تعلیه‌های شیعی بر فصوص الحکم ابن عربی(1)
موضوع : پژوهش | مقاله

تعلیه‌های شیعی بر فصوص الحکم ابن عربی(1)


شرح نویسی
شرح در لغت به معنی پاره پاره کردن، گشادن و فراخ کردن، تفسیر، بسط، بیان، تشریح، توضیح، آشکار کردن و مسئله مشکل را بیان کردن است. شرح دراصطلاح به آنچه گویند که در توضیح سخن پوشیده‌ای نویسند. و نیز به کتابی گویند که بدین‌گونه در توضیح مطالب کتابی دیگر نوشته شده باشد تا آن را به فهم نزدیک کند. البته این گونه کتب در رد و جواب کتب علمای دیگر نیز بوده است. چنانکه ردیه‌ها بر فصوص الحکم بیشتر از شرح‌های آن بوده است. شرح بر دو نوع است:
1 - ممکن است شارح در شرح خود تمام کلام متن را یاد نکند، بلکه هرجایی از متن را که لازمه شرح دانست، بیاورد و سپس به شرح آن بپردازد. مثل تفسیر کشاف زمخشری
2 - یا ممکن است که شارح تمام کلمات متن را بیاورد و سپس به شرح آنها بپردازد که این نوع شرح خود بر دو نوع است:
الف - یکی اینکه قسمتی از عبارات اصل را با لفظ «قال» بیاورد و آنگاه به شرح آن با لفظ «اقول» بپردازد که در این صورت کلمات متن از شرح آن مجزا و جدا می‌شوند. چنین شرحی را «شرح به ترتیب قال اقول» گویند.
ب - آن که عبارات اصل را با شرح آن ترکیب کرده کتابی ممزوج از اصل و شرح پدید آورند.
بدین صورت که هرجا که کلمات اصل را صلاح ندانند، روی آن خط کشیده یا با رنگی جز رنگ خطوط متن، یا درشت و برجسته بنویسند. که این نوع شرح را «شرح مزجی» گویند. مانند شرح الفیه سیوطی، یا شرح لمعه. البته برخی از شارحان در ترکیب عبارات اصل با شرح آنها چنان مهارت و استادی به کار برده‌اند که امتیاز میان متن اصلی و شرح آن چندان آسان نیست. و برخی از شرح‌ها مثل تاج العروس با گذاشتن کلمات متن اصلی درون پرانتز، آن را از شرح آن جدا کرده‌اند.

حاشیه و تعلیقه‌نویسی
حاشیه در لغت از حشو به معنی زاید یا از حاشیه به معنی کناره است. پس در اصطلاح حاشیه به معنی طرف و کناره و اطراف کتاب است. این لغت بعداً به چیزی که در آن اطراف نوشته شود نیز اطلاق شد، به عبارت دیگر حاشیه، زیادات، الحاقات و شروحی است که در اطراف کتاب‌ها می‌نویسند. این دسته از کتب مانند شروح در رد نظرات علما نیز نوشته می‌شود. تفاوت حاشیه با شرح در آن است که شارح مطالبش را در متن اصلی می‌آورد ولی حاشیه‌نویسی در حاشیه کتاب می‌نویسد. حاشیه بر دو نوع است:
الف - حواشی گاهی در همان اطراف کتاب باقی می‌ماند که آن را به تعبیر مجالس المؤمنین حاشیه کنار کتابی یا «غیر مدون» گویند.
ب - حواشی گاهی در کتاب یا جزو‌ه‌ای جداگانه جمع‌آوری می‌شد که در آن صورت به آن «حاشیه مدون» گویند.
بسیاری از حاشیه‌ها و تعلیقه‌ها هستند که از حیث اهمیت تاریخی و اعتبار فکری نمی‌توان آنها را صرفاً حاشیه‌ای بر متون اولیه قلمداد کرد. هر چند که برخی اعتقاد دارند که اگر آن متون اصلی وجود نداشت هرگز این حاشیه‌ها به وجود نمی‌آمدند.
و بررسی این نکته حائز اهمیت است که چرا یک متن این چنین در طی قرن‌های مختلف مورد استقبال قرار می‌گیرد که در دوره‌های مختلف افرادی مختلف با دیدگاه‌های مختلف به بررسی و نقد و یا حاشیه و شرح آن متن می‌پردازند.(1) مثلاً فصوص الحکم ابن عربی از جمله همان کتاب‌هایی است که از بیشترین اقبال برای شرح و تعلیقه برخوردار بوده است. چنانکه عده‌ای از شارحان فصوص با گام‌های استوار عصاره عقاید ابن عربی را به صورت کتاب هایی مستقل با شرح و توضیحات به رشته قلم کشیده‌اند مانند لمعات فخرالدین عراقی که چنان به سخن پرادخته که گویی اساس سخن از خود اوست. و عده‌ای همچون صدرالدین قونوی با برداشتی کلی به توضیح عقاید شیخ مبادرت کرده‌اند و عده‌ای نیز همچون قصیری با ذکر جملات کتاب فصوص به تفسیر و شرح معضلات و موارد آن پرداخته‌اند.(2) و گاهی برای دستگیری طالبان فهم فصوص اقدام به تنظیم مقدمه‌هایی کرده‌اند که از جمله آنها مقدمه قیصری بر فصوص است که تحت عنوانی جداگانه به بررسی شرح قیصری و مقدمه آن خواهیم پرداخت.
اکنون سؤالی که مطرح است این است که آیا متون سنگین برخی از کتب، شارحان را در پیچ و خم لفاظی‌ها گرفتار کرده که عملاً برخی از آنها از امکان هر نوع تحرک فکری و کاربرد ذوقی محروم شده‌اند تا نتوانند هیچ کتابی تألیف نمایند. یا عواملی دیگری دخالت داشته است. مثلاً هنگامی که جامعه دچار رکود عقلی و فکری می‌شود و یا اختناق و فشار سیاسی بر اهل فضل و دانش افزایش می یابد، تعلیقه و شرح‌نویسی رواج بیشتری می‌گیرد. چنانکه مثلاً با رکود عقلی و فکری‌ای که نتیجه کشتار و غارت مغول و تاتار بود، در آن دوران جز اندیشه عالمانی چون خواجه نصیرالدین طوسی (672 ق) و نجم‌الدین دبیران (675 ق)، کمتر اندیشه‌ای نو و ابتکار و ابداعی تازه می‌بینیم. آثار عالمان آن دوران بیشتر بر مدار شرح و تفسیر و تلخیص و تهذیب و تحشیه گفتار پیشینیان و اثبات سخنان آنان دور می‌زند. این انحطاط کلی نه تنها حاصل حمله‌های مغول در این دوره است، بلکه ثمره‌ای است که از کیفیت تربیت فکری مسلمانان، خاصه از سده پنجم با نیروگرفتن اندیشه تعبد و تقلید و استناد به سخنان پیشینیان حاصل شده است. چنانکه در 645 ق، خلیفه عباسی، مستعصم بالله به مدرسان مدرسه مستنصر به فرمان داد: «از آن پس چیزی از تصانیف خود بر طلاب نخوانند و فقها را به حفظ کردن چیزی از آنها وادار و ملزم نسازند. بلکه کلام مشایخ را برای حفظ ادب نسبت به آنان و از راه تبرک به شاگردان بیاموزند.»
که این فرمان دایره تدریس را محدود کرد و از آزادی عقیده مدرسان کاست. و همین دفاع جاهلانه از علما و بزرگان پیشین و کتاب‌های آنان، سبب رواج بیشتر کتب شرح، تلخیص، حاشیه و تعلیقه شد.
اما همیشه اینگونه نیست که شرح‌ها دلیل بر ضعف علمی شارح باشند. چون گاهی اوقات نویسنده متن اصلی چنان در اوج به پرواز درآمده که سال‌های سال همچنان می‌درخشد و تازگی و طراوت خود را حفظ می‌کند و در هر عصری شارحانی با نگاه جدید می‌طلبد. چنانکه در ادبیات ما هنوز فردوسی، حافظ و مولانا در حال بالیدنند و یا در فقه و اصول شیخ طوسی و انصاری و شیخ مفید، کهنه نشده‌اند و در فلسفه ابن سینا و شیخ الاشراق و ملاصدرا حرف آخر را می‌زنند و در عرفان ابن عربی بر سکوی اول ایستاده است. به همین دلیل است که گاهی شارحان آنها هم شارحانی جدید داشته‌اند.
«مثلاً شرح‌الاشارات و التنبیهات خواجه نصیرالدین طوسی که هم در صورت و هم در محتوا یک شاهکار فوق‌العاده فلسفی است باعث احیاء همیشه آموزه‌های شیخ الرئیس در شرق شد. خواجه که در این اثر، خود را وقف شرح و تبیین تعلیمات استاد خویش کرده است، از هرگونه اظهار أی شخصی خودداری می‌کند مگر در مسئله «علم خداوند به عالم» که در آنجا دیدگاه سهروردی را می‌پذیرد. این اثر تا آنجا شهرت یافت که خود، موضوع شرح شارحان دیگر قرار گرفت که از جمله آنها می‌توان شرح قطب‌الدین رازی را نام برد.»(3)
البته باید توجه داشته باشیم که علیرغم بزرگی بزرگان گذشته ما و علیرغم احترام خاصی که برای آنها قائل هستیم، نیاز امروز جامعه ما در این است که از آن دانشمندان، قداست‌زدایی علمی کنیم و اجازه دهیم که امثال ابن‌سیناها و ملاصدراها و علامه مجلسی و محقق حلی‌ها به زیر تیغ نقد علمی مجدد قرار بگیرند تا سخنان سره و ناسره آنان واکاوی دوباره گردد و آنچه که مربوط به شرایط خاص جامعه گذشته آنها بوده در تاریخ فلسفه یا عرفان و یا فقه بایگانی شود و آنچه که با شرایط امروز ما قابل تطبیق است برجسته‌گردد. مثلاً در بحث جهاد در فقه مباحثی مانند «سهم غانمین» مربوط به آن شرایط خاصی بود که می‌شد غنیمت جنگی را پس از پرداخت خمس آن بین رزمندگان تقسیم نمود. اما امروز حکم غنیمت شرایط خاص خود را دارد که با شرایط گذشته قابل تطبیق نیست. و یا مباحثی جدید مانند بانکداری و ... پیش آمده که حکم آن را باید از لابه‌لای همان اصول گذشته با شرایط خاص امروزی بیرون کشید. اینجاست که می‌بینیم تعلیقه‌ها و یا حاشیه‌نویسی‌ها به نوعی همین کار را انجام می‌دهند و آن متون گذشته را هم پخته‌تر می‌کنند و هم آنها را با شرایط امروزی تطبیق می‌دهند.
به عنوان مثال شرح‌ها و یا تعلیقه‌هایی که در حوزه شیعه بر فصوص الحکم ابن عربی نوشته شده، دقیقاً به سوی این هدف پیش رفته است. تا عرفان ابن عربی را با عرفان شیعه تطبیق دهند. که ما در این مقدمه به دیدگاه‌های سیدحیدر آملی و ملاصدرا و آقامحمدرضا قمشه‌ای و قطب‌الدین اشکوری و آیت‌الله شاه‌آبادی و فاضل تونی و آیت‌الله امام خمینی(ره) اشاره‌ای خواهیم نمود.

ادامه دارد ...

منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / 1387 / سال 1 / شماره 1، فروردین ۱۳۸۷/۰۱
نویسنده : عبدالرضا مظاهری

نظر شما