده است. این کتاب، بیش از بقیه آثار دارابی مورد توجه قرار گرفته و در دوره اخیر، شرح اصطلاحات وی - اگر چه رساله‌ای کوتاه است ـ بیشتر مورد رجوع عرفان پژوهان و محققان تصوف بوده است. مرحوم استاد گوهرین در اثر مفصل خویش به نام «شرح اصطلاحات تصوف»17 مکرر بدان اشارت داشته و دیگران نیز از آن غفلت نکرده‌اند.18
از لطیفه غیبی دو چاپ به صورت حروفچینی سربی که نیمه اول دهه 1320 خورشیدی منتشر شده و مقدمه‌ای به قلم احمد عبدالحی مرتضوی تبریزی دارد19 و او با استناد به نقل قولی از قطب‌الدین نیریزی شاگرد وی، اثبات تعلق شاه محمد دارابی به تصوف و عرفان را مسلم می‌شمارد:
«... فضلایی که مرا با ایشان ملاقات واقع شده و با من در یک عصر بودند، اول ایشان است عالم فاضل و متبحر کامل استاد و شیخ اجازه من از طریق روایت ائمه معصومین صلوات‌الله و سلامه علیهم اجمعین، جامع علوم عقلیه و نقلیه و حاوی مسائل اصولیه و فروعیه، علامه زمان و دانشمند دوران مولی شاه محمد دارابی قدس‌الله روحه و این جناب در عصر خویش استاد کل فضلای شیراز بود. رساله معراج الکمال از مصنفات بدیعه آن جناب به خط خودش در نزد من موجود است و آن کتاب مشتمل است بر تحقیق معنی شیخ و ارشاد و مرید و استرشاد».
نگارنده مقدمه، سپس می‌افزاید: «و همین رساله شریفه، در مقام اثبات حسن عقیدت و صدق مودت و کمال ارادت آن جناب در حق عرفای الهیین قدس‌الله اسرارهم کافی است و کاشف از آن است که خود آن جناب از جمله صاحبان مقام ذوق و عرفان و راتبان مراتب خلوص و ایقان بوده؛ رحمه‌الله علیه»20
چاپ دوم، عکسبرداری به طریق افست و به خط نستعلیق خوانایی است با یادداشتی از علی‌اکبر نوری‌زاده مدیر کتابخانه احمدی شیراز و مقدمه‌ای از مرحوم استاد دکتر نورانی وصال و نیز همان مقدمه چاپ قبلی که در سال 1362 خورشیدی منتشر شده است . علی اکبر نوری‌زاده در مقدمه از میرزا احمد با عنوان «حضرت مستطاب قطب‌العرفاء و قدوه الاولیاء الواصلین وحید الاولیاء الکاملین» 21 نام می برد. مدرسی معتقد است: «بزرگان این سلسله به وحدت وجود اعتقاد دارند و نسبت به ائمه اطهار غلّو می‌ورزند و می‌توان آنان را در این مورد همپایه شیخیه دانست و حتی شیخ احمد احسایی را از مریدان قطب‌الدین نیریزی می‌دانند ...» 22 و از همینجا می‌توان علاقه این سلسله را به دارابی فهمید.
اما رساله «لطیفه غیبیه» از سلک دیگری است. مرحوم استاد نورانی وصال در مقدمه‌ای که بر لطیفه نوشته، می‌گوید: «... در کتاب حاضر که به نام لطیفه غیبی مسمی‌ است، از دریچه‌ای خاصّ به شعر حافظ نظر افکنده شده است و حقاً کتابی است که دال‌ّ بر روشن‌بینی مولف آن و نگرش خاصی در زمینه شعر حافظ است و بدون هیچ مداهنه، کتابی است که ارزش آن را دارد که چندین‌بار خوانده شود و در تفسیرات و توجیهات آن غور و فحص به عمل آید».23
دارابی، کتاب خود را با مقدمه‌ای در ستایش و ارج فارس و شیراز آغاز می‌کند و به روایات متعدد، سلمان فارسی را نیز از اهالی شیراز می‌خواند و سپس به سراغ حکما و عرفا و شعرای این دارالعلم رفته، ستایش حافظ را آغاز می‌کند و آنگاه در ضرورت شرح برخی ابیات خواجه گوید:
«... دیوان اعجاز نشانش ترجمان لسان‌الغیب است که به تکرار مکرر نمی‌شود و گلی چند از حقایق و معارف در گلستان دیوان همیشه بهارش شکفته که دماغ هوشمندان معراج فضیلت و خردمندان عرش‌المعرفه از استشمام آن عاجز است و توصیفش توضیح واضحات و تعریفش از قبیل تصویر معرفات است. شعر:
نگوید خردپرور هوشمند
که گردون رفیع است و کیوان بلند
به بی‌دانشی آید اندر حساب
که گوید کسی روشن است آفتاب
معهذا دست‌ِ رد بر چنین کتابی و کلامی نهادن غایت بی‌انصافی‌ست».24
با این حسن تعلیل و مقدمه مناسب که ترکیبی دلکش از شعر و نثر است، به طرح نظرگاه خود درباره حافظ، که تاویل شعر او به روحانیات و مؤول ساختن بسیاری ابیات به آیات قرآنی است می‌پردازد. او شعر حافظ و سایر عرفا را نه در مقام ادب، بلکه به واسطه واردات قلبی و الهامات غیبی مهم و باارزش می‌خواندکه: «القصه، بعضی آن واردات را به صورت نظم ادا می‌کنند، مثل مغربی و عراقی و حافظ و بعضی به عنوان نثر، مثل صاحب فتوحات و خصوص‌الحکم و عوارف المعارف و هرگاه شخصی را آن رتبه و استعداد نباشد که این معانی که در قلب عارف پرتو انداخته بفهمد، و آن اصطلاح را نداند، لازم نیست که آن کلام بی‌معنی باشد، چنانکه هرگاه کسی مقدمات تفسیر نداند معانی قرآن نخواهد فهمید. این است که لُغُز و معما به‌نظر می‌آید مثل مقطعات قرآنی و در کلام خالق با آنکه به حسب ظاهر مخلّ فصاحت است لیکن نه چنین است که بی‌رتبه باشد؛ چه مناسب است آنچه خود لسان‌الغیب فرموده در جواب این اشخاص:
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ انکار نیست
و عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
(صص8 و 9)
سپس دارابی ابیات متعددی می‌آورد که نیازمند تاویل است و به زعم او، نباید ظاهر کلام را ملاک قرار داد. او ظاهرگرایی را اشعری مسلکی می‌داند و نهایتاً می‌نویسد: «القصه، معلوم شد که معظم اشعار خواجه حافظ سه قسمت به حسب اعتراض ثلاثه و لهذا این رساله که ترجمه لسان‌الغیب است و مسمّی به لطیفه غیبی است مرتب بر مقدمه و سه باب و خاتمه شد. مقدمه: در بیان اصطلاحات اهل عرفان ـ باب اول در بیان ابیات مشکله ـ باب دوم در بیان معانی ابیاتی که به اصطلاح اهل عرفان است‌ ـ باب سوم در بیان معانی ابیاتی که مخالف ظاهر است ـ خاتمه در بیان تفألات که از دیوان اعجاز نشان آن سرحلقه ارباب عرفان نسبت به هر کسی ظهور یافته ... » (صص 15 و 16)
اصل نظریه دارابی را می‌توان در این عبارت یافت: «بدانکه ارباب کشف و شهود به جهت آنکه مخدرات روحانی و مقدسات بارگاه سبحانی از دیده نااهلان مستور ماند نعل واژگون زده، به عبارات و اصطلاحات مصطلح بین خودشان بیان نموده‌اند و اشخاصی که وقوفی از اصطلاح ایشان ندارند اعتراض می‌کنند که اشعار این طایفه بی‌رتبه یا بی‌معنی است ...» (ص17)
و از همینجا شرح مشکلات ابیات دیوان حافظ و گره‌گشایی از مصطلحات دیوان خواجه به نفع مضامین عرفانی را آغاز می‌کند. در هر قسمت، یک بیت را ذکر می‌کند و سپس به آیه و روایت و اشعار استناد کرده و شرحی دقیق در تطبیق مصطلحات بیت با مفاهیم صوفیانه نقل می‌نماید. مثلاً :
«بیت:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
جمعیت عبارت از استتار کثرات و تعینات و تفرقات که مظاهر شئونات ذاتند و زلف پریشان عبارت از این اکثرات و تفرقات است که نزد جلوه ذات احدیت مضمحلند و این حالت که از کثرت وحدت و از تفرقه جمعیت به هم رسد از تفکر در آفاق و انفس حاصل می‌شود چه اثر دلیل بر وجود موثر است:
«و فی کل شی له آیه
تدل‌ّ علی انه واحد» (ص64)
در ضمیمه کتاب، یعنی شرح اصطلاحات هم در کمال زیبایی و به سیاق فرهنگنامه‌های تصوف در این دوران، نظیر قواعد العرفای پوشنجی،‌ انیس‌العشاق شرف‌الدین رامی، اصطلاحات عراقی و مرآت عشاق،‌ به تلخیص به توضیح
پرداخته و مصطلحات را شرح داده است. چند نمونه از این شرح:
باران: فیض نزول رحمت بر قلب سالک
بوسه: استعداد قبول و کیفیت کلام عملی و علمی و صوری و معنوی و جذبة باطن را نیز گویند.
بهار: مقام نشاط و علم در قطع سالک
بناگوش: دقیقه‌ای که محققان دانند
خم زلف: معضلات و مشکلات الهی
کرشمه: لطف محبوب و گاهی با چشم باشد
مستی: فروگرفتن عشق جمیع صفات درونی و بیرونی کشف: ظهور کردن سّر انا الحق(صص 134 تا 142)
این بود اجمالی در احوال شاه محمد دارابی، عارف قرن یازدهم و کتاب شریف لطیفه غیبی. والسلام.

پی نوشت‌ها:
1- شغب، به فتح شین و فتح غین معجمه به معنی برانگیختن فتنه و خصومت و نزاع است (منتهی‌الارب).
2- دیوان حافظ، قزوینی – غنی، انتشارات اساطیر، چاپ چهارم، تهران 1371، صص 70-68.
3- شرح شعر خواجه حافظ، محقق دوانی، مندرج در کتاب: در شبستان عرفان – مجموعه وسایل فارسی از پیران ایران، به تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، نشر گفتار، چاپ اول 1369، صص 228-227.
4- تذکرة المعاصرین، محمد بن علی بن ابی طالب حزین لاهیجی، تصحیح معصومه سالک، نشر سایه و دفتر نشر میراث مکتوب، چاپ اول 1375، صص 112-111.
5- تذکرة نصرآبادی، میرزا محمدطاهر نصرآبادی، تصحیح استاد وحید دستگردی، کتابفروشی فروعی، بی‌تا، ص 186.
6- کاروان هند، احمد گلچین معانی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول 1369، جلد دوم، ص 850.
7- تاریخ تذکره‌های فارسی، استاد احمد گلچین معانی، کتابخانه سنایی، چاپ دوم 1363، ص 87. استاد گلچین معانی، لطایف الخیال را تذکره‌ای متوسط دانسته که به دلیل نبود منابع کافی، برخی سهوها در آن دیده می‌شود.
8- دائرة المعارف تشیع، نشر شهید سعید محبی، تهران 1383، ص 378، مقالة محمد کریمی زنجانی.
9- ایشان نام کامل وی را چنین ذکر کرده: نک به: تاریخ حکماء و عرفای متأخر – تحریر ثانی، منوچهر صدوقی سها، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1381، ص118.
10- تاریخ حکما و عرفای متأخر، همان.
11- تذکرة المعاصرین، همان، ص 112.
12- تاریخ حکما و عرفای متأخر، همان.
13- دائرة المعارف تشیع، همان.
14 و 15- کاروان هند، همان، ص 851.
16- تذکرة المعاصرین، همان.
17- شرح اصطلاحات تصوف، دکتر سیدصادق گوهرین، زوار 1370 (ده جلد).
18- از جمله در «اصطلاحات صوفیان» تصحیح مرضیه سلیمانی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول 1388، که در تعلیقات و تطبیقات مکرر به لطیفه غیبی ارجاع داده و رجوع شده است.
19- میرزا احمد عبدالحی مرتضوی، یکی از اقطاب سلسلة ذهبیه بود و کتابخانه و کتابفروشی احمدی شیراز را نیز همو تأسیس کرد که آثار زیادی طبع نمود. مرحوم نورالدین مدرسی چهاردهی شرح احوال ورفتار ومزاج وی را در تصوف نوشته است:نک به: سیری در تصوف، نورالدین مدرسی چهاردهی، کتابفروشی اشراقی، چاپ دوم، صص 275-272.
20- لطیفة غیبی، از انتشارات کتابفروشی احمدی، شیراز، بی‌تا، صص ج و د.
21- لطیفه غیبی، کتابفروشی احمدی، چاپ دوم 1362، ص ب.
22- سیری در تصوف، همان، ص 277.
23- از مقدمة دکتر نورانی وصال، به تاریخ 1357هـ. شمسی، بر چاپ دوم لطیفه غیبی.
24- لطیفه غیبی، چاپ دوم، همان، ص 6. بقیه ارجاعات در متن، شماره صفحات همین چاپ است.

 

منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / 1388 / شماره 48، اسفند ۱۳۸۸/۱۲/۰۰
نویسنده : سید‌ مسعود رضوی

نظر شما